Friday, August 7, 2015

ولی و ولایت در قرآن و اسلام(الله ولي‌المؤمنين)

ولی و ولایت در قرآن و اسلام
(الله ولي‌المؤمنين)

احمد شماع زاده
 
ومن اظلم ممن ذكّر بايات ربه فاعرض عنها و نسي ماقدّمت يداه انّا جعلنا علي قلوبهم اكنّه ان‌يفقهوه و في آذانهم وقراً و ان تدعهم الي‌الهدي فلن يهتدوا اذاً ابداً(كهف: 57) 

ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن(قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه.

ـ در قرآن‌كريم نزديك به دويست‌ آيه داراي واژه‌اي با ريشة ‹ولي› وجوددارد؛ که مشهورترین آنها، آيه‌هاي پس از آية‌الكرسي است: الله وليّ‌الذين آمنوا يخرجهم من‌الظلمات الي‌النّور و الذين كفروا اولياءهم‌الطاغوت يخرجونهم من‌النّور الي‌الظلمات
ـ معناي همه اين واژگان، بر اين اصل استوار است كه خداوند وليّ(به معنای سرپرست) مؤمنين است؛ و كس ديگري نمي‌تواند ولي مؤمنين باشد،‌ زيرا او تنها كسي است كه عهده‌دار و توانا بر اين مهم است!
- خداوند اسماء و صفات بسياري دارد كه فراگيرند و همه آفريدگان را دربرمي‌گيرد؛ مانند رحمن، خالق، رازق، ربّ. اما صفت ‹ولي› صفتي اختصاصي براي خداوند نسبت به مؤمنين، و ويژه آنان است؛ يعني نه خداوند ‹وليّ› كس يا چيز ديگري است؛ و نه مؤمنين مي‌توانند جز خداوند ‹وليّ› ديگري داشته‌ باشند. اين معنا از همه دويست آيه بر‌مي‌آيد؛ مانند:
مالكم من دون‌الله من ولي و لانصير(توبه: 116)
جز خداوند برای شما سرپرست و یاوری وجود ندارد.
 

قل اغیرالله اتخذوا ولیاً فاطرالسموات والارض و هو یطعم و لایطعم(مائده: 14)
بگو آیا جز خداوند را سرپرست گرفتند؟ کسی که آفریننده کیهان است و میخوراند و نمیخورد(یعنی آیا آنان را که مانند شما انسانند و نیازمند خوردن، ولی مگیرید؟ هرچند انسانهایی بسیار والا و بلندمرتبه و مقرب درگاه الهی باشند!)
 

ـ يكي از واژگان مرتبط به ‹ولي›، ‹مولا› به معني ‹سرور› است؛ كه در قرآن چندين بار در همان جهتي كه در پيرامون ‹ولي› بيان‌شد، آمده و توسط امام علي(ع) در دعاهايي مانند كميل، صباح، و مناجات آن حضرت، خطاب به خداوند به ‌كار گرفته ‌شده ‌است. 
ـ واژه آميختة ‹اولي‌الامر› دو بار در آيه‌هاي 59 و 83 سورة نساء آمده كه مراد از آن به‌ قول شيعه، امام علي عليه‌السلام است؛ ولي اغلب اهل تسنن آن را واژه‌اي عام مي‌دانند كه به حكمران و رهبر مسلمين اطلاق‌ مي‌گردد. شيعه تنها امامان معصوم را ‹اولي‌الامر› مي‌داند.
ـ واژه اولي در ‹اولي‌الامر› ربطي به ‹ولي› پيدا نمي‌كند؛ زيرا به معناي ‹دارنده› و ‹صاحب› است؛ مانند ‹اولي‌العزم› يعني صاحب عزم. پس معناي ‹اولي‌الامر›، ‹ولي امر› نيست، بلكه ‹صاحب‌الامر› يا ‹داراي امارت› است.
 

بنابراین عبارت ولی امر مسلمین در فرهنگ قرآن جایگاهی ندارد و عنوانی ساختگی در زبان فارسی است. واژه آمیخته(مرکب) ولی عصر نیز که برای حضرت حجه بن الحسن المهدی(عج) به کار میرود یک واژه فارسی ساختگی است و نه تنها در فرهنگ قرآن جایگاهی ندارد، بلکه شیعیان عرب زبان ایشان را امام العصر و فارسی زبانان امام زمان میخوانند.
- تنها دعایی که واژه ولی امر در آن آمده دعای افتتاح است که آن هم نه به صورت ولی امر مسلمین بلکه ولی امر خدا، آمده و عنوانی است که به حضرت حجة ابن الحسن(عج) داده شده است. هرچند به همین نیز نمیتوان اعتماد کرد، زیرا دعاها از نفوذ غالیان در امان نبوده اند.
ـ آيه «انَما وليكم‌الله و رسوله و الذين آمنوا...»(مائده: 55) نيز معناي ‹دوستي› مي‌دهد و نه ‹سرپرستي›، چنانكه از آية 51 تا آخر آيه 57 كه اين آيه نيز در ضمن آنها آمده سخن از دشمني اهل كتاب و كافران با مؤمنين، و توصية قرآن به اين است كه دوست‌ شما خدا، رسول(ص)، علي(ع) و ديگر مؤمنين اند.
- حضرت رسول اكرم(ص) در حديث مشهور به ‹حدیث ولايت›، در حجة الوداع و معرفی علی(ع) به مسلمانان به عنوان جانشین، واژه ولی را به کار نبرد. نگفت: من کنت انا ولیه فهذا علی ولیه، بلکه فرمود: من کنت مولاه فهذا علی مولاه. هر که را که من سرور اویم، این علی سرور اوست. و نیز نفرمود که من کنت انا ولیه فعلی امیره؛ بلکه فرمود: من کنت انا نبیه فعلی امیره. آن حضرت با این گونه جمله ها به ما فهماند که حضرتش نیز ولی مؤمنین نیست که ولایت خود را به عنوان ودیعه به علی بدهد. زیرا رسول اکرم(ص) که قرآن بر قلب او نازل شده، میداند که خداوند خوش ندارد جز او را ولی و سرپست مؤمنین بدانند.
- بنابراین خداوند هم ولی(سرپرست) و هم مولا(سرور) مؤمنین است ولی دیگران مانند رسول اکرم(ص) و علی(ع) تنها سرور و نه سرپرست مؤمنین اند.
- مولا نیز صفتی فراگیر است و اختصاص به اشخاص ویژه ای ندارد؛ چنانکه جلال الدین محمد به مولانا(سرور ما) شهرت یافته است.
ـ واژه ‹ولايت› تنها يك بار در قرآن آمده كه معناي آن نيز دوست‌داشتن است.(انفال: 72)
از تمام موارد فوق برمي‌آيد كه:
در قرآن و اسلام، واژه ‹ولي› به معناي ‹سرپرست›، جز براي خداوند، براي كس ديگري، حتا پيامبر عظيم‌الشأنش به‌كارنرفته، و به‌كارگيري آن برای غیرخدا شرك است؛ به همین دلیل پیامبر نیز خود را ولی المؤمنین نمیداند؛ و به تبعیت از وی هیچیک از ائمه اطهار خود را ولی المؤمنین نمیدانند.
 

تحريف دين در طول تاريخحال ببينيم كه اين واقعيت‌هاي اسلامي و شيعي، چگونه در طول تاريخ، تحريف‌شده‌اند:
1ـ در ششمين عمل از اعمال مستحبي شب سيزدهم ماه رجب، تولد حضرت علي(ع) به نقل از امام صادق(ع) آمده‌است: ‹بعد از سلام چهارمرتبه بگويد: الله الله ربي لااشرك به شيئاً ولااتّخذ من دونه وليّاً و هرچه مي‌خواهد بخواند. و اين نماز را بدين طريق سيد از حضرت صادق عليه‌السلام روايت‌كرده؛ وليكن شيخ در مصباح فرموده(با چند نقل قول) ميگويي: الله‌الله‌ ربي‌ لااشرك‌ به ‌شيئاً و ما شاءالله‌ لاقوه الا بالله العلي‌العظيم› 
اولين دعاي نماز، كاملاً توحيدي است و دوري‌جستن حتا از هرگونه شرك خفي و كوچك و ‹ولي نگرفتن جز خداوند›؛ در آن تأكيد شده‌است؛ بويژه كه ‹الله› دوبار در آغاز دعا تكرار شده و كل دعا چهار بار بايستي تكرار شود.
اما مي‌بينيم كه نمي‌گذارند اين دعاهاي ضدشرك به همين شكل باقي بماند و فرهنگ قرآن در دعاها جاري و ساري شود؛ و شكل دوم دعا به‌وجود آمده است كه بخش دوم (ماشاء….) آن ربطي به بخش اول پيدانمي‌كند!!
چرا چنين كاري را كرده‌اند؟ زيرا مي‌بينيم اگر بخش دوم عوض‌نشود، چگونه مي‌توانند علي(ع) را ولي خود بگيرند، و بعد هم در شب ولادتش بگويند ‹اگر كسي جز خداوند را ولي بگيرد›، شرك ورزيده‌است؟
حقيقت اين است كه امام صادق(ع) مي‌خواسته به شيعه بگويد: بايستي در شب ميلاد آن حضرت چنين گفت تا به شرك آلوده‌نشويم؛ و با اين دعا، ايشان خواسته‌است، درسي به پسينيان از شيعه بدهد؛ كه متأسفانه غلوکنندگان در امور شیعه سخن امام معصوم را نادیده گرفته و گونه دوم دعا را ساخته اند!!
 2ـ گفتيم كه هيچ‌يك از دعاهايي كه از معصومين واردشده، شرك‌الود نيست. و اگر شركي ديده‌شد بايد يقين بدانيم كه از معصوم نيست. از آنجا كه پيشگام ‹دعا› امام علي است و سپس در داشتن بيشترين دعاها، امام سجاد پيشگام است، براي ‹دعاسازي› دست شيعيان غلوكننده، تا اندازه‌اي بسته‌بوده،‌ و جز در مواردي همچون مورد بالا، نتوانسته‌اند در مفاهيم ضدشرك قرآن دستكاري‌كنند.
 3ـ از آنجا كه در مورد زيارت‌ها قضيه عكس مي‌شود، يعني تنها برخي از زيارت‌هايي كه امامان معصوم بر سر مزار پدران خود خوانده‌اند، ثبت‌وضبط شده‌است، دست شيعه بويژه غلات، براي ‹زيارت‌سازي› بازشده(براي آگاهي بيشتر در اين زمينه به گفتار نقدی بر زیارت عاشورای معروفه بازگشت شود.) و هرچه خواسته‌اند، ساخته‌ و يا كم‌وزيادكرده‌اند؛ بويژه پس از دوران غيبت امام زمان(ع)، كه بازدارنده‌اي هم نبوده‌است. به برخي از آنها مي‌پردازيم:


ـ در اعمال مسجد كوفه: سلّمت لامرالله لااشرك به شيئاً و لااتخذ مع‌الله ولياً(در اينجا نيز مي‌گويد تسليم امر خدا شدم و چيزي را به او شريك قرارنمي‌دهم‌؛ و نمي‌گيرم با خدا كسي را ‹ولي›. يعني حتي در كنار خدا هم ولي ديگري نه، كه شرك است) ولي پس از آن مي‌خوانيم: انّ علياً والائمه المهديين من ذريته عليهم‌السلام اوليائي(در اينجا تمام امامان عليهم‌السلام را ولي یا سرپرست گرفته!!).
ـ در آخرين زيارت صاحب‌الامر: السلام علي محيي‌المؤمنين و مبيرالكافرين…
ـ در دعاي نماز اين زيارت: وليّ‌المؤمنين و مبيرالكافرين
با مقايسة اين دو جمله نيز متوجه‌مي‌شويم كه اين زيارت نيز دستكاري شده و ‹محيي‌المؤمنين› كه با ‹مبيرالكافرين› همخواني دارد، در شكل ديگر زيارت، به ‹ولي‌المؤمنين› تغييريافته‌ كه هم با ‹مبيرالكافرين› بي‌ارتباط ‌است؛ و هم خداوند گفته ‹ولي‌المؤمنين› منم و بس.
4ـ ‌هرجا كه ‹ولي‌الله› براي ائمة اطهار به‌كاررفته، اين معني از ولي با آن معني كه آورديم تفاوت بسيار دارد و اشكالي بر آن نيست؛ زيرا بر اساس همان حديث ولايت اميرالمؤمنين،  به معناي ‹تولّي› و دوست‌داشتن(و نه سرپرستي) اميرالمؤمنين و خاندان و فرزندان اوست. در آنجا ‹ولي‌المؤمنين›، به معني ‹سرپرست مؤمنين› است كه تنها شايستة خداونداست، اما در اينجا ‹ولي‌الله› به معني ‹دوست خداوند› است، كه شايسته امامان است: انّ علياً وليّ‌الله(علي دوست خداست) همچنانكه موسي كليم‌الله(هم‌سخن خدا) است.
چرا ‹وليّ‌المؤمنين›، تنها خداست؟
حال اين سؤال پيش مي‌آيد كه چرا خداوند تا اين اندازه اصراردارد كه ‹ولي‌المؤمنين› تنها خود او باشد و نه كس ديگري، حتي اگر آنكس رسول اكرم اسلام باشد؟
همواره خودشناسي پايه خدا‌شناسي است. هرگاه به مشكلي خداشناسي و یا مشکلی اجتماعی در رابطه با خداشناسی برخورد كرديد، خود را مثال بزنيد. مثلاً اگر مي‌خواهيد بدانيد خداوند چقدر شما را دوست‌دارد،‌ ببينيد شما چقدر فرزند خود را دوست‌داريد. آنگاه تا اندازه‌اي ميزان دستتان مي‌آيد. بنابراين، براي پاسخگويي به اين پرسش نيز ناگزيرم اين مثال را بياورم:
شما خانواده‌اي داريد. آن خانواده را شما به ‌وجود آورده؛ و با منظور و هدفي تشكيل‌ داده‌ايد. به ‌پاي آن زحمت كشيده‌ايد؛ تا سروسامان يافته است.
آيا دلتان راضي مي‌شود كس ديگري حتا اگر بهترين عضو خانواده شما باشد، تا هنگامي كه شما زنده‌ايد، سرپرستي خانواده شما را برعهده‌بگيرد؟
مسلم است كه پاسخ، قاطعانه، هرگز خواهد بود.
خداوند هم كه خود را مالك و صاحب همه‌چيز ما مي‌داند، چگونه مي‌شود راضي‌ به چنين وضعي شود؟ همان‌گونه كه شما در چنان شرايطي خود را بي‌هدف و آن وضع را توهيني به خود مي‌دانيد،‌ خداوند نيز چنين وضعي را توهيني به خود و شرك مي‌داند، و كاملاً هم حق دارد كه چنين فرضي را داشته‌باشد.
برخي مي‌پرسند آيا خداوند كه تمام كيهان و از جمله زمين ما و خود ما را هدفمند و روشمند آفريده‌است، در جزئيات زندگي ما نيز دخالت‌مي‌كند؟ يا اينكه ما را رهاكرده و بر مبناي  مقررات و قانون‌هاي جهان، اگر راه درست را نرويم در زير سنت‌هاي الهي و قانون‌هاي مشخص اين طبيعت و جهان خردمي‌شويم؛ و هرگاه روش درستي انتخاب‌كنيم، به سعادت خواهيم رسيد؟
همان مثال خانواده را مي‌آوريم. تا هنگامي كه انسان به بلوغ نرسيده، و رشد بسنده‌اي نيافته، نيازمند هدايت مستقيم والدين است. ولي هنگامي كه به ‌رشد رسيد، و تشكيل خانواده‌ جداگانه‌اي داد، والدين ديگر نه به‌گونه‌اي مستقيم، بلكه دورادور از فرزند خود مراقبت‌مي‌كنند؛ و آنگاه كه كاملاً بر زندگي چيره‌شد، ديگر تنها با او رابطة عاطفي و مشورتي خواهدداشت؛ و درصورتي‌كه مرتكب خطايي شد،(چه بزرگ و چه كوچك) طبق قانون و مقررات جامعه با او رفتارمي‌شود،‌ هرچند نابود شود.
خداوند نيز كه سرپرست ماست، همين گونه با ما رفتارمي‌كند. براي همين است كه تا هنگامي كه نادانيم، خطاها را مي‌بخشد، براي همين است كه روزي همه را مي‌رساند،‌ و هنگامي كه به رشد و نمو رسيديم، و در طول زندگاني، با ما رابطة عاطفي و مشورتي و وكالتي برقرارمي‌كند.
از سوي ديگر راه بازگشت را همواره بازگذارده‌است؛ مگر هنگامي كه بنده‌اش، به او شرك بورزد. ‹شرك›، خط قرمز خداوند و ‹شهر ممنوعة› اوست. مشرك‌، همانند فرزندي است كه نه تنها پدرش را به پدري پذيرا نباشد، بلكه شخص ديگري را پدر خود دانسته‌است، يعني غيرخدا را سرپرست خود قرارداده‌است.
  خداوند کریم کسی را که غیرخدا را سرپرست یا ولی خود قرار داده نمیبخشد:
ان‌الله لايغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء(نساء: 48 و 116)
در اين ميان جايگاه ‹كافرين› نيز مشخص مي‌شود. خداوند گفته، من سرپرست مؤمنین یا ايمان‌آورندگانم و نگفته سرپرست مسلمين یا مسلمانانم. پس در خانوادة مؤمنين همه آناني كه سرپرستي خداوند را پذيرفته‌اند جاي‌مي‌گيرند، از هر دين و كيشي.
در فرهنگ قرآن، كافر به كسي گفته‌مي‌شود كه ولايت(سرپرستی) خداوند را نپذيرفته‌باشد؛ وسرپرست دیگری هم نگرفته‌باشند؛ همانند فرزندي كه پدر خود را پذيرا نبوده، ولي پدر ديگري را هم نپذيرفته؛ به همين دليل كافر برخلاف مشرك، هرگاه ايمان بياورد، در خانواده الهي عضو‌شده و جزء آن به‌‌حساب‌‌‌‌آمده، و خداوند ‹ولي› او نيز مي‌شود.
به این آیات نیز توجه کنید:
و یوم یحشرهم و ما یعبدون من دون الله فیقول ءأنتم أضللتم عبادی هوءلاء أم هم ضلواالسبیل(17) قالوا سبحانک ماکان ینبغی لنا أن نتخذ من دونک من أولیاء ولکن متعتهم و آباءهم حتی نسواالذکر و کانوا قوما بوراً(18) سوره: فرقان
ترجمه: و روزی که همه آنان و آنچه را که بجز خداوند میپرستیدند برمیانگیزیم. پس گفته میشود(به آنانکه پرستیده شده بودند.): آیا شما گمراه کردید این بندگان مرا؟ یا اینکه خود گمره شدند؟ (آنانکه پرستیده شده بودند. دقت شود که جاندارند و منظور بتهای دست ساز نیستند.) گفتند(میگویند) پاک و منزهی تو. برای ما انتخابی وجود ندارد که به جز تو را سرپرستانی بگیریم(ما که تو را تنها سرپرست خود میدانسته و میدانیم چگونه به دیگران بگوییم تا ما را بپرستند؟) ولی آنقدر آنها و پدران آنها را از دنیا بهره مند ساختی تا اینکه دلیلهای یگانگی(ذکر) تو را فراموش کردند(یا از آنها غافل شدند) و شدند گروهی نابود یا فاسد شده.(همین موضوع موجب نابودی یا فسادشان شد.)
نکته ای که در این آیات باید مورد توجه قرار گیرد، آن است که هرکس به پیشینیان خود مینگرد(متعتهم و آباءهم) و این پیروی از گذشتگان و تجدیدنظر نکردن در رویه هایی که از پدرانمان به ما رسیده و پیروی کوکورانه از آنان و نا دیده گرفتن نور هدایت قرآن بویژه در خداشناسی، یکی از مهمترین عوامل فراموش کردن ذکر(دلایل یگانگی خداوند) است که باید همواره مراقب آن باشیم و نگوییم: اگر چنین بود چرا علمای ما بزرگان ما و... نفهمیدند و تو میفهمی؟ هرکس قرآن راهنمایش باشد میفهمد و هرکس قرآن را به کنار گذارد و آن را بدون توجه به مفاهیم بلندش بخواند گمراه میشود زیرا که هدی للمتقین یعنی هدایتی تنها برای پرهیزگاران است.
 
والسلام علی من اتبع الهدی

No comments:

Post a Comment