Thursday, October 31, 2013

در باب «ذوق‌زدگان رابطه با آمریکا»


در باب «ذوق‌زدگان رابطه با آمریکا»
فريدون مجلسی
   از برگزاری جلسه ای كه به مناسبت رونمایی از كتاب دوست و همكار دیپلمات دیرینم محمد رضا دبیری، درباره روابط ايران و آمريكا برپا شد، متأسفانه دیر آگاه شدم. میدانم كتابی كه آقای دبیری نوشته باشد باید كتاب بسیار خوب و جالبی باشد. اين جلسه با حضور سیاستمردانی با سابقه، آقایان صادق خرازی و عباس ملكی، برگزار شد و برخی مطالب فرعی مطرح شده در آن انعكاسی جهانی يافت و براي اطمينان از صحت آن به سایت دیپلماسی ایرانی رجوع كردم. ملاحظه شد جناب صادق خرازی: «در واكنش به ذوق زدگی برخی از صاحب نظران بعد  از مكالمه تلفنی روحانی و رئیس جمهور آمریكا این ذوق زدگی را ناشی از عدم آگاهی نسبت به ماهیت آمریكا» دانست و گفت: «بسیاری از صاحب نظران امروز ایران عمق دانششان یك وجب است و باید مراقب باشند از این ذوق زدگی ها اتفاقی رخ ندهد كه در تاریخ شرمنده شویم...»  و با ابراز بی اعتمادی به آمریكا فرموده بودند: «هنگامی که دشمن بدترین دشنام ها و هتاکی ها را در کادویی به ما بزند وقتی کادو را می بینیم تصورمان این است که حرف های خوبی به ما زده...»   
          با توجه به اینكه یكی از آن ذوق زدگان من بوده ام،‌ كه مبانی آگاهی ام در باره ماهیت آمریكا محدود به یك مأموریت دیپلماتیك در چهل و پنج سال پیش شامل دوسال تحصیل زبان انگليسي در دانشگاه جرج تاون طی یك دوره اختصاصی دیپلماتیك در دانشگاه جانزهاپكینز با بورس وزارت خارجه بوده است، و البته قدري هم پیگیری های متعارف مرسوم در آن نسل دیگر و دورانی منقضی شده به آن افزوده است، می خواستم ضمن تأیید محدودیت یك وجبی دانش خود و در همین اندازه محدود، دفاعی هم از ذوق زدگی كسانی مانند خودم، یا دلیل آن ذوق زدگی كرده باشم. می خواستم عرض كنم كه لزومی ندارد انواع ما امید بستگان به عقلانيت مراقب باشیم كه مبادا «از ذوق زدگی هایمان اتفاقی رخ دهد كه در تاریخ شرمنده شویم!» ‌زیرا نه كاره ای هستیم و نه تصمیمی می گیریم و نه آن تصمیم ناگرفته اجرا می شود و نه نقشی داریم كه موجب نگرانی و شرمندگی شود! اما نگران آنیم كه دلائلی كه موجب ذوق زدگی ما شده است به نامش قرعه پوچ و بی حاصل خورده باشد و «در تاریخ شرمنده بمانیم!»
          باید عرض كنم كه ‌ذوق زدگی ما ربطی به شناخت یا عدم شناختمانمان از ماهیت آمریكا ندارد، خواه یك وجب باشد یا صد وجب، بلكه بستگی به احساسنومیدانه از شرايطی دارد كه مانند آبی است كه از سر گذشته باشد!‌ ذوق زدگی ما از همان نوعی است كه در آن شب اعلام شگفت آور نتیجه انتخابات بروز كرد. ممكن است در خیابان و در میان جماعت بودن در شأن شما نبوده باشد، ‌اما من در خیابان بودم و شاهد ذوق زدگی خودم و دیگران بودم! فردا شب اش كه این ذوق زدگی به بهانه فوتبال ادامه یافت با زوج دیگری هم شأن وهم دندان خودمان در حاشیه خیابان روی نیمكت ایستگاه اتوبوس نشسته و شاهد «ذوق زدگی» جوانان بودیم. چند جوانی شادمانه از مقابلمان می گذشتند و یكی از آنان از دیدن ما سپید مویان در حاشیه شادمانی خودشان، به طنز رو به ما كرد و فریاد زد:‌«درود بر جوانان!» آنهایی كه همراه او بودند و سپس دیگران با دیدن ما خنديدند و همان فریاد را تكرار كردند و این موجب تشدید ذوق زدگی آنها شد! ما هم احساس تمسخر نكردیم و همراه با شادی آنها خندیدیم. آن شب ها بحث رابطه با آمریكا مطرح نبود،‌ و آن «ذوق زدگی» در آن شب ها و روزهایی كه بعداً‌ به گمان پديد آمدن شرایطی برای رفع ناشادمانی سنتی شده و ماندگار پیش آمد، ربطی به درك یا عدم درك از ماهیت آمریكا نداشت! اكنون نیز چنین است. آن شادمانی صرفاً‌ به خاطر انتخاب آقای روحانی نبود! ‌به خاطر پیروزی آراء مردم به گزینه عقلانیت و اعتدال و نوید گره گشایی از مشكلاتی بود كه مردم خودشان را درگير آن می دانند! و نیز شادمانی به خاطر شكست شعارهای عصبی و بحران آفرین نقطه مقابل بود كه نشان داد به ده درصد هم نمی رسید! ‌به همين خاطر آنهایی كه به دلائل مختلف از جمله بی اعتمادی به شمارش آراء خودشان در انتخابات شركت نكرده بودند نیز به وجد آمدند و به آن شادمانی ایرانی پیوستند! مردم ذوق زده شدند،‌ زیرا فكر می كردند نرمش و عقلانیت می خواهد كاری كند كه بیش از آن رنج نبرند، كه اسیر شعارهای ماجراجویانه ای كه زیانش به مردم و سودهایش به جیب دیگران می رسد نباشند.نیازی نبود مردم منشأ و ماهیت علل منجر به تنگناهای خودشان را جستجو كنند. آن را می شناختند! می دانستند كه شعارهای نفرت آفرین خصوصاً‌ با پافشاری ها و تأكیدها و تلاش های هشت سال گذشته موفق شده بود سر انجام دنیای غرب را علیه ما بشوراند،‌ و ما را نه به آستانه جنگ بلكه به مراحل آغازین آن بكشاند! مردم می دانند كه در صورت تشدید جنگ از سوی غرب، ضربه های ویرانگر به دشمنان دم دست وارد خواهد شد، ‌اما این را نیز می دانند كه توانمندی ما در مقابله با جهان دور دست نا محدود نیست! ویران كردن دیگران برای ما مشكلی را حل نمی كند!‌ ذوق زدگی مردم برای این بود كه به این می اندیشند خودمان زیان و آسیب بیشتر و ویرانگر نبینیم. ثلث قرن به "وودوو" یا جادوی مرگ و نفرت خواهی برای آمریكا و غرب، ‌آتش زدن پرچمشان و رژره رفتن بر آن متوسل شدیم. تا جایی كه گفتند شخصی بنایی را در تهران نشان داد و گفت اینجا سفارت فلان است،‌ و مخاطب گفت اگر سفارت است پس چرا كسی از دیوارش بالا نمی ورد!
          جناب سفیر، لازم است بدانيد ‌آگاهی ما كمتر از یك وجب،‌ و دانش شما بسیاراست. پس شما بهتر می دانید كه پرونده كشوری به شورای امنیت ارجاع می شود كه «صلح و امنیت بین المللی را به مخاطره انداخته باشد!» كشوری كه با تهدیدهای پوچ و بی محتوای متصدیانش در طی دوره ای هشت ساله ‌با آرای همین روسیه و چین عزیز، پرونده اش به شورای امنیت رفته و با آرای همین چین و روسیه عزیز مشمول تحریم های بین المللی، یعنی مرحله قبل از اقدام نظامی، شده است؛ ‌اكنون دولت همین كشورمی گوید كه می خواهد «ازبدترین دشنام ها و هتاكی های رك و بدون بسته بندی نسبت به غرب»، كه آنها را بر سر هیچ و پوچ به جان ما دست انداخته است، دست بردارد تا مگر آنها نیز به این عقلانیت پاسخ عقلانی دهند!
          آمریكا و غرب و دوستان و تابعان آن در تحریم و محاصره نیستند! ‌ما هستیم! این ما هستیم كه باید به حل مسئله و مشكل خودمان بیندیشیم! در میان دويست كشور جهان چرا فقط  و فقط قهر و دشمنی بر ما واجب و روابط متعارف بر ما حرام باشد؟ لابد به مقامات و متصدیان امور آنقدر اعتماد هست كه پس از برقراری روابط با آمریكا و هر كشور دیگری،‌ مراقب منافع ملی باشند! وطنشان را به بهایی و پورسانتاژو ویلا و كسب و كاری در فلان كشور نفروشند! اما از آنجا كه كفاره شراب خوری های بی حساب، هشيار در ميانه مستان نشستن است، شايد همان ‌بالارفتن های بی حاصل از دیوارها، و تهدیدهای توخالی به ویرانگری و جهانگیری آسیب بی شمار به منافع ملی ما وارد گرده است، و شاید ناچار شویم به تعادل تازه ای میان حقوق ملی و منافع ملی رضایت دهیم!
          اما به عقیده بسیاری از عوام با همان دانش یك وجبی، شتر سواری دولا دولا نمی شود! شما با كسی اختلاف دارید باید با همان كس مذاكره كنید! ملتی به این مذاكره و سازگاری و رابطه متعارف رأی داده است!‌ نه به ناسازگاری و تداوم قهر و بحران! و در اين راه مسيري را هم پيموده است!‌ ما با آن دانش اندك مفهوم این عبارات گنگ و مبهم شما را نمی فهمم. می دانیم شما محرم اسرار و رازهایی هستید كه ما خبر نداریم. این بی خبری فقط ناشی از اندك بودن عمق دانش ما نیست، ‌ناشی از نامحرم بودن ماست! لذا در باره اينكه فرموده ايد: «كسی كه سی و چهار سال گفته است نه نميتواند ناگهان بگويد آري!» بايد عرض كنم وقتي سي سال گفت نه ‌و دست آوردی هم نداشت، وقتی قرار شد بگوید آری، ‌میگوید آری! دیگر گهانی و ناگهانی ندارد! گهانی شدن این ناگهانی چند سال دیگر وقت لازم دارد؟! و در اين ميان تكليف ما يك وجبی ها چيست؟
          اما در باره نگرانی جناب سفیر از اینكه «مبادا تصور رود مذاكرات ناشی از اثرگذار بودن تحریمها باشد»، راستش اگر احترام ما ويژه ايشان نبود، ‌به قول جوانان مي گفتم" «پ نه پ!» در اين باب باید گفت درك این موضوع اتفاقاً‌ برای یك وجبیها براي درك فشار آسان تر و از قضا احساس این گونه فشارها در سطوح بالا ضعیفتر میشود! و در باب اینكه برخورد انگلیس را در برقراری روابط در سطح كاردار غیرمقیم اهانت آمیز دانسته اید، ‌ای كاش سال گذشته كه جوانان غیور ما سفارتشان را خرد و خمیر كردند به آنان نیز تذكری می دادند كه امروز به ما نگويند «بیله دیگ،‌ بیله چغندر!‌» كه احترام امامزاده با متولي است!

          اما اجازه دهید در تأييد فرمايش آقاي خرازی در باب احترام، به نكته مهمی اشاره كنم كه غربیها هم باید بدانند كه آنها «نیز»  نیازمند مذاكره و كنار آمدن با ایران هستند: ایران در منطقه ای در حال گذار فرهنگی و بی ثباتی حادِ انقلاب آفرین قرار دارد. این مرحله در ایران چهل سال پیش رخ نمود و به نتایجی زیر و زبر كننده رسید، و پشت سر گذاشته شد. نظامی جدید پدید آمد، كه اكنون نسل های بعدی تابع مقتضيات تحولات و توسعه مطابق نیاز زمان هستند و نیازی دوباره به آن گونه دگرگونی های خشونت آمیز نمی بینند! در میان این منطقه متلاطم، ملتی به اعتدال و عقلانیت و صلح و توسعه و پیشرفت می اندیشد و متصدیان خودش را نیز به این راه با ثبات و قابل اعتماد و دارای اعتبار می كشاند،‌ در حالی كه دیگران تازه در آغاز آن راه پر تلاطم هستند! ‌با دولت های ظاهراً‌ لیبرال و سازگار، ‌و در عین حال اغلب بسیار فاسد و بی اعتبار نزد ملت ها! و ملت هایی بسیار رادیكال و افراطی،‌ با تحركاتی خشونت آمیز و تظاهراتی انتحاری و جگر خوارانه! كه در همین سوریه جنبشی دموكراسی خواهانه ای را به جنونی خونریز و سلفی كشاند و همان غرب را به تردید در ادامه مداخلات رساند! و اگر دولتیان و مخالفان معقولشان درك كنند، فرصتی برای سازشی عقلانی پدید آمده است. در منطقه وضعیتی است كه حتی عربستان را، به رغم صدها میلیاردی كه در بانك های غرب دارد،‌ و البته اغلب در حساب های خصوصی مالكان كشور، و دیگران از مصر تا الجزیره و مالی، ‌تا پاكستان و افغانستان، و به زودی تا اندونزی را در شرایط كشمكش های داخلی و بی ثباتی ها سلفی رادیكال و خطر آفرین قرار می دهد، غربيان و متحدانشان نیز مثلاً‌ در مورد برآوردن نیازهای خودش به انرژی،‌ به رغم همه تبلیغاتی كه در باره دستیابی به شل های نفتی و بی نیازی آینده می كنند، نمی توانند همه تخم مرغ های خودشان را در سبد بی ثبات عربستان بگذارند! آنان نیز به عقلانیتی متقابل و سازگاری و تعقل در مذاكراتشان با كشوری كه ملتش در سطح بالایی از آگاهی و تعقل قرار گرفته است می اندیشند! این نكته ایست كه ایران را نه در موضع انفعالي و ضعف بلكه در موضعی در شأن خودش قرار می دهد. از این دیدگاه حتی آینده سوریه كه مورد نظر جناب سفیر است نیز برای استقرار ثباتی متعادل و غیر سلفی می تواند قابل مذاكره باشد!

Wednesday, October 30, 2013

سرنوشت قطر در انتظار عربستان

افشاگری غافلگیر کننده یک روزنامه عرب
دولتمردان آمریکایی در نهایت به این نتیجه دست می یابند که آل سعود در هرجا به دنبال مکانی است که از خلال آن شرایط خود را در منطقه به نوعی بهبود بخشد، از این رو هرگز در لبنان نیز به دنبال ترک مخاصمات خود نیستند،‌ بلکه همواره آتش فتنه و درگیری را شعله ورتر می سازند...
سرویس بین الملل «فردا»: روزنامه الحدث در مقاله ای با عنوان " بررسی نقش آمریکا در تحولات جاری در قطر و امکان تعمیم آن به دیگر کشورهای عربی" از طرح آمریکا برای دور زدن آل سعود خبر داد و نوشت:
دائما در سیاستهای عربستان سعودی اشخاصی وجود دارند که همواره به دولتمردان آل سعود نجوا کنان تفهیم می کنند که تعامل با آمریکا به طریقه حکومت ایران بسیار سودمند است؛ که این موضوع خود به تازگی حاکی از اوج ایجاد اختلاف میان آمریکا و عربستان سعودی است.
چنین اختلافی سوالات بسیاری را پیرامون امکان فسخ و تعلیق روابط میان دو طرف پدیدار می سازد. با این حال باید پرسید که آیا دولتمردان آل سعود خواهند توانست که به چنین رفتاری ادامه دهند یا اینکه در صورت ادامه، تاوان سنگین چنین تصمیمات اشتباهی را خواهند پرداخت؟
در این راستا گزارشی از جانب منابع واشنگتن مبنی بر اسباب نامعین اختلاف میان رهبران آمریکایی و آل سعود فاش شده است که در آن آمده است:
«درست است که دولتمردان آل سعود به دلیل گشایش روابط دولت اوباما با جمهوری اسلامی ایران و نیز اعمال نشدن گزینه نظامی علیه سوریه خشمگینند، اما به نظر میرسد که تنش بیسابقه آل سعود نسبت به سیاستهای واشنگتن ریشه در عوامل داخلی حکومت آل سعود دارد ».
در این گزارش به این نکته اشاره شده که عاملی که آل سعود را به چنین وخامت و تیرگی در رفتار خود نسبت به سیاستهای واشنگتن واداشته،‌ تصمیم آمریکا درخصوص ایجاد تغییراتی نامحسوس در ساختار نظام آل سعود است. در این میان ممکن است هرگونه تغییری در آینده این کشور منجر به شعله ور شدن نزاع میان طیفها و جناحهای مختلفی شود که در کمین یکدیگر نشسته اند.
آشکار است که پس از آنکه دولتمردان آمریکایی حمد بن خلیفه آل ثانی و نخست وزیر وی حمد بن جاسم را از قدرت کنار گذاشتند، از آل سعود خواستند که تغییری بنیادین در ساختار نظام ایجاد کنند تا بدین طریق قانون اساسی جدیدی را در نظام سعودی بنیان نهند. در آغاز دولتمردان آمریکایی درخواست های خود را در خصوص تغییر نظام و آزادی بیان و عام برای مردم به ویژه زنان و نیز آزادی زندانیان سیاسی اعلام کردند اما گویا گوشهایی شنوا از جانب آل سعود نیافتند؛ به ویژه که این امر با تغییر و اصلاح طریقه تعامل آمریکا با پرونده سوریه و ایران همراه شد.
در این گزارش آمده که آل سعود گمان کردند در صورت اتخاذ مواضع خصمانه همچون انصراف از سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل، نپذیرفتن کرسی شورای امنیت به عنوان عضو غیر دائم، اتخاذ رفتاری غافلگیر کننده در ازای مسأله فلسطین، مشاکت نکردن در کنفرانس ژنو 2 و نیز تعیین نکردن زمان استقبال از اخضر ابراهیمی نماینده ویژه سازمان ملل میتواند عرصه را بر آمریکا تنگتر  کنند.
این گزارش به این موضوع اشاره می کند که نخستین علائم و نشانه های چنین تصمیمی از جانب دولتمردان آمریکایی در قبال عربستان سعودی در موضوع افغانستان خود را نشان داد؛ یعنی زمانی که آل سعود به تازگی مبلغ پانصد میلیون دلار را به حکومت افغانستان جهت بازسازی مدارس و نیز بافت آموزشی این کشور اختصاص داد که پس از فشار دولت آمریکا بر حامد کرزای رئیس جمهور افغانستان این امر جهت توسعه زیرساختهای این کشور مبدل شد؛ و زمانی که آل سعود علت این کار را جویا شد،‌پاسخ تند و غافلگیر کننده آمریکا این بود که رویکردهایی که شما به دنبال آنید، همان است که سبب افزایش و ایجاد تروریسم در هر منطقه میشود.
حال باید پرسید که آیا امر به معنای تغییر اساسی در سیاست خارجه آمریکا است؟
یک مسئول لبنانی که به تازگی از واشنگتن بازگشته می گوید که یکی از اعضاء پیشین مجلس سنای آمریکا سناتور جورج جان میشل در یکی از نشستهای خصوصی ابراز داشته که «دولت آمریکا به بسیاری از هم پیمانان اروپایی و نیز کشورهای خاورمیانه و دیگر مناطق این پیغام را رسانده که بایستی در سیاستها و روابط خارجی خود تجدید نظر کند و این امر به دلیل دستاوردها و رویکردهای سیاسی و اقتصادی این کشور مربوط می شود که بارزترین آنها اکتشاف مخازن نفت صخره ای است که در دهه های آینده سبب می شود که این کشور در عرصه جهانی حاکمیت کند».
میشل در ارزیابی سیاست کشورش میگوید: ما با تصمیم خود در قبال اشغال افغانستان، عراق و حمایت از اخوان المسلمین جهت حکمرانی در کشورهای عربی اشتباه کردیم و دخالت در اوضاع سوریه اوج این اشتباه بود؛ از هم اکنون تا سال 2050 خطری سرتاسر جهان را تهدید میکند و آن حضور اصول گرایی افراطی است که از هم اکنون ابعاد این خطر را می توانیم احساس کنیم و باید در مقابل آن با تلاش جهانی مقابله کنیم که حتی روسیه و چین نیز از آن مستثنی نیستند.

راه ابریشم و گنجینه‌های بلخ قدیم

راه ابریشم و گنجینه‌های بلخ قدیم
بی بی سی - سه شنبه 22 اکتبر 2013 - 30 مهر 1392

ولایت بلخ در شمال افغانستان خانه برخی از مهم ترین بناهای تاریخی جهان است. شهر باستانی بلخ زمانی حتی ام البلاد یا مادر همه شهرها لقب گرفته بود.
خانم لین اودانل یک دهه بعد از اولین دیدارش از بلخ با گروهی از باستان شناسان به این شهر برگشته تا گنجینه‌های بیشتری از این ولایت را کشف کنند.
در این گوشه از دشت‌های افغانستان، نسیمی داغ می وزد. گرد و غبار را به هوا بلند می‌کند. گرد و غباری که ابرها را می پوشاند. و برقع های آبی زنان را به شکل موج در می آورد.
در سایه که می ایستیم هوا چهل درجه سانتیگراد است، و حتی بزهای کوچک سیاه هم که کنار هم جمع شده اند به نظر می رسد از گرما ضعف کرده اند.
اینها زمین های هموار بلخ هستند، جایی که در قرون گذشته جاده های باستانی اش برای تجارت، صحرانشینان، جنگجوها، مهاجران، رهگذران مسافران و مروجان دین مسیح را به خود جذب می کرد.
این مسافران رازهایی را پشت سرخودشان به جای گذاشته اند. رازهایی که باستان شناسان می خواهند پرده از آنها بردارند. این نقطه افغانستان از چهار هزار سال قبل در قلب قدرت های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مذهبی منطقه در سراسر آسیا قرار گرفته بود.
آخرین باری که در باختر(شهر قدیمی بلخ) بودم سال ۲۰۰۱ بود. با قایق از رود آمو دریا گذشته بودم. از ازبکستان به اینجا آمده بودم. در حالیکه نیروهای بریتانیایی و آمریکایی در حال بیرون راندن نیروهای طالبان بعد از حادثه یازده سپتامبر بودند.
بعد از دوازده سال، با باستان شناسان افغان و فرانسوی به بلخ برگشته ام تا برخی از قدیمی ترین و باشکوه ترین و مهم ترین مناطق تاریخی جهان را ببینیم. منطقه ای که نه تنها به گذشته افغانستان روشنی بخشیده، بلکه به پیشرفت تمدن بشری از هند تا چین و ورای آن کمک کرده است.
باختر یا شهر قدیمی بلخ، گنجینه خانه رازهای تاریخ افغانستان است. در این دشت بود که اسکندرکبیر با ا رتش خود به آن حمله کرد، پادشاه بلخ را کشت و با رخسانه دختر زیبای او ازدواج کرد. هزار و پانصد سال بعد از آن چنگیز خان مغل، از اینجا گذشت و شهرهای آباد آن را ویران کرد. شهرهایی که محل تلاقی فرهنگها و زبان های مختلف بود.
زرتشت پیامبر، ۳۵۰۰ سال پیش اینجا زندگی کرد و شاید همین جا هم از دنیا رفته باشد. مولانای رومی، شاعر پارسی قرن سیزدهم میلادی اینجا در بلخ متولد شد. بلخ زمانی با تمدن بابل رقابت می کرد.
گله های شتر با بار پنبه های تازه چیده شده، در کناره صحرای سوخته می خرامند. در مقابل دیواره های گلی بلندی که وادی بلخ را در برابر بادهای سوزان بیابان های اطراف حفظ می کنند.
داده های مربوط به قرن هفتم و دوازدهم میلادی این شهر را مرکز مذهب و علم و تجارت معرفی می کند. با روابط محکم و مهم با هند و چین.
شهر درسال ۱۲۲۰ میلادی توسط چنگیز خان غارت و تخریب شد و بعد از آن توسط حاکم ترک تیمور لنگ. مارکو پولو زمانی که از اینجا گذشته بود آن را شهر عظیم و باشکوه خوانده بود.
باستان شناسان فرانسوی اینجا آمده اند تا از دیوارهایی که زمانی دژ شش ضلعی را در بر می گرفت نمونه برداری کنند. این دژ یا قلعه که شکلش تنها در عکس های ماهواره ای قابل تشخیص است در موقعیتی قرار داشت که هم از نظر دفاعی و هم از نظر نزدیکی به آب استراتژیک محسوب می شد.
آنها در زیربنای دژ حفاری های عمیقی می کنند تا با نمونه برداری از سنگ و گل تهداب این دیوارها، قدمت تاریخی این بنا را به دست بیاورند. دانشمندان فعلا حدس می زنند که این قلعه در ۲۵۰۰ سال پیش بنا شده است.
در نزدیکی دولت آباد روستای کوچک زادیان واقع است. با مردمانی مهمان نواز. فقط می‌توانیم با یک پلیس مسلح به آنجا برویم چون طالبان در این منطقه فعال اند.
دختران کوچک با روسری های رنگی که دارند سر پمپ آب دعوا می‌کنند اما به محض دیدن دوربینم پا به فرار می گذارند. مردان با لباس های سنتی و دستار از سایه دیوارهای باغ به استقبال ما می آیند.
سرم را که بالا می آورم، دهانم از تعجب باز می ماند. مناره‌‌ای با آجرهای رسی بر فراز سر ما ظاهر می‌شود که آسمان آبی فیروزه‌ای در پس‌زمینه آن قرار گرفته است.
این مناره ها در قرن دوازدهم میلادی ساخته شده اند، هنوز نامی ندارند. چنگیز در حمله به بلخ آنها را ندید، و همه کسانی که از این گوشه دنیا دیدن کرده اند هم هنوز آن را ندیده اند.
در باغ چشمه شفا، یک سنگ عظیم شبیه یک سندان به چشم می‌خورد. این سنگ نشانه‌ای بجا مانده از شهری است که موبدان زرتشت و پیروان آنها 600 سال قبل، اینجا آیین‌های مذهبی‌شان را بجا می آوردند.

در طاق محراب یک حفره برای روغنی وجود دارد که شعله‌ای را پیوسته روشن نگه‌می‌داشت و این شعله در سراسر دره قابل دید بود. فرانسوی‌ها می‌خواهند پی ببرند آیا اینجا محل ازدواج اسکندر با رخسانه بوده‌است یا نه؟
باستان شناسان فرانسوی تقریبا برای بیش از صد سال در بلخ کار کرده اند. فعالیت آنها با جنگ های مختلف دچار وقفه شده است آخرین بار در زمان طالبان پژوهش های آنان قطع شد. طالبانی که عقیده داشتند تاریخ فقط با اسلام در قرن هفتم میلادی، آغاز شده است.
در حقیقیقت در افغانستان، اسلام جایگزین آیین بودا شد. طالبان در سال ۲۰۰۱ با تخریب مجسمه های عظیم‌الجثه بودا سعی کردند تاریخ افغانستان را تحقیر کنند.
امروز باستان شناسان نقش و پیشینه افغانستان را برای گسترش ثروت و فلسفه، بر بخش بزرگی از جهان برای هزاران سال تائید می کنند.
برای آنها، عظمت گذشته مثالی امید بخش برای آینده است و در بلخ، آنها خشونت امروز را نمی بینند ولی داستان های دوران باستان را می بینند.
بلخ باستان یکی از قدیمی ترین شهرهای جهان است. هر آنچه از این شهر باقی مانده تلی از خاکی است و دیوارهایی که حالا با حفاری های پر از محنت از دل خاک سر بیرون می آورند. در هفت سال گذشته بیست متر از زیربنای این دیوار از زیر خاک سر بیرون آورده اند.
از بالای دیوارها می‌توان حیاط‌های این روستای مدرن را دید. از اینجا می‌توان گیره‌های لباس، کودکانی‌که سگ‌ها را دنبال می‌کنند و مرکبانی‌که ارابه‌ها می‌کشند، را می‌تواند دید.
هرآنچه پس از پایان جنگ و خروج نیروهای خارجی از افغانستان در بلخ واقع شود، به زودی جز تاریخ طولانی افغانستان خواهد شد.


یادداشت یعنی به یاد داشته باش!(14)

یادداشت یعنی به یاد داشته باش!(14)                                                       
سیلی خوردن سادات در روز عید غدیر یاداور کینه توزیهای برخی از خلفای جبار اموی و عباسی نسبت به علویان است. این موضوع را به نقل از تاریخ نمیگویم که تاریخ را زیاد نمیدام بلکه به نقل از آخوندهایی میگویم که پیش از انقلاب پای منبرشان نشسته ام و برای برانگیختن شور جبارستیزی یاداور ما جوانان میشدند و اکنون سکوت کرده اند!! باز هم به نقل از آنان:

پیامبر اکرم(ص) فرمود: الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم

حجاریان و انتخابات 88

سه شنبه 7 آبان 1392

حجاریان: درباره تقلب در انتخابات 88 سکوت کردم


سعید حجاریان در گفتگو با "آینده"، در خصوص مصاحبه چندی پیش خود که در آن از واژه تدلیس در وصف اقدامات انجام شده در انتخابات 88 استفاده کرده بود، توضیح داد و گفت: در آن مصاحبه درباره تقلب سکوت کردم.
وی که نویسنده قانون اولیه وزارت اطلاعات است، در پاسخ به این سوال که اگر اطلاعات به جای وزارتخانه، یک معاونت رییس جمهور شود، بهتر نیست؟ مشکل در پاسخگویی این وزارتخانه را ناشی از مشکل دموکراسی در کشور دانست.
در زیر پاسخ حجاریان به پرسش های "آینده" می آید:

در مصاحبه ای که با تسنیم داشتید، گفتید که در انتخابات تقلب نشده واز واژه تدلیس استفاده کردید که از این بابت انتقادات زیادی به شما شد، البته شما در سال 1388 دستگیر شدید و در مصاحبه تلویزیونی در زندان، درباره تقلب سخنی نگفتید. در مصاحبه اخیر خود دقیقا چه گفتید و آیا درست منعکس شده بود؟
شما اگر با دقت جمله من را بخوانید، در آن مصاحبه گفتم، نه می گویم تقلب شده و نه می گویم تخلف شده؛ می گویم تدلیس شده، و بعد به موضوع تدلیس پرداختم و در واقع در آنجا درباره تقلب، ساکت بودم. تیتری که برای مصاحبه زدند، اشتباه یا تحریف شده بود. من گفتم کاری که در انتخابات 1388 شد، معنای حقوقی دارد. تدلیس هم یعنی این که عجوزه ای را به جای عروسی قالب کنید، آن هم با پول بیت المال. یعنی چند کار شده: اغوا، اغرابه جهل، اختلاس با پول بیت المال و تدلیس. نه تنها در زمان انتخابات، بلکه از زمان شهرداری تهران، و این مصداق رای خریدن است و به همین دلیل معامله مصداق غبن است. غبن فاحش است، به آن خیار غبن وارد و موجب ابطال معامله است. من حتی در آن مصاحبه مثال زدم که ما در سال 1380 که با پول خودمان دفترچه مشق برای دانش آموزان محروم چاپ کرده بودیم، شورای نگهبان دفاتر را جمع کرد و گفت، این مصداق رای خریدن و ممنوع است. حالا اینها صدها میلیارد خرج کردند که همه اینها در حال روشن شدن است و دارند یکی یکی دستگیر می شوند.
آقای حجاریان، شما در طراحی و نقشه راه وزارت اطلاعات نقش چشمگیری داشتید. اتفاقاتی در 4 سال گذشته در وزارت اطلاعات افتاد،که صرف نظر از اصول اخلاقی و اسلامی و ایدئولژیک جمهوری اسلامی، در قاموس حرفه ای کار سرویس های اطلاعاتی نیز نمی گنجد. وزارت اطلاعاتی که بنیانش در دهه 60 ریخته شد قرار بود هم زیر نظر دولت و رییس دولت باشد و هم زیر نظارت مجلس باشد. اما اتفاقی که افتاد، این بود که زیر نظارت هیچ کدام قرار نداشت. در طول سی سال گذشته از تاسیس وزارت اطلاعات هم موردی سراغ نداریم که مجلس از اختیار نظارت خود در چارچوب سوال، تحقیق و تفحص و استیضاح استفاده مناسب در جهت نظارت بر وزارت اطلاعات کرده باشد، نتیجه این ساختار این بوده است که نه دولت مسئولیت وزارت اطلاعات را پذیرفته و نه مجلس، به نظرشما آیا همان که وزارت اطلاعات تبدیل به یک معاونت رییس جمهور شود و رییس جمهور درباره آن پاسخگو باشد، بهتر نیست؟
من که در نگارش قانون تاسیس وزارت اطلاعات دخالت داشتم قبول دارم که مجلس و دولت به وزارت اطلاعات نظارت کافی نداشته اند. البته این فقط مشکل وزارت اطلاعات نیست، مشکل همه کشور است. لذا اگر شما توانستید مساله کلی دموکراسی را درکشور حل کنید، مساله وزارت اطلاعات هم حل می شود. اینکه می گویید وزارت اطلاعات زیر نظر رییس جمهور باشد، می تواند مشکل ساز باشد.فرض کنید فردی مثل احمدی نژاد رییس جمهور باشد و وزارت قرار باشد زیر نظر او فعالیت کند.
بالاخره وزارت اطلاعات هرکجا که باشد، باید از دستگاه قضایی حکم بگیرد، مساله، پاسخگو نبودن دولت و مجلس است.
بالاخره این مشکل کلی دموکراسی در کشور است، البته الان که آقای روحانی خودش وزیر را انتخاب کرده، باید در این سیستم شاهد اصلاحات اساسی باشیم و دیگر نمی توان گفت که نگذاشتند. البته مهمتر این است که اطلاعات موازی ایجاد نشود و خارج وزارت اطلاعات همان کارها را ادامه ندهند. آقای روحانی باید بتواند هم وزارت اطلاعات را اصلاح کند، هم جلوی موازی کاری را بگیرد.

PUBLISHED FROM GOOYA NEWS {HTTP://NEWS.GOOYA.COM} 
COPYRIGHT © 2009 NEWS.GOOYA.COM 

Tuesday, October 29, 2013

Useful Online Dictionary یک دیکشنری مفید در فضای وب



The Online Etymology Dictionary
Search:   
B movie (n.) Look up B movie at Dictionary.com
by 1939, usually said to be so called from being the second, or supporting, film in a double feature. Some film industry sources say it was so called for being the second of the two films major studios generally made in a year, and the one made with less headline talent and released with less promotion. And early usage varies with grade-B movie, suggesting a perceived association with quality.
b'hoy (n.) Look up b'hoy at Dictionary.com
1846, U.S. colloquial for "spirited lad, young spark," supposedly from the Irish pronunciation of boy.
B'nai B'rith (n.) Look up B'nai B'rith at Dictionary.com
Jewish fraternal organization founded in New York City in 1843, Hebrew, literally "Sons of the Covenant," from bene, state construct of banim, plural of ben"son," + brith "covenant."
B-girl (n.) Look up B-girl at Dictionary.com
1936, abbreviation of bar girl, U.S. slang for a woman paid to encourage customers at a bar to buy her drinks.
B.B.C. Look up B.B.C. at Dictionary.com
acronym for British Broadcasting Corporation, established 1927 replacing British Broadcasting Company, so the acronym itself dates to 1923. BBC English as a type of standardized English recommended for announcers is recorded from 1928.
B.C. Look up B.C. at Dictionary.com
abbreviation of Before Christ, in chronology, attested by 1823. The phrase itself, Before Christ, in dating, with exact years, is in use by 1660s.
B.C.E. Look up B.C.E. at Dictionary.com
initialism for "Before Common Era" or "Before Christian Era," 1881; see C.E. A secular alternative to B.C.
b.o. Look up b.o. at Dictionary.com
abbreviation of body odor, by c.1950; an advertisers' invention.
baa Look up baa at Dictionary.com
imitative sound of a sheep, attested from 1580s, but probably older, as baa is recorded before this a name for a child's toy sheep.
Baal Look up Baal at Dictionary.com
"The name of many deities of the Semitic peoples" [Klein], late 14c., Biblical use is from Hebrew Ba'al, literally "owner, master, lord," from ba'al "he took possession of," also "he married;" related to Akkadian Belu (source of Hebrew Bel), name of Marduk. Also related to the first element in Beelzebub. Used figuratively for any "false god."
Baath Look up Baath at Dictionary.com
pan-Arab socialist party, founded by intellectuals in Syria in 1943, from Arabic ba't "resurrection, renaissance."
baba (n.) Look up baba at Dictionary.com
kind of plum cake, 1827, from French baba (19c.), said by French etymology dictionaries to be from Polish baba.
Babbitt (n.) Look up Babbitt
 at Dictionary.com
"conventional, complacent, materialistic American businessman," 1923, from George Babbitt, title character of Sinclair Lewis' novel (1922).
His name was George F. Babbitt. He was forty-six years old now, in April 1920, and he made nothing in particular, neither butter nor shoes nor poetry, but he was nimble in the selling of houses for more money than people could afford to pay. [Sinclair Lewis, "Babbitt," 1922]
babble (v.) Look up babble at Dictionary.com
mid-13c., babeln "to prattle, chatter," akin to other Western European words for stammering and prattling (cf. Swedish babbla, Old French babillier) attested from the same era, some of which probably were borrowed from others, but etymologists cannot now determine which were original. Probably imitative of baby-talk, in any case (cf. Latin babulus "babbler," Greek barbaros "non-Greek-speaking"). "No direct connexion with Babel can be traced; though association with that may have affected the senses" [OED]. Meaning "to repeat oneself incoherently, speak foolishly" is attested from c.1400. Related: Babbledbabbling.
babble (n.) Look up babble at Dictionary.com
"idle talk," c.1500, from babble (v.). In 16c., commonly in reduplicated form bibble-babble.
babe (n.) Look up babe at Dictionary.com
late 14c., short for baban (early 13c.), which probably is imitative of baby talk (cf. babble), however in many languages the cognate word means "old woman" (cf. Russian babushka "grandmother," from baba "peasant woman").
Crist crid in cradil, "moder, baba!" [John Audelay, c.1426]
Now mostly superseded by its diminutive form baby. Used figuratively for "a childish person" from 1520s. Meaning "attractive young woman" is 1915, college slang. Babe in the woods is from 1795.
Babel Look up Babel at Dictionary.com
capital of Babylon, late 14c., from Hebrew Babhel (Gen. xi), from Akkadian bab-ilu "Gate of God" (from bab "gate" + ilu "god"). The name is a translation of Sumerian Ka-dingir. Meaning "confused medley of sounds" (1520s) is from the biblical story of the Tower of Babel.
babelicious (adj.) Look up babelicious at Dictionary.com
1991, from babe in the "attractive young woman" sense + ending from delicious.
Babism (n.) Look up Babism at Dictionary.com
1850; see Baha'i.
baboon (n.) Look up baboon at Dictionary.com
type of ape, c.1400, babewyn, earlier "a grotesque figure used in architecture or decoration" (early 14c.), from French babouin "baboon," from Old Frenchbaboin "ape," earlier "simpleton, dimwit, fool" (13c.), also "gaping figure (such as a gargoyle)," so perhaps from Old French baboue "grimacing;" or perhaps it is imitative of the ape's babbling speech-like cries. Also cf. -oon. German Pavian "baboon" is from Dutch baviaan, from Middle Dutch baubijn, a borrowing of the Old French word.
babouche (n.) Look up babouche at Dictionary.com
1690s, from French babouche, from Arabic babush, from Persian papush, from pa "foot" (related to Avestan pad-, see foot (n.)) + posh "covering." Arabic, lacking a -p-, regularly converts -p- in foreign words to -b-.
babushka (n.) Look up babushka at Dictionary.com
type of head covering for women, 1938, from Russian babushka "grandmother."
baby (n.) Look up baby at Dictionary.com
late 14c., babi, diminutive of baban (see babe + -y (3)). Meaning "childish adult person" is from c.1600. Meaning "youngest of a group" is from 1897. As a term of endearment for one's lover it is attested perhaps as early as 1839, certainly by 1901; its popularity perhaps boosted by baby vamp "a popular girl," student slang from c.1922. As an adjective, by 1750.

Baby food is from 1833. Baby blues for "blue eyes" recorded by 1892 (the phrase also was used for "postpartum depression" 1950s-60s). To empty the baby out with the bath (water) is first recorded 1909 in G.B. Shaw (cf. German das Kind mit dem Bade ausschütten). Baby's breath (noted for sweet smell, which also was supposed to attract cats) as a type of flower is from 1897. French bébé (19c.) is from English.
baby (v.) Look up baby at Dictionary.com
"to treat like a baby," 1742, from baby (n.). Related: Babiedbabying.
baby boom (n.) Look up baby boom at Dictionary.com
coined 1941, from baby (n.) + boom (n.); derivative baby-boomer (member of the one that began 1945) recorded by 1974.
babyish (adj.) Look up babyish at Dictionary.com
1753, from baby (n.) + -ish. Earlier in same sense was babish (1530s).
Babylon Look up Babylon at Dictionary.com
mid-14c., from Greek version of Akkadian Bab-ilani "the gate of the gods," from bab "gate" + ilani, plural of ilu "god" (cf. Babel). The Old Persian form, Babiru-, shows characteristic transformation of -l- to -r- in words assimilated from Semitic.
Babylonian (n.) Look up Babylonian at Dictionary.com
1560s; see Babylon + -ian. From 1630s as an adjective. Earlier in the adjectival sense was Babylonical (1530s).
babysit (v.) Look up babysit at Dictionary.com
also baby-sit, 1947, from baby (n.) + sit (v.); figurative use (often contemptuous) by 1968. Babysitting is from 1946.
babysitter (n.) Look up babysitter at Dictionary.com
also baby-sitter, 1914, from baby (n.) + agent noun from sit (v.). Short form sitter is attested from 1937.
Bacardi Look up Bacardi at Dictionary.com
1921, name for a brand of West Indian rum produced by Compania Ron Bacardi, originally of Cuba.
baccalaureate (n.) Look up baccalaureate at Dictionary.com
1620s, "university degree of a bachelor," from Medieval Latin baccalaureatus, from baccalaureus "student with the first degree," altered by a play on words with bacca lauri "laurel berry" (laurels being awarded for academic success).

The Medieval Latin word perhaps ultimately is derived from Latin baculum "staff" (see bacillus), which the young student might carry, but it is more likely just a re-Latinization of bachelor (q.v.) in its academic sense. In modern U.S. usage, the word usually is short for baccalaureate-sermon (1864), a religious farewell address to the graduating class.
baccarat (n.) Look up baccarat at Dictionary.com
card game, 1848, from French baccara (19c.), of unknown origin. Baccarat is the name of a town in France that was noted for glass-making.
Bacchae (n.) Look up Bacchae at Dictionary.com
"female attendants of Bacchus," from Greek Bakkhai, plural of Bakkhe, from Bakkhos (see Bacchus).
bacchanal Look up bacchanal at
 Dictionary.com
1530s (n.); 1540s (adj.), from Latin bacchanalis "having to do with Bacchus" (see Bacchus). Meaning "riotous, drunken roistering; orgy" is from 1711.
bacchanalia (n.) Look up bacchanalia at Dictionary.com
"drunken revelry," 1630s, from the name of the Roman festival held in honor of Bacchus, from neuter plural of Latin bacchanalis (see bacchanal). A participant is a Bacchant (1690s), fem. Bacchante, from French. The plural of both is Bacchantes.
bacchanalian (adj.) Look up bacchanalian at Dictionary.com
1560s; see bacchanalia + -an. As a noun from 1610s.
Bacchus Look up Bacchus at Dictionary.com
Greek god of wine and revelry, late 15c., from Latin Bacchus, from Greek Bakkhos, perhaps related to Latin bacca "berry, olive-berry, bead, pearl." Perhaps originally a Thracian fertility god.
bach (n.) Look up bach at Dictionary.com
1845, American English, clipped form of bachelor (n.). Also in colloquial American English use as a verb (1870) meaning "to live as an unmarried man," especially "to do one's own cooking and cleaning." Related: Bachedbaching.
bachelor (n.) Look up bachelor at Dictionary.com
c.1300, "young man;" also "youthful knight, novice in arms," from Old French bacheler (11c.) "knight bachelor," a young squire in training for knighthood, of uncertain origin, perhaps from Medieval Latin baccalarius "vassal farmer," one who helps or tends a baccalaria "section of land." Or from Latin baculum "a stick," because the squire would practice with a staff, not a sword. Meaning evolved from "knight in training" to "young unmarried man" (early 14c.). Bachelor party as a pre-wedding ritual is from 1882.
bachelorette (n.) Look up bachelorette at Dictionary.com
1935, American English, from bachelor with French ending -ette. Replaced earlier bachelor-girl (1895). Middle French had bachelette "young girl;" Modern French bachelière is found only in the "student" sense.
bacilli (n.) Look up bacilli at Dictionary.com
plural of bacillus (q.v.).
bacillus (n.) Look up bacillus at Dictionary.com
1877, medical Latin, from Late Latin bacillus "wand," literally "little staff," diminutive of baculum "a stick," from PIE root *bak- "staff," also source of Greekbakterion (see bacteria). Introduced as a term in bacteriology 1853 by German botanist Ferdinand Cohn (1828-1898).
back (n.) Look up back at Dictionary.com
Old English bæc "back," from Proto-Germanic *bakam (cf. Old Saxon and Middle Dutch bak, Old Frisian bek), with no known connections outside Germanic.

The cognates mostly have been ousted in this sense in other modern Germanic languages by words akin to Modern English ridge (cf. Danish ryg, GermanRücken). Many Indo-European languages show signs of once having distinguished the horizontal back of an animal (or a mountain range) from the upright back of a human. In other cases, a modern word for "back" may come from a word related to "spine" (Italian schiena, Russian spina) or "shoulder, shoulder blade" (Spanish espalda, Polish plecy).

To turn (one's) back on (someone or something) "ignore" is from early 14c. Behind (someone's) back "clandestinely" is from late 14c.

To know (something) like the back of one's hand, implying familiarity, is first attested 1893. The first attested use of the phrase is from a dismissive speech made to a character in Robert Louis Stevenson's "Catriona":
If I durst speak to herself, you may be certain I would never dream of trusting it to you; because I know you like the back of my hand, and all your blustering talk is that much wind to me.
The story, a sequel to "Kidnapped," has a Scottish setting and context, and the back of my hand to you was noted in the late 19th century as a Scottish expression meaning "I will have nothing to do with you" [e.g. "Jamieson's Dictionary of the Scottish Language"]. In English generally, the back of (one's) handhas been used to imply contempt and rejection since at least 1300. Perhaps the connection of a menacing dismissal is what made Stevenson choose that particular anatomical reference.
back (v.) Look up back at Dictionary.com
late 15c., "to move (something) back," from back (adv.). Meaning "to support" (as by a bet) is first attested 1540s. Related: Backedbacking.
back (adj.) Look up back at Dictionary.com
Middle English, from back (n.) and back (adv.). Formerly with comparative backer (c.1400), also backermore. To be on the back burner in the figurative sense is from 1960, from the image of a cook keeping a pot there to simmer while he or she works on another concoction at the front of the stove.
back (adv.) Look up back at Dictionary.com
late 14c., shortened from abak, from Old English on bæc "backwards, behind, aback" (see back (n.)). Back and forth attested from 1814.
back down (v.) Look up back down at Dictionary.com
in figurative sense of "withdraw a charge," 1859, American English, from notion of descending a ladder, etc.; from back (v.) + down (adv.).
back off (v.) Look up back off at Dictionary.com
"retreat, stop annoying someone," by 1938, from back (v.) + off.
back seat (n.) Look up back seat at Dictionary.com
also back-seat, 1832, originally of coaches, from back (adj.) + seat (n.). Used figuratively for "less or least prominent position" by 1868. Back-seat driver first attested 1926.