ناامیدی
از رحمت خداوندگاری؟
احمد شماع زاده
من كان يظن ان لن ينصره الله فيالدنيا والاخره فليمدد بسبب اليالسّماء ثم
ليقطع فلينظر هل يذهبنّ كيده مايغيظ(حج: 15)
اگر تدبر در
آيات و دانستن مفهوم اصلي آنها، بويژه آياتي كه فهمشان مشكل است، برعهدة مفسر و
مترجم نباشد، برعهدة كيست؟ و اگر برعهدة آنهاست، پس اين چه ترجمهاي است؟ آيا
امثال استاد محمدمهدي فولادوند ميخواهند اين نوع ترجمهها را جدا از متن
قرآن به خورد خلقالله بدهند؟
ترجمة الهيقمشهاي: آنكس كه
پندارد خدا هرگز او را(يعني رسولش را در دنيا و آخرت) ياري نخواهدكرد(وي را بگو
كه) پس طنابي بسقف آسمان درآويز و بگردن افكن سپس طناب را ببرآنگاه بنگر كه آيا
اين حيله و كيد اوخشمش را از بين ميبرد؟ (و جز بزيان او) اثري در عالم دارد؟
ترجمة استاد
محمدمهدي فولادوند از اين آيه:
هركه ميپندارد
كه خدا(پيامبرش) را در دنيا و آخرت هرگز ياري نخواهدكرد(بگو) طنابي به سوي سقف
كشد(و خود را حلقآويزكند) سپس(آن را) ببرد. آنگاه بنگرد كه آيا نيرنگش چيزي را كه
مايه خشم او شده، از ميان خواهدبرد؟
ترجمة استاد
بهاءالدين خرمشاهي از اين آيه:
هركس گمان ميبرد
كه خداوند هرگز او(پيامبر) را در دنيا و آخرت يارينميكند، ريسماني به سقف خانه(اش)
بندد(و به گردن اندازد) سپس(آن يا نفس خود را) ببرد و بنگرد آيا اين تدبير او ماية
خشمش را از بين ميبرد؟
ايشان در زيرنويس ترجمة خود به نقل از ‹تفسیر ميبدي› در توضيح اين آيه آورده است: … هركه اين نپسندد و نخواهد، گو سر
بر ديوار ميزن، يا خويشتن ميكش.
از این سه ترجمه نتیجه میگیریم که بیشتر ترجمه ها تقلید کورکورانه از قدمای
مفسرین است و خود مترجم اصولاً در درستی نظر مفسر شک و تردید روا نمیدارد!!
گویی آن مفسر از خود خداوند یا رسول او این نظر را نقل کرده است و اگر مفسر
اشتباهی را مرتکب شده باشد هیچکس به خود جرأت نمیدهد به گونه دیگری آن آیه را
ببیند و خطای آن مفسر نامدار را اعلام کند!!
پيگيري معناي آيه، با تدّبر در اين مثال نسبتاً دور از ذهن:
تدبر را از
آغاز سوره آغاز ميكنيم:
ـ سورة حج با
آيهاي كه لرزه به اندام انسان مياندازد شروعميشود؛ كه پيرامون رستاخيز است، و
سپس به آفرينش و مراحل جنيني ‹انسان› ميپردازد؛ و نيز زندگي دوبارة طبيعت و
انسان، و مجدداً سخن از رستاخيز و سپس مسائل دنيا و آخرت.
از آيه دهم
به رابطة انسان و خدا و مسائلي كه معمولاً در اين زمينه پيش ميآيد، ميپردازد.
و دست آخر آیه مورد بحث(آية پانزدهم) ميآيد؛ و با يك آيه دیگر(شانزدهم) كه نتيجهگيري
از مثال مندرج در آية پانزدهم است، مطلب پايان ميپذيرد و به مطلب ديگري پرداخته ميشود.
ـ در تمام
اين آيات، سخني از پيامبر اكرم نيست، بويژه كه از آية دهم تا آخر شانزدهم، موضوع،
رابطة انسان با خداست.
همانگونه كه
پيش از اين نيز آوردهايم، ترجمهها از تفسيرهايي گرفتهشدهاند كه آنها نيز
معمولاً نتيجة تدبر نيستند؛ بلكه نتيجة وامگيري از يكديگرند، كه نتيجة آن را
مشاهده ميكنيم، و همه ترجمهها، تا اندازهاي به يك شكلاند.
ـ از نظر
دستوري ضمير ‹ه› در ‹ينصره›، به اسم پيش از خود بازميگردد؛ كه در اينجا به ‹من›
بازميگردد. بنابراين، اگر تمام تفسيرها و ترجمهها به نقل از اولين تفسيري كه به
اين موضوع اشارهكرده، بگويند پرانتزهايي كه بازشده و نام رسول خدا را به ميان
كشيدهاند(كه هيچيك نگفتهاند مطالب داخل پرانتزها را از كجا آوردهاند) مبتني بر
روايتي است، بازهم نبايد به هيچيك توجهكنيم؛ زيرا از خود معصومين آمده كه
اگر حديثي از ما نقل شد و با قرآن منافات داشت آن را به ديوار زنيد(ردکنید).
ـ از آغاز
اين سوره تا آخر آية شانزده، نه تنها سخن از رسول خدا نيست، بلكه نبايد باشد؛ زيرا
آيههايي كه ياري خدا به رسول را ميرسانند، معمولاً مربوط به زماني است كه
رسول اكرم با مشركين به جنگ يا جدل ميپردازد. ولي اين آيات به رابطة انسان با
خدا ميپردازند، و از اين آيه، نياز رسول اكرم به ياري خدا برنميآيد.
ـ ياريرساندن
خداوند بندهاش را در آخرت، به پيامبر اكرم مربوط نميشود، و آياتي كه مربوط به
ياريرساندن خداوند به رسول اكرم است، معمولاً دنيايي هستند، و اين ما هستيم كه به
ياري خداوند هم در دنيا و هم در آخرت بسيار نيازمنديم.
ـ كدام انسان
مؤمن يا كافر، و عاقل يا حتا ابلهي تصورميكند خدايي كه پيامبري را براي هدايت
مردم فرستاده، پيامبرش را نه در دنيا و نه در آخرت، ياري نميرساند؟ تا
براي آن، آيه نازلكند كه نه، ما پيامبر خود را ياريميرسانيم؛ آنهم با اين مثال!
ـ ياري
رساندن خداوند رسولش را در زمان لزوم، از بديهيات است، و تصور وجود شخصي كه اين
امر بديهي را نداند، تقریباً از محالات است.
ـ چگونه ميتوان
تنابي را به سقف آسمان!(شادروان الهيقمشهاي) يا به سقف(استاد فولادوند) و يا به
سقف خانه(استاد خرمشاهي) زد، تا شخصي با آن بخواهد خودكشيكند، و بعد تناب را
ببرد؟
اگر كسي
بخواهد خودكشي كند، نبايد كه تناب را ببرد!! بلكه بايد زير پاي خود را خاليكند.
بعد هم خودكشته، چگونه نظارهگر خودكشي و عمل پيشين خود ميتواند باشد؟ و اگر خود
را نكشد بلكه تناب را به سقف وصلكند، به گردناندازد، بعد ببرد، اين چه كار
احمقانه و بيهودهاي است که ما به خداوند نسبتش میدهیم؟ و از همه مهمتر اینکه، از
اين كارها چه سودي به چه كسي ميرسد؟ با اين گونه خزعبلات، كارهاي بيهودهاي را به
ساحت قرآن كريم نسبتدادهايم.
باز هم ميگويم كه ترجمه و تفسيرهايمان بايد بر مبناي تدبر باشد، و نه تكرار
سخن پيشينيان!!
ـ در انتهاي
آيههاي ماقبل و مابعد آية مورد بحث آمدهاست: ‹انالله يفعل مايريد›، و ‹انالله
يهدي من يريد›. پس سخن بر سر رابطة انسان با خدا و هدايت انسان به وسيلة
خداوند است، و اين مثال قرآني براي هدايت انسان است، و نه سخني بيهوده.
ـ در اين
مثال، خداوند دارد از يك مؤمن سخن ميگويد و نه يك كافر، زيرا طبق خود آيه، شخص
مورد اشاره (كه با ضمير ‹من› مشخصشده)، به خدا و آخرت ايمان دارد.
ـ اين مثال
قرآن، مربوط به برخي مؤمنين است كه هرگاه با كارهاي ناشايست خود خشم خداوند را
دراورند، تصورميكنند دنيا به آخر رسيده و در دنيا و آخرت از رحمت خداوند بهدورماندهاند؛
و در نتيجه از كرده خود خشمگين، و از رحمت خداوند نااميد ميشوند.
ـ خداوند
براي نااميدنشدن از درگاه خود، مثالي آورده و ميفرمايد براي اينكه ثابتشود چنين
كسي نبايد نااميدشود، پس بايد كه دستيازد به سبب و وسيلهاي كه او را به
آسمان(ملك خداوند) پيونددهد: فليمدد بسبب اليالسّماء ثم ليقطع.
المنجد:
مدّ: مدّ
بالشّيء = بسطه، اخذه = دست يازيدن
سبب = ما يتوصل
الي غيره = آنچه كه انسان را به غير خود پيوندميدهد.
قطعالرجل = ‹عجز› او ‹يئس› ـ قطع به = حيل بينه و بين ما يؤمله
ـ پس از
گذشت مدتي(ثم نشان از گذر زمان دارد) و نتيجه نگرفتن از ارتباطش، آن
وسيلة ارتباطي را قطعكند، يعني نااميدشود، يا ميان خود و آنچه را كه آرزو دارد و
براي رسيدن به آن به آسمان متوسلشده، مانع ايجادكند. پس بنگرد آيا چارهانديشياش
آنچه را كه موجب خشمش شده، از ميان ميبرد؟
ـ خداوند با
اين مثال ميخواهد به يك فرد نااميد، بگويد همان گونه كه هرگاه ارتباطي ايجادكني
و پس از مدتي نتيجهاي نگيري و نااميد و خشمگين شوي، و آن رابطه را قطعكني،
خشمت از ميان نميرود، پس خداوند بخشنده، كه تو را و ديگر آدمها و هستي را با
عشق و شوق، و با منظوري ويژه آفريده، كاري نميكند كه خشمش از كردار بندگانش باقي
بماند؛ بويژه كه رابطة او آسمان به زمين است، و نه زمين به آسمان؛ پس چگونه رابطة
خود را با بندهاش قطعكند، و او را يارينرساند؟ بلكه او را ياريميرساند و ميپروراند؛
مگر هنگامي كه بندهاش به او شرك بورزد؛ و به همين دليل ‹يفعل ما يريد› و
‹يهدي من يريد› است.
اين بود نتيجة تدبر در اين مثالي كه فهمش كمي مشكل بود، ولي از آنجا كه برخي
آيات قرآن برخي ديگر را تفسيرميكنند، با ياري خود خداوند تا اندازهاي، معناي
درست آن را مطابق با مفهوم كلي موضوع، دريافتيم.
و اينجاست كه نظر خود را دوباره تكرارميكنم كه قرآن، بويژه برخي مفاهيم آن،
ترجمهپذير نيست.
سخن آخر آنكه، مثالهاي قرآني تنها يك يا چند هدف ندارند؛ بلكه خداوند به گونهاي
آنها را آورده(و به همين دليل برخی آیه ها براي ما فهمش سخت شده) تا حتا هنرمندان
بتوانند اين مثالها را بهتصويركشند و آثار خود را در ساية قرآن جهانيكنند.
No comments:
Post a Comment