رمضان مبارک و التماس دعا
(صائب تبریزی)
برق خاشاک گنه ، روزه تابستان است
دود این آتش جانسوز به از ریحان است
می توان یافت ز سی پاره ماه رمضان
آنچه ز اسرار الهی همه در قرآن است
مشو از عزت این مهر الهی غافل
که در این مهر بسی گنج و گهر پنهان است
ماهرویی که شب قدر بود یک خالش
در سراپرده ماه رمضان پنهان است
(امام خمینی(ره))
ماه رمضان شد، می و میخانه برافتاد
عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد
افطار به می کرد برم پیر خرابات
گفتم که تو را روزه به برگ و ثمر افتاد
با باده وضو گیر که در مذهب رندان
در حضرت حق این عملت بارور افتد
عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد
افطار به می کرد برم پیر خرابات
گفتم که تو را روزه به برگ و ثمر افتاد
با باده وضو گیر که در مذهب رندان
در حضرت حق این عملت بارور افتد
آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟
آنکه زاغیار برد شکوه بر یار کجاست
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست
سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست
تاکه معلوم شود طالب دیدار کجاست
بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب
تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست
مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید
سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست
ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار
تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست
حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست
آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور
گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست
من ژولیده به آوای جلی می گویم
آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست
(ژولیده نیشابوری)
حکمت روزه داشتن بگذار
باز هم گفته و شنيده شود
صبرت آموزد و تسلط نفس
و ز تو شيطان تو رميده شود
هر که صبرش ستون ايمان بود
پشتشيطان از او خميده شود
عارفان سر کشيده گوش به زنگ
کز شب غره ماه ديده شود
آفتاب رياضتى که ازو
ميوه معرفت رسيده شود
عطش روزه مى بريم آرزو
کو به دندان جگر جويده شود
چه جلايى دهد به جوهر روح
کادمى صافى و چکيده شود
بذل افطارى سفره عدلى است
که در آفاق گستريده شود
فقر بر چيدهدار از خوانى
که به پاى فقير چيده شود
شب قدرش هزار ماه خداست
گوش کن نکته پروريده شود
از يکى ميوه عمل که درو
کشته شد سى هزار چيده شود
گر تکانى خورى در آن يک شب
نخل عمر از گنه تکيده شود
چه گذارى به راه توبه کزو
پيچ و خمها ميان بريده شود
مفت مفروش کز بهاى شبى
عمرها باز پس خريده شود
روز مهلت گذشت و بر سر کوه
پرتوى مانده تا پريده شود
تا دمى مانده سر بر آر از خواب
ور نه صور خدا دميده شود
در جهنم ندامتى است کزو
دست و لب ها همه گزيده شود
مزه تشنگى و گرسنگى
گر به کام فرو چشيده شود
به خدا تا گرسنه اى ناليد
تسمه از گردهها کشيده شود
(شهريار)
هرگز نبود ماهى اين سان همه زيبايى
سر زد ز افق نورى در کوچه شيدايى
عطرى زده بر بستان آن ماه شکيبايى
گسترده به زيبايى خالق ز کرم ماهى
بر خوان کرم بينم حورى وش رعنايى
آمد به سراى دل سى روز شکيبايى
هرگز نبود ماهى اين سان همه زيبايى
هر صبح سحر آيد آيات سماواتى
هر شام اذان گويد بر سفره مينايى
با اشک زنم جامى لبريز به تنهايى
با عشق تو برخيزم از بستر تنهايى
آن شب که قدرش بهتر زهزاران شب
اشکى است که مىريزم بر صحن تماشايى
کان شب که به خلوتگه بر سجده فرو افتم
از يار طلب سازم آن جام مسيحايى
دربارگهت يا رب سرگشته و حيرانم
بخشش ز تو مىخواهم اى صاحب زيبايى
بخشش ز تو مىجويم از عشق تو مىگويم
نالان به سر کويم اى چاره تنهايى
يک بار دگر آمد اين ماه اهورايى
بر خوان کرم بنشين اين است شکوفايى
(احمد سردشتى)
آنکه زاغیار برد شکوه بر یار کجاست
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست
سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست
تاکه معلوم شود طالب دیدار کجاست
بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب
تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست
مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید
سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست
ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار
تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست
حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست
آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور
گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست
من ژولیده به آوای جلی می گویم
آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست
(ژولیده نیشابوری)
حکمت روزه داشتن بگذار
باز هم گفته و شنيده شود
صبرت آموزد و تسلط نفس
و ز تو شيطان تو رميده شود
هر که صبرش ستون ايمان بود
پشتشيطان از او خميده شود
عارفان سر کشيده گوش به زنگ
کز شب غره ماه ديده شود
آفتاب رياضتى که ازو
ميوه معرفت رسيده شود
عطش روزه مى بريم آرزو
کو به دندان جگر جويده شود
چه جلايى دهد به جوهر روح
کادمى صافى و چکيده شود
بذل افطارى سفره عدلى است
که در آفاق گستريده شود
فقر بر چيدهدار از خوانى
که به پاى فقير چيده شود
شب قدرش هزار ماه خداست
گوش کن نکته پروريده شود
از يکى ميوه عمل که درو
کشته شد سى هزار چيده شود
گر تکانى خورى در آن يک شب
نخل عمر از گنه تکيده شود
چه گذارى به راه توبه کزو
پيچ و خمها ميان بريده شود
مفت مفروش کز بهاى شبى
عمرها باز پس خريده شود
روز مهلت گذشت و بر سر کوه
پرتوى مانده تا پريده شود
تا دمى مانده سر بر آر از خواب
ور نه صور خدا دميده شود
در جهنم ندامتى است کزو
دست و لب ها همه گزيده شود
مزه تشنگى و گرسنگى
گر به کام فرو چشيده شود
به خدا تا گرسنه اى ناليد
تسمه از گردهها کشيده شود
(شهريار)
هرگز نبود ماهى اين سان همه زيبايى
سر زد ز افق نورى در کوچه شيدايى
عطرى زده بر بستان آن ماه شکيبايى
گسترده به زيبايى خالق ز کرم ماهى
بر خوان کرم بينم حورى وش رعنايى
آمد به سراى دل سى روز شکيبايى
هرگز نبود ماهى اين سان همه زيبايى
هر صبح سحر آيد آيات سماواتى
هر شام اذان گويد بر سفره مينايى
با اشک زنم جامى لبريز به تنهايى
با عشق تو برخيزم از بستر تنهايى
آن شب که قدرش بهتر زهزاران شب
اشکى است که مىريزم بر صحن تماشايى
کان شب که به خلوتگه بر سجده فرو افتم
از يار طلب سازم آن جام مسيحايى
دربارگهت يا رب سرگشته و حيرانم
بخشش ز تو مىخواهم اى صاحب زيبايى
بخشش ز تو مىجويم از عشق تو مىگويم
نالان به سر کويم اى چاره تنهايى
يک بار دگر آمد اين ماه اهورايى
بر خوان کرم بنشين اين است شکوفايى
(احمد سردشتى)
No comments:
Post a Comment