روشنگری:
زندگی زیباست ولی کسانی یا گروههایی از انسانها آن را تلخ میکنند. نمیتوان
رهایش کرد و نه میتوان محوش شد. انسان برای خوشگذرانی به این دنیا نیامده و البته
برای غم و غصه خوردن هم نیامده. در جهان بینی خدامحور برای دگرگونی و پیشرفت آمده
و نه پسرفت. اگر عنصری موجب کندی این تکامل و پیشرفت شود وظیفه اوست که پیشگیرش
شود. اگر جامعه انسانی رو به پیشرفت است باید موجب تسریعش شود. این دگرگونی رو به
جلو بسته به توان هرکس به دمی یا درمی یا قلمی
یا قدمی ممکن میگردد.
اگر گفته اند به گورستان بروید برای این است که شیفته دنیا نشویم نه آنچنان
است که در برداشت نویسنده آمده. ستمکاریها و برانگیختن جنگها نشانه زیاده خواهی
برخی انسانهاست و نه نشانه انتقام گرفتن از مرگ. برای انتقام از چیزی نباید شبیه
آن را ایجاد کرد بلکه باید آن را محو کرد. با ایجاد مرگ نمیتوان از مرگ انتقام
گرفت بلکه با ایجاد زندگی است که میتوان از مرگ انتقام گرفت. - ویرایشگر
متن
نوشته به نقل از بی بی سی:
من هم مثل خیلی از آدمها، جوان که بودم خیال می کردم اگر
به مردم به هر نحو که میتوانیم هشدار بدهیم که «زندگی» کوتاه است، آدمی «آه» است و
«دمی»، تا سر بچرخانی، عمر تمام شده است و «مرگ» می آید، و همه چیز تمام می شود،
شاید مردم از این جور هشدارها واقعاً به هوش بیایند و قدر زندگی را بدانند و دست
از همۀ کارهای زشت و غیر انسانی بردارند و در جامعه طوری رفتار بکنند که هم خودشان
از زندگی لذّت ببرند، هم بگذارند دیگران از زندگیشان لذّت ببرند!
امّا حالا خیلی وقت است که با تجربه و تأمّل متوجه شده
ام که این جور هشدارها در هدایت مردم به راه راست و رساندنشان به سرمنزلِ «سعادت»
تأثیر مثبتی نداشته است، که هیچ، خیلیها را هم که اهل تفکّر و تحلیل و استدلال
نبوده اند، گمراه کرده است.
آدم ساده ای که مدام «مرگ» را جلو چشمش بیاورند تا خوش
«زندگی» بکند، میخواهد از هر چیزی که جزو لذّتهای «خوش زندگی کردن» است، خیلی
داشته باشد، هزار برابر، میلیون برابر، میلیونها برابر سهم خدایی خودش داشته باشد!
قرنهاست که شاعرها و حکیمها و فیلسوفها و عارفهای بزرگ
ما خواسته اند با افسون «میمیری، خوش باش، خوب باش، خوبی کن، خوب زندگی کن!» ما را
هدایت کنند. خوب، با این افسون تا حالا به کجا رسیده ایم؟
یکی از نمونه های عالی و درخشان این داناهای دلسوز «حکیم
عمر خیّامِ» خودمان است که با ترجمۀ انگلیسیِ عالی و آزادِ رباعیاتش با عشق و دانش
و رنجِ «ادوارد فیتزجرالد»، شاعر و نویسندۀ انگلیسی (۱)، و ترجمه های خوب و بد دیگران به زبانهای زندۀ دیگرِ
دنیا، حالا دیگر مالِ همۀ مردم دنیاست. صدای بلندش را می شنوید؟ «می خور که به زیر
خاک می باید خفت!» می شنوید؟ «خوش باش دمی که زندگانی این است!»
بله، این واقعیت را هم همه مان میدانیم که هر قوم و
ملّتی در دنیا، مضمون بخشی از بهترین نمونه های ادبیاتش همین جور هُشدارهاست:
«آهای، می میری، ها! پس بیا این دو روزه را که زنده ایِ خوش باش»!
راستش مدّتی بود که دیوارِ ذهنِ من از تصویرِ دل آشوبِ
«زندگی خوش در قاب مرگ» خالی بود، امّا اخیراً در یکی از برنامه های تلویزیون
فارسی بی بی سی صحنه هایی از یک کلیسا در «جمهوری چک» دیدم، به اسم «کلیسای
استخوان»(۲) که در تزئینات داخلی آن، از چهل هزار قطعه استخوان جمجمه
و دست و پای مرده ها استفاده کرده اند.
میروی، میپرسی: «چرا؟ که چی؟» در جواب میشنوی: «برای
اینکه یادآور گذرا بودن زندگی انسان باشد و نشانۀ حضور مسلّم و دائمیِ مرگ!» به
عبارت دیگر، میخواهند هر کس قدم به داخل این کلیسا گذاشت، با تماشای صورت مرگ از
زندگی بیزار بشود و از کلیسا که بیرون رفت، یادش باشد که یک جوری از مرگ انتقام
بگیرد! متوجّهِ عرضم هستید؟
جنگ به پا میکنیم، شهرها را با خاک یکسان می کنیم، شکنجه
میکنیم، اعدام میکنیم، میچاپیم، به خاک سیاه مینشانیم، میترسیم، میترسانیم، جنگلها
را نابود میکنیم، دریاها را آلوده میکنیم، هوا را آلوده میکنیم، زمین را به جهنّمِ
جهل و جنون تبدیل میکنیم، که چی؟ که از مرگ انتقام بگیریم و هرچه بیشتر کیف دنیا
را بکنیم!
_________________________________________________
۱- ادوارد فیتزجرالد(Edward Fitzgerald)، شاعر و نویسندۀ انگلیسی(۱۸۸۳-۱۸۰۹) که رباعیات حکیم عمر خیّام را خواند و مضمون آنها را به
صورت شعر انگلیسی باز نویسی کرد. این ترجمه بعد از «کتاب مقدّس» و آثار «ویلیام
شکسپیر»، در دنیای انگلیسی زبان، بیش از هر کتاب دیگری چاپ شده است.
۲- کلیسای استخوان(Bone Church) در جمهوری چک. هر سال در حدود
دویست هزار توریست از این کلیسای عجیب دیدن میکنند. روشنگری: در بخشی از کلیسای سنت
پیتر واتیکان نیز چنین جمجمه هایی را میتوانید ببینید. - ویرایشگر
No comments:
Post a Comment