Tuesday, February 25, 2014



زنگنه نقاش(مردی از جنس کاهگل)
چشم های مظلوم و قیافه ی ساده و صمیمی زنگنه با همه ی نقاش هایی که تا به حال دیده بودم فرق می کرد.شبیه مردان سخت کوشی بود که سر مزارع کشاورزی در حال عرق ریختن بودند . او را نقاش به اصطلاح «خود آموخته» می نامند.به سال 1311 در روستای آب انبار همدان به دنیا آمد. فقط هشت سال داشت که پدرش را از دست داد و به همراه خانواده اش به همدان کوچ کرد. در این وزها سرپرستی مادرش و برادرها و خواهرش به گردن او افتاد.بنابراین از همان اوان کودکی به کارگری در کارگاه چرم سازی مشغول شد.
پسرش احمد می گوید:« زمانی که اوستا کار شده بود باید شب ها کنار پوست ها بیدار می ماند تا خشک شوند، بسیاری از شب ها از شدت خستگی خوابش می برد و پوست ها خراب می شدند. برای نجات یافتن از خواب رفتن تعدادی مدادرنگی خرید و شب ها به نقاشی مشغول می شد.» چنان شیفته ی نقاشی شده بود که پوست هارا فراموش می کرد و تاصبح نقش می زد.
چندسال بعد در سفری به تهران به عنوان مستخدم در هنرستان پسران مشغول به کار شد.در همین هنرستان بود که با بهزاد،علی اصغر داوودی و کلاسیک کاران دیگر آشنا شد.
چند سال بعد « هانیبال الخاص» ترتیبی داد تا زنگنه اولین نمایشگاه اش را برگزار کند. گفته می شود که شصت تابلو را درهمان شب اول فروخت. قابل پیش بینی بود تهرانی های مدرن شده در آرزوی سادگی و صمیمیت روستا، شیفته ی دیوار های کاهگلی همیشه حاضر در نقاشی های هنرمند ناشناس شده بودند.
 داریوش کیارس در یادداشتی بر آثار زنگنه می گوید:«زنگنه شیفته صدای زنگوله ی گوسفندان،دیوار های نیمه ویران کاهگلی ده،چشم زخم ها و عناصر بدیهی ده بود واینجا در تهرانی که داشت با نبض مدرن جهان،خود را تنظیم می کرد، این دهاتی گری قشنگ و قابل ستایش بود.»
نظرات احمد زنگنه البته زیاد موافق با نظرات کیارس نیست.به اعتقاد او آثار پدرش خالی از هرگونه پیچیدگی فریاد کننده ی درد مردم روستا بودند.به نظر او آنچه که پدرش را به سوی تصویر کردن درها و دیوارهای روستایی سوق می داد درد و رنجی بود که خودش به عنوان یک روستایی تحمل نموده بود. مصائب و مشکلاتی که پایتخت نشینان از آن بی خبر بودند. نقاشی های زنگنه به اعتقاد عده ی زیادی فریاد بودند:« مردم محروم را ببینید»
گفته می شود که آثار زنگنه به تدریج طرفدار پیدا می کرد. در هنرستان پسران برایش کارگاهی ساختند و او مشغول به نقاشی شد. در سال 1341 در گالری «هنر جدید» با هنر مدرن آشنا می شود واز آن پس به مجسمه سازی با سپرخودرو و مس رو می آورد و چندین کولاژ تهیه می کند.
در سالهای بعد موفق به برگزاری نمایشگاه انفرادی شد وآثار عوامانه اش را به فروش رساند.
در سال 1353 برسر کلاس های درس آزاد هنرستان پسران رفت تا به شیوه ی اکادمیک آموزش هنر ببیند.چندی بعد آنقدر مورد توجه قرار گرفت که از او درخواست کردند آموزه هایش را در مدرسه کمال الملک آموزش دهد.
در آستانه ی انقلاب هنرمندی صاحب سبک شناخته می شد.نمایشگاه می گذاشت و دست نخوردگی روستای زادگاهش را همچنان به رخ می کشید. آثارش را به مناسبت فستیوال هنر ایران در آلمان فرستادند.در سال 1357 مهمان ایرانیان در آلمان بود وآثار بسیاری را فروخت.آثارش نمایانگر اصیل ترین نقاط وطن برای ایرانیان مقیم خارج از کشور بودند.
 همان طور که شمس الزمان فولادوند اشاره می کند محمود زنگنه «همه ی نقاشی هایش بود.» برای شناختن او بایستی به تماشای خاک و خاکسترهایش نشست.شاید هیچ کدام از نقاشی هایش بیشتر از آنی که یکی از دیوار های کاهگلی به شکل انسانی در آمده و ویرانی روستا را نگاه می کند نمایانگر درونیات و احساسات پاک و صادقانه ی او نباشد.یکی می گفت:« زنگنه به عشق نقاشی بر میخواست و به همین اشتیاق نیز به خواب می رفت.او در تاکسی و اتوبوس پرتره ی راننده و سرنشینان رابه سادگی و مهارت نقاشی می کرد وبه آنها هدیه می داد.» بیخودی نبود که تمام نقاشی هایش را به نمایاندن درد و رنج مردمی از جنس خودش کرد.
مرد نقاش در روز جمعه 20 اسفند 1378 به خاک سپرده شد.











No comments:

Post a Comment