Sunday, June 5, 2016

کدام امام؟ کدام علی؟

نوشته ای منتسب به آقای محمدجواد اکبرین به دستم رسیده که بی آنکه شرح و نقد کنم یا چیزی بر آن بیفزایم یا کم کنم، تنها جهت آگاهی دیگران که نکته هایی جالب و نتیجه گیری جالبتری دارد منتشر میگردد. 
•یک:
چهاردهم خردادِ ۲۷سال پیش، پسرکِ ۱۴ساله‌ای تصویر خمینی را بغل کرده بود و زار می‌گریست؛ تنها یکسال پیش از آن، شناسنامه‌اش را دست‌کاری کرده بود تا «به عشق امام» به جبهه برود. پیش‌تر برخی معلم‌هایش، همسایه‌هایش، هم‌مسجدی‌هایش رفته بودند و او در تشییع پیکرهای‌شان احساسِ جاماندگی می‌کرد. او خمینی را اسم رمزِ همه‌ی کسانی یافته بود که هشت سال شجاعانه جنگیدند و در مظلومیت به شهادت رسیدند و در وصیت‌نامه‌های‌شان نوشتند «مبادا امام تنها بماند». پسرک، مادرانِ شهدا را می‌دید که نام خمینی، تسکینِ قلب داغدار آنهاست... و آن چهاردهِ خرداد، پیرمرد دیگر نبود تا معنای زندگیِ پسرک باشد؛ بسیجیِ ۱۴ساله‌ای که تصویر خمینی را بغل کرده بود و زار می‌گریست... آن پسرک من بودم.
 
 •دو:
سالها گذشت و پسرک که حالا مردی شده بود و اهل خواندن و شنیدن بود با هزاران نام و تصویر آشنا شد که با حکمِ همان خمینی اعدام شدند بی‌آنکه حتی محاکمه شوند. انبوهی از آنان پیش‌تر به زندان‌های درازمدت محکوم شده بودند اما زندان‌بانانِ خمینی با حکم جدید او، آنها را سحرگاهان از زندان‌ها بیرون کشیدند و دسته دسته بر تپه‌های اوین تیرباران کردند و حتی نشانیِ خاک‌شان را نیز به مادران‌شان ندادند. نام خمینی، ذکرِ نفرینِ مادران داغدار بود.
 
 •سه:
هر جمله از خمینی یک پرچم بود! برخی این جمله‌هایش را می‌خواندند که «میزان رأی ملت است و مجلس در رأس امور و هیچ‌کس حق ندارد قیّم مردم باشد». اما برخی دیگر که می‌خواستند قیّمِ همان مردم باشند جمله‌های دیگرش را دوست داشتند که آرزو می‌کرد کاش از اول «قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و چوبه‌های دار را در میدان‌های بزرگ برپا کرده بودیم».
 
•چهار:
خمینی بی‌اعتنا به اعتراضِ فقیهان سنتی، موسیقی و شطرنج و گریم زنان در سینما و عبور از سدّ فقه به سود مدرن‌سازی شهرها را حلال و مجاز خواند و با جداسازی دختران و پسران در دانشگاه‌ها مخالف بود. همین خمینی اما بی‌اعتنا به اعتراضِ همان فقیهان سنتی، یکی از مراجع تقلید منتقد خود را (مرحوم آیت‌الله شریعتمداری) آنقدر در حصر خانگی نگه‌داشت تا در تنهایی و بیماری بمیرد و پیکرش را شبانه به خاک بسپارند.
 
•پنج:
نزدیکترین یاران خمینی در انقلاب۵۷ می‌گویند او را مدافع آزادی و کرامت انسان و ایران می‌شناختند. برخی مدعی‌اند فریب خورده بودند. برخی می‌گویند او وقتی به قدرت رسید تغییر کرد. برخی دیگر اما معتقدند او تا روز آخر نیز انسانی بزرگ و اخلاقی بود و برخی از احکامِ ناقض حقوق بشر را به دلیل شرایط خاصِ جنگ صادر کرد. بسیاری از جوانان انقلابِ۵۷ با شنیدن نام خمینی به آرمانی می‌اندیشیدند که قرار بود ایران را بهشت کند. بسیاری از فرزندان و نوه‌های همان جوانان، امروز با شنیدن نام خمینی به آرمانی می‌اندیشند که ایران را جهنم کرد و روزها و آرزوهای شیرین‌شان را به باد داد.
 
و سرانجام:
در روز محاکمه‌ام، قاضیِ دادگاه برای صدور حکم زندان به جملات «حضرت امام» استناد می‌کرد و من نیز در دفاعیاتم به جملات همان «حضرت امام» استناد کرده بودم. شب‌های زندان به این می‌اندیشیدم که کدام یک از این خمینی‌ها امامِ آن پسرک ۱۴ساله بود؟ آنکه در دفاعیات من بود یا آنکه در کیفرخواستِ دادگاه...
 
عمری گذشت و طول کشید تا مثل کسی که از خوابی پر از بوسه و کابوس بیدار شده باشد، بفهمم که هیچکدام از آنها خمینی نبود! همه‌ی آن خمینی‌ها «ما» بودیم...

محمدجواد اکبرین

مایلم نظری که در مورد بسیاری چیزها دارم در اینجا بیاورم:

خدا، قرآن، اسلام، محمّد، علی، امام زمان و آنچه در این ردیف بگنجد چنین میگویند:

هرکسی از ظنّ خود شد یار من    وز درون من نجست اسرار من 
احمد شمّاع زاده

No comments:

Post a Comment