Thursday, August 20, 2015

پادماده کیهانی!!!

پادماده کیهانی در قرآن(معناي ‹و ضاق بهم ذرعاً›)
احمد شماع زاده

مشغول خواندن مقاله‌اي با عنوان پادماده كيهاني در دانش‌نامة شرق ـ خرداد 85 ـ بودم كه با اين جمله روبه‌روشدم: «اگر يك ذرة مادي با ذره‌اي از ضدماده برخوردكند، هردو ناپديد مي‌شوند و در مقابل يك پرتو پرانرژي گاما توليدمي‌شود. به زبان تراژيك‌تر، اگر يك انسان و ضدانسان با هم دست بدهند، انرژي حاصل از انفجار و ناپديدشدنشان چيزي معادل هزار انفجار هسته‌اي يك مگاتني خواهدبود. هركدام از اين بمب‌ها، براي نابودي كامل يك شهر كوچك كفايت‌مي‌كند».
    سپس در حاشيه دانش‌نامه نوشتم: «اين جمله مرا به ياد داستان حضور فرشتگان در نزد ابراهيم(ع) يا ‹ضيف ابراهيم› مي‌اندازد. قرآن مي‌فرمايد: دست لوط به آنها نرسيد. چرا كه طبق اين يافتة علمي، اگر دست انساني مانند لوط كه از ماده‌ است به فرشته‌ كه جنسش از ضدماده است برسد، انفجاري عظيم رخ‌خواهد داد. پس قرآن مجید بي‌جهت اين موضوع را بيان‌نكرده».

    مطلب را كه نوشتم، پيش خود گفتم براي اطمينان كه كلام خداوند را جابه‌جا نكرده‌باشم، به ذهن خود اكتفانكرده و به قرآن بازگشت‌كنم تا اگر اشتباه‌كرده‌ام، كلام خداوند از جايگاه خود به بيراهه نرود، كه گناهي عظيم است.
    در آغاز ‹المعجم‌المفهرس› را بازكردم. در زير ‹ضيف›(ابراهيم) آيات 24 سورة ذاريات، 27 قمر، و 78 هود را انتخاب‌كردم، ولي در هر سه آيه نشاني از ‹دست›‌ نيافتم . پيش خود گفتم پس چرا چنين در ذهن من مانده‌است، و اگر واقعاً نيست، چه بهتر كه چنين برداشتي را حتا در حاشيه ننويسم.
در همين هنگام مانند برخي موارد ديگر، خداوند خود راهنما شد و چشمم به ‹ضيق› افتاد كه درست زير ‹ضيف› قرارداشت و باز هم آيات 77 هود، و 33 عنكبوت مربوط به داستان ضيف ابراهيم را ديدم. جمله ‹وضاق بهم ذرعاً› در هر دو آيه وجودداشت. مي‌دانستم كه ‹ذرعاً› يعني "دستي" چنانكه در سورة كهف مي‌خوانيم ‹و كلبهم باسط ذراعيه بالوصيد› يعني كه سگشان دو دستش روي زمين گشاده‌‌بود.

براي يافتن آيه كامل به قرآني كه جلو دستم بود و ترجمة مرحوم الهي قمشه‌اي را داشت، بازگشت‌كردم. ترجمه را هم خواندم. با شگفتي ديدم كه آن مرحوم جمله بالا را در هر دو آيه ترجمه نكرده و از آن درگذشته‌است!! به ترجمه استاد خرمشاهي بازگشت‌كردم. متأسفانه ايشان نيز در هر دو آيه، جمله را چنين ترجمه كرده‌است: ‹و (از كمك به آنان) دستش كوتاه شد›.
ترجمه واژگاني آیه چنين است: ‹و تنگ‌آمد به آنان(فرشتگان) دستي›. خلاصه اينكه: دستي به آنان نرسيد. يا حضرت لوط نتوانست با فرشتگان مصافحه‌كند.

    وضعيت مرحوم الهي قمشه‌اي در ترجمة آيات الهي روشن است. ولي چرا استاد خرمشاهي چنين جمله‌ای را بر كلام خداوند افزوده‌است، بسیار شگفت انگیز است!! زيرا مفهوم آيه كاملاً دگرگون‌شده! فرشتگان براي كمك‌كردن آمده‌بودند، نه كمك‌خواهي. تنها توجيه اين است كه اگر جمله را واژگانی ترجمه كنيم، به نظر نامفهوم مي‌رسيد، كه باز هم بهتر از ترجمه واژگونه و دگرگونه آن است!

به نظرمي‌رسد كه در ترجمه هایمان هيچگاه لازم نباشد چيزی بر كلام خداوند بیافزاییم مگر آنجا كه واژه‌اي در دل آيه نهفته باشد‌ و بخواهیم در ترجمه آشكارش كنيم. ولي هرگاه واژه يا عبارتی را بر كلام خداوند بيفزاييم كه بر اساس درك ما از آيه شكل گرفته باشد، و يا يك واژه يا بخشي از آيه را ترجمه نكنيم تا ترجمه‌مان روان شود، مصداق اين كلام خداوند است كه: يحرفون الكلم عن مواضعه
   
يكي از دلايلي كه بايد گفت كاربري استعاري و مجازي از واژه حقيقي ‹ذرع› به معناي ‹دست› صحيح نيست، كه مترجمان و مفسران(از جمله استاد خرمشاهی) به جاي كلام خداوند مي‌گذارند، مربوط به خود قرآن كريم است كه اين واژه را كه به دو صورت در سه آيه ذكر كرده، در هر سه مورد معناي حقيقي دست را در نظرداشته و گرنه مانند ديگر موارد واژة ‹يد› يا ‹يمين› را به‌كارميبرد كه در قرآن كريم فراوان يافت‌مي‌شود، مانند:
غلّت ايديهم بل يداه مبسوطتان، يدالله فوق ايديهم، و السموات مطويّات بيمينه

    از سوي ديگر، خداوند در آيه‌هاي 69 و 70 سورة هود بر نظر خود تأكيدمي ‌ورزد تا ما از موضوع سرسری نگذريم:
در اين دو آيه مي‌فرمايد هنگامي كه فرستادگانمان براي بشارت نزد ابراهم رسيدند، پس از سلام و عليك چيزي نگذشت كه يك گوساله بريان براي آنان آورد. پس هنگامي كه ديد دستان فرستادگان به گوساله نمي‌رسد!، آنها را بيگانه(نامأنوس و عجيب‌وغريب) دانست. ‹فلما رءا ايديهم لايصل اليه›. مي‌بينيم كه خداوند اين دو آيه را تنها براي همين موضوع آورده و اين دو آيه ظاهراً چيز ديگري به‌ ما نمي‌دهند. بويژه كه در اين آيه به موضوع از ديدگاه ديگري نگريسته‌شده، در دو آية ذرعاً دار، دست لوط به فرستادگان نرسيد ولي در اينجا دست فرستادگان به گوساله نمي‌رسد.
مرحوم الهي قمشه‌اي ترجمه كرده است «و چون ابراهيم ديد كه آنان بطعام دست دراز نميكنند...»، درصورتي‌كه خداوند مي‌گويد دست درازكردند، ولي دستشان نرسيد. شايد خود فرستادگان نمي‌دانستند که اگر دستشان به غذا(كه مادي‌ است) بخورد چه فاجعه‌اي رخ‌خواهدداد و براي حفظ ظاهر مي‌خواستند از غذا بخورند. ولي ديدند كه دستشان به غذا نمي‌رسد!

استاد خرمشاهي اين آيه را دقيق ترجمه كرده‌است: «و چون ديد كه دستانشان به سوي آن نمي‌رسد، به آنان احساس بيگانگي كرد».
   
حتا اگر كسي بخواهد از ترجمه‌هايی كه مفسران و مترجمان براي دو آية ‹ذرعاً› دار نوشته‌اند بگذرد، ديگر نمي‌تواند از اين آيه نيز بگذرد. در اينجا نيز بسيارروشن بيان شده كه تماس میان فرشتگان و چيزي مادي(مانند گوساله بريان‌شده، نه جاندار تا كسانی نتوانند در اين آيه هم ان‌قلت بگذارند) امكان‌پذير نبوده‌است.
    در معناي ‹وصل› كه ‹رسيدن دست به چيزي› است نيز نمي‌توان شك كرد، زيرا در آية 81 همين سوره‌(هود) آمده‌است: ‹لن يصلوا اليك› يعني همان فرشتگان به لوط گفتند ‹دست قومت هرگز به تو نمي‌رسد›. كه براي دلداري دادن حضرت لوط بود تا از قوم خود بيش از اين نترسد تا فردا فرارسد كه قومش به ديار نيستي رهنمون مي‌شدند.

بررسی موضوع از دیدگاهی دیگر
موضوع ضیافت یا مهمانی ابراهیم وپذیرایی ایشان است از فرستادگان خداوند. در این گونه مهمانيها چهار واقعه حتمی است:
سلام و احوالپرسی
دست دادن یا مصافحه
بیان موضوع اعزام سفیران و پیام آنان
پذیرایی از مهمان

درباره این ضیافت در چندین آیه بیان شده که دو مورد اول و سوم که شفاهی بوده انجام شده ولی دو مورد دوم و چهارم که عملی بوده به انجام نرسیده است. چرا؟
آیا جز این است که منظور از این آیات بیان نکته و موضوع مورد نظر بوده است؟
اگر نباشد آیا این آیات کاربرد دیگری هم دارند؟
اگر دارند چیست؟
آیا در گذشتن از موضوع در ترجمه و تفسيرها راهی برای فهم آیه است یا روشی برای شانه خالی کردن از بار فهم آن؟

حتا اگر در نظر آوريم كه سطحي نگري مترجمين و مفسرين درست بوده‌باشد. پرسش اين است كه آيا در  آن صورت به قرآن كريم و عظیم تنها به گونه يك كتاب قصه ننگريسته‌ايم؟ درصورتي كه تمام نكته‌هاي بديع قرآن را در ميان همين قصه‌ها و ضرب‌المثلها و برخورد با مشركان و كافران مي‌توان يافت. قرآن كتاب هدايت است، از هر ديدگاهي: نزل‌القرآن علي سبعه احرف يعني همين.

    از ترجمه ها و حتی تفسیرها كه بگذريم، آيا بهتر از اين مي‌شد يك نكتة مهم در دانش فیزیک کیهان را به گونه‌اي مختصر و مفيد ولي در سه آيه كه نشان از اهميت آن دارد، ياداور انسان امروزي شد؟ كه اين نوع راهنمايي‌ها و ياداوري‌ها وگوشزدها ويژة قرآن كريم است تا ما به بيراهه نرويم، درصورتي كه ما با جايگزين‌كردن دانسته‌هاي سطحي و پيش‌پاافتاده خود در كلام خداوند، خوانندگان قرآن را در فهم آیات قرآن به بيراهه ميبريم.

    داستان ضيف ابراهيم براي خداوند بسيار ارزشمند بوده كه در چند سوره و طي چندين  آيه به آن پرداخته است و يقيناً نكته‌هاي بديع ديگري را نيز در خود نهفته دارد. از جمله اینکه به احتمال زیاد خداوند با همین روش شهرهای سودوم و گومورا(شهرهای قوم لوط) را نابود کرده است زیرا:
در سوره هود آیه 82 میفرماید: آنگاه که فرمان ما فرارسید زیرورو کردیم آنها را و آنان را سنگباران کردیم با سنگهایی از سجیل منضود(سنگ گل انبوه)   
و در سوره عنکبوت آیه 34 در همین زمینه(نابودی قوم لوط) میفرماید: به درستی برجاگذاشتیم از آن(بلای آسمانی) نشانه ای آشکار برای پژوهشگران(قوم یعقلون).
و در آیه های هشت و نه سوره انعام میفرماید: کافران گفتند چرا خدا بر حضرت رسول فرشته ای نمیفرستد؟(که قابل دیدن برای ما باشد و آشکارا آن فرشته را ببینیم و خداوند خود پاسخ میدهد که) و اگر میفرستادیم فرشته ای را همه چیز تمام میشد. سپس همه میمردند. (بنابراین) هرگاه قرار دهیم فرشته ای را حتماً او را به شکل مردی(تغییرشکل میدهیم و با یک درجه تخفیف قابل تحمل برای زمین) قرارمیدهیم و میپوشانیم بر او از همان لباسهایی که آنان میپوشند.(یعنی به صورت ناشناس همان گونه که برای حضرت ابراهیم و لوط و قومهایشان ناشناسشان کردیم.)

قوم لوط(شهرهای سودوم و گومورا)
در کودکی یک فیلم زیر عنوان سدوم و گومورا که هالیوود ساخته بود دیده بودم ولی چیزی از آن را به خاطر ندارم. اکنون آن فیلم سینمایی در یوتیوب قابل دیدن است. در این فیلم که طبق روایت تورات به تصویر درامده و همان گونه که در قرآن نیز اشاره شده، هیچیک از همراهان لوط نبایستی به هنگام مهاجرت سحرگاهی روی خود را  برگرداند و به سروصداهای ناشی از انفجارها که میشنود توجه کند.
در این فیلم نیز نشان داده شده که زنی از همراهان لوط که طبق گفته قرآن باید زنش باشد، ولی کارگردان زن را جوان انتخاب کرده که با آیه قرآن منافات دارد، روی خود را برمیگرداند و در همان حال گردوغبار ناشی از انفجار، این زن را فرامیگیرد و لایه ضخیمی از ماده انفجاری بدن او را میپوشاند و به صورت سنگ در میآید. حضرت لوط زمانی متوجه میشود که کار از کار گذشته و جلو چشمانش این واقعه رخ میدهد.
به تازگی نیز فیلم مستندی از شهری دراردن و آثار قوم لوط باز هم زیر عنوان قومهای سدوم و گومورا که طبق راهنماییهای تورات است تهیه شده و درباره همان زن سنگ شده که به صورت مجسمه در آن فیلم قدیمی آمده بود سخنانی بیان میشود.

این فیلمها به آیه 34 سوره عنکبوت(که در بالا به آن اشاره شد) تحقق بخشیده اند و بدین ترتیب باستان شناسان میتوانند با پژوهش های خود و فیزیکدانان با بررسی آثار برجای مانده از انفجارهایی که رخ داده نکات علمی تازه ای را از قرآن کریم بیاموزند.

یکی از دلایلی که میتواند گمان ما را بر پادماده بودن جنس فرشتگان بیشتر کند همین موضوع است که دستکم جنس فرشتگانی که یک روز پیش از واقعه از عالم ملکوت یا جهان فرشتگان به زمین رسیده بودند، از پادماده بوده تا سحرگاه فرارسد و آنان مأموریت خود را به انجام برسانند. زیرا تنها در این واقعه است که موضوع ضیف ابراهیم و آیه و ضاق بهم ذرعاً مطرح میشود و در موارد بسیاری که فرشتگان به زمین گسیل و مأمور شده اند از این ویژگی فرشتگان یاد نشده است.
نکته دوم در این واقعه این است که سنگ شدن هرانکس که به پرتوهای ناشی از برخورد ماده با ضدماده(پرتوهای گاما) نگاه کند یک مشیت مقطعی الهی نبوده بلکه این سنتی الهی و قانونی طبیعی و علمی است که هرگاه یک شیء مادی مستقیما در برابر این گونه پرتوها قرارگیرد موجب جذب غبار اتمی روی آن ماده شده و به طور طبیعی آن ماده به جرمی همچون سنگ تبدیل میشود. به همین دلیل در فیلم هم نشان میدهد هنگامی که آن زن پرتوها را میبیند در آغاز صورتش دگرگون میشود و سپس تمام بدنش به جرمی سخت یعنی سنگ تبدیل میشود. در ارتباط مستقیم با این موضوع به این نکته از نوشته پیوست که در پایان مقاله میآید توجه شود:

اشعه گاما خود میتواند در اتاق حباب و در یک میدان مغناطیسی قوی هنگام عبور از هیدروژن مایع به الکترون و پوزیترون یعنی به جرم تبدیل گردد.


چرا جنس فرشتگان پادماده است؟
ممكن است بر اين نظر خرده‌گرفته شود كه چرا جنس فرشتگان را پادماده گرفته‌اي و اگر جنس آنها پادماده نباشد،‌ تمام بحث بيهوده‌است.

پاسخ:
الف ـ دستاوردهاي دانش: در جهان دانش، تا آنجا كه دانش انساني بدان دست يافته‌است، تمام هستي از اين چهار مورد شكل‌گرفته‌است:
ـ پرتوهاي گوناگون مانند گاما، ايكس، فرابنفش، نور معمولي، فروسرخ.
ـ انرژي كه به ماده تبديل مي‌گردد.
ـ ماده كه به انرژي تبديل مي‌گردد.
ـ پادماده كه به شكل‌های ديگر درمي‌آيد.

دانشمندان همه موارد بالا را شناسايي كرده‌اند، و به اين نتيجه رسيده‌اند كه پادماده بسيار كمياب است. منظور از كمياب يعني به ديد انسان كم آمده است، و جايگاه آن را نيز در كيهان نمي‌دانند وگرنه ممكن است پادماده بخش بزرگي از كيهان را دربرگرفته باشد. بخشي را كه تاكنون گم‌كرده‌اند و نمی‌دانند چيست و ما میتوانیم آن را عالم ملکوت بنامیم(که در مقاله سازمان کیهان در قرآن به آن پرداخته ام).
در مورد اینکه چرا دانشمندان نمیتوانند آن را بازشناسند به بخش پایانی نوشته علمی پیوست که در پایان مقاله خواهد آمد توجه شود.

ب ـ باورهاي ديني. در دين مبين اسلام بجز واجب‌الوجود كه خداوند است(خداوند نور است ولي نه نوري كه به چشمان ما بيايد، بلكه مصدر انوار است) مايه اوليه نمود‌هاي هستي (ممكن‌الوجودها) به گونه زيرند:
انسان از خاك آفريده شده.
جن‌ها از نار(انرژي حرارتي) آفريده‌شده‌اند.
فرشتگان از نور آفريده‌شده‌اند.

روشنگري:
ـ خداوند كه جايگاه خود را دارد.
ـ انسان و جن يقيناً مادي هستند و از بسياري جهات با يكديگر برابرند كه در سورة الرحمن بدان‌ها اشاره شده. داراي جسم و ديدني هستند، ولي براي گذران زندگي بر اين كره خاكي و نيز در آخرت، با يكديگر آميزش ندارند.(جن موجودی که از نو باید شناخت را ببینید.)
ـ پس فرشتگان چگونه‌اند؟ از نورند، ولي اكنون جسمشان از چه ساخته شده؟

ـ اگر مي‌گوييم انسان از خاك است بدان معنا نيست كه جنس كنوني او خاك است مسلم است كه ما خاك نيستيم، بلكه جسم ما از گوشت و پوست و استخوان و غيره شكل گرفته است.
ـ اگر مي‌گوييم جن از حرارت است به معناي آن نيست كه اكنون جن‌ها حرارت اند بلكه آنها نيز مانند ما جسمي دارند ديدني و لمس‌كردني.
ـ فرشتگان را اجسامي ناديدني دانسته‌اند كه به خواست خداوند تغيير شكل‌‌داده و براي مأموريت‌های گوناگون به زمين گسيل‌شده و میشواند. نمي‌توان گفت كه جسم كنوني آنها نور است، بلكه تنها ماية اولية آنها نور بوده‌است. پس جسم كنوني آنها از چيست؟

با برابرگذاري دستاوردهاي دانش و باورهاي دين، متوجه مي‌شويم كه دستكم برخي از فرشتگان بايستي از پادماده باشند زيرا اگر غير از اين مي‌بود خداوند لزومي به تغييرشكل آنان و گسيلشان به زمين نمي‌ديد.

اگر روزگاری ثابت شود که جنس فرشتگان از پادماده نیست، به این نتیجه میرسیم که   فرستادگان یا فرشتگان ضیف ابراهیم، مجهز به پادماده شده و به زمین گسیل شده اند تا انفجار مورد نظر تأمین شود. حتا ممکن است انفجارهای دیگری که اقوامی دیگر را نابودکرده و در قرآن و احتمالاً تورات از آنها یادشده با همین روش یعنی تماس میان ماده و پادماده صورت گرفته باشد؛ ولی خداوند تنها در این واقعه به این موضوع پرداخته است.

نتیجه گیری:
با خواندن این مقاله اکنون متوجه شدیم که چرا در کیهان پادماده بسیار کم به دید کیهانشناسان میآید.

تاریخ نگارش: دیماه هشتادوپنج
ویرایش دوم: آبانماه نودوسه
ویرایش سوم: بهمن ماه نودوسه
ویرایش چهارم: مرداد ماه نودوچهار
احمد شماع‌زاده

نوشته ای علمی برای درک بهتر پادماده:
تاریخجه کشف پادماده و برخی ویژگیهای آن
(برگرفته از کتاب ماده انرژی و جهان هستی. ص 117 تا 121)

در سال 1932 روزی اندرسون مشغول عکسبرداری و ثبت پرتوهای کیهانی در اتاق یونیزاسیون بود. ناگهان متوجه شد که روی عکسها ردپا و اثری مشابه اثر الکترون معمولی ولی با انحراف و خط سیری ضد و مخالف الکترون مشاهده میگردد. اندرسون از بررسی عکسها به این نتیجه رسید که میبایست یک ذره با بار الکتریکی مثبت و ضد الکترون باشد. آزمایش از پرتوهای کیهانی پس از نفوذ در یک صفحه سربی نازک که در سر راهش قرارداده شده بود به هنگام ورود در میدان مغناطیسی قوی بارها تکرار و عکسبرداری شد.  اندرسون با در دست داشتن عکسهای مختلف نشان داد که این ذره جدید دارای بار الکتریکی مثبت است ولی جرم آن عینا برابر با الکترون بوده و بنابراین مخالف و ضد ذره الکترون میباشد و آن را پوزیترون نامید... این کشف برای اندرسون جایزه نوبل سال 1936 را به ارمغان آورد.

عمر پوزیترون بسیار کوتاه است. به محض اینکه پوزیترون با الکترون برخورد و تماس بگیرد هر دو ذره به دلایلی که در آن زمان هنوز ناشناخته بود همدیگر را متقابلا به نابودی کشیده و جرم خود را از دست میدهند و در قبال آن انرژی آزاد میکنند... اگر جرم یک الکترون یا یک پوزیترون را در مربع سرعت نور ضرب کنیم میزان انرژی حاصله یک میلیون(مگا) ولت است که به صورت اشعه گاما ظاهر میشود. اشعه گاما خود میتواند در اتاق حباب و در یک میدان مغناطیسی قوی هنگام عبور از هیدروژن مایع به الکترون و پوزیترون یعنی به جرم تبدیل گردد.

... اگر پادماده در اختیار داشته باشیم و بتوانیم آن را به میل خود با ماده در تماس قراردهیم به یک منبع عظیم انرژی رایگان دست یافته ایم. ولی باید متذکر شد که محققا نه بر روی کره زمین و نه در اطراف آن ضد ماده وجود ندارد و برای ایجاد آن به صورت مصنوعی نیز باید میزان معتنابهی انرژی صرف کرد که خود نقض غرض است. با اطلاعات و علم امروزی و با همه وسایلی که تکنولوژی جدید در اختیار بشر گذاشته هنوز خواب و خیال است که ضدماده را به عنوان یک منبع انرژی قابل استفاده تصورکنیم...

تا به حال راجع به ذره و ضدذره سخن رفت. اگر ضدماده را عمومیت داده و از آن به ساخت اشیاء بپردازیم هیچگونه فرقی میان چیزی که از ماده ساخته شده و چیزی که از پاماده به وجود آمده نمی یابیم مگر آنکه این دو شیء به هم نزدیک شوند و در نتیجه به انرژی تبدیل گردند.

اگر سیاره یا ستاره یا کهکشانی در اقصی نقاط کیهان وجود داشته باشد که اتمهای آن از ضدماده تشکیل یافته باشد شناخت آن برای ما در شرایط امروزی غیرممکن است و ما نمیتوانیم تشخیص بدهیم که آن کرات یا کهکشانها از ماده تشکیل یافته اند یا پادماده. زیرا همگی ستارگان از خود نور ساطع میکنند و نور یک وجه مادی خنثی است و از راه تلسکوپ نمیتوان به درک و شناخت ساختمان ستاره که از ماده یا پادماده تشکیل شده پی برد.

No comments:

Post a Comment