Sunday, October 23, 2016

تسبيح‌گويان در هستی



تسبيح‌گويان در هستی
احمد شمّاع زاده

تسبح له‌السّموات‌السّبع والارض و من فيهن و ان من شيءالا يسبح بحمده ولكن لايفقهون تسبيحهم.(اسراء: 44)

ترجمه: آسمانهاي هفتگانه و زمين و هركه در آنهاست، تسبيح‌گوي اويند؛ و نيست چيزي مگر تسبيح‌گو به سپاس اوست. ليكن درنمي‌يابند تسبيح آنها را.

شرح:
 يعني اين كيهان پهناور، و جهان‌هاي پيدا و ناپيداي آن، و آنچه در هفت آسمان و در همة ستاره‌ها و سياره‌هاي آنها، در زير درياها و اقيانوس‌ها، در جانوران و گياهان، در دل ذره‌ها و اتمها وجودداشته‌باشد،‌ هرچيزي كه به چشم شما بيايد يا نيايد يا در مغز شما بگنجد يا نگنجد،‌ ولي وجودداشته ‌باشد، همه‌ و همه به نوعي تسبيح‌گوي خداوندند. يعني به اندازه‌اي كه اهميت وجودي دارند به همان اندازه هم سپاس خداوند را نگاه‌مي‌دارند. ولي كسي از گويش آنان آگاه نيست و آن را درك‌نمي‌كند.

اما خداوند نگفته‹لن‌يفقهون›(هرگز نمیدانند) فرموده‹لايفقهون›(نمیدانند) يعني ممكن است روزي فرارسد كه مردمان تسبيح آنان را درك‌كنند. 

چگونه ممكن است روزي فرارسد كه تا اندازه‌اي معلوم‌شود چگونه اجزاء هستي تسبيح‌گوي خداوندند؟

پاسخ: همان گونه كه ‹نظرية تار› مي‌گويد.

نظرية تار چه مي‌گويد:
«اين نظريه مي‌گويد درون يك الكترون، يك كوارك، يا هر ذره‌اي كه شما نام آن را شنيده‌ايد، چيزي وجوددارد؛ يك رشته‌اي كوچك، رشتة كوچك انرژي درحال ارتعاش؛ چيزي كه شبيه به يك تار بسياربسيار كوچك(صدميليون‌ميليارد برابر كوچكتر از ريزترين ذرات زيراتمي) درحال ارتعاش به‌نظرمي‌رسد.
ايده شگفت‌آور در اين نظريه آن است كه همچنان كه سيم يك ويولون مي‌تواند با الگوهاي متفاوت مرتعش شود،‌ همچنانكه گوش‌هاي ما نت‌هاي موسيقايي متفاوت را مي‌شنوند،‌ اين تار‌هاي كوچك نظرية تار نيز مي‌توانند با الگوهاي متفاوتي مرتعش شوند.

آنها نت‌هاي متفاوتي توليدنمي‌كنند؛ اما ذرات متفاوت را به‌وجودمي‌آورند. بنابراين درون يك الكترون تاري است كه به نحوي مرتعش‌مي‌شود؛ و درون يك كوارك تاري ‌است كه به گونة ديگري مرتعش مي‌شود. اين وضع مانند آن است كه موسيقي كرات را به درون بافت ميكروسكوپي جهان تزريق‌كنيم». (روزنامة شرق: 14/9/83 ـ صفحة علم ـ بر اساس يك اظهارنظر درست،‌ واژه‌هاي ‹ريسمان› به ‹تار› تغييريافت)

نظریه ای ارزشمند از ﻭﻟﻔﮕﺎﻧﮓ ﭘﺎﻭﻟﯽ

ﻭﻟﻔﮕﺎﻧﮓ ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻧﻮﺑﻞ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﺳﺎﻝ ۱۹۴۵ ﺑﻪ دلیل ﮐﺸﻒ ﻗﺎﻧﻮن ﺍﺻﻞ ﺍﻧﺤﺼﺎﺭﯼ ﭘﺎﻭﻟﯽ است، که در آن زمان ﻣﻮﺭﺩ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﺁﻟﺒﺮﺕ آینشتاین نیز ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓت.
ﻫﻤﻪ الکترون‌ها ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺳﻪ ﻭﯾﮋﮔﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ: ﺳﻄﺢ ﺍﻧﺮﮊﯼ، ﭼﺮﺧﺶ، و ﻣﺪﺍﺭ

فیزیک‌دان‌ها ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﻭﯾﮋﮔﯽ، ﻋﺪﺩ کوانتومی ﻫﺮ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ می‌آورند .
اصل ﭘﺎﻭﻟﯽ می‌گوید: ﻫﯿﭻ ﺩﻭ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻋﺪﺩ کوانتومی ﯾﮑﺴﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ. مثلاً ﺳﯿﺒﯽ ﺭﺍ برمی‌داریم ﻭ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ میلیاردها ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، تنها ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ می‌کنیم .
ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ " ﺍﺭﯾﮏ ..."
ﻋﺪﺩ کوانتومی ﺍﺭﯾﮏ ﻋﺪﺩﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ، ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﺁﻥ ﻋﺪﺩ ﺑﺰﺭﮒ 23 ﺑﺎﺷﺪ .

ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﺠﺎیی از ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ، ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﯿﭻ ﺳﯿﺐ ﺩﯾﮕﺮﯼ، ﺑﻠﮑﻪ ﻫﯿﭻ چیزی ﭘﯿﺪﺍ نمی‌کنید ﮐﻪ ﻋﺪﺩ کوانتومی الکترونش 23 ﺑﺎﺷﺪ .

ﺣﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﯽ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺑﺮﻕ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯیم، ﺍﺯ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ایجادشده، ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺣﺎﺻﻞ می‌شود ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻋﺪﺩ کوانتومی ﺍﺭﯾﮏ ﺭﺍ ﺍﺭﺗﻘﺎء ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ مثلاً 26 می‌رساند. ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺎ ﻋﺪﺩ کوانتومی 26 ﺑﻮﺩﻩ، ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ می‌شود!!!

ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺗﻮﺍﺯﻥ ﺧﻮﺩ، لحظه‌به‌لحظه ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ می‌دهد. ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻧﻮﺑﻞ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﮔﺮ ﻫﺮ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ منحصربه‌فرد ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪ، ﭘﺲ ﻫﺮ چیزی ﺩﺭ جهان هستی، دارای ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ .

نتیجه‌گیری:
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﺳﯿﺐ ﺑﺎ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ دگرگون میشود، پس هنگامی که ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ می‌گیرم ﻭ می‌بوسم، ﻭ ﯾﺎ هنگامی که کسی ﺭﺍ می‌بخشم، ﻭ ﯾﺎ وقتی‌که ﺑﻪ همسایه‌ام ﻧﺎﺳﺰﺍ می‌گویم ﻭ ﯾﺎ آن هنگام که ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ بر سر کودکی یتیم میکشم، به واقع ﺩر حال ایجاد زنجیره‌ای ﺍﺯ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ در ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ هستم .

حتا ﻫﺮ اندیشه‌ای ﮐﻪ ﺍﺯ ﺫﻫﻦ ﻣﺎ می‌گذرد، الکترون‌هاﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﺴﺘﺮﻩ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ درمی‌آورد ﻭ ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ می‌کند .
ﻏﻢ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻣﺮﺍ ﻏﻤﮕﯿﻦ می‌سازد ﻭ ﺍﯾﻦ زیانی ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ وجود ﻣﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ می‌افتد .ﻏﻢ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺮﺍ ﻫﺸﯿﺎﺭﺗﺮ ﮐﻨﺪ؛ ﭼﻮﻥ هنگامی که ﺯﺧﻤﯽ می‌شویم، آگاه‌تر می‌شویم. بنابراین ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻧﺒﺎﯾﺪ زندگی را بر ما سخت ﮐﻨﺪ بلکه باید خود را از آن برهانیم تا زندگی برای ما خوش بگذرد. ﺭﻧﺞ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻧﮑﻨﯿﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﺑﯿﺪ؛ ﭼﻮﻥ ﺭﻧﺞ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﺗﺮ ﺷﺪﻥ. ‏(ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺑﻮﺩﺍ)‏.

ﺍﮔﺮ به‌جای ﻣﺤﺒﺘﯽ ﮐﻪ ﺑه ﮐﺴﯽ کرده‌اید، ﺍﺯ ﺍﻭ بی‌مهری ﺩﯾﺪﯾﺪ، ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﺸﻮﯾﺪ؛ ﭼﻮﻥ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ، ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﯾﮕﺮی ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ یافت .

به قول سعدی:
تو نیکی میکن و در دجله انداز           که ایزد در بیابانت دهد باز

ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ دلیل می‌گویند: ﻋﻠﻢ ﺑﺮ آموزه‌های ﻓﻼﺳﻔﻪ ﻣﻬﺮ ﺗﺄﯾﯿﺪ مینهد. ﭼﻮﻥ ﻓﻼﺳﻔﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ همه‌چیز ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ یکدیگر مرتبط، و بایکدیگر در ارتباط هستند.

و باز به قول سعدی:
بنی آدم از اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

ﺗﻤﺎﻡ انرژی‌هایی ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺳﺎﻃﻊ می‌شود ﺑﻪ ﺷﻤﺎ بازمی‌گردد. بنابراین، ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺗﺎ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺯ ﭘﺲ ﮔﯿﺮﯾﺪ .ﺍﯾﻦ ﻣوضوع ﺭﺍ ﺟﺪﯼ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ به‌راحتی ﻧﮕﺬﺭﯾﻢ .
دﺭ گستره‌ ﮐﯿﻬﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ بی‌دلیل ﻭ بی‌حکمت ﻧﯿﺴﺖ؛ در نتیجه هرگاه ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ طبیعی یا سنن الهی ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ آنها ﻋﻤﻞ ﮐﻨﯿﻢ، آنگاه ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺭﻭﻥ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺘﯽ وصف‌ناشدنی ﺑﺪﻝ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ .‏(ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﻮﻟﻮﮔﺮﺍﻓﯿﮏ همراه با ویرایش کامل‏)

اين بود گفتارهايي علمي؛ ولي در اين زمينه گفتارهايي عرفاني نيز وجوددارد كه آگاهي از آنها خالي از بهره نيست؛ مانند:
«پروردگار متعال ذره‌اي از روح خويش را درون هر موجود به‌وديعت‌قرارداده تا هدايتگر او در مسير تكاملي باشد؛ اما اغلب موجودات به آن آگاهي نداشته و اسير نفسانيات و غرائز حيواني مي‌باشند. سر ريسمان الهي(همان ذرّة اولية روح‌الهي) در درون روح ما قرارداشته و سر ديگر آن به تمامي موجودات هستي وصل است.

براي اتصال و چنگ‌انداختن به اين ريسمان، لازم است ما با ضمير ناخودآگاه خويش(روح) ارتباط برقراركنيم. اين ارتباط هنگامي برقرارمي‌شود كه صفات الهي را در خود تقويت‌نموده و از نفسانيات دوري‌كرده و به نيروها و انرژي‌هاي دروني دست‌يابيم».
(حقيقت زمين نوشتة جمشيد مبين ـ ص 10و11)

و اينجاست كه اين آيات نيز معنا و مفهوم خود را بهتر مي‌رسانند:
فسبحان‌ الذي بيده ملكوت كل شيء واليه ترجعون(يس: 83)
ترجمه‌: پس پاك‌ومنزه است كسي كه به‌دست اوست سررشتة هرچيزي و به سوي او برمي‌گرديد.
قل من بيده ملكوت كل‌شيء و هو يجير و لايجار عليه(مؤمنون: 88) 
ترجمه‌:‌ بگو به‌دست كيست سررشتة هرچيزي و او پناه‌مي‌دهد و پناه‌دادني نيست؟

براي درك بهتر اين آيات و اينكه از كنار آنها نگذريم، دوران برده‌داري را به‌ياد‌آوريد، و تصوركنيد بنده‌اي را كه سررشتة هستي و نيستي‌اش به دست مالك اوست؛ و او نه‌تنها هيچ اختياري از خود ندارد و هركاري را كه مالكش بگويد بايد انجام‌دهد، بلكه سپاس‌ رب خويش را نيز بايد كه بجا آورد. وگرنه تنبيه و يا تأديب خواهدشد. 

خداوند در اين دو آيه مي‌خواهد بگويد كه تمام اجزاي هستي مالكيتش از آن اوست و آنها همان رفتاري را با خداوند دارند كه آن بنده با پروردگار خويش دارد. يعني فرمانبردار و تسبيح‌گوي اويند. بنابراين اگر به شما جن و انس اختياري داده‌ام، نبايد كه از آن بد بهره‌برداري‌كنيد؛ بلكه شايسته آن است كه مانند تمام اجزاي هستي، شما نيز فرمانبردار و تسبيح‌گوي من باشيد؛ تا دستكم، ارزش يك جزء و ذرّة بي‌اختيار و ظاهراً بي‌شعور را داشته‌باشيد.

بنده همان به كه ز تقصير خويش عذر به درگاه خدا آورد            
                                              ورنه سزاوار خداوندي‌اش كس نتواند كه بجای آورد

تأكيدي ديگر:
الم تروا ان‌الله يسبح له من في‌السموات والارض والطير صافّات كل قد علم صلاته و تسبيحه والله عليم بما يفعلون (نور: 41)
ـ هركه در هر جاي آسمانها و زمين است، و پرنده كه در هوا پرگشاده‌است،  تسبيح‌گوي اوست.
ـ هر جنبنده‌اي كه خداوند آفريده‌، در هرجا كه باشد، به‌درستي به نماز و تسبيح خود آگاه است.
ـ خداوند به آنچه كه آفريدگانش انجام‌مي‌دهند، بسيار آگاه است.

ـ نماز وظيفه اي است كه بر عهدة آفريده گذاشته شده است و براي انجام آن ، قبله يابي لازم است. تا به بيراهه نرود و از مسير الهي بيرون نشود.

ـ آيا خداوند براي انجام وظيفة آفريدگانش ميان بزرگ و كوچك تفاوت مي‌گذارد؟ 

ـ آيا هر آفريده، پيش از انجام وظيفة خود(نماز و تسبيح)، لازم نيست قبله‌يابي و جهت‌يابي‌كند؟
پاسخ اين پرسش‌ها را يافته‌هاي دانش انساني به ما مي‌دهد تا بدانيم در اين زمينة نيز چيزهايي براي گفتن هست:

«اين تنها پرندگان مهاجر نيستند كه خود را در حهت ميدان معناطيسي زمين قرارمي‌دهند؛ اخيراً معلوم شده‌است باكتريها كه ارگانيسم‌هاي ساده‌اي به نظرمي‌رسند نيز در جست‌وجوي خود براي يافتن شرايط بهينة زيستي از اين خاصيت بهره‌مي‌برند. اين موجودات ذره‌بيني مغناطيسي، از يك قطب‌نماي ريز سلولي متشكل از زنجيره‌اي از تك‌نانوآهنرباها به نام ‹مگنتوزوم› استفاده مي‌كنند و همانند عقربه قطب‌نما در حهت ميدان مغناطيسي قرارمي‌گيرند».
«اينكه سلولها چگونه مي‌توانند مگنتوزومها را علي رغم تمايلي كه به دليل جاذبة‌مغناطيسي بين آنها براي به هم چسبيدن وجوددارد به صورت زنجيره‌اي پايدار و ثابت دراورند، تاكنون ناشناخته بود؛ اما اخيراً با استفاده از فرايندهاي ژنتيك مولكولي و روشهاي تصويربرداري مدرن، پژوهشگران ‹مؤسسة ماكس پلانك› در ‹برمن› كه در زمينة ميكروبيولوژي دريايي فعاليت‌دارد، و ‹مؤسسة ماكس پلانك مارتين شرايد› آلمان كه در زمينة بيوشيمي فعاليت دارد؛ با همكاري يكديگر نوعي پروتئين را يافته‌اند كه ايجاد اين زنجيره از مگنتوزوم ها را موجب مي‌شود».

Cryoelectron tomography of a magnetotactic bacterium: a three-dimensional reconstruction of the interior of a Magnetospirillum gryphiswaldense cell. The cell membrane is blue, the magnetosome crystal red, and the surrounding vesicle yellow. The image makes it clear that both the membrane vesicle and the "mature" magnetosomes are strong like pearls on a chain along a filamentous structure (green), which is similar to a cytoskeleton. (Image: Max Planck Institute for Biochemistry)

«اين دانشمندان نشان‌داده‌اند كه اين پروتئين باعث‌مي‌شود تا مگنتوزوم‌ها در راستاي ساختار سيتواسكلتي كه قبلاً ناشناخته‌بود قرارگيرند. اين باكتري‌ها درون سلول‌هاي خود، مگنتوزم‌هايي كه به صورت زنجيره دنبال هم درمي‌آيند تشكيل‌مي‌دهند؛ و باكتري از آنها براي تشخيص جهت بالا از پايين در ميدان مغناطيسي زمين و نيز حركت در لايه‌هاي آب براي يافتن بهترين شرايط رشد استفاده مي‌كنند».

با خواندن اين بخش از مقاله گذشته از آية بالا، به ياد اين آيه نيز مي‌افتیم كه:
 قل كل يعمل علي شاكلته فربكم اعلم بمن هو اهدي سبيلاً(اسراء: 84)

ترجمه: اي پيامبر بگو كاركرد هر موجودي بر مبناي تخمه‌اي است كه او را شكل‌داده؛ پس پروردگارتان داناتر است كسي را كه اوست راه‌يافته‌تر راهي را.

ياداوري: شاكله مؤنث شاكل. هر موجودي از تخمه به وجود مي‌آيد و بر مبناي آن شكل مي‌گيرد.
«براي ساخت مگنتوزوم‌ها ، سلول نه تنها بايد مقدار زيادي آهن از محيط پيرامون خود گرفته و اكسيد آهن ويژه‌اي توليدكند، بلكه اين بلورها بايد داراي اعداد و اشكال و اندازه‌هاي بلوري كاملاً تعريف‌شده باشند تا بتوانند حسگرهاي كارامدي براي ميدان مغناطيسي باشند».
«براي كاركرد بهينة آنها، اين بلورهاي مگنتوزوم بايد به صورت زنجيره‌اي دنبال هم در داخل سلول قرارگيرند تا گشتاور مغناطيسي آنها با هم جمع شود. تنها اين ساختار زنجيره‌اي‌شكل است كه به مگنتوزوم‌ها اين امكان را مي‌دهد كه همانند عقربه‌هاي قطب‌نما عمل‌ كرده و باكتري را در راستاي ميدان مغناطيسي نسبتاً ضعيف زمين قراردهد». (كل يعمل علي شاكلته)

«اخيراً اين دانشمندان توانسته‌اند بخشي از دي ان آ را كه به نظر مي‌رسد حامل كل اطلاعات ژنتيكي ‌لازم براي تشكيل و ساماندهي ذرات مگنتوزوم باشد شناسايي‌كنند. در اين بخش از دي ان آ به نام جزيرة مگنتوزوم، دستكم 25 تا 30 ژن مگنتوزومي مختلف وجوددارد ولي نقش آنها كاملاً معلوم نيست. دانشمندان با بررسي جزاير مگنتوزومي و عملكرد آنها به ژني برخوردند كه يكي از توليدات آن جزئي از غشائي بود كه هر بلور مغناطيسي را احاطه مي‌كرد».

«اين واقعيت كه ساختار زنجيره‌اي باكتري‌هاي نانومغناطيسي دقيقاً با ژنتيك تنظيم مي‌شوند نيز، اثراتي بر درك ما از چگونگي قرارگرفتن ارگانيسم‌هاي بالاتر در راستاي ميدان مغناطيسي مي‌دهد. ما سالهاست كه مي‌دانيم برخي حيوانات نظيرر ماهي قرل‌آلا يا كبوتر خانگي در برخي بافتهاي ويژة خود داراي زنجيرة بلوري مغناطيسي هستند. اين زنجيره‌ها به نحو حيرت آوردي شبيه زنجيره‌هايي است كه در باكتري‌ها وجودداشته و احتمالاً از طريق مكانسم مشابهي توسعه مي‌يابد».
(كل يعمل علي شاكلته) همشهري 19/10/84
ویرایش و نگارش دوم: سوم آبانماه نودوپنج

No comments:

Post a Comment