سازمان
كيهان در قرآن
بخشهاي كيهان و پيوندهاي آنها
ديدگاه قرآن كريم
مراتب پيدايش جهانهاي سهگانه
درپيرامون جهان پنهان
درپيرامون جهان نورونيرو(ملكوت ـ مشارق)
شمار نيروها و تحول آنها
نقش نگهباني و نگهدارندگي فرشتگان
نقش سازندگي و كارگزاري فرشتگان
درپيرامون جهان پيدا
سازوكار سهبخش كيهان با يكديگر
كوششي ديگر پيرامون انرژي تاريك
ساختار كيهان
جايگاه و منزلت ‹عرش›
جايگاه و منزلت ‹كرسي›
چگونگي عرش و كرسي
‹بحر مسجور› چيست؟
تفسير آيات ‹طور›
پندارگرايي پيرامون ساختار كيهان
جنبندگان در كيهان
ديدگاه قرآن كريم
مراتب پيدايش جهانهاي سهگانه
درپيرامون جهان پنهان
درپيرامون جهان نورونيرو(ملكوت ـ مشارق)
شمار نيروها و تحول آنها
نقش نگهباني و نگهدارندگي فرشتگان
نقش سازندگي و كارگزاري فرشتگان
درپيرامون جهان پيدا
سازوكار سهبخش كيهان با يكديگر
كوششي ديگر پيرامون انرژي تاريك
ساختار كيهان
جايگاه و منزلت ‹عرش›
جايگاه و منزلت ‹كرسي›
چگونگي عرش و كرسي
‹بحر مسجور› چيست؟
تفسير آيات ‹طور›
پندارگرايي پيرامون ساختار كيهان
جنبندگان در كيهان
سازمان كيهان در
قرآن
عظمت خداوند در سازمان كيهان
است.
اللهالذي جعل لكمالارض قراراً والسّماء بناءً
افلم ینظرواالی السماء کیف بنیناهاوزیناهاومالها من فروج
اللهالذي جعل لكمالارض قراراً والسّماء بناءً
افلم ینظرواالی السماء کیف بنیناهاوزیناهاومالها من فروج
اشاره:
پس از بررسي آغاز آفرينش كيهان در قرآن زير عنوان «مهبانگ در قرآن»، و نيز پس از مشخصشدن شكل كيهان، اكنون شايستهاست به بررسي ساختار و سازوكار كيهان زير عنوان «سازمان كيهان» در اين كتاب شريف كه تبيينكنندة همهچيز است، بپردازيم.
گفتاري از ‹گاليله› در اين زمينه:
دانشمندان ميكوشند تا به واقعيت ساختمان كيهان (مهمترين و ستودنيترين پرسش موجود) پيببرند.
بخشهاي كيهان و پيوندهاي آنها
اخيراً اخترشناسان به شواهد جديدي دست يافتهاند. دقيقترين نقشههاي تهيهشده از خوشههاي كيهاني، بيانگر آن است كه قسمت عمدة كيهان از تاريكي تشكيل شده است. كيهان از 75 درصد انرژي تاريك، 21 درصد مادة تاريك، و 4 درصد مادة معمولي تشكيل شدهاست.(1)
در فلسفة جهانشناسي پيشينيان آمدهاست
كه عالم امكان چهار بخش دارد:
‹عالم لاهوت› كه ويژة خداوند است و هيچگونه شناخت عيني از آن ممكن نيست.
‹عالم جبروت› كه ديدهنميشود ولي از آثار و ويژگيهاي آن ميتوان به جلال و جبروت خداوند پيبرد.
‹عالم ملكوت› كه جايگاه فرشتگان و ارواح است. و خود نگاهبان جهانهاي پيدا و پنهاناست.
‹عالم ناسوت› كه همان عالم پيدا يا جهان ماده و آفريدگاني است كه با همة بزرگي و عظمتي كه دارد، انسان ميتواند بخشي از آن را با وسايل لازم و بخشي ديگر را بدون وسيله ببيند و درككند.
‹عالم لاهوت› كه ويژة خداوند است و هيچگونه شناخت عيني از آن ممكن نيست.
‹عالم جبروت› كه ديدهنميشود ولي از آثار و ويژگيهاي آن ميتوان به جلال و جبروت خداوند پيبرد.
‹عالم ملكوت› كه جايگاه فرشتگان و ارواح است. و خود نگاهبان جهانهاي پيدا و پنهاناست.
‹عالم ناسوت› كه همان عالم پيدا يا جهان ماده و آفريدگاني است كه با همة بزرگي و عظمتي كه دارد، انسان ميتواند بخشي از آن را با وسايل لازم و بخشي ديگر را بدون وسيله ببيند و درككند.
ديدگاه قرآن كريم
ربالسمواتوالارض و مابينهما و ربالمشارق انا زيناالسماءالدنيا بزينه الكواكب و حفظاً من كل شيطان مارد لايسّمّعون الي الملأ الاعلي و يقذفون منكل جانب(صافات: آيات 5 تا 8)
شناسنامة بخشهاي كيهان
ملأالاعلـي = ‹عالم لاهوت› و ‹عالم جبروت› كه حتي شنود امواج صوتي از آن براي شيطانهاي سركش ممنوع است.
در معناي ‹ملأ› گفتهاند:
المنجد نرمافزاري: گروه اشراف، غلبه و چيرگي گروه با مشورت، فراهمآمده.
المنجد(كتاب): جماعهالقوم. اشرافهم الذين يملأون العيون ابّهه والصّدور هيبه.
(گروهي از قوم. اشراف آنان، كساني كه ابهّتشان چشمها را، و هيبتشان سينهها را پرميكند.)
پيرامون ملأالاعلي خداوند تنها در يك آية ديگر (69 سورة ‹ص›) سخن به ميان آورده، آنهم از زبان پيامبرش بدين گونه: ما كان لي من علم بالملأالاعلي يعني اينكه به آن آگاهي ندارم. و هنگامي كه پيامبر از چيزي آگاه نيست، سخن گفتن از آن بيهوده است، يعني مربوط به مقدرات عالم امكان است و موضوعي فرشي نيست كه پيامبر و ديگران از آن سخن بگويند.
مـشـارق = عالم ملكوت يا جهان نورونيرو؛ كه تاريكي و شب، و نيز انسوجن به آن راه ندارند.
سماءالدّنيا = عالم ناسوت يا پايينترين آسمان (ارض) كه شيطانهاي سركش به آن راه ندارند.
چنين بهنظرميرسد كه كشف اخير دانشمندان به بزرگي و كوچكي اين چهار عالم كمككرده و اندازههاي آنها را دقيقتر مشخصكردهاست:
ملأالاعلي(‹عالم لاهوت› و ‹عالم جبروت›): 75 درصد انرژي تاريك. (نور ويژهاي كه از انباشتگي، تودگي و سنگيني به سياهي ميزند و هيچكس با هيچ وسيلهاي هنوز آن را درك نكردهاست.)
مشارق(جهان نورونيرو يا عالم ملكوت): 21 درصد مادة تاريك. (مادة ويژهاي كه هنوز كيهانشناسان به نوع و جنس آن پينبردهاند)
سماءالدنيا(ارض): 4 درصد مادّه. (كه به اندازة درك هركس شناختهشدهاست.)
به اين دليل سماءالدنيا را با ارض برابر دانستيم، كه در آيه زير ارض برابر با سماءالدنيا و در برابر سمواتالعلي قرارگرفتهاست: تنزيلاً ممن خلقالارض والسمواتالعلي
معنايابي سماء در قرآن
سماء در قرآن كريم با اين معناها آمدهاست:
سماء يعني آسمان، واژهاي فراگير، مانند: الم تعلم انالله يعلم ما فيالسّماء والارض(حج: 70)
سماء به معناي جو زمين مانند آيههايي كه دربارة ريزش باران از آسمان است.
سماء، كه جانشين سموات ميشود؛ مانند هرانچه كه در اين دو آيه آمدهاست:
و ما خلقناالسّماء والارض و ما بينهما لاعبين(انبياء: 16)
و ما خلقناالسّماء والارض و ما بينهما باطلاً(ص: 27)
السمواتوالارض و مابينهما = آسمانهاي هفتگانه، كه همة آفريدهها جز عرش را دربرميگيرند.
السّمواتوالارض، بازهم آسمانهاي هفتگانه معنيميدهد، مانند آنچه كه در اين آيهها آمده:
خلقالسّموات والارض في سته ايام(اعراف: 54)
خلقالسّوات والارض بالحقّ(انعام: 73)
السّماء = كيهان، مانند اين دو آيه:
والسّماء بنيناها بأيد و انّا لموسعون
والسّماء ذاتالحبك
السّماء = حلزون كيهاني، چنانچه در آية يوم نطويالسّماء كطيالسّجلّ للكتب آمد.
سماء در قرآن كريم با اين معناها آمدهاست:
سماء يعني آسمان، واژهاي فراگير، مانند: الم تعلم انالله يعلم ما فيالسّماء والارض(حج: 70)
سماء به معناي جو زمين مانند آيههايي كه دربارة ريزش باران از آسمان است.
سماء، كه جانشين سموات ميشود؛ مانند هرانچه كه در اين دو آيه آمدهاست:
و ما خلقناالسّماء والارض و ما بينهما لاعبين(انبياء: 16)
و ما خلقناالسّماء والارض و ما بينهما باطلاً(ص: 27)
السمواتوالارض و مابينهما = آسمانهاي هفتگانه، كه همة آفريدهها جز عرش را دربرميگيرند.
السّمواتوالارض، بازهم آسمانهاي هفتگانه معنيميدهد، مانند آنچه كه در اين آيهها آمده:
خلقالسّموات والارض في سته ايام(اعراف: 54)
خلقالسّوات والارض بالحقّ(انعام: 73)
السّماء = كيهان، مانند اين دو آيه:
والسّماء بنيناها بأيد و انّا لموسعون
والسّماء ذاتالحبك
السّماء = حلزون كيهاني، چنانچه در آية يوم نطويالسّماء كطيالسّجلّ للكتب آمد.
شناسنامة بخشهاي
كيهان(ادامه):
تنزيلاً ممن خلقالارض والسمواتالعلي(4) الرحمن عليالعرشاستوي(5)له ما فيالسّموات و ما فيالارض و ما بينهما و ما تحتالثري(طه: 6)
در اينجا خداوند كريم در آغاز، اشارهاي كلي كرده(آية 4) و سپس اين اشاره را با آيههاي بعدي روشنكرده و به نظرميرسد كه از بزرگ به كوچك آفريدههاي خود را ياداوريكردهاست:
«عرش» كه ثقل كل كيهان است؛ و خداوند دربارة آن هيچ روشنگري نكردهاست.
«السمواتالعلي» به معناي آسمانهاي بالا يا آسمانهاي هفتگانه است كه عالم ملكوت را دربرميگيرد، ولي شامل آسمان دنيا نميشود.
باز هم موضوع را جزئيتر ياداورشده است: «السموات»(آسمانها، شامل بخشهاي پنهان و پيدا) و پس از آن: «ارض» كه جزئي از آسمانهاي هفتگانه، و شامل بخشهاي پيداي كيهان است.
سپس حجت را در اين زمينه تمامكرده، و جزئيتر سخن گفته و ‹تحتالثّري› را آورده و از زمين كرة خاكي با عنوان «ثري» يادكرده تا با «ارض» به معناي خاص آن(جهان پيدا) اشتباه نشود.
تنزيلاً ممن خلقالارض والسمواتالعلي(4) الرحمن عليالعرشاستوي(5)له ما فيالسّموات و ما فيالارض و ما بينهما و ما تحتالثري(طه: 6)
در اينجا خداوند كريم در آغاز، اشارهاي كلي كرده(آية 4) و سپس اين اشاره را با آيههاي بعدي روشنكرده و به نظرميرسد كه از بزرگ به كوچك آفريدههاي خود را ياداوريكردهاست:
«عرش» كه ثقل كل كيهان است؛ و خداوند دربارة آن هيچ روشنگري نكردهاست.
«السمواتالعلي» به معناي آسمانهاي بالا يا آسمانهاي هفتگانه است كه عالم ملكوت را دربرميگيرد، ولي شامل آسمان دنيا نميشود.
باز هم موضوع را جزئيتر ياداورشده است: «السموات»(آسمانها، شامل بخشهاي پنهان و پيدا) و پس از آن: «ارض» كه جزئي از آسمانهاي هفتگانه، و شامل بخشهاي پيداي كيهان است.
سپس حجت را در اين زمينه تمامكرده، و جزئيتر سخن گفته و ‹تحتالثّري› را آورده و از زمين كرة خاكي با عنوان «ثري» يادكرده تا با «ارض» به معناي خاص آن(جهان پيدا) اشتباه نشود.
مراتب پيدايش جهانهاي سهگانه
در اين مورد، آيات نهم تا دوازدهم سورة فصلت گوياي نكات كيهانشناسي بسياري است كه شايسته است به اين آيات نيز بپردازيم:
قل ائنكم لتكفرون بالذي خلقالارض في يومين و تجعلون به انداداً ذلك ربالعالمين(9)و جعل فيها رواسي من فوقها و بارك فيها و قدّر فيها اقواتها في اربعه ايام سواءً للسائلين(10)ثماستوي اليالسماء و هي دخان فقال لها و للارض ائتيا طوعاً او كرهاً قالتا اتينا طائعين(11)فقضيهن سبع سموات في يومين و اوحي في كل سماء امرها و زيّنّاالسّماءالدّنيا بمصابيح و حفظاً ذلك تقديرالعزيزالعليم(12)
نكتة مهم در اين آيات، اين است كه
بدانيم خداوند در آغاز، همة چيزها را آفريده و سپس آنها را در هفت آسمان تنظيم
كردهاست. اين مفهوم از آيات ديگري از جمله آية 29 سورة بقره نيز
برميآيد.
ترجمه: بگو آيا شما به كسي كه زمين را در دو روز(مرحله) آفريد، همانا كفرميورزيد و براي او شريك قرارميدهيد؟ او پروردگار جهانيان است. و قرارداد در آن از بالاي آن، كوهها را و بركتداد در آن و منابع آن را در آن قرارداد در چهار دوره كه براي پرسندگان يكسان است. سپس به آسمان پرداخت. و آن به صورت دود(گاز)ي بود. پس به آسمان و زمين گفت خواه ناخواه ‹بياييد؛ آن دو گفتند با ميل و رغبت آمديم›. پس تمامكرد هفت آسمان را در دو مرحله، و كاركرد هرآسمان را به آن وحيكرد. و آسمان دنيا را با چراغهايي بياراست؛ و نگاهداشت آن را. آن است اندازهگذاري آن بسياربزرگوار بسياردانا.
روشنگري: خداوند كريم در اين آيات از هشت روز (دوره، مرحله) نام بردهاست. دو روز اول را با فعل «خلق»، چهار روز را با فعل «جعل». و دو روز آخر را با فعل «قضيهن» يادكردهاست.
الف ـ در آغاز به چهار دورهاي ميپردازيم كه با فعل جعل آمدهاست و مربوط به «زمين» و كهكشانهاست. اين چهار دوره كه با اين فعل آمده و معني قراردادن را ميدهد، ظاهراً ربطي به سازماندهي كل كيهان ندارد؛ و مربوط به چهار دوران زمينشناسي است. اگر كيهانشناسان بتوانند در آينده مشخصكنند كه مثلاً كرة مريخ نيز چهار دوران زمينشناسي را پشتسرگذاشته، برداشتي كه از اين آيه شد، تأييدخواهدگرديد. شايد جملة سواءًللسائلين اشاره به همين موضوع داشتهباشد.
ب ـ اما درمورد « زمين را در دو مرحله خلق كرد»، دو نكته لازم است روشن شود:
يكي اينكه مسلماً منظور خداوند تنها اين زمين ما نيست؛ زيرا اگر منظور او حتي همين زمين باشد، ايجاد اين زمين خود وابسته و درگرو ايجاد ديگر منظومهها و كهكشانها و درنتيجه كل جهان پيدا خواهدبود؛ زيرا ابتدا آنها ايجادشدهاند و در واپسين آنها اين زمين. پس اين زمين نتيجة پيدايش كل جهان پيداست.
دوم اينكه چون مشيت الهي در اصل، ايجاد جهان پيدا بوده، و براي ايجاد جهان پيدا كه نشانة آن ستارگان است، جهان واسطي لازمبودهاست، پس ابتدا در يك مرحله جهان فرشتگان (نورونيرو) ايجادشده، و در مرحلة دوم جهان پيدا شكلگرفتهاست.
ج ـ در آية 11 ميفرمايد سپس به آسمان پرداخت درحاليكه دود (يا گاز يعني بسيار ناپايدار) بود. پس به زمين و آسمان گفت…
اين گفتوگوي خداوند با آسمان و زمين، مانند گفتوگوي خداوند با فرشتگان در مورد آفرينش آدم، گفتماني تكويني است؛ مبتني بر تعلقگرفتن مشيتالهي بر تحقق امري و بازگوكردن دلايل امري از سوي خداوند كريم براي ما كه بدانيم. و جملههاي ‹بياييد؛ آن دو گفتند با ميلورغبت آمديم›؛ اشاره به آن دارد كه آنچه از آسمان گازيشكل و زمين وجودداشته، بيسروسامان بوده، و با اين فرمان الهي گردهم و فراهم آمدهاند، تا خداوند آنها را در دو مرحله به صورت هفت آسمان سازماندهيكند.
از سوي ديگر اين مذاكرات و وحي به آسمانهاي هفتگانه(آية 12) بايد يك معني قابلفهمتر نيز در پشت خود داشتهباشد. و آن اين است كه ‹السموات والارض›، يك «سيستم كلي» را تشكيلميدهند كه اين سيستم، هفت لايه يا سيستم كوچكتر دارد كه كاركرد هريك از آن سيستمها، جدا بوده و كاركرد هريك را نيز در آنها تعبيهكرده و آنها را سروسامانداده، تا كارهاي خود را خود انجام دهند، بدون دخالت دست (الهي)، مگر در مواقع لزوم.
د ـ در آية 12 ميفرمايد پس تمامكرد آنها را در هفت آسمان؛ در دو مرحله. نتيجهميگيريم ابتدا جهان پيدا آفريدهشده و سپس بخشهاي هفتگانة كيهان تنظيمشده، كه آسمان دنيا آخرين اين بخشهاست؛ چنانكه پس از آن ميفرمايد: «و كار هر آسمان را به آن وحيكرد و آسمان پايين(دنيا) را با ستارگان زيبا بياراست و آن را از هر گزندي نگاهداشت».
پرسش و پاسخ:
خداوند كيهان را در شش مرحله آفريدهاست. پس چرا در اينجا از چهار مرحلة آن سخنرفتهاست؟
پاسخ: كيهان در شش مرحله آفريدهشده، همچنانكه جانداران نيز اين مرحلهها را گذراندهاند؛ ولي خداوند در اينجا از همة آن مراحل يادنكرده؛ بلكه تنها از پيدايش جهان پيدا و ترتيبيافتن آسمانهاي هفتگانه يادكردهاست.
ترجمه: بگو آيا شما به كسي كه زمين را در دو روز(مرحله) آفريد، همانا كفرميورزيد و براي او شريك قرارميدهيد؟ او پروردگار جهانيان است. و قرارداد در آن از بالاي آن، كوهها را و بركتداد در آن و منابع آن را در آن قرارداد در چهار دوره كه براي پرسندگان يكسان است. سپس به آسمان پرداخت. و آن به صورت دود(گاز)ي بود. پس به آسمان و زمين گفت خواه ناخواه ‹بياييد؛ آن دو گفتند با ميل و رغبت آمديم›. پس تمامكرد هفت آسمان را در دو مرحله، و كاركرد هرآسمان را به آن وحيكرد. و آسمان دنيا را با چراغهايي بياراست؛ و نگاهداشت آن را. آن است اندازهگذاري آن بسياربزرگوار بسياردانا.
روشنگري: خداوند كريم در اين آيات از هشت روز (دوره، مرحله) نام بردهاست. دو روز اول را با فعل «خلق»، چهار روز را با فعل «جعل». و دو روز آخر را با فعل «قضيهن» يادكردهاست.
الف ـ در آغاز به چهار دورهاي ميپردازيم كه با فعل جعل آمدهاست و مربوط به «زمين» و كهكشانهاست. اين چهار دوره كه با اين فعل آمده و معني قراردادن را ميدهد، ظاهراً ربطي به سازماندهي كل كيهان ندارد؛ و مربوط به چهار دوران زمينشناسي است. اگر كيهانشناسان بتوانند در آينده مشخصكنند كه مثلاً كرة مريخ نيز چهار دوران زمينشناسي را پشتسرگذاشته، برداشتي كه از اين آيه شد، تأييدخواهدگرديد. شايد جملة سواءًللسائلين اشاره به همين موضوع داشتهباشد.
ب ـ اما درمورد « زمين را در دو مرحله خلق كرد»، دو نكته لازم است روشن شود:
يكي اينكه مسلماً منظور خداوند تنها اين زمين ما نيست؛ زيرا اگر منظور او حتي همين زمين باشد، ايجاد اين زمين خود وابسته و درگرو ايجاد ديگر منظومهها و كهكشانها و درنتيجه كل جهان پيدا خواهدبود؛ زيرا ابتدا آنها ايجادشدهاند و در واپسين آنها اين زمين. پس اين زمين نتيجة پيدايش كل جهان پيداست.
دوم اينكه چون مشيت الهي در اصل، ايجاد جهان پيدا بوده، و براي ايجاد جهان پيدا كه نشانة آن ستارگان است، جهان واسطي لازمبودهاست، پس ابتدا در يك مرحله جهان فرشتگان (نورونيرو) ايجادشده، و در مرحلة دوم جهان پيدا شكلگرفتهاست.
ج ـ در آية 11 ميفرمايد سپس به آسمان پرداخت درحاليكه دود (يا گاز يعني بسيار ناپايدار) بود. پس به زمين و آسمان گفت…
اين گفتوگوي خداوند با آسمان و زمين، مانند گفتوگوي خداوند با فرشتگان در مورد آفرينش آدم، گفتماني تكويني است؛ مبتني بر تعلقگرفتن مشيتالهي بر تحقق امري و بازگوكردن دلايل امري از سوي خداوند كريم براي ما كه بدانيم. و جملههاي ‹بياييد؛ آن دو گفتند با ميلورغبت آمديم›؛ اشاره به آن دارد كه آنچه از آسمان گازيشكل و زمين وجودداشته، بيسروسامان بوده، و با اين فرمان الهي گردهم و فراهم آمدهاند، تا خداوند آنها را در دو مرحله به صورت هفت آسمان سازماندهيكند.
از سوي ديگر اين مذاكرات و وحي به آسمانهاي هفتگانه(آية 12) بايد يك معني قابلفهمتر نيز در پشت خود داشتهباشد. و آن اين است كه ‹السموات والارض›، يك «سيستم كلي» را تشكيلميدهند كه اين سيستم، هفت لايه يا سيستم كوچكتر دارد كه كاركرد هريك از آن سيستمها، جدا بوده و كاركرد هريك را نيز در آنها تعبيهكرده و آنها را سروسامانداده، تا كارهاي خود را خود انجام دهند، بدون دخالت دست (الهي)، مگر در مواقع لزوم.
د ـ در آية 12 ميفرمايد پس تمامكرد آنها را در هفت آسمان؛ در دو مرحله. نتيجهميگيريم ابتدا جهان پيدا آفريدهشده و سپس بخشهاي هفتگانة كيهان تنظيمشده، كه آسمان دنيا آخرين اين بخشهاست؛ چنانكه پس از آن ميفرمايد: «و كار هر آسمان را به آن وحيكرد و آسمان پايين(دنيا) را با ستارگان زيبا بياراست و آن را از هر گزندي نگاهداشت».
پرسش و پاسخ:
خداوند كيهان را در شش مرحله آفريدهاست. پس چرا در اينجا از چهار مرحلة آن سخنرفتهاست؟
پاسخ: كيهان در شش مرحله آفريدهشده، همچنانكه جانداران نيز اين مرحلهها را گذراندهاند؛ ولي خداوند در اينجا از همة آن مراحل يادنكرده؛ بلكه تنها از پيدايش جهان پيدا و ترتيبيافتن آسمانهاي هفتگانه يادكردهاست.
با توجه به مراحل آفرينش كه در بخش
مهبانگ آمد:
مرحلة اول مهبانگ، «خلق» است؛ يعني آفرينشي كلي در لحظهاي بسيار جزئي.
در مرحلة دوم(تسويه)، كيهان طراحي ميشود و جهان ملكوت شكلميگيرد.
در مرحلة سوم(تقدير)، خداوند جهان پيدا را از جهان پنهان و با واسطة جهان ملكوت ايجاد مينمايد، و هريك را اندازهگذاري ميكند.
در مرحلة چهارم(هدايت)، پس از ايجاد جهان ملكوت و جهان پيدا، خداوند از انرژي باقيمانده كه همچون گاز، بسيار ناپايدار بود، هفت آسمان پايدار و منسجم را بنيانميگذارد.
در مرحلة پنجم(اخرجالمرعي)، شكل كلي و سيستم خاص كيهان با هفت بخش يا هفت سيستم كوچكتر(Subsystem) كه هر بخش آن داراي ويژگيها و كاركردهاي خاص خود است، آرايش ميدهد؛ چنانكه فرمود: هفت آسمان ايجاد، و در هر يك كاركرد آن را مشخصكرد.
بنابراين بر مبناي آيات نهم تا دوازدهم سورة فصلت، مراتب پيدايش جهانهاي سهگانه، با توجه به مراحل ششگانة مهبانگ، به صورت زير خواهدبود: 1. خلق، آغاز آفرينش كيهان و تكامل آن(مرحلهاي عام)
2. تسويه، طراحي كل كيهان و ايجاد جهان ملكوت يا جهان نورونيرو(مرحلهاي عام و خاص)
3. تقدير، ايجاد جهان پيدا با همة ويژگيها و اندازههاي آن(مرحلهاي خاص)
4. هدايت، شكلگيري آسمانهاي هفتگانه(مرحلهاي خاص)
5. اخرجالمرعي، كاملشدن سيستم كلي كيهان و پايان سير صعودي كيهان ـ مرحلهاي عام و خاص)
6. غثاءً احوي، آغاز دگرگوني در اجزاء كيهان(آغاز سير نزولي كيهان ـ زايشومرگ دائمي ستارگان، گياهان، جانداران، و جانداران ناطق ـ مرحلهاي عام)
بنابراين مشخصميگردد، دو مرحلهاي را كه خداوند در اين آيات از آنها يادنكرده، مرحلة اول و ششم بودهاست؛ كه تنها ‹عام› بودهاند؛ و چون خداوند ميخواسته آفرينش كيهان را شرحدهد، ياداوري آنها را لازمنديدهاست. از سوي ديگر، اين دو مرحلة كلي را در آيات ديگري نيز ياداورشدهاست؛ از جمله: قل الله يبدؤاالخلق ثم يعيده فانّي تؤفكون(يونس: 34)
مرحلة اول مهبانگ، «خلق» است؛ يعني آفرينشي كلي در لحظهاي بسيار جزئي.
در مرحلة دوم(تسويه)، كيهان طراحي ميشود و جهان ملكوت شكلميگيرد.
در مرحلة سوم(تقدير)، خداوند جهان پيدا را از جهان پنهان و با واسطة جهان ملكوت ايجاد مينمايد، و هريك را اندازهگذاري ميكند.
در مرحلة چهارم(هدايت)، پس از ايجاد جهان ملكوت و جهان پيدا، خداوند از انرژي باقيمانده كه همچون گاز، بسيار ناپايدار بود، هفت آسمان پايدار و منسجم را بنيانميگذارد.
در مرحلة پنجم(اخرجالمرعي)، شكل كلي و سيستم خاص كيهان با هفت بخش يا هفت سيستم كوچكتر(Subsystem) كه هر بخش آن داراي ويژگيها و كاركردهاي خاص خود است، آرايش ميدهد؛ چنانكه فرمود: هفت آسمان ايجاد، و در هر يك كاركرد آن را مشخصكرد.
بنابراين بر مبناي آيات نهم تا دوازدهم سورة فصلت، مراتب پيدايش جهانهاي سهگانه، با توجه به مراحل ششگانة مهبانگ، به صورت زير خواهدبود: 1. خلق، آغاز آفرينش كيهان و تكامل آن(مرحلهاي عام)
2. تسويه، طراحي كل كيهان و ايجاد جهان ملكوت يا جهان نورونيرو(مرحلهاي عام و خاص)
3. تقدير، ايجاد جهان پيدا با همة ويژگيها و اندازههاي آن(مرحلهاي خاص)
4. هدايت، شكلگيري آسمانهاي هفتگانه(مرحلهاي خاص)
5. اخرجالمرعي، كاملشدن سيستم كلي كيهان و پايان سير صعودي كيهان ـ مرحلهاي عام و خاص)
6. غثاءً احوي، آغاز دگرگوني در اجزاء كيهان(آغاز سير نزولي كيهان ـ زايشومرگ دائمي ستارگان، گياهان، جانداران، و جانداران ناطق ـ مرحلهاي عام)
بنابراين مشخصميگردد، دو مرحلهاي را كه خداوند در اين آيات از آنها يادنكرده، مرحلة اول و ششم بودهاست؛ كه تنها ‹عام› بودهاند؛ و چون خداوند ميخواسته آفرينش كيهان را شرحدهد، ياداوري آنها را لازمنديدهاست. از سوي ديگر، اين دو مرحلة كلي را در آيات ديگري نيز ياداورشدهاست؛ از جمله: قل الله يبدؤاالخلق ثم يعيده فانّي تؤفكون(يونس: 34)
در پيرامون جهان پنهان
حدود شصت سال است كه ستارهشناسان مشغول اندازهگيري وزن كيهان هستند، ولي هنوز چيز قابل توجهي عايد آنان نشدهاست. سرعت گردش كهكشانها و مسير انباشت ستارگان، هر دو به اين موضوع اشارهدارند كه وزن كيهان ممكن است بيش از صد بار بيشتر از وزن كلي تمام ستارهها و سحابيهاي موجود در آن باشد… اين موضوع را ماهواره رونتگن در سال 1992 از طريق اشعه ايكس به دانشمندان آموخت و چون دانشمندان نميتوانستند چيزي را ببينند ولي وزن آن را محاسبهكردهبودند، عنوان «ماده سياه» را برآن نهادند. با اين حال ماهواره رونتگن تنها توانست ماده سياه را وزنكند ولي ماهيت آن را تشخيصنداد. بداست كه 99% كيهان را نتوانيم مشاهدهكنيم ولي بدتر آن است كه 90 درصد از اين جهان ناپيداي 99 درصدي از پروتونها و نوترونهايي كه ما آنها را ميشناسيم تشكيلنشدهباشد.(2)
بحث ديگري را كه كيهانشناسان پيشميكشند، در مورد منشأ كيهان و مواد ايجادكنندة آن است. ميگويند اگر تقارن ماده و پادماده بر كيهان حاكم باشد، پس چيزي نبايد شكلميگرفت؛ و اگر چنين نباشد، پس اين پادمادهها كجايند و كيهان چگونهشكلگرفتهاست؟
قرآن كريم پاسخميدهد:
و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ماننزّله الاّ بقدر معلوم (حجر: 21)
ترجمه: چيزي نيست(در اين كيهان پهناور) جز آنكه منابع و خزائنش نزد ماست و ما فرونميفرستيم آن را، مگر به اندازهاي كه دانستهشده.
يعني اي كيهانشناسان! گنجينههاي پنهان كيهان نزد ماست و شما در كجا ميخواهيد بهدنبال نودوشش درصد جهان گمشده و ناپيدا و يا منشأ كهكشانهاي پيدا بگرديد؟
و ما من غائبه فيالسّماء والارض الاّ
في كتاب مبين(نمل: 75)
ترجمه: و نيست، چيز پنهاني در آسمان و زمين، مگر در كتاب آشكاري (ثبتشده)است.
بنابراين نتيجه ميگيريم «جهان پنهاني» كه بخش عمدة كيهان را تشكيلميدهد، منابع و خزائن الهي است كه «عالم غيب»(جهان پنهان) ناميدهميشود و «عالم شهود»(جهان پيدا) تنها بخش اندكي از كيهان است؛ با اين وجود، اثر پنهانيها، در كتاب آشكار كه طبيعت و جهان پيدا باشد، ثبت و ضبط است، و هرگاه خود صلاحبداند، از خزائن غيبش براي ما و ديگران فروخواهدفرستاد.
لايعلم من في السمواتوالارض الغيب الاّالله(نمل: 65)
ترجمه: نميداند آنكس كه در آسمانهاوزمين(كيهان) است، غيب را مگر خداوند.
روشنگري: يعني هيچكس حتي انبياء خدا و فرشتگان كه در اين كيهان وجوددارند، غيب را نميدانند. البته غيب درجهها و مرحلههايي دارد كه از درجههاي پايين آن كه مربوط به وحي و آگاهي رساندن به پيامبران است، براي برخي از پيامبران همراه با مراقبت و مواظبت كامل ممكن ميگردد. (بازگشت به سه آية آخر سورة جن)
ترجمه: و نيست، چيز پنهاني در آسمان و زمين، مگر در كتاب آشكاري (ثبتشده)است.
بنابراين نتيجه ميگيريم «جهان پنهاني» كه بخش عمدة كيهان را تشكيلميدهد، منابع و خزائن الهي است كه «عالم غيب»(جهان پنهان) ناميدهميشود و «عالم شهود»(جهان پيدا) تنها بخش اندكي از كيهان است؛ با اين وجود، اثر پنهانيها، در كتاب آشكار كه طبيعت و جهان پيدا باشد، ثبت و ضبط است، و هرگاه خود صلاحبداند، از خزائن غيبش براي ما و ديگران فروخواهدفرستاد.
لايعلم من في السمواتوالارض الغيب الاّالله(نمل: 65)
ترجمه: نميداند آنكس كه در آسمانهاوزمين(كيهان) است، غيب را مگر خداوند.
روشنگري: يعني هيچكس حتي انبياء خدا و فرشتگان كه در اين كيهان وجوددارند، غيب را نميدانند. البته غيب درجهها و مرحلههايي دارد كه از درجههاي پايين آن كه مربوط به وحي و آگاهي رساندن به پيامبران است، براي برخي از پيامبران همراه با مراقبت و مواظبت كامل ممكن ميگردد. (بازگشت به سه آية آخر سورة جن)
اكنون اين پرسش پيشميآيد كه اين جهان
گمشده كجاست و چرا گمشدهاست؟ پاسخ:
1ـ چون دانشمندان هرچه ديدهاند تا سيصدهزارسال(و يافتة اخير آنان: 380000 سال) پس از مهبانگ بودهاست و پيش از آن را نتوانستهاند ببينند، پس عمدة جهان ناپيدا بايستي در همان بخش آغازين حلزون كيهاني نهفتهباشد، كه از ويژگيهاي مهم هر حلزون است.
2ـ چون عرش هم ناپيدا، هم عظيم و هم چيستي آن ناشناختهاست، و اين سه ويژگي با ويژگيهاي بخش پنهان كيهان يكي است، پس عرش، بايد همان ‹بخش عمده، متراكم، پرچگالي، و ناپيداي هستي›(ملأالاعلي) يا دستكم بخشي از آن باشد كه در اين صورت جانشين عالم ‹جبروت› ميگردد. بنابراين: ملأالاعلي = عالم لاهوت + عرش
3ـ چون عرش گستردگي ندارد و هرچه هست تراكم و سنگيني است، بنابراين عرش بايستي همان هستة حلزون كيهاني باشد كه از ديد كيهانشناسان دورماندهاست.
اينكه چرا عرش را جدا از آسمانهاي هفتگانه و به عبارت ديگر، هستة حلزون كيهاني را جدا از لايههاي حلزون كيهاني دانستيم، استنادمان به آية زير و ديگر آيههايي است كه اين مفهوم را ميرسانند: قل من ربالسمواتالسبع و ربالعرشالعظيم(مؤمنون: 86)
4ـ گفتيم كه آخرين دستاوردهاي علمي، جهان گمشده را به دو بخش تقسيمكرده، مادة تاريك(21 درصد)، و انرژي تاريك(75 درصد). بدين ترتيب بايد بخش عمدهاي از انرژي تاريك هستة حلزون كيهاني را تشكيلدهد؛ و مادة تاريك يا جهان نورونيرو، در پس سحابيها و سياهچالهها و ستارههاي نوتروني يعني در درون آسمانهاي هفتگانه نهفتهباشد. اين برابرگذاري با ديگر مطالبي كه پس از اين خواهد آمد همخواني دارد.
از سوي ديگر، «دو فيزيكدان به نامهاي ليزا راندال از موسسة فناوري ماساچوست در كمبريج و رامان ساندرام از دانشگاه جان هاپكينز در بالتيمور(مريلند) تفسيري ارائهكردهاند كه بر طبق آن، بعد ديگري به ابعاد كنوني اضافهميشود. در مدلي كه آن دو ارائهدادند، ما در دنياي چهاربعدي زندگيميكنيم و ذرات گراويتون كه حامل نيروي گرانشي هستند، در بعدي ديگر واقعاند… آنان پيشبينيميكنند كه شتابدهندة بزرگ ‹هادرون› واقع در ‹جنوا› كه قراراست در سال 2007 شروعبهكاركند، ميتواند انرژي كافي را براي نفوذ يك گراويتون به دنياي ما فراهمسازد».(3)
از اين دستاورد علمي نيز، ميتوان بهرهبرداريكرد و بعد ديگر را كه تاكنون ديدهنشده، منطقة ويژة عرش بدانيم؛ و ازآنجاكه عرش با آسمانهاي هفتگانه همخواني و همنوايي ندارد؛ بايد همهچيزش جداي از آنها باشد. اگر عرش در جهان سهبعدي قرارداشت، يقيناً تاكنون ديدهشدهبود. همين نظر در مورد عالم ملكوت نيز درست است.
1ـ چون دانشمندان هرچه ديدهاند تا سيصدهزارسال(و يافتة اخير آنان: 380000 سال) پس از مهبانگ بودهاست و پيش از آن را نتوانستهاند ببينند، پس عمدة جهان ناپيدا بايستي در همان بخش آغازين حلزون كيهاني نهفتهباشد، كه از ويژگيهاي مهم هر حلزون است.
2ـ چون عرش هم ناپيدا، هم عظيم و هم چيستي آن ناشناختهاست، و اين سه ويژگي با ويژگيهاي بخش پنهان كيهان يكي است، پس عرش، بايد همان ‹بخش عمده، متراكم، پرچگالي، و ناپيداي هستي›(ملأالاعلي) يا دستكم بخشي از آن باشد كه در اين صورت جانشين عالم ‹جبروت› ميگردد. بنابراين: ملأالاعلي = عالم لاهوت + عرش
3ـ چون عرش گستردگي ندارد و هرچه هست تراكم و سنگيني است، بنابراين عرش بايستي همان هستة حلزون كيهاني باشد كه از ديد كيهانشناسان دورماندهاست.
اينكه چرا عرش را جدا از آسمانهاي هفتگانه و به عبارت ديگر، هستة حلزون كيهاني را جدا از لايههاي حلزون كيهاني دانستيم، استنادمان به آية زير و ديگر آيههايي است كه اين مفهوم را ميرسانند: قل من ربالسمواتالسبع و ربالعرشالعظيم(مؤمنون: 86)
4ـ گفتيم كه آخرين دستاوردهاي علمي، جهان گمشده را به دو بخش تقسيمكرده، مادة تاريك(21 درصد)، و انرژي تاريك(75 درصد). بدين ترتيب بايد بخش عمدهاي از انرژي تاريك هستة حلزون كيهاني را تشكيلدهد؛ و مادة تاريك يا جهان نورونيرو، در پس سحابيها و سياهچالهها و ستارههاي نوتروني يعني در درون آسمانهاي هفتگانه نهفتهباشد. اين برابرگذاري با ديگر مطالبي كه پس از اين خواهد آمد همخواني دارد.
از سوي ديگر، «دو فيزيكدان به نامهاي ليزا راندال از موسسة فناوري ماساچوست در كمبريج و رامان ساندرام از دانشگاه جان هاپكينز در بالتيمور(مريلند) تفسيري ارائهكردهاند كه بر طبق آن، بعد ديگري به ابعاد كنوني اضافهميشود. در مدلي كه آن دو ارائهدادند، ما در دنياي چهاربعدي زندگيميكنيم و ذرات گراويتون كه حامل نيروي گرانشي هستند، در بعدي ديگر واقعاند… آنان پيشبينيميكنند كه شتابدهندة بزرگ ‹هادرون› واقع در ‹جنوا› كه قراراست در سال 2007 شروعبهكاركند، ميتواند انرژي كافي را براي نفوذ يك گراويتون به دنياي ما فراهمسازد».(3)
از اين دستاورد علمي نيز، ميتوان بهرهبرداريكرد و بعد ديگر را كه تاكنون ديدهنشده، منطقة ويژة عرش بدانيم؛ و ازآنجاكه عرش با آسمانهاي هفتگانه همخواني و همنوايي ندارد؛ بايد همهچيزش جداي از آنها باشد. اگر عرش در جهان سهبعدي قرارداشت، يقيناً تاكنون ديدهشدهبود. همين نظر در مورد عالم ملكوت نيز درست است.
در پيرامون جهان نورونيرو(ملكوت ـ مشارق)
اين بخش از كيهان كه بخشي از كيهان را تشكيلميدهد، طبق آيات پيشين و آياتي كه از اين پس خواهدآمد، داراي ويژگيهايياست؛ بدين قرار:
1. شمار نيروها و تحول در آنها
2. پاسداري و نگهدارندگي
3. كارگاه ستاره سازي
4. ناظم امور كيهان
شمار نيروها و تحول در آنهاگفتنياست از ديدگاه قرآن، نهتنها جهانهاي پيدا و پنهان در تغيير و تبادل هستند، بلكه جهان نورونيرو نيز از ثبات برخوردار نيست. در زمينة شمار نيروها و تحول در آنها، گفتار قرآن چنين است:
الحمدلله فاطرالسّموات والارض جاعلالملئكه رسلاً اولي اجنحه مثني و ثلاث و رباع يزيد فيالخلق مايشاء انّالله علي كل شيء قدير(فاطر: 1)
ترجمه: سپاس خداوندي را كه شكافندة آسمانها و زمين(كيهان) است. قراردهندة فرشتگان است فرستادگاني؛ كه داراي دو، سه، و چهار بال(بازو، نيرو، سو ـ چنانكه ميگويند دو بال يا دو نيروي علم و ايمان) هستند و ميافزايد در آفرينش آنچه كه بخواهد. همانا كه خداوند بر هر چيز بسيار تواناست.
چون خداوند همواره ميافزايد(يزيد ـ چنانكه در روز رستاخيز اين چهار نيروي كنوني به هشت نيرو افزايش خواهد يافت، كه در جاي خود به آن خواهيم پرداخت)، پس جهان نيروها تنها سيرتكاملي دارد و نيستي تاكنون در آن راه نداشته؛ همانگونه كه از آن به عنوان «مشارق» يادكرد كه همه طلوع و شروق است، و نشان از افول و غروب ندارد.
تفسيري علمي از آية بالا
ابراهيم ويكتوري، دانشمند ايراني مقيم آمريكا و عضو ‹ناسا› در كتاب خود ‹شگفتيهاي جهان›، پس از يك بحث جامع پيرامون آيهاي از تورات (خداوند در آغاز آسمانها و زمين را آفريد) يك نتيجة كلي گرفته و مينويسد:
«برهمين اساس كلمات ‹آسمانها و زمين› به معناي كائنات است. (درست مانند قرآن كريم ـ نگارنده) بنابراين با ملاحضة دقيقتر معناي آزاد كلمات عبري و با در نظرگرفتن ساختمان دستوري، ترجمة جملة كتاب آفرينش 1ـ1 اين طور خواهدبود: در آغاز نيروها(بهصورت جمعآمده) كائنات را بهوجودآورد.(به حالت منفرد آمده)».
«ترجمه و تفسير واقعي اين جمله اين است كه در آغاز نيروها، ‹مسؤول› آفرينش كلية اجسام و اجرام سماوي و زمين، يعني كائنات بود؛ يا مسبب آفرينش آنها بودهاند. با تلفظ فعل به صورت مفرد و اسم بهحالت جمع، از اين جمله چنين مستفادميگردد كه كلية نيروهاي آفرينش از يك ‹منبع› يا ‹قدرت› يا ‹نيرويي› تكي گرفتهشدهاند. بنابراين آيا اين نكته همان سناريويي نيست كه علم براي آفرينش كائنات ارائهميدهد؟ اينكه در آغاز تنها يك نيرو فرايند آفرينش را آغاز نموده و بعد در همان حال كه به دو نيرو و سه نيرو و در نهايت به چهار نيرو تقسيم ميشده، تمامي اجرام و ماده را ‹بهصورت ذرات اوليه› كه امروز در كائنات وجوددارد، آفريدهاست؟»
«پاسخ به اين سؤال آري هست. بجز اينكه كتاب مقدس آفرينش 1-1، سناريوي علمي فعلي آفرينش را هزاران سال پيش با فصاحت و كوتاهي، بهتر از هردانشمند كيهانشناسي بيانداشتهاست».
بسيار جالب است كه قرآن كريم هم اين موضوع را در سورة فاطر و آية اول آن آوردهاست؛ و فاطر صفت خداوند براي آفرينش كيهان است: «فاطرالسّمواتوالارض».
گويي ‹ابراهيم ويكتوري› ابتدا قرآن را خوانده و سپس اين مقاله را نوشتهاست. البته او به حقيقت دستيافته، چه از راه تورات باشد، و چه از راه قرآن، و يا هرراه ديگري.
آنگاه كه انسان به حقيقت دستيابد گويي به قرآن دستيافتهاست؛ زيرا قرآن عين حقيقت است.
نامبرده در بخش ديگري از كتاب خود و در تبيين نيروهاي چهارگانه مينويسد: «در آغاز تنها يك نيرو وجودداشت، به نام ‹نيروي منفرد بزرگ›(يا احد اكبر از صفات خداوند ـ نگارنده) كه در زمان ده به توان منهاي چهل و يك ثانيه، به دو نيروي جاذبه و ‹برقي هستهاي›(الكترنوكلير) تقسيمگرديد. در زمان ده به توان منهاي سيوپنج ثانيه نيروي الكترونوكلير به دو نيروي قوي و ‹برقي ضعيف›(الكتروويك) تقسيمشد و دورة تورم را بهوجودآورد. و در زمان ده به توان منهاي دوازده ثانيه نيروي برقي ضعيف، به دو نيروي الكترومنيتيك و نيروي ضعيف تقسيمشد».
ابراهيم ويكتوري، دانشمند ايراني مقيم آمريكا و عضو ‹ناسا› در كتاب خود ‹شگفتيهاي جهان›، پس از يك بحث جامع پيرامون آيهاي از تورات (خداوند در آغاز آسمانها و زمين را آفريد) يك نتيجة كلي گرفته و مينويسد:
«برهمين اساس كلمات ‹آسمانها و زمين› به معناي كائنات است. (درست مانند قرآن كريم ـ نگارنده) بنابراين با ملاحضة دقيقتر معناي آزاد كلمات عبري و با در نظرگرفتن ساختمان دستوري، ترجمة جملة كتاب آفرينش 1ـ1 اين طور خواهدبود: در آغاز نيروها(بهصورت جمعآمده) كائنات را بهوجودآورد.(به حالت منفرد آمده)».
«ترجمه و تفسير واقعي اين جمله اين است كه در آغاز نيروها، ‹مسؤول› آفرينش كلية اجسام و اجرام سماوي و زمين، يعني كائنات بود؛ يا مسبب آفرينش آنها بودهاند. با تلفظ فعل به صورت مفرد و اسم بهحالت جمع، از اين جمله چنين مستفادميگردد كه كلية نيروهاي آفرينش از يك ‹منبع› يا ‹قدرت› يا ‹نيرويي› تكي گرفتهشدهاند. بنابراين آيا اين نكته همان سناريويي نيست كه علم براي آفرينش كائنات ارائهميدهد؟ اينكه در آغاز تنها يك نيرو فرايند آفرينش را آغاز نموده و بعد در همان حال كه به دو نيرو و سه نيرو و در نهايت به چهار نيرو تقسيم ميشده، تمامي اجرام و ماده را ‹بهصورت ذرات اوليه› كه امروز در كائنات وجوددارد، آفريدهاست؟»
«پاسخ به اين سؤال آري هست. بجز اينكه كتاب مقدس آفرينش 1-1، سناريوي علمي فعلي آفرينش را هزاران سال پيش با فصاحت و كوتاهي، بهتر از هردانشمند كيهانشناسي بيانداشتهاست».
بسيار جالب است كه قرآن كريم هم اين موضوع را در سورة فاطر و آية اول آن آوردهاست؛ و فاطر صفت خداوند براي آفرينش كيهان است: «فاطرالسّمواتوالارض».
گويي ‹ابراهيم ويكتوري› ابتدا قرآن را خوانده و سپس اين مقاله را نوشتهاست. البته او به حقيقت دستيافته، چه از راه تورات باشد، و چه از راه قرآن، و يا هرراه ديگري.
آنگاه كه انسان به حقيقت دستيابد گويي به قرآن دستيافتهاست؛ زيرا قرآن عين حقيقت است.
نامبرده در بخش ديگري از كتاب خود و در تبيين نيروهاي چهارگانه مينويسد: «در آغاز تنها يك نيرو وجودداشت، به نام ‹نيروي منفرد بزرگ›(يا احد اكبر از صفات خداوند ـ نگارنده) كه در زمان ده به توان منهاي چهل و يك ثانيه، به دو نيروي جاذبه و ‹برقي هستهاي›(الكترنوكلير) تقسيمگرديد. در زمان ده به توان منهاي سيوپنج ثانيه نيروي الكترونوكلير به دو نيروي قوي و ‹برقي ضعيف›(الكتروويك) تقسيمشد و دورة تورم را بهوجودآورد. و در زمان ده به توان منهاي دوازده ثانيه نيروي برقي ضعيف، به دو نيروي الكترومنيتيك و نيروي ضعيف تقسيمشد».
نقش نگهباني و نگهدارندگي فرشتگانهمانگونه كه از آية اول مربوط به تقسيمبندي كيهان استنباطشد، بخش ميانجي دو بخش جهان پيدا و پنهان، نگهبان و نگاهدارندة اين دو بخشاست؛ و نيز اين آيات:
ـ و تريالملائكه حافين من حولالعرش يسبحون بحمد ربّهم(زمر: 75)
ـ والملك علي ارجائها و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذٍ ثمانيه»(حاقه: 17)
ـ الذين يحملونالعرش و من حوله يسبحون بحمدربهم و يؤمنون به و يستغفرون للذينآمنوا ربّناوسعتكل شيءرحمهً وعلماً فاغفرللذين تابوا واتبعوا سبيلك وقهم عذابالجحيم»(مؤمن: 7)
با اين تفاوت كه آيههاي بالا مربوط به روز رستاخيز است و در اين روز با برهمخوردن فيزيك كيهان و درهم فرونشيني آن، و خلاصهشدن همه چيز در عرش، فرشتگان از عرش پاسداريميكنند؛ ولي تا رسيدن آن روز نيز همواره به وظيفة خود كاملاً آگاهند، و به آن عملميكنند:
تكادالسّموات يتفطرن من فوقهن و الملائكه يسبّحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن فيالارض الا انالله هوالغفورالرّحيم(شوري: 5)
با دقت در دو آية آخر، متوجهميشويم كه گذشته از پاسداري مادي، دو وظيفة پاسداري معنوي نيز برعهدة آنان گذاشتهشدهاست:
1ـ تسبيح به ستايش پروردگارشان، كه اين مورد در كيهان همگاني است و هر چيز تسبيحگوي اوست.
2ـ يستغفرون: در دنيا: براي آنكه در زمين است؛ استغفاري همگاني.
در آخرت: براي همة كسانيكه ايمان آوردند، و توبهكردند، و از راه خداوند پيرويكردند.
و نتيجهميگيريم كه:
ـ ارزش نگهباني معنوي كمتر از نگهباني مادي براي كيهان نيست.
ـ برخي گاهها نافرمانيها و ناسپاسيها تا آن اندازه بزرگند كه نزديك است كيهان منفجرشود.
ـ در آخرت كسي نميتواند براي گناهكاران آمرزش بخواهد، مگر آنكه پيش از مرگ توبهكردهباشد.
نقش سازندگي و كارگزاري فرشتگان
سورهها: در قرآن كريم چهار سوره هست كه با برشمردن صفات فرشتگان و سوگنديادكردن به آن صفات، آغاز ميشود و نام آن سورهها نيز اولين و مهمترين صفت است:
صافات، مرسلات، نازعات، و ذاريات.
نامگذاري: خداوندكريم، بسياري از سورهها را با واژة آغازين آن سوره نامگذاري كردهاست؛ ولي براي يك موضوع، هيچگاه در چهار سوره چنين كاري را نكردهاست.
سوگند: خداوند كريم براي اعتباربخشيدن و مهم برشمردن موضوعي ويژگيهاي آن را با سوگنديادكردن در ابتداي يك سوره ميآورد، ولي به هيچ موضوعي تا اين اندازه سوگنديادنكردهاست.
توصيف: خداوند در قرآن كريم موضوعي را در ابتداي سورهها وصفكرده و اهميت آن را گوشزدكرده ولي براي يك موضوع چهار بار و هربار چندين ويژگي را برنشمردهاست.
بررسي آيات:
والصافات صفاً فالزاجرات زجراً فالتاليات ذكراً
والذاريات ذرواً فالحاملات وقراً فالجاريات يسراً فالمقسمات امراً
والمرسلات عرفاً فالعاصفات عصفاً والناشرات نشراً فالفارقات فرقاً فالملقيات ذكراً
والنازعات غرقاً والناشطات نشطاً والسابحات سبحاً فالسابقات سبقاً فالمدبرات امراً
چه جالب است! در پايان توصيف فرشتگان در هرسوره، يكدرميان «ذكر» و «امر» آمده است. واژة ذكر نشان از نظر و انديشه دارد و واژة امر نشان از عمل و كردار. جالبتر آنكه اول ذكر آمده و بعد امر. يعني اول بايد برنامه باشد و سپس برمبناي برنامه كار اجرا شود.
اين درحالياستكه نگارنده، اين آيات را به ترتيب شمارة سوره آورده، و در ترتيبدادن آنها هيچگونه دخل و تصرفي نكردهاست. به نظرميرسد اگر در اين آيات دقت بيشتري شود نكات جالب توجه، و قرينههاي بيشتري به دست خواهدآمد.
ترجمه آيات: در اين ترجمه با بهرهگيري از منابع گوناگون، نزديكترين معناها(بدون پيشداوريهايي كه پيشينيان در ترجمهها و تفسيرها صورتدادهاند.) براي واژههاي قرآن كريم برگزيدهشده و كوشششده گزينة متعدي فعلها برگزيدهشود كه براي فرشتگان، تناسب بيشتري داشتهباشد تا گزينة لازم آن.
سورة صافات: سوگند به فرشتگان صفكشيدة(رديفكنندة) آماده. پس به دوركنندگان، دوركردني يا (بازدارندگان، بازداشتني). پس به تلاوتكنندگان ذكر.
سورة ذاريات: سوگند به پراكندهگران پراكندني(افشانندگان، افشاندني). پس به بارداران بار سنگيني. پس بهجرياناندازندگان به آساني. پس به تقسيمكنندگان كاري.
سورة مرسلات: سوگند به فرستادگان پياپي. پس به عاملان تندبادهاي سهمگين. سوگند به پراكندهگران پراكندني(پخشكنندگان پخشكردني). پس به جداكنندگان جداكردني. پس به آورندگان وحي.
سورة نازعات: سوگند به جداكنندگان بهسختي(مانند جداكردن تركيبهاي شيميايي از يكديگر) سوگند به فرشتگاني كه به صورت ضربتي به راست و چپ جابهجاميشوند(يا ستارگاني كه از برجي به برج ديگري ميروند) يك جابهجايي ضربتي و دوسويه. سوگند به شناوركنندگان سريع، شناوركردني. سوگند به پيشاندازان پيشانداختني(يا پيشتازان، پيشتاختني). پس به تدبيركنندگان كاري.
به ويژگيهايي كه قرآن كريم در اين آيات شريفه براي فرشتگان برشمردهاست، دقتكنيم. اين واژگان قرآني وظايف مهم فرشتگان يا كارگزاران خداوند را برميشمارد؛ نقش مهم آنان را در ساختار كيهان، و نيز در كنشواكنشها و سازوكارهاي كيهاني بيان ميدارد؛ و عالم ملكوت يا جهان نيروها را به صورت كارگاه ستارهسازي، و خود فرشتگان را به عنوان كارگزاران اين دستگاه با اختيارات لازم، و مديريت كافي معرفيميكند.
آيا در يك كارگاه صنعتي تمام اين كنشواكنشها صورت نميگيرد؟ بويژه آنكه پس از توليد بايستي توزيع نيز بشود. و چون توليد در اندازههاي بزرگ است، پس بايد با دقت و مديريت بسندهاي صورتگيرد. اگر اينهمه توصيفهاي شگفتانگيز و ويژگيهاي فرشتگان براي كارهاي كيهاني نباشد، پس براي چيست؟ چهچيزهاي ديگري در اين كيهان وجوددارد كه با اين توصيفها و ويژگيها تا اين اندازه همخواني داشتهباشد؟
واژگاني را كه خداوند در اين چهار آيه برميشمارد، كاملاً علمي است و دانشمندان بايستي رابطة آنها را با چهار نيروي الكترومنيتيك، گرانش، برهمكنش ضعيف و قوي پيداكند.
اگر ديدگان خود را بر اين ويژگيها و گوشزدهاي مهم ببنديم و آنها را تنها به تحولات اطراف كرة زمين و زمينيان محدودكنيم(بهزعم اغلب مترجمين و مفسرين قرآن كريم) آيا به عقايد كليسايي سدههاي ميانه، و در زمينة كيهانشناسي به جهانبيني پتولمي(بطلميوسي) بازگشتنكردهايم؟ بنابراين كاركرد اين كارگاه عظيم 21 درصدي كيهاني، آن است كه انرژي خام را از خزائن غيب ميگيرد(input) و پس از كاستن از شدتوحدت اين انرژيها و تلطيف نسبي آنها(انزال)، و انجام كنشواكنشهايي برروي آنها (كه وصف آنها گذشت)، و تبديلكردن آنها به ستارگاني ديدني، با شرايط ويژه روانة جهان پيدا ميكند(output).
با اين تعبير بسياردقيق، معناي اين آيه، در اينجا نيز بهخوبي كارايي خود را نشانميدهد: الاّيسجدوا للهالذي يخرج الخبأ فياسموات والارض(نمل: 25)
ترجمه: آيا سجدهنميكنند براي خداوندي كه بيرون ميآورد پنهاني را در آسمانهاوزمين(كيهان)
والصافات صفاً فالزاجرات زجراً فالتاليات ذكراً
والذاريات ذرواً فالحاملات وقراً فالجاريات يسراً فالمقسمات امراً
والمرسلات عرفاً فالعاصفات عصفاً والناشرات نشراً فالفارقات فرقاً فالملقيات ذكراً
والنازعات غرقاً والناشطات نشطاً والسابحات سبحاً فالسابقات سبقاً فالمدبرات امراً
چه جالب است! در پايان توصيف فرشتگان در هرسوره، يكدرميان «ذكر» و «امر» آمده است. واژة ذكر نشان از نظر و انديشه دارد و واژة امر نشان از عمل و كردار. جالبتر آنكه اول ذكر آمده و بعد امر. يعني اول بايد برنامه باشد و سپس برمبناي برنامه كار اجرا شود.
اين درحالياستكه نگارنده، اين آيات را به ترتيب شمارة سوره آورده، و در ترتيبدادن آنها هيچگونه دخل و تصرفي نكردهاست. به نظرميرسد اگر در اين آيات دقت بيشتري شود نكات جالب توجه، و قرينههاي بيشتري به دست خواهدآمد.
ترجمه آيات: در اين ترجمه با بهرهگيري از منابع گوناگون، نزديكترين معناها(بدون پيشداوريهايي كه پيشينيان در ترجمهها و تفسيرها صورتدادهاند.) براي واژههاي قرآن كريم برگزيدهشده و كوشششده گزينة متعدي فعلها برگزيدهشود كه براي فرشتگان، تناسب بيشتري داشتهباشد تا گزينة لازم آن.
سورة صافات: سوگند به فرشتگان صفكشيدة(رديفكنندة) آماده. پس به دوركنندگان، دوركردني يا (بازدارندگان، بازداشتني). پس به تلاوتكنندگان ذكر.
سورة ذاريات: سوگند به پراكندهگران پراكندني(افشانندگان، افشاندني). پس به بارداران بار سنگيني. پس بهجرياناندازندگان به آساني. پس به تقسيمكنندگان كاري.
سورة مرسلات: سوگند به فرستادگان پياپي. پس به عاملان تندبادهاي سهمگين. سوگند به پراكندهگران پراكندني(پخشكنندگان پخشكردني). پس به جداكنندگان جداكردني. پس به آورندگان وحي.
سورة نازعات: سوگند به جداكنندگان بهسختي(مانند جداكردن تركيبهاي شيميايي از يكديگر) سوگند به فرشتگاني كه به صورت ضربتي به راست و چپ جابهجاميشوند(يا ستارگاني كه از برجي به برج ديگري ميروند) يك جابهجايي ضربتي و دوسويه. سوگند به شناوركنندگان سريع، شناوركردني. سوگند به پيشاندازان پيشانداختني(يا پيشتازان، پيشتاختني). پس به تدبيركنندگان كاري.
به ويژگيهايي كه قرآن كريم در اين آيات شريفه براي فرشتگان برشمردهاست، دقتكنيم. اين واژگان قرآني وظايف مهم فرشتگان يا كارگزاران خداوند را برميشمارد؛ نقش مهم آنان را در ساختار كيهان، و نيز در كنشواكنشها و سازوكارهاي كيهاني بيان ميدارد؛ و عالم ملكوت يا جهان نيروها را به صورت كارگاه ستارهسازي، و خود فرشتگان را به عنوان كارگزاران اين دستگاه با اختيارات لازم، و مديريت كافي معرفيميكند.
آيا در يك كارگاه صنعتي تمام اين كنشواكنشها صورت نميگيرد؟ بويژه آنكه پس از توليد بايستي توزيع نيز بشود. و چون توليد در اندازههاي بزرگ است، پس بايد با دقت و مديريت بسندهاي صورتگيرد. اگر اينهمه توصيفهاي شگفتانگيز و ويژگيهاي فرشتگان براي كارهاي كيهاني نباشد، پس براي چيست؟ چهچيزهاي ديگري در اين كيهان وجوددارد كه با اين توصيفها و ويژگيها تا اين اندازه همخواني داشتهباشد؟
واژگاني را كه خداوند در اين چهار آيه برميشمارد، كاملاً علمي است و دانشمندان بايستي رابطة آنها را با چهار نيروي الكترومنيتيك، گرانش، برهمكنش ضعيف و قوي پيداكند.
اگر ديدگان خود را بر اين ويژگيها و گوشزدهاي مهم ببنديم و آنها را تنها به تحولات اطراف كرة زمين و زمينيان محدودكنيم(بهزعم اغلب مترجمين و مفسرين قرآن كريم) آيا به عقايد كليسايي سدههاي ميانه، و در زمينة كيهانشناسي به جهانبيني پتولمي(بطلميوسي) بازگشتنكردهايم؟ بنابراين كاركرد اين كارگاه عظيم 21 درصدي كيهاني، آن است كه انرژي خام را از خزائن غيب ميگيرد(input) و پس از كاستن از شدتوحدت اين انرژيها و تلطيف نسبي آنها(انزال)، و انجام كنشواكنشهايي برروي آنها (كه وصف آنها گذشت)، و تبديلكردن آنها به ستارگاني ديدني، با شرايط ويژه روانة جهان پيدا ميكند(output).
با اين تعبير بسياردقيق، معناي اين آيه، در اينجا نيز بهخوبي كارايي خود را نشانميدهد: الاّيسجدوا للهالذي يخرج الخبأ فياسموات والارض(نمل: 25)
ترجمه: آيا سجدهنميكنند براي خداوندي كه بيرون ميآورد پنهاني را در آسمانهاوزمين(كيهان)
استدلال موضوع با توجه به يافتههاي
كيهانشناسي
ممكن است برخي ستارهشناسان جوان بر اين نظر خردهبگيرند و بگويند ما روند شكلگيري ستارگان را ميدانيم و به چنين موضوعي برخوردنكردهايم. به اين دسته از منتقدان بايد گفت هنوز نايافتههاي فراواني در مورد آفرينش بسياري چيزها از جمله ستارگان وجوددارد و ما نبايد دانستههاي علمي خود را تمامشده و كامل بدانيم؛ بلكه همواره بايد در جستوجوي دانش يعني دانشجو باشيم.
براي استدلال موضوع از نظر علمي، از دستاوردهاي كيهانشناسان به دو روش بهرهبرداري ميكنيم:
روش اول: «پرتوهاي كيهاني كه براي اولينبار در سال 1912 توسط فيزيكدان اتريشي ‹ويكتور هس› كشفشد، ذرات كوچك و بسيار پرانرژي هستند كه با سرعتي نزديك به سرعت نور درفضاي بيكران سيرميكنند. كشف او كه سالها مورد ترديد بود، سرانجام با استفاده از ميدانهاي مغناطيسي بهاثباترسيد. ماهوارة اسكاي ژاپن نخستين بار در سال 1994 تصاويري از شكلگيري اين ذرات ضبطكردهاست. كاتسوجي كوياما از دانشگاه كيوتو ميگويد اگر بتوانيم راز اين مسأله را كه 82 سال است ذهن ستارهشناسان را بهخودمشغولكردهاست دريابيم، بسيار خوشحالخواهمشد». «اكنون دانشمندان نجومي ميدانند كه الكترونها و ديگرذرات باردار با شتاب فراوان از سراسر جهان و حتي كهكشانها گذرميكنند. اين پرتوهاي كيهاني همچون بادي كه در ايام بهار سبب بارورشدن گياهان ميشود، ابرهاي غولآساي ستارهاي را كه در كيهان پراكندهاند، به شيوهاي ظريف، تحت تأثير قرارداده و آنان را دگرگونميسازند و به پيدايش ستارگان و كهكشانها كمك ميكنند. منشأ اين ذرات كه حداقل يك ميليارد برابر فتونهاي نوري انرژي دارند، تاكنون براي ستارهشناسان ناشناخته ماندهاست».(4)
در پاراگراف آخر كه زيرخط شده، دقتشود و واژههاي آن زيرذرهبين قراردادهشود. آيا ويژگيهايي را كه قرآن كريم پيرامون فرشتگان برشمرد، جز اين واژها بود؟ حتي نكتههايي افزون داشت كه هنوز دانشمندان به آنها نرسيدهاند.
ممكن است برخي ستارهشناسان جوان بر اين نظر خردهبگيرند و بگويند ما روند شكلگيري ستارگان را ميدانيم و به چنين موضوعي برخوردنكردهايم. به اين دسته از منتقدان بايد گفت هنوز نايافتههاي فراواني در مورد آفرينش بسياري چيزها از جمله ستارگان وجوددارد و ما نبايد دانستههاي علمي خود را تمامشده و كامل بدانيم؛ بلكه همواره بايد در جستوجوي دانش يعني دانشجو باشيم.
براي استدلال موضوع از نظر علمي، از دستاوردهاي كيهانشناسان به دو روش بهرهبرداري ميكنيم:
روش اول: «پرتوهاي كيهاني كه براي اولينبار در سال 1912 توسط فيزيكدان اتريشي ‹ويكتور هس› كشفشد، ذرات كوچك و بسيار پرانرژي هستند كه با سرعتي نزديك به سرعت نور درفضاي بيكران سيرميكنند. كشف او كه سالها مورد ترديد بود، سرانجام با استفاده از ميدانهاي مغناطيسي بهاثباترسيد. ماهوارة اسكاي ژاپن نخستين بار در سال 1994 تصاويري از شكلگيري اين ذرات ضبطكردهاست. كاتسوجي كوياما از دانشگاه كيوتو ميگويد اگر بتوانيم راز اين مسأله را كه 82 سال است ذهن ستارهشناسان را بهخودمشغولكردهاست دريابيم، بسيار خوشحالخواهمشد». «اكنون دانشمندان نجومي ميدانند كه الكترونها و ديگرذرات باردار با شتاب فراوان از سراسر جهان و حتي كهكشانها گذرميكنند. اين پرتوهاي كيهاني همچون بادي كه در ايام بهار سبب بارورشدن گياهان ميشود، ابرهاي غولآساي ستارهاي را كه در كيهان پراكندهاند، به شيوهاي ظريف، تحت تأثير قرارداده و آنان را دگرگونميسازند و به پيدايش ستارگان و كهكشانها كمك ميكنند. منشأ اين ذرات كه حداقل يك ميليارد برابر فتونهاي نوري انرژي دارند، تاكنون براي ستارهشناسان ناشناخته ماندهاست».(4)
در پاراگراف آخر كه زيرخط شده، دقتشود و واژههاي آن زيرذرهبين قراردادهشود. آيا ويژگيهايي را كه قرآن كريم پيرامون فرشتگان برشمرد، جز اين واژها بود؟ حتي نكتههايي افزون داشت كه هنوز دانشمندان به آنها نرسيدهاند.
به مطلبي ديگر در همين زمينه نيز،
توجهشود:
«دانشمندان سازمان ناسا ميگويند موفق به كشف جديدي درمورد ويژگيهاي تابشهاي كيهاني گاما شدهاند، كه ميتواند پنجرة جديدي به دنياهاي دوردست بگشايد. با اين كشف جديد ميتوان درمورد تولد كائنات و نيز پايان آن به نظريهها جديدتري رسيد».
«كشف جديد ستارهشناسان كه در واقع هندسة كيهاني را تغييرخواهدداد، عبارت از آن است كه در پس(پيشزمينه) هر‹سوپرنوا› و ‹كوازاري› كه در فضاهاي دوردست كشفميشود، مطمئناً آثاري از انفجارهاي بسيارعظيم اشعة گاما نيز بايد وجودداشتهباشد»(كه منشأ آنها ناشناختهبود.)
«در فضاي بيكران انفجارهاي اشعة گاما معمولاً به طور پراكنده چندبار در روز رخميدهد، كه البته زمان هر انفجار از چندثانيه تا يك دقيقه بيشتر طولنميكشد؛ اما همين انفجارهاي كوتاه از تكتك انفجارهاي كيهاني بسيار نيرومندترند».(5)
روش دوم: «اگر ذرّهاي خلقشود، همزمان با آن پادمادة آن نيز توليدميشود، كه داراي همان جرم و ويژگيهاي ماده است، اما باري مخالف دارد؛ و با سرعتي مساوي، درست درجهت عكس آن حركت ميكند. پس پروتونها با پادپروتونها، و الكترونها با پادالكترونها كه پوزيترون ناميدهميشوند، بهوجودميآيند. پروتون بدون پادپروتون ساختهنميشود. اين قانون تاكنون نقضنشدهاست. پس اگر مهبانگي بوده، چطور ممكن است در جهان مقدار ماده با پاد ماده برابر باشد؟»
«مشكل اينجاست كه نشاني از پادماده دردستنيست. اگر فرضكنيم پادماده وجوددارد، در آن صورت برخوردهاي اتفاقي آن با ماده، موجب نابودي هردو و تابش پرتو گاما ميشود. اين هم يك قانون است. بر طبق قوانين مكانيك كوانتمي ماده و پادماده از انرژي محض بهوجودميآيند و بازگرداندن آنها به حالت اوليه هم انرژي محض توليدميكند. پس وجود پرتو گاما در جايي از عالم ممكن است ناشي از نابودي پادماده باشد».(6)
تعجبآور است كه چرا كيهانشناسان با توجه به اينهمه يافتهها، برخي احتمالهاي ساده را نميدهند. مثلاً ميگويند ‹درجايي از عالم› ولي اين ‹جا› را بخش ‹مادة تاريك 21 درصدي› نميدانند. پس اگر اين ‹جا› را همان جايي بدانيم كه از آن زير عنوان جهان ‹نورونيرو› يادكرديم، جاي زيادي براي بحث باقينميماند. هم موضوع نايابي پادماده حلشده، هم موضوع منشأ پرتوهاي كيهاني، هم يك گام به شناخت مادة تاريك نزديكشدهايم، و مهمتر از همه، اينكه متوجهميشويم خداوند با منظورونظرهايي اين بخش 21 درصدي را از بقيه انرژي تاريك جداكرده و بيهودهكاري نكردهاست: وما خلقناالسّموات والارض و مابينهما لاعبين(دخان: 38)
بدين ترتيب ميتوان گفت پادمادهها، از ابتداي آفرينش در بخشي از اين جهان 21 درصدي زندانيشدهاند، و ابزاري است در دست كارگزاران اين بخش تا هرازچندگاه، با از بينبردن بخشي از آنها پرتوهاي كيهاني ازجمله پرتو گاما را بهوجودآورند تا موجب بارورشدن ستارگان و شكلگيري آنها شوند.
سندي ديگر:
منبع پرتوهاي كيهاني(7)
ـ تاكنون چنين به نظر ميرسيد كه منبع پرتوهاي كيهاني چيزي است كه از قانون اينشتين پيروي نميكند.
ـ نكتة بسيار مهم اين است كه چگونه اينهمه پرتوهاي گاما تشكيل ميشوند، بدون اينكه منشأ آنها مشخص باشد؟
ـ نكتهاي كه موجب اشكال ميشد اين بود كه انرژي توليدشده، به گونهاي يكسان در همة جهات به يك اندازه توزيعميشود.
ـ ‹ريس› نظريه اي را نشانداد: سياهچالهها منبع پرتوهاي گاما هستند و از همة جهات نميآيند بلكه همة قدرت و انرژي از يك جا ناشي ميشود و پراكندگي كم است.
اين فرضيه كه ظاهراً با معادلة اينشتين درست درميآيد، مشكلات ديگري را نيز دربردارد. ريس ميگويد شايد بتوان با پيداكردن پرتوهاي گاماي زمان پيدايش كيهان، به راز آنها پيبرد.
دستاورد بالا نيز تأييدميكند كه سياهچالگان دري رابط بين بخش پيدا و ناپيدا(جهان 21 درصدي) و جهان ناپيدا فراورندگان ستارگاناند، با مكانيزمي كه بيان شد.
«دانشمندان سازمان ناسا ميگويند موفق به كشف جديدي درمورد ويژگيهاي تابشهاي كيهاني گاما شدهاند، كه ميتواند پنجرة جديدي به دنياهاي دوردست بگشايد. با اين كشف جديد ميتوان درمورد تولد كائنات و نيز پايان آن به نظريهها جديدتري رسيد».
«كشف جديد ستارهشناسان كه در واقع هندسة كيهاني را تغييرخواهدداد، عبارت از آن است كه در پس(پيشزمينه) هر‹سوپرنوا› و ‹كوازاري› كه در فضاهاي دوردست كشفميشود، مطمئناً آثاري از انفجارهاي بسيارعظيم اشعة گاما نيز بايد وجودداشتهباشد»(كه منشأ آنها ناشناختهبود.)
«در فضاي بيكران انفجارهاي اشعة گاما معمولاً به طور پراكنده چندبار در روز رخميدهد، كه البته زمان هر انفجار از چندثانيه تا يك دقيقه بيشتر طولنميكشد؛ اما همين انفجارهاي كوتاه از تكتك انفجارهاي كيهاني بسيار نيرومندترند».(5)
روش دوم: «اگر ذرّهاي خلقشود، همزمان با آن پادمادة آن نيز توليدميشود، كه داراي همان جرم و ويژگيهاي ماده است، اما باري مخالف دارد؛ و با سرعتي مساوي، درست درجهت عكس آن حركت ميكند. پس پروتونها با پادپروتونها، و الكترونها با پادالكترونها كه پوزيترون ناميدهميشوند، بهوجودميآيند. پروتون بدون پادپروتون ساختهنميشود. اين قانون تاكنون نقضنشدهاست. پس اگر مهبانگي بوده، چطور ممكن است در جهان مقدار ماده با پاد ماده برابر باشد؟»
«مشكل اينجاست كه نشاني از پادماده دردستنيست. اگر فرضكنيم پادماده وجوددارد، در آن صورت برخوردهاي اتفاقي آن با ماده، موجب نابودي هردو و تابش پرتو گاما ميشود. اين هم يك قانون است. بر طبق قوانين مكانيك كوانتمي ماده و پادماده از انرژي محض بهوجودميآيند و بازگرداندن آنها به حالت اوليه هم انرژي محض توليدميكند. پس وجود پرتو گاما در جايي از عالم ممكن است ناشي از نابودي پادماده باشد».(6)
تعجبآور است كه چرا كيهانشناسان با توجه به اينهمه يافتهها، برخي احتمالهاي ساده را نميدهند. مثلاً ميگويند ‹درجايي از عالم› ولي اين ‹جا› را بخش ‹مادة تاريك 21 درصدي› نميدانند. پس اگر اين ‹جا› را همان جايي بدانيم كه از آن زير عنوان جهان ‹نورونيرو› يادكرديم، جاي زيادي براي بحث باقينميماند. هم موضوع نايابي پادماده حلشده، هم موضوع منشأ پرتوهاي كيهاني، هم يك گام به شناخت مادة تاريك نزديكشدهايم، و مهمتر از همه، اينكه متوجهميشويم خداوند با منظورونظرهايي اين بخش 21 درصدي را از بقيه انرژي تاريك جداكرده و بيهودهكاري نكردهاست: وما خلقناالسّموات والارض و مابينهما لاعبين(دخان: 38)
بدين ترتيب ميتوان گفت پادمادهها، از ابتداي آفرينش در بخشي از اين جهان 21 درصدي زندانيشدهاند، و ابزاري است در دست كارگزاران اين بخش تا هرازچندگاه، با از بينبردن بخشي از آنها پرتوهاي كيهاني ازجمله پرتو گاما را بهوجودآورند تا موجب بارورشدن ستارگان و شكلگيري آنها شوند.
سندي ديگر:
منبع پرتوهاي كيهاني(7)
ـ تاكنون چنين به نظر ميرسيد كه منبع پرتوهاي كيهاني چيزي است كه از قانون اينشتين پيروي نميكند.
ـ نكتة بسيار مهم اين است كه چگونه اينهمه پرتوهاي گاما تشكيل ميشوند، بدون اينكه منشأ آنها مشخص باشد؟
ـ نكتهاي كه موجب اشكال ميشد اين بود كه انرژي توليدشده، به گونهاي يكسان در همة جهات به يك اندازه توزيعميشود.
ـ ‹ريس› نظريه اي را نشانداد: سياهچالهها منبع پرتوهاي گاما هستند و از همة جهات نميآيند بلكه همة قدرت و انرژي از يك جا ناشي ميشود و پراكندگي كم است.
اين فرضيه كه ظاهراً با معادلة اينشتين درست درميآيد، مشكلات ديگري را نيز دربردارد. ريس ميگويد شايد بتوان با پيداكردن پرتوهاي گاماي زمان پيدايش كيهان، به راز آنها پيبرد.
دستاورد بالا نيز تأييدميكند كه سياهچالگان دري رابط بين بخش پيدا و ناپيدا(جهان 21 درصدي) و جهان ناپيدا فراورندگان ستارگاناند، با مكانيزمي كه بيان شد.
نقش فرشتگان در تنظيم كار كيهان
وظيفة كارگزاران كيهاني با آمادهسازي و توليد ستارگان و گسيل آنها به جهان پيدا به پايان نميرسد، بلكه حفظ و نگهداري اين ستارگان و آنچه كه به آنها مربوط است، نيز برعهدة اين كارگزاران است.
ستارگان پس از مرگ (مانند كوتولههاي سفيد كه در نهايت سياهميشوند) نيز به اين كارخانه بازميگردند تا از موادشان دوباره بهرهبرداري شود. زيرا در كيهان چيزي از بين نميرود و تغيير و تحولات صرفاً جابهجايي مواد، انرژي، و امواج است.
درهرصورت، نظم كيهان برعهدة اين كارگزاران است، چنانكه به هنگام رستاخيز و به وقوع پيوستن دگرگونيهايي كلي در شكل كيهان، كاركرد حفاظتي اين ناظمان از بين نرفته، بلكه ديگرگون شده، برخي از آنها بر كرانههاي عرش درگردشند و عرش بر نيروي برخي ديگر استوار و پابرجاميماند.
در پيرامون جهان پيداحدود دويست ميليارد كهكشان كه هر كدام داراي تقريبا دويست ميليارد ستاره(همچون خورشيد) است، به وسيلة تلسكوپها قابل تشخيص است. اما اين تعداد فقط چهار در صد از محل گيتي را تشكيل ميدهد.(8) گوشهاي از بزرگي و عظمت عالم پيدا در ‹مهبانگ در قرآن› آوردهشد. قرآن كريم آيات بسياري دارد كه ويژگيهاي جهان پيدا را به عنوان پنداموزي، بيان ميكنند.
سازوكار سه بخش كيهان با يكديگر
روز اول مرداد 1383، شبكه اول صدا و
سيما از منابع خبري انگليس گزارشكرد كه پروفسور استفان هاوكينگ در يك كنفرانس
كيهانشناسي كه در دوبلين برگزارشدهبود، طي مقالهاي اعلامكردهاست فرضية خود را
مبني بر اينكه قدرت جاذبة سياهچالهها به آن اندازهاي است كه حتي نور نميتواند از
آن فراركند، اصلاحكرده و به اين نتيجه رسيدهاست كه سياهچالهها بهگونهاي عمل
ميكنند كه گاهي ممكن است برخي اطلاعات، قدرت گريز از آنها را داشتهباشند و برخي
مواد ميتوانند از آن خارج شوند.
طبق نظر قرآن كريم، جهان پيدا و پنهان با يكديگر ارتباط دادوستدي دارند. اين ارتباط از نظر علمي از طريق سياهچالههايي صورتميگيرد؛ كه قرآن كريم از آنها به عنوان درهاي آسمان يادكردهاست.(بازگشت به مقالة ‹بابالسّماء›)
ولي طبق نظر كيهانشناسان بويژه هاوكينگ، تاكنون اين بدهبستان يكسويه بود. همهاش بستان بود و دادني در كار نبود. همواره چيزهايي از راه سياهچالهها از بخش چهاردرصدي جهان پيدا به بخش 96 درصدي جهان ناپيدا ميرفت ولي از بخش 96 درصدي چيزي به بخش 4 درصدي نميآمد.
پس از نقل شنيداري اين اصلاحنظر، اكنون به نقل نوشتاري آن ميپردازيم:
«يكي از مشهورترين نظريههاي فضائي عصر حاضر داير بر اينكه هيچ چيزي قادر به فرار از سياهچالهها نيست، توسط خالق اين نظريه نقضشدهاست.»
«استفان هاوكينگ فيزيكدان مشهور و استاد دانشگاه كمبريج ميگويد نظرية مشهور او دربارة سياهچالهها تاكنون اشتباه بودهاست. وي در كنفرانسي با موضوع جاذبه در دوبلين گفت كه او در نظريهاش داير بر اينكه هرچه كه به درون سياهچالهها سقوطكند نابود ميشود، تجديدنظركردهاست… اكنون هاوكينگ به اين باور رسيدهاست كه سفر به سياهچاله ممكن است؛ و چنانكه تاكنون تصورميشد، سفري يكطرفه نيست. گري گيبونز فيزيكدان و استاد دانشگاه كمبريج گفت براساس تعريف تازة هاوكينگ، «افق رويداد» سياهچالهها از مرز مشخصي كه كليه محتويات دروني سياهچاله را از جهان بيرون مجزاكند، برخوردار نيست. تصورميشد زماني كه چيزي به داخل سياهچاله بيفتد براي هميشه گم و ناپديدشدهاست و تنها اطلاعاتي كه دربارة سياهچاله باقي ميماند، جرم و سرعت چرخش آن است. اما اين فرض با قوانين فيزيك كوانتم كه رفتار جهان را در كوچكترين ابعاد توضيحميدهد، مغايراست. اين قوانين حكم ميكنند كه اطلاعات نميتواند براي هميشه از دستبرود و نابودشود. اينكه اطلاعات ازدستبرود يا نه، داراي پيامدهاي مهم علمي و فلسفي است».(9)
هاوكينگ با اين اعتراف و اصلاح نظريه، پرداختن به سازوكار موجود بين جهان پيدا و پنهان را از ديدگاه يافتههاي كيهانشناسي تسهيلكرد و تعارض با ديدگاه قرآن را از ميان برداشت؛ كه پس از اين به آن ميپردازيم.
گفتني است اين اصلاح نظر هاوكينگ مبتني بر كشفهاي تازة كيهانشناسي بودهاست؛ بدون آنكه كسي به اين كشفها اشارهكند. نشرية نيچر در شمارة 6/5/2004 مقالهاي تحقيقي زير عنوان «نواحي غباري مركزي در هسته فعال ان، جي، سي 1068» چاپكرده كه دوسويهبودن دادوستد دو بخش پيدا و ناپيداي كيهان را ثابت ميكند:
«كهكشانهاي فعال از جمله تماشاييترين اجرام آسماني هستند. هستة متراكم اين اجرام، چنان درخشان است كه در واقع تمام كهكشان را تحتالشّعاع قرارميدهد… امروزه مشخصشدهاست كه انرژي لازم براي فعاليت اين قبيل چشمههاي پرانرژي از سياهچالههايي سرچشمهميگيرد، كه ممكن است جرمي معادل يك ميليارد برابر جرم خورشيد داشتهباشند… هستة داغ اين نوع كهكشانها را ان. جي. سي. مينامند. يكي از اين نوع كهكشانها ان. جي. سي. 1068 است… دانشمندان حدس ميزنند سياهچالهاي با جرمي معادل يكصد ميليون برابر جرم خورشيد در هستة چنين كهكشان درخشاني وجودداشتهباشد… مركز اين سياهچالهها بر اثر تابش فوقالعادة زياد نور مرئي و ماوراي بنفش، بسيار داغ هستند. در اين منطقه از سياهچاله ذرات گردوغبار، انرژي جذبشده از سياهچاله را در ناحية طيفي با طولموج بلندتر بازميتابانند… ستارهشناسان موفقشدند ساختار نواحي مركزي ان. جي. سي. 1068 را مورد بررسي قراردهند. محققان تودة غبار داغي را در هستة اين كهكشان ثبتكردند كه دماي آن 500 درجة سلسيوس تخمينزده ميشود… ضخامت قابلملاحظه اين توده كه 65 درصد قطر بزرگ توده است، نشان ميدهد كه اين توده تنها در شرايطي ميتواند پايدار بماند كه پيوسته تحت تزريق انرژي جنبشي باشد. البته هيچكدام از مدلهاي رايج براي كهكشانها وجود چنين نواحي مركزي براي كهكشانهاي فعال را نميتوانند بهخوبي توصيفكنند و براي اين نواحي جواب قانعكنندهاي ارائهدهند… اين تصاوير در واقع اولين سري مشاهدات تداخل سنجي با تصويربرداري تمامزمينه از يك جسم خارج از كهكشان راه شيري در ناحية مادون قرمز حرارتي است. اين تصاوير پنجرهاي نو رو به سوي زمينههاي كاملاً نوين ستارهشناسي ميگشايند».
كيهانشناسان از خود ميپرسند آيا با گذر زمان، از وزن انرژي تاريك كاسته ميشود؟ اگر كاسته شود چنين ميشود و اگر نشود، چنان. اين موضوع را با نقل نوشتة زير، و با توجه به مقالههاي نقلشدة پيشين، بررسيميكنيم. سپس به قرآن كريم بازميگرديم تا ببينيم آيا اين كتاب عظيم، در اين زمينه نيز راهنماي ما خواهدبود؟
«ارزيابيهاي تعجبآور جديد از ستارگان دوردست كه توسط تلسكوپ فضائي هابل صورت گرفتهاست نشان ميدهد، يك انرژي تاريك ناشناخته رفتهرفته و با قدرت زياد در حال متلاشيكردن گيتي است. اينشتين اين انرژي را كه منشأ آن هنوز ناشناخته است، پيشبينيكردهبود. با اين حال بعدها او آن را بزرگترين اشتباه خود خواند. اينشتين گفتهبود يك نوع نيروي جاذبه درحال فروپاشاندن گيتي است. قدرت اين نيرو چنان زياد است كه طي ميليارها سال عمر كيهان تغييري نكردهاست… دكتر ريس از مؤسسة علوم تلسكوپ فضائي بالتيمور ميگويد: آنچه ما يافتهايم نشان ميدهد اين نيرو يك انرژي تاريك نيمهدائم است و به نظر ميرسد مدتهاست كه با ماست؛ و اگر تغييري ميكند، اين تغيير بسيار كند و آرام است… دكتر ترنر كيهانشناس دانشگاه شيكاگو ميگويد اين بزرگترين راز همة تاريخ علم است؛ چه اين انرژي تاريك در طول زمان تغيير بكند و چه نكند، در ماهيت اين راز تغييري ايجاد نميشود. اطلاعاتي كه بهتازگي بهدست آمده پيشرفت بزرگي است… و اين احتمال را كه نيروي ضدجاذبه ناگهان قدرت بگيرد و سيارات ، ستارگان و حتي اتمها را متلاشيكند، تقويتميكند.»(10)
طبق نظر قرآن كريم، جهان پيدا و پنهان با يكديگر ارتباط دادوستدي دارند. اين ارتباط از نظر علمي از طريق سياهچالههايي صورتميگيرد؛ كه قرآن كريم از آنها به عنوان درهاي آسمان يادكردهاست.(بازگشت به مقالة ‹بابالسّماء›)
ولي طبق نظر كيهانشناسان بويژه هاوكينگ، تاكنون اين بدهبستان يكسويه بود. همهاش بستان بود و دادني در كار نبود. همواره چيزهايي از راه سياهچالهها از بخش چهاردرصدي جهان پيدا به بخش 96 درصدي جهان ناپيدا ميرفت ولي از بخش 96 درصدي چيزي به بخش 4 درصدي نميآمد.
پس از نقل شنيداري اين اصلاحنظر، اكنون به نقل نوشتاري آن ميپردازيم:
«يكي از مشهورترين نظريههاي فضائي عصر حاضر داير بر اينكه هيچ چيزي قادر به فرار از سياهچالهها نيست، توسط خالق اين نظريه نقضشدهاست.»
«استفان هاوكينگ فيزيكدان مشهور و استاد دانشگاه كمبريج ميگويد نظرية مشهور او دربارة سياهچالهها تاكنون اشتباه بودهاست. وي در كنفرانسي با موضوع جاذبه در دوبلين گفت كه او در نظريهاش داير بر اينكه هرچه كه به درون سياهچالهها سقوطكند نابود ميشود، تجديدنظركردهاست… اكنون هاوكينگ به اين باور رسيدهاست كه سفر به سياهچاله ممكن است؛ و چنانكه تاكنون تصورميشد، سفري يكطرفه نيست. گري گيبونز فيزيكدان و استاد دانشگاه كمبريج گفت براساس تعريف تازة هاوكينگ، «افق رويداد» سياهچالهها از مرز مشخصي كه كليه محتويات دروني سياهچاله را از جهان بيرون مجزاكند، برخوردار نيست. تصورميشد زماني كه چيزي به داخل سياهچاله بيفتد براي هميشه گم و ناپديدشدهاست و تنها اطلاعاتي كه دربارة سياهچاله باقي ميماند، جرم و سرعت چرخش آن است. اما اين فرض با قوانين فيزيك كوانتم كه رفتار جهان را در كوچكترين ابعاد توضيحميدهد، مغايراست. اين قوانين حكم ميكنند كه اطلاعات نميتواند براي هميشه از دستبرود و نابودشود. اينكه اطلاعات ازدستبرود يا نه، داراي پيامدهاي مهم علمي و فلسفي است».(9)
هاوكينگ با اين اعتراف و اصلاح نظريه، پرداختن به سازوكار موجود بين جهان پيدا و پنهان را از ديدگاه يافتههاي كيهانشناسي تسهيلكرد و تعارض با ديدگاه قرآن را از ميان برداشت؛ كه پس از اين به آن ميپردازيم.
گفتني است اين اصلاح نظر هاوكينگ مبتني بر كشفهاي تازة كيهانشناسي بودهاست؛ بدون آنكه كسي به اين كشفها اشارهكند. نشرية نيچر در شمارة 6/5/2004 مقالهاي تحقيقي زير عنوان «نواحي غباري مركزي در هسته فعال ان، جي، سي 1068» چاپكرده كه دوسويهبودن دادوستد دو بخش پيدا و ناپيداي كيهان را ثابت ميكند:
«كهكشانهاي فعال از جمله تماشاييترين اجرام آسماني هستند. هستة متراكم اين اجرام، چنان درخشان است كه در واقع تمام كهكشان را تحتالشّعاع قرارميدهد… امروزه مشخصشدهاست كه انرژي لازم براي فعاليت اين قبيل چشمههاي پرانرژي از سياهچالههايي سرچشمهميگيرد، كه ممكن است جرمي معادل يك ميليارد برابر جرم خورشيد داشتهباشند… هستة داغ اين نوع كهكشانها را ان. جي. سي. مينامند. يكي از اين نوع كهكشانها ان. جي. سي. 1068 است… دانشمندان حدس ميزنند سياهچالهاي با جرمي معادل يكصد ميليون برابر جرم خورشيد در هستة چنين كهكشان درخشاني وجودداشتهباشد… مركز اين سياهچالهها بر اثر تابش فوقالعادة زياد نور مرئي و ماوراي بنفش، بسيار داغ هستند. در اين منطقه از سياهچاله ذرات گردوغبار، انرژي جذبشده از سياهچاله را در ناحية طيفي با طولموج بلندتر بازميتابانند… ستارهشناسان موفقشدند ساختار نواحي مركزي ان. جي. سي. 1068 را مورد بررسي قراردهند. محققان تودة غبار داغي را در هستة اين كهكشان ثبتكردند كه دماي آن 500 درجة سلسيوس تخمينزده ميشود… ضخامت قابلملاحظه اين توده كه 65 درصد قطر بزرگ توده است، نشان ميدهد كه اين توده تنها در شرايطي ميتواند پايدار بماند كه پيوسته تحت تزريق انرژي جنبشي باشد. البته هيچكدام از مدلهاي رايج براي كهكشانها وجود چنين نواحي مركزي براي كهكشانهاي فعال را نميتوانند بهخوبي توصيفكنند و براي اين نواحي جواب قانعكنندهاي ارائهدهند… اين تصاوير در واقع اولين سري مشاهدات تداخل سنجي با تصويربرداري تمامزمينه از يك جسم خارج از كهكشان راه شيري در ناحية مادون قرمز حرارتي است. اين تصاوير پنجرهاي نو رو به سوي زمينههاي كاملاً نوين ستارهشناسي ميگشايند».
كيهانشناسان از خود ميپرسند آيا با گذر زمان، از وزن انرژي تاريك كاسته ميشود؟ اگر كاسته شود چنين ميشود و اگر نشود، چنان. اين موضوع را با نقل نوشتة زير، و با توجه به مقالههاي نقلشدة پيشين، بررسيميكنيم. سپس به قرآن كريم بازميگرديم تا ببينيم آيا اين كتاب عظيم، در اين زمينه نيز راهنماي ما خواهدبود؟
«ارزيابيهاي تعجبآور جديد از ستارگان دوردست كه توسط تلسكوپ فضائي هابل صورت گرفتهاست نشان ميدهد، يك انرژي تاريك ناشناخته رفتهرفته و با قدرت زياد در حال متلاشيكردن گيتي است. اينشتين اين انرژي را كه منشأ آن هنوز ناشناخته است، پيشبينيكردهبود. با اين حال بعدها او آن را بزرگترين اشتباه خود خواند. اينشتين گفتهبود يك نوع نيروي جاذبه درحال فروپاشاندن گيتي است. قدرت اين نيرو چنان زياد است كه طي ميليارها سال عمر كيهان تغييري نكردهاست… دكتر ريس از مؤسسة علوم تلسكوپ فضائي بالتيمور ميگويد: آنچه ما يافتهايم نشان ميدهد اين نيرو يك انرژي تاريك نيمهدائم است و به نظر ميرسد مدتهاست كه با ماست؛ و اگر تغييري ميكند، اين تغيير بسيار كند و آرام است… دكتر ترنر كيهانشناس دانشگاه شيكاگو ميگويد اين بزرگترين راز همة تاريخ علم است؛ چه اين انرژي تاريك در طول زمان تغيير بكند و چه نكند، در ماهيت اين راز تغييري ايجاد نميشود. اطلاعاتي كه بهتازگي بهدست آمده پيشرفت بزرگي است… و اين احتمال را كه نيروي ضدجاذبه ناگهان قدرت بگيرد و سيارات ، ستارگان و حتي اتمها را متلاشيكند، تقويتميكند.»(10)
كوششي ديگر پيرامون انرژي تاريك «چندين دهه است كه فيزيكدانان و ستارهشناسان ميدانند ذرات متعارف پيرامون ما تشكيل دهندة اتمها و ستارهها و بدن ما، و تنها كسر كوچكي از كل جرم كيهان هستند. بقية جرم كيهان متعلق به ماده تاريك است كه هويت آن تا به حال ناشناخته باقي مانده است. دانشمندان عقيده دارند كه ذرات سنگين گوناگوني به زمين ميرسند و از ميان آن ميگذرند، بدون آنكه با مواد سازندة كرة زمين برهمكنش داشتهباشند. اين ذرات بهندرت با مواد معمولي واكنش نشان ميدهند. بنابراين بدون آنكه مشاهدهشوند از ميان اجرام معمولي از جمله زمين ميگذرند… آزمايش سي. دي. ام. اس. آي. آي.(پروژة جستوجو براي مادة تاريك در دماي پايين) بهمنظور مشاهدة گونة خاصي از اين نوع ذرات طراحي شدهاست. اگر اين ذرات مشاهده شوند، در واقع اولين نوري خواهد بود كه به دنياي پررمز وراز ماده تاريك خواهدتابيد؛ و نيز مدرك خوبي براي اثبات صحت نظرية ابرتقارن بهدست خواهدآمد. نظرية ابرتقارن نظريهاي مافوق نظريههاي متداول فيزيك است.» (11)
ديدگاه قرآن كريم در زمينههاي يادشده:
يعلم مايلج فيالارض و ما يخرج منها و ما ينزل منالسماء و مايعرج فيها(سبأ: 2، حديد: 4)
ترجمه: خداوند ميداند آنچه را كه در زمين فروميرود و آنچه را كه از آن بيرون ميآيد. و آنچه كه از آسمان فروميآيد و آنچه كه در آن(نه به سوي آن ـ دقتشود) بالا ميرود.
روشنگري: پيشينيان مترجمين و مفسرين قرآن كريم، چون خود از درك مفاهيم قرآني در ارتباط با علوم طبيعي ناتوان بودهاند، در بسياري آيات عملاً توانايي خداوند را نيز دستكم گرفته (وما قدرواالله حق قدره) و آن را در اندازة تواناييهاي انسان پايينآوردهاند. (وذلكم ظنّكمالذي ظننتم بربّكم ارديكم فاصبحتم منالخاسرين ـ فصلت: 23) متأسفانه اين اشكال به پسينيان نيز سرايتكرده و همان تفكرات قديمي را تكراركرده و ميكنند و نهتنها جرأت خدشهاندازي بر اين رويههاي قرون وسطايي را ندارند، بلكه حتي از خود نميپرسند آيا درست است كه با اينهمه يافتههاي علمي در اين عصر و روزگار، همان مثالهاي كهنه را تكراركنيم و با اين كار ذهن ديگران را از دگرانديشي و نوانديشي بازداريم؟
مثلاً در تفسير آية بالا كه در دو سوره به يك شكل آمده، ميپندارند كه منظور خداوند آن چيزهايي است كه انسانها ميدانند؛ مانند باران كه فروميآيد و ارواح كه بالا ميروند؛ و بدين گونهاست كه سطح دانش خداوند را در حد دانش خويش پايين ميآورند. حال آنكه منظور خداوند از اين آيات، جدا از چيزهايي كه ما ميدانيم، آن است كه به انس و جن بگويد چيزهاي ديگري هم هست كه شما نميدانيد و من ميدانم. («اني اعلم ما لاتعلمون ـ كه به فرشتگان گفت.» و نه «اني اعلم ما تعلمون») و من با اين آيات، شما را راهنمايي ميكنم كه به دنبال آن دانستنيها كه نميدانيد، برويد. در اين مقام اگر به آخرين خلاصهمقالهاي كه در بالا آمد بازگرديم، بهتر متوجه اين موضوع ميشويم.
از سوي ديگر خداوند در اين آيه وضعيت زمين را از آسمان جداكرده و براي هر يك حساب جداگانهاي بازكردهاست. (نه آنگونه كه مفسرين همه را يكي ميبينند). در بخش اول، بدهبستان بيشتر بين جو زمين و خود زمين است. ولي در بخش دوم، بدهبستان بين عالم پيدا و جهان پنهان است، از راه درهاي آن؛ و به تعبير كيهانشناسان: سياهچالهها.
البته اين جداسازي مانع از آن نميشود كه چيزهايي كه از عالم پنهان فروميآيند، به زمين و جو آن نرسد. و يا چيزي از زمين به جهان ناپيدا نرود.
بهتر است اين نكته را نيز بدانيم كه خداوند در مورد چيزهايي كه ما ميدانيم اينگونه سخن نميگويد؛ بلكه آنها را به عنوان آيه يادميكند و به ما ياداورميشود كه از آنها پند بگيريم؛ مثلاً در مورد باران، آيههاي فراوان و گوناگوني وجوددارد؛ مانند آية زير:
و ينزّل منالسّماء ماء فيحي بهالارض بعد موتها(روم: 24)
حتي نمونههاي اين آيه را اگر با زمان مضارع نباشد، نبايد منظور آن را باران هاي موسمي فرضكرد؛ چه بسا كه خواستة خداوند از آياتي كه همين موضوع را با زمان گذشته آورده اين باشد كه چگونگي شكل گيري حيات آغازين را به ياد ما بياورد.
و ان من شيء الا عندنا خزائنه و ماننزله
الا بقدر معلوم(حجر: 21)
ترجمه: چيزي نيست (در اين كيهان پهناور) جز آنكه گنجينههاي آن نزد ماست و ما فرونميفرستيم آن را مگر بهاندازهاي كه دانستهايد.
در اينجا نيز از بهكارگيري زمان مضارع «ننزله» ميتوان اين نتيجه را گرفت كه اگر اندازة جهانهاي ‹پيدا› و ‹پنهان› دگرگونناپذير بود، آيه چنين ميبود: «و ما انزلناه الا بقدر معلوم». چنانكه فرمود: «انا انزلناه في ليلهالقدر».
خداوند كريم، در آية ديگري ميفرمايد: الذي يخرجالخبأ فيالسموات والارض
ترجمه: خداوند كسي است كه بيرون ميآورد پنهاني را در آسمانهاوزمين(نمل: 25).
پس معلوم ميشود از نظر قرآن كريم بين جهانهاي پيدا و پنهان، از راه بخش مياني كيهان يعني جهان نورونيروها همواره رابطه بدهبستان وجودداشته؛ و هيچيك از اين دو جهان ثابت نيستند؛ چنانكه اين معنا در آية يادشده در دو سورة «سبأ» و «حديد» نيز گنجاندهشدهبود.
ترجمه: چيزي نيست (در اين كيهان پهناور) جز آنكه گنجينههاي آن نزد ماست و ما فرونميفرستيم آن را مگر بهاندازهاي كه دانستهايد.
در اينجا نيز از بهكارگيري زمان مضارع «ننزله» ميتوان اين نتيجه را گرفت كه اگر اندازة جهانهاي ‹پيدا› و ‹پنهان› دگرگونناپذير بود، آيه چنين ميبود: «و ما انزلناه الا بقدر معلوم». چنانكه فرمود: «انا انزلناه في ليلهالقدر».
خداوند كريم، در آية ديگري ميفرمايد: الذي يخرجالخبأ فيالسموات والارض
ترجمه: خداوند كسي است كه بيرون ميآورد پنهاني را در آسمانهاوزمين(نمل: 25).
پس معلوم ميشود از نظر قرآن كريم بين جهانهاي پيدا و پنهان، از راه بخش مياني كيهان يعني جهان نورونيروها همواره رابطه بدهبستان وجودداشته؛ و هيچيك از اين دو جهان ثابت نيستند؛ چنانكه اين معنا در آية يادشده در دو سورة «سبأ» و «حديد» نيز گنجاندهشدهبود.
بنابراين:
ـ منشأ انرژي تاريك كاملا شناخته شدهاست؛ و از آغاز آفرينش، خود منشأ ايجاد جهان پيداي ما بودهاست.
ـ اينكه دكتر ريس گفتهاست اگر تغييري ميكند، بسيار كند و آرام است، درست است.
ـ اينكه دكتر ترنر گفتهاست درهرحال ماهيت انرژي تاريك تغيير نميكند، نيز درست است؛ ولي هيچگاه نيروي انرژي تاريك ناگهان قدرت نخواهدگرفت تا جهان را آن گونه كه ايشان يادكردند، متلاشي كند. تلاشي جهان پيدا آنگونه است كه در مقالة «مهنورد در قرآن» به آن خواهيمپرداخت.
بنابراين، برمبناي آموزههاي قرآني پيرامون سازوكار سه بخش كيهان با يكديگر، و در مخالفت با نظرية افلاطونيان و برخي فلاسفة مسلمان، جهان يا جهانهاي ثابت و مثالي نداريم، و نتيجهميگيريم كه هر سه بخش در حال دگرگوني و حركت است. پس هيچچيز ثابت نيست و تنها ذات يگانة اوست كه ثابت و بيدگرگوني است؛ هر چند كه خود، اين ثبوت را نقضكرده و آنگاه كه چيزي جز او نبود از خود و براي خود آفريد و اين كيهان پهناور را زينت وجود بخشيد.
ـ منشأ انرژي تاريك كاملا شناخته شدهاست؛ و از آغاز آفرينش، خود منشأ ايجاد جهان پيداي ما بودهاست.
ـ اينكه دكتر ريس گفتهاست اگر تغييري ميكند، بسيار كند و آرام است، درست است.
ـ اينكه دكتر ترنر گفتهاست درهرحال ماهيت انرژي تاريك تغيير نميكند، نيز درست است؛ ولي هيچگاه نيروي انرژي تاريك ناگهان قدرت نخواهدگرفت تا جهان را آن گونه كه ايشان يادكردند، متلاشي كند. تلاشي جهان پيدا آنگونه است كه در مقالة «مهنورد در قرآن» به آن خواهيمپرداخت.
بنابراين، برمبناي آموزههاي قرآني پيرامون سازوكار سه بخش كيهان با يكديگر، و در مخالفت با نظرية افلاطونيان و برخي فلاسفة مسلمان، جهان يا جهانهاي ثابت و مثالي نداريم، و نتيجهميگيريم كه هر سه بخش در حال دگرگوني و حركت است. پس هيچچيز ثابت نيست و تنها ذات يگانة اوست كه ثابت و بيدگرگوني است؛ هر چند كه خود، اين ثبوت را نقضكرده و آنگاه كه چيزي جز او نبود از خود و براي خود آفريد و اين كيهان پهناور را زينت وجود بخشيد.
ساختار كيهان
فلا اقسم بمواقع النّجوم و انّه لقسم لو تعلمون عظيم
تا كنون دانستيم كه كيهان سه بخش دارد، و هريك از اين بخشها چه نقشي را در ارتباط با يكديگر دارند. از سوي ديگر پيش از اين دانستيم كه شكل ساختاري كيهان حلزوني است. اما هنوز نميدانيم كه اين سه بخش چگونه حلزون كيهاني را شكلداده و جايگاه هريك در اين حلزون چگونهاست؟
تنها آيهاي كه اين ساختار را مشخصميسازد، آية آخر سورة طلاق است كه ميفرمايد:
اللهالذي خلق سبع سموات و منالارض مثلهنّ يتنزّلالامر بينهنّ لتعلموا انالله علي كل شيء قدير و انالله قد احاط بكلّ شيء علماً
ترجمه: خداوند كسياست كه آفريد هفت آسمان را و از زمين نيز مانند آنها را. كار را در ميان آنها پايين ميآورد (مقررميدارد) تا بدانيد همانا كه خداوند بر هرچيزي توانا و همانا خداوند بهدرستي به هرچيزي احاطة علمي دارد.
از اينكه اين آيه آخرين آية سورهاياست كه نام و موضوعش با موضوع آيه همخواني ندارد و آية بينظيري در زمينة كيهان است، و اينكه خداوند در پايان آيه توانايي و احاطة علمي خويش را به رخ بندگانش ميكشد، سرنوشتش همچون سرنوشت ‹آية قلالله يفتيكم فيالكلاله› (آية آخر سورة نساء) است؛ و به نظرميرسد كه خداوند كريم ميخواسته بههرصورت اين موضوع از قلم نيفتد، روشنگريكرده، حجّت را در مورد كيهان تمامكند.
با اين آيه ديدگاه ما از ساختار كيهان دگرگونهميشود؛ و متوجهميشويم كه هفت آسمان به همراه خود هفت زمين(بخشهاي پيدا) دارند. و بخشهاي پيداي كيهان ويژة آسمان دنيا نيست. بنابراين، موضوع را به گونة زير مورد بررسي قرارميدهيم:
لاك يك حلزون طبيعي بسيار بزرگ را درنظرآوريد كه داراي هفت لايه است. در طبيعت چنين لاكي وجودندارد؛ و در صنعت هم به نظرنميرسد كسي چنين كاري را كردهباشد؛ زيرا اگر قطر نيمدايرة اول لاك حلزون را تنها يك ميليمتر درنظربگيريم، براي به تصويركشيدن يك لاك حلزون دوبعدي با هفت لايه، به زمين دايرهواري كه قطرش دهمتر باشد، نيازداريم؛ ولي اين لاك حلزون سهبعدي، مانند يك آبنما(اكواريوم) شيشهاي باشد تا بتوانيم ديوارة لايهها و هرچه در درون آن است را، آشكارا ببينيم.
در اين صورت در هريك از لايههاي آن، لكّههاي روشن و پراكندهاي (كهكشانهايي) را ميبينيم كه بخش كمي از لايهها را تشكيلميدهند، (رويهمرفته، چهاردرصد وزن حلزون كيهاني) و ديگربخشهاي هرلايه كه عمدة وزن آن را تشكيلميدهند، (رويهمرفته، 96 درصد وزن حلزون كيهاني) سياه و ناديدني هستند. به قول نويسندة كيهانشناسي جرم درخشندة اعضاي اين خوشههاي كهكشاني در اقيانوسي از ماده تاريك غوطهورند.
لاية هفتم كه معمولاً از همة لايهها گستردهتر است، ‹سماءالدّنيا› نام دارد و كهكشانهاي آن را ‹دنيا› مينامند. هريك از اين لايهها از سويي فعال، و داراي كاركرد جداگانهاياست؛ و از سوي ديگر چون همگي يك لاك حلزون را تشكيلميدهند، به يكديگر پيوستهاند. هرچه لايهها پايينتر قرارگرفتهباشند، داراي حجمي كمتر، ولي نيروي گرانشي و چگالي بيشتري هستند. تا به مركز يا هسته برسد. ‹هستة حلزون› نسبت به ‹حلزون› مانند ‹هستة اتم› است نسبت به ‹اتم›.
پوستة اين حلزون، حدفاصل هستي و نيستي است؛ و هراندازه كه اين حلزون گسترش يابد، فضا ـ زمان نيز بهوجودميآيد.
در همينجا لازم است پيش از ادامة بحث، به بررسي مفهوم سه واژة كليدي در كيهانشناسي قرآني بپردازيم: عرش، كرسي، بحر مسجور
جايگاه و منزلت ‹عرش›
تاكنون هرچه از عرش سخنرفت(بازگشت به بخش مهبانگ در قرآن) پيرامون صفتها و ويژگيهاي آن بود و دربارة چيستي آن كمتر گفتهاي آمد؛ البته چيستي آن تاكنون بر كسي آشكارنشده؛ ولي جايگاه آن دستكم براي نشاندادن ساختار كيهان ضروري بهنظرميرسد. براي شناخت آن نيز بايد به آيات قرآن و ريزهكاريهاي مربوط به آن متوسلشويم:
از سويي آيه 86 سوره مؤمنون و يكي از دعاهاي قنوت، نشان از آن دارند كه عرش از نظر ماهيت يعني چيستي، از سموات والارض جداست: قل من ربالسمواتالسبع و ربالعرشالعظيم.
ربالسمواتالسبع و ربالارضينالسبع و ما فيهن و ما بينهن و ربالعرشالعظيم
اين معنا را از تمام آياتي كه ميگويد ‹سموات والارض› را در شش مرحله برپاداشت و سپس بر عرش مستوليشد، نيز ميتوان دريافت.
از سوي ديگر، خداوند در مورد ‹سموات والارض› جدا از واژة ‹ربّ›، واژههاي‹خلق›، ‹فطر›، و ‹بدع› را بهكاربرده كه نشان از آفريدن آنهاست؛ ولي براي ‹عرش› همهجا تنها واژة ‹ربّ› را بهكارگرفتهاست؛ و در نوع بهكارگيريها، رمزوراز و نكتههايي نهفته است:
ـ منظور از آفرينش من اين نبوده كه عرش را بيافرينم، بلكه منظور آفرينش ‹سمواتوالارض› بوده و ‹عرش› نتيجة آفرينش سمواتوالارض است.
ـ براي آفرينش، كمترين ذره از نور خود را جلوهگرساختم و چنان عظمتي بهوجودآمد كه حتي هنگامي كه اينهمه نوآوريها را ايجادكردم، همة آنها جزء ناچيزي از آن عظمت را بهخودگرفتند و باقيماندة آن را جمعوجوركردم و پروراندم(ربّ) تا از سويي روند گسترش كيهان بهدرستي پيش رود و از سوي ديگر منبعي باشد براي بسياري كارهاي ديگر. مانند نيروي هستهاي در مورد انسانها كه اگر آن را در قيدوبند بكشند و بجا و درست از آن بهرهبرداري كنند، نيكو و سودمند است؛ و اگر رهاشود، يا بيرويه آن را بهكارگيرند، ويرانگر است.
جايگاه و منزلت ‹كرسي›با وجود آيات بسياري كه در مورد عرش در قرآن آمده، پيرامون كرسي تنها يك آيه وجوددارد كه در اين تفاوت شمار آيهها نيز نكتهاي نهفته است:
وسع كرسيّهالسّموات والارض ولايؤوده حفظهما و هوالعليالعظيم(بقره: 255)
اين، بخشي از ‹آيهالكرسي› مشهور است؛ كه تنها آيهاي است كه خدا و رسولش ارزش زيادي براي آن قائلند؛ و خواندن آن بسيار سفارش شده و ثواب زيادي براي آن نوشتهاند.
همان گونه كه گفتهشد، اين آيه از محكمات قرآن است و مشابهي ندارد تا از روي قرآن به فهم ‹كرسي› برسيم. تنها چيزي را كه از قرآن دربارة كرسي ميتوان كشفكرد و بايد آن را به يادداشتهباشيم، اين است كه اگر خداوند ‹عرش› را با واژة ‹رب› تا اندازهاي معرفي و ماديبودن و وجود خارجي داشتن آن را خاطرنشانكردهاست، براي ‹كرسي› از همان نيز دريغكرده و تنها گستردگي را براي آن قائلشده و ميتوان گفت كرسي تنها ‹عنوان› است و وجود خارجي ندارد؛ همان گونه كه از برخي روايات به اين حقيقت ميتوان رسيد.
چگونگي عرش و كرسي
از روايتهاي معدود ولي بسيارمهمي كه در اين زمينه وجوددارد و در ‹قاموس قرآن› آمده، بهرهمندميشويم:
ـ از امام جعفر صادق: السمواتوالارض و جميع ما خلقالله فيالكرسيّ
ـ از امام جعفر صادق: الكرسيّ وسعالسّموات والارض، والعرش و كلّ شيء خلقالله فيالكرسي
ـ از رسول اكرم(ص): ماالسّمواتالسّبع والارضونالسّبع فيالكرسيّ الا كحلقه ملقاه بارض بلاقع و انّ فضله عليالعرش كفضلالفلات عليالحلقه
از اين سه روايت نكتههاي بديعي در مورد شناخت و جايگاه ارزشي و مادي هر يك از ‹عرش› و ‹كرسي› بهدستميآيد، و مشكلگشاي مسائل كيهانشناسي طبيعي و قرآني است: و چهنيكو، چهزيبا، و چهقدر كامل و بيبديل ترسيم و بهتصويركشيدهشدهاند. به تحليل آنها ميپردازيم:
ـ از حديثهاي نقلشده از امام صادق(ع) متوجهميشويم كه كرسي همة آنچه را كه خداوند آفريده يعني كل كيهان را شامل ميشود.
ـ و از حديث رسول اكرم مشخصميشود كه جايگاه مادي و ارزشي ‹عرش› و ‹كرسي› چگونه است:
ـ از سويي، جايگاه آسمانها و زمينهاي هفتگانه در كرسي، مانند يك حلقة آهني(چيزي كه مادي است، وزن دارد، و وزنش هم سنگين است.) در يك بيابان بيآبوگياه است.(كه هيچ چيزي جز همان حلقة آهني در آن نمود واقعي ندارد.)
ـ از سوي ديگر، برتري آسمانها و زمينهاي هفتگانه(و يا كرسي كه آنها را دربرگرفته) بر عرش همانند برتري آن بيابان است كه اكنون آبادشده و به ديگر آفريدهها بهرهميرساند؛ ولي عرش تنها همان ويژگيها را كه براي حلقة آهني آمد، دارد: يعني سنگيني و هيمنه.
نتيجهگيري:
ـ سنگيني كيهان در عرش است و گستردگي كيهان در كرسي است.
ـ كرسي همان پوسته(لاك) حلزون كيهاني، و حدفاصل هستي و نيستي است. به زبان كيهانشناسي اين پوسته دربرگيرندة فضا ـ زمان(جايگاه) است، و با گسترش آن، جايگاه نيز بيشتر بهوجودميآيد.
ـ ‹عرش› واقعي است و ‹كرسي› مجازي، و تنها نام و عنواني قرآني براي حلزون كيهاني است. در قرآن از كرسي يك بار يادشده تا چيز مهمي مثل ‹جايگاه› در اين كتاب جامع از قلم نيفتد. ولي از عرش نظر به مسائل مختلف، بسيار يادشدهاست.
از روايتهاي معدود ولي بسيارمهمي كه در اين زمينه وجوددارد و در ‹قاموس قرآن› آمده، بهرهمندميشويم:
ـ از امام جعفر صادق: السمواتوالارض و جميع ما خلقالله فيالكرسيّ
ـ از امام جعفر صادق: الكرسيّ وسعالسّموات والارض، والعرش و كلّ شيء خلقالله فيالكرسي
ـ از رسول اكرم(ص): ماالسّمواتالسّبع والارضونالسّبع فيالكرسيّ الا كحلقه ملقاه بارض بلاقع و انّ فضله عليالعرش كفضلالفلات عليالحلقه
از اين سه روايت نكتههاي بديعي در مورد شناخت و جايگاه ارزشي و مادي هر يك از ‹عرش› و ‹كرسي› بهدستميآيد، و مشكلگشاي مسائل كيهانشناسي طبيعي و قرآني است: و چهنيكو، چهزيبا، و چهقدر كامل و بيبديل ترسيم و بهتصويركشيدهشدهاند. به تحليل آنها ميپردازيم:
ـ از حديثهاي نقلشده از امام صادق(ع) متوجهميشويم كه كرسي همة آنچه را كه خداوند آفريده يعني كل كيهان را شامل ميشود.
ـ و از حديث رسول اكرم مشخصميشود كه جايگاه مادي و ارزشي ‹عرش› و ‹كرسي› چگونه است:
ـ از سويي، جايگاه آسمانها و زمينهاي هفتگانه در كرسي، مانند يك حلقة آهني(چيزي كه مادي است، وزن دارد، و وزنش هم سنگين است.) در يك بيابان بيآبوگياه است.(كه هيچ چيزي جز همان حلقة آهني در آن نمود واقعي ندارد.)
ـ از سوي ديگر، برتري آسمانها و زمينهاي هفتگانه(و يا كرسي كه آنها را دربرگرفته) بر عرش همانند برتري آن بيابان است كه اكنون آبادشده و به ديگر آفريدهها بهرهميرساند؛ ولي عرش تنها همان ويژگيها را كه براي حلقة آهني آمد، دارد: يعني سنگيني و هيمنه.
نتيجهگيري:
ـ سنگيني كيهان در عرش است و گستردگي كيهان در كرسي است.
ـ كرسي همان پوسته(لاك) حلزون كيهاني، و حدفاصل هستي و نيستي است. به زبان كيهانشناسي اين پوسته دربرگيرندة فضا ـ زمان(جايگاه) است، و با گسترش آن، جايگاه نيز بيشتر بهوجودميآيد.
ـ ‹عرش› واقعي است و ‹كرسي› مجازي، و تنها نام و عنواني قرآني براي حلزون كيهاني است. در قرآن از كرسي يك بار يادشده تا چيز مهمي مثل ‹جايگاه› در اين كتاب جامع از قلم نيفتد. ولي از عرش نظر به مسائل مختلف، بسيار يادشدهاست.
بحر مسجور چيست؟
اين واژه كه مانند ‹كرسي› تنها يك بار در قرآن آمده و خداوند درقالب يك آية دو واژهاي به آن سوگنديادكرده، يك واژة مركب است كه مفسرين قرآن به دليل برداشتهاي مختلفي كه از معناي ‹مسجور› كردهاند،(برخي معناي ‹پر، مالامال، متلاطم› و برخي ديگر معناي ‹برافروخته، شعلهور، گداخته› آن را گرفتهاند.)، به نتيجهاي پسنديده و پذيرفتني دربارة مفهوم ‹بحر مسجور› نرسيدهاند.
به نظر ميرسد بهترين درك از اين واژة كيهانشناسانة قرآن، آن باشد كه خداوند با واژة ‹كرسي›، ‹گسترگي› يا كميت حلزونكيهاني را بيان داشته و با ‹بحر مسجور›، ‹چگونگي› يا كيفيت آن را. زيرا در اينجا نيز واژهگزيني قرآن كريم، بسيار بجا و پرمعناست و خداوند با اين واژه: ‹اقيانوس مالامال، متلاطم، برافروخته و گداخته›، دريايي از معنا را در زمينة كيهانشناسي بهكارگرفتهاست. شاهد مدعايي از كيهانشناسي:
«كهكشانها ساختارهاي بزرگي پر از ستاره، گاز و غبارند. آنها با جرمي برابر ميلياردها خورشيد، همچون فانوسهاي دريايي درخشان در اقيانوس تاريك كيهاناند. تصاوير هابل نشان ميدهد آن طور كه پيش از اين تصورميشد، كهكشانها ساختارهاي ثابت و بهدورازهم نيستند؛ بلكه با هم برخوردميكنند، درهم فروميروند، همديگر را ميخورند، كم نورميشوند، و يا همچون آتشي شعلهورميگردند، و تغيير شكل ميدهند.(و همة اينها در حلزون كيهاني رخميدهد ـ نگارنده) به اين ترتيب انقلاب بزرگي در انديشة اخترشناسان بهوجودآمدهاست.(12)
تفسير آيات 6-1 ‹طور›
والطّور و كتاب مسطور في رق منشور والبيتالمعمور والسقفالمرفوع والبحرالمسجور
ترجمه: سوگند به كوه(1) سوگند به كتابي تدوينشده(2) در برگي بازشده(3) سوگند به خانة آبادشده(4) سوگند به سقف برافرشته(5) سوگند به اقيانوس پر و برافروخته(6)
براي درك اين مفاهيم از تفسيرها چيز زيادي بهدستنميآيد، پس دست به دامان معصومين و ادبيات(زبان ادب) آنان ميشويم و درمييابيم كه سه آية اول در دعاي ‹نور› آمده و به سه آية بعدي در دعاي ‹عهد› پرداختهشده:
الطور في كتاب مسطور في رق منشور(دعاي نور)
اللهم ربالنورالعظيم و ربالكرسيالرفيع و ربالبحرالمسجور(دعاي عهد)
سه واژه اول كه در دعاي نور آمده و قرينه و همترازي براي سه آية اول است، بدين ترتيب برابرگذاري ميشوند:
طور به دو معني است يكي مطلق ‹كوه› كه نمونهاي از عالم پيداست؛ و ديگري نامي ويژه براي كوهي كه حضرت موسي با تجلي نور مستقيم الهي بر آن بيهوششد؛ و لابد جاي انديشة فراوان دارد كه خداوند به آن سوگنديادكردهاست؛ ولي جاي پرداختن به اين موضوع اينجا نيست.
كتاب مسطور، يعني كتابي كه تدوين شده نه نوشتهشده؛ نوشتن، فعلي كلي است ولي خداوند در هر آيهاي كه از كاربري فعل ‹كتب› خودداريكرده و ‹سطر› را به كار برده منظوري داشته و در اين آيه نيز ميخواهد بگويد اين كتاب سطربهسطر يعني رديفبهرديف و روي حساب و برنامه نوشته و در اصل تدوينشدهاست. اين كتاب همان كتاب ‹جهان پيدا› يعني عالم طبيعت است كه شايستگي سوگنديادكردن را داشتهاست. و جزئي از كل كيهان است كه فرموده: في رق منشور
رق منشور، به معني برگي بازشده يا پوستي گسترده، كه همان حلزونكيهاني است. مانند يك برگ كه جوانه ميزند و خردهخرده بازميشود و شكل اصلي خود را بازمييابد؛ حلزون كيهاني نيز بدين صورت شكلگرفتهاست. چنانكه هنگامي كه ميخواست براي ‹شكلحلزونيكيهان› مثالي بزند، فرمود ‹كطيالسجل للكتب›: مانند نامههايي كه بر پوست(رق) مينوشتند و آن را لولهميكردند.
شرح سه واژه دوم كه در دعاي عهد آمده و قرينه و همترازي براي سه آية دوم است، بدين ترتيب برابرگذاري ميشوند:
بيتالمعمور، سقفالمرفوع، بحرالمسجور = نورالعظيم، كرسيالـرفيـع، بحرالمسجور
با توجه به اينكه نورالعظيم همان عرش است، كه در مبحث ‹در پيرامون عرش› به آن پرداختهشد، و از آنجا كه معمور با معناي واژگاني ‹آباد› و ‹پير› هر دو از ويژگيها عرش است، پس بيتالمعمور با عرش همخواني و برابري ميكند
كرسيالرفيع با معناي ‹بسياربلند› براي ‹رفيع›، و ‹برافراشته› براي ‹مرفوع› همخواني دارد. پس سقفالمرفوع همان كرسي است.
آمدن بحر مسجور در قرآن و دعا دلگرمي ما را در اين برابرگذاري و معنايي كه براي آن آمد، بيشترميكند؛ و بدين ترتيب سه واژة كليدي عرش، كرسي و بحر مسجور معنا و مفهوم كيهانشناسانة خود را بازمييابند:
سنگيني حلزونكيهاني با واژة عرش بيانميشود. گستردگي حلزونكيهاني با واژة كرسي بيانميشود؛
و چگونگي حلزونكيهاني با واژة آميختة بحر مسجور بيانشدهاست.
والطّور و كتاب مسطور في رق منشور والبيتالمعمور والسقفالمرفوع والبحرالمسجور
ترجمه: سوگند به كوه(1) سوگند به كتابي تدوينشده(2) در برگي بازشده(3) سوگند به خانة آبادشده(4) سوگند به سقف برافرشته(5) سوگند به اقيانوس پر و برافروخته(6)
براي درك اين مفاهيم از تفسيرها چيز زيادي بهدستنميآيد، پس دست به دامان معصومين و ادبيات(زبان ادب) آنان ميشويم و درمييابيم كه سه آية اول در دعاي ‹نور› آمده و به سه آية بعدي در دعاي ‹عهد› پرداختهشده:
الطور في كتاب مسطور في رق منشور(دعاي نور)
اللهم ربالنورالعظيم و ربالكرسيالرفيع و ربالبحرالمسجور(دعاي عهد)
سه واژه اول كه در دعاي نور آمده و قرينه و همترازي براي سه آية اول است، بدين ترتيب برابرگذاري ميشوند:
طور به دو معني است يكي مطلق ‹كوه› كه نمونهاي از عالم پيداست؛ و ديگري نامي ويژه براي كوهي كه حضرت موسي با تجلي نور مستقيم الهي بر آن بيهوششد؛ و لابد جاي انديشة فراوان دارد كه خداوند به آن سوگنديادكردهاست؛ ولي جاي پرداختن به اين موضوع اينجا نيست.
كتاب مسطور، يعني كتابي كه تدوين شده نه نوشتهشده؛ نوشتن، فعلي كلي است ولي خداوند در هر آيهاي كه از كاربري فعل ‹كتب› خودداريكرده و ‹سطر› را به كار برده منظوري داشته و در اين آيه نيز ميخواهد بگويد اين كتاب سطربهسطر يعني رديفبهرديف و روي حساب و برنامه نوشته و در اصل تدوينشدهاست. اين كتاب همان كتاب ‹جهان پيدا› يعني عالم طبيعت است كه شايستگي سوگنديادكردن را داشتهاست. و جزئي از كل كيهان است كه فرموده: في رق منشور
رق منشور، به معني برگي بازشده يا پوستي گسترده، كه همان حلزونكيهاني است. مانند يك برگ كه جوانه ميزند و خردهخرده بازميشود و شكل اصلي خود را بازمييابد؛ حلزون كيهاني نيز بدين صورت شكلگرفتهاست. چنانكه هنگامي كه ميخواست براي ‹شكلحلزونيكيهان› مثالي بزند، فرمود ‹كطيالسجل للكتب›: مانند نامههايي كه بر پوست(رق) مينوشتند و آن را لولهميكردند.
شرح سه واژه دوم كه در دعاي عهد آمده و قرينه و همترازي براي سه آية دوم است، بدين ترتيب برابرگذاري ميشوند:
بيتالمعمور، سقفالمرفوع، بحرالمسجور = نورالعظيم، كرسيالـرفيـع، بحرالمسجور
با توجه به اينكه نورالعظيم همان عرش است، كه در مبحث ‹در پيرامون عرش› به آن پرداختهشد، و از آنجا كه معمور با معناي واژگاني ‹آباد› و ‹پير› هر دو از ويژگيها عرش است، پس بيتالمعمور با عرش همخواني و برابري ميكند
كرسيالرفيع با معناي ‹بسياربلند› براي ‹رفيع›، و ‹برافراشته› براي ‹مرفوع› همخواني دارد. پس سقفالمرفوع همان كرسي است.
آمدن بحر مسجور در قرآن و دعا دلگرمي ما را در اين برابرگذاري و معنايي كه براي آن آمد، بيشترميكند؛ و بدين ترتيب سه واژة كليدي عرش، كرسي و بحر مسجور معنا و مفهوم كيهانشناسانة خود را بازمييابند:
سنگيني حلزونكيهاني با واژة عرش بيانميشود. گستردگي حلزونكيهاني با واژة كرسي بيانميشود؛
و چگونگي حلزونكيهاني با واژة آميختة بحر مسجور بيانشدهاست.
پندارگرايي پيرامون ساختار كيهان
يكي از كيهانشناسان رايمند روسي، ‹زلدوويچ› نام دارد كه پيرامون ساختار كيهان مقالة كمنظيري را نگاشتهاست؛ كه خلاصة آن را در اينجا ميآوريم تا هم به فهم ما از ساختار كيهان كمككند و هم اشتباههايي را كه وي و ديگر كيهانشناسان بهدليل ندانستن شكل كيهان مرتكبميشوند، خاطرنشانكنيم:
«مهمترين ويژگي كيهان ساختار آن است. مادهاي كه ما را احاطهكردهاست، به طور تصادفي پراكنده نشده، بلكه بيشتر تا درجه زيادي در تشكيلات ساختماني گوناگون گردآمدهاست. ساختارهاي از يك نوع، خشتهايي ساختماني براي ساختارهاي تراز دوم هستند كه از نظر ابعاد فضايي بزرگترند. اين ساختارها به نوبة خود در ساختارهاي تراز سوم گردميآيند، و الي آخر».
«ولي كهكشانها در فضا توزيعي غيريكنواخت دارند… بررسي اين ساختارها در بررسي و شناخت كيهان شايان اهميتاند… از اينكه كهكشانها در عكسها دركناريكديگر بهنظرميرسند، نميتوان نتيجهگرفت كه آنها واقعاً نزديك يكديگرند. كاملاً امكان دارد چنين كهكشانهايي در فواصل مختلف از زمين باشند. و تنها بر سبيل تصادف وقتي از زمين ديدهميشوند، تقريباً در امتداد يك خط قرارگيرند. موقعيت واقعي كهكشانها در فضا تنها با ساختن تصويري سهبعدي قابلتشخيص است».
«… برمبناي شناخت قبليمان، كاملاً طبيعي بود فرضكنيم كهكشانها به همان نحو در خوشهها گردميآيند كه ستارگان در كهكشانها فراهم آمدهاند… ولي واقعيت چيزي كاملاً متفاوت را نشانميداد. معلومشد كه نسبت بسياربزرگي(80تا90درصد) از كهكشانها در الگوهاي بسياربسطيافته، نخمانند(رشتهاي) با ضخامتي كمتر از سي ميليون سال نوري و طولي تا سيصدميليون سال نوري متراكم شدهاند. رشتههاي مجاور، يكديگر را قطعميكنند و ساختاري درهم، و سهبعدي، مانند يك شبكة سلولي يا لانهزنبوري تشكيلميدهند».
«اين ساختمان معمولاً به سيستم خوشهاي فوقبزرگ موسوم است… اين خوشهها بخش بسياركوچكي از حجم كيهان را اشغال ميكنند. فضاي باقيمانده، كهكشاني ندارد… خوشههاي فوق سنگين واقع در پشت اين فضاي خالي از خلال شكافها ديدهميشوند. همين وضع براي ساختمانهاي رشتهاي پيشميآيد. تنها خوشههاي بزرگ كه در حوالي مركز تراكم بسيارواضحي دارند، هنوز خودنمايي ميكنند».
«مشاهدات همچنين اثباتميكنند كه در مقياسي از رستة هزاران ميليون سال نوري كه دوبرابر مقياس حداكثر يك خوشة فوق بزرگ است، توزيع ماده در كيهان با دقتي بسيار زياد، همگون (همهجايكسان) متقارن(در همة جهات يكسان) و بيساختار است. انحراف از چگالي ميانگين در اين مقياس،از ده تا بيست درصد تجاوز نميكند. در مقياسهاي بازهم بزرگتر، درجة همگوني و تقارن حتي از اين هم بيشتر است. بنابراين، ساختارهاي ناهمگون از ترازي بالاتر از خوشههاي فوقسنگين وجودندارند. خوشههاي فوقسنگين بزرگترين ساختارها در كيهان، در رأس سلسلهمراتب هستند. در مقياسهاي بزرگتر، كيهان يكنواخت است».
«… چگالي ماده در خطوط تلاقي بيشتر افزايشمييابد و دقيقاً اين خطوط است كه ساختار شبكهاي حجرهمانند را در طي تكامل بيشتر تشكيلميدهد. محاسبات عددي كه با كامپيوتر در مسكو يا بهوسيلة گروههاي ديگر كارشناسان انجامگرفتهاند، تصويري از ساختار شانعسلي(لانهزنبوري) در مقياسي بزرگ بهدستميدهند».(13)
هدف از اين مقدمهچيني و آوردن نظر ‹زلدوويچ›، دقيقاً همان حقيقتهايي است كه وي در اولين پاراگراف نقلشده(كه زيرخط شده) آوردهاست. ولي او نيز مانند ديگر كيهانشناسان چون هنوز از شكل حلزوني كيهان آگاهي ندارد، در نتيجهگيري بهاشتباهميافتد. بهنظرميرسد تعبيرهايي همچون قطعكردن كهكشانها يكديگر را، و ايجاد شبكههاي لانهزنبوري، خطوط تلاقي و غيره تنها يك تصور باشد، و واقعيت آن است كه بسياري از اين كهكشانها در لايههاي مختلفي از حلزون كيهاني قرارگرفتهاند؛ و تنها از ديد زمينيها چنين به نظرميرسند. يعني هم فاصلههاي زيادي با يكديگر دارند و هم داراي شرايط متفاوتي هستند. آنان اگر ميتوانستند يك لاك حلزون شفّاف سهبعدي(همانگونه كه در آغاز بحث از آن يادكرديم) بسازند و يا دقيقاً به تصويربكشند، متوجهميشدند كه چگونه در آن حلزون نيز، كهكشانهاي قابلديدن در هر لايه از حلزون، ظاهراً رويهم قرارميگيرند و يا يكديگر را قطعميكنند؛ ولي واقعاً چنين نيست و هريك از آنها در لاية خود قراردارند؛ همچنانكه زلدوويچ خود اعترافكرده:
ـ خوشههاي فوقسنگين كهكشانهاي واقع در پشت اين فضاي خالي از خلال شكافها ديدهميشوند.
ـ كاملاً امكان دارد چنين كهكشانهايي در فواصل مختلف از زمين باشند. و تنها بر سبيل تصادف وقتي از زمين ديدهميشوند، تقريباً در امتداد يك خط قرارگيرند.
ـ موقعيت واقعي كهكشانها در فضا، تنها با ساختن تصويري سهبعدي قابلتشخيص است».
اين موضوع حتي به نتيجهگيري از ‹تصويرهاي هابل› نيز سرايتكرده و دو مطلب زير نشان از آن دارد كه چون كيهانشناسان شكل كيهان را نميدانند، تصويرهاي هابل نيز نميتواند به آنان كمككند و همان نتيجهگيريهاي نادرست را از اين تصويرها ميگيرند:
الف ـ «گروهي از اخترشناسان كه با تلسكوپ هابل كارميكنند، بهتازگي تصاوير دقيقي از نقطهاي نوراني در كهكشان ان. جي. سي. 6946 بهدستآوردهاند… اين نقطة درخشان در واقع دو يا چند ابرنواختر دركنارهم است و لايهها و گازهاي گريزان انفجارهاي ابرنواختري درحال برخورد با يكديگرند».
«… به اين ترتيب مشخصشد كه نقطة نورانيي كه با تلسكوپهاي غولپيكر روي زمين ديدهميشد، بقاياي درحالبرخورد حاصل از(حاصل از ـ به متن افزودهشد تا معني بدهد) انفجار دو يا چند ستاره است».
«… تصوير هابل نشانداد كه اين بار، دو يا چند تا از اين پوستهها درحال برخورد باهمند».(14)
ب ـ «بدين ترتيب كيهان بزرگتر ميشود و كهكشانها از هم دورتر ميگردند. اما در اين ميان برخي از كهكشانها بهقدري به هم نزديكاند كه اثر گرانشيشان برهم، بيشتر از انبساط عالم است. در پي گذر آنها از كنار هم اتفاقهاي گوناگون رخميدهد. برخي از آنها از روي هم ‹ليزميخوردند› و يا همانند غريبههاي كيهاني از كنار هم ميگذرند».(15)
يكي از كيهانشناسان رايمند روسي، ‹زلدوويچ› نام دارد كه پيرامون ساختار كيهان مقالة كمنظيري را نگاشتهاست؛ كه خلاصة آن را در اينجا ميآوريم تا هم به فهم ما از ساختار كيهان كمككند و هم اشتباههايي را كه وي و ديگر كيهانشناسان بهدليل ندانستن شكل كيهان مرتكبميشوند، خاطرنشانكنيم:
«مهمترين ويژگي كيهان ساختار آن است. مادهاي كه ما را احاطهكردهاست، به طور تصادفي پراكنده نشده، بلكه بيشتر تا درجه زيادي در تشكيلات ساختماني گوناگون گردآمدهاست. ساختارهاي از يك نوع، خشتهايي ساختماني براي ساختارهاي تراز دوم هستند كه از نظر ابعاد فضايي بزرگترند. اين ساختارها به نوبة خود در ساختارهاي تراز سوم گردميآيند، و الي آخر».
«ولي كهكشانها در فضا توزيعي غيريكنواخت دارند… بررسي اين ساختارها در بررسي و شناخت كيهان شايان اهميتاند… از اينكه كهكشانها در عكسها دركناريكديگر بهنظرميرسند، نميتوان نتيجهگرفت كه آنها واقعاً نزديك يكديگرند. كاملاً امكان دارد چنين كهكشانهايي در فواصل مختلف از زمين باشند. و تنها بر سبيل تصادف وقتي از زمين ديدهميشوند، تقريباً در امتداد يك خط قرارگيرند. موقعيت واقعي كهكشانها در فضا تنها با ساختن تصويري سهبعدي قابلتشخيص است».
«… برمبناي شناخت قبليمان، كاملاً طبيعي بود فرضكنيم كهكشانها به همان نحو در خوشهها گردميآيند كه ستارگان در كهكشانها فراهم آمدهاند… ولي واقعيت چيزي كاملاً متفاوت را نشانميداد. معلومشد كه نسبت بسياربزرگي(80تا90درصد) از كهكشانها در الگوهاي بسياربسطيافته، نخمانند(رشتهاي) با ضخامتي كمتر از سي ميليون سال نوري و طولي تا سيصدميليون سال نوري متراكم شدهاند. رشتههاي مجاور، يكديگر را قطعميكنند و ساختاري درهم، و سهبعدي، مانند يك شبكة سلولي يا لانهزنبوري تشكيلميدهند».
«اين ساختمان معمولاً به سيستم خوشهاي فوقبزرگ موسوم است… اين خوشهها بخش بسياركوچكي از حجم كيهان را اشغال ميكنند. فضاي باقيمانده، كهكشاني ندارد… خوشههاي فوق سنگين واقع در پشت اين فضاي خالي از خلال شكافها ديدهميشوند. همين وضع براي ساختمانهاي رشتهاي پيشميآيد. تنها خوشههاي بزرگ كه در حوالي مركز تراكم بسيارواضحي دارند، هنوز خودنمايي ميكنند».
«مشاهدات همچنين اثباتميكنند كه در مقياسي از رستة هزاران ميليون سال نوري كه دوبرابر مقياس حداكثر يك خوشة فوق بزرگ است، توزيع ماده در كيهان با دقتي بسيار زياد، همگون (همهجايكسان) متقارن(در همة جهات يكسان) و بيساختار است. انحراف از چگالي ميانگين در اين مقياس،از ده تا بيست درصد تجاوز نميكند. در مقياسهاي بازهم بزرگتر، درجة همگوني و تقارن حتي از اين هم بيشتر است. بنابراين، ساختارهاي ناهمگون از ترازي بالاتر از خوشههاي فوقسنگين وجودندارند. خوشههاي فوقسنگين بزرگترين ساختارها در كيهان، در رأس سلسلهمراتب هستند. در مقياسهاي بزرگتر، كيهان يكنواخت است».
«… چگالي ماده در خطوط تلاقي بيشتر افزايشمييابد و دقيقاً اين خطوط است كه ساختار شبكهاي حجرهمانند را در طي تكامل بيشتر تشكيلميدهد. محاسبات عددي كه با كامپيوتر در مسكو يا بهوسيلة گروههاي ديگر كارشناسان انجامگرفتهاند، تصويري از ساختار شانعسلي(لانهزنبوري) در مقياسي بزرگ بهدستميدهند».(13)
هدف از اين مقدمهچيني و آوردن نظر ‹زلدوويچ›، دقيقاً همان حقيقتهايي است كه وي در اولين پاراگراف نقلشده(كه زيرخط شده) آوردهاست. ولي او نيز مانند ديگر كيهانشناسان چون هنوز از شكل حلزوني كيهان آگاهي ندارد، در نتيجهگيري بهاشتباهميافتد. بهنظرميرسد تعبيرهايي همچون قطعكردن كهكشانها يكديگر را، و ايجاد شبكههاي لانهزنبوري، خطوط تلاقي و غيره تنها يك تصور باشد، و واقعيت آن است كه بسياري از اين كهكشانها در لايههاي مختلفي از حلزون كيهاني قرارگرفتهاند؛ و تنها از ديد زمينيها چنين به نظرميرسند. يعني هم فاصلههاي زيادي با يكديگر دارند و هم داراي شرايط متفاوتي هستند. آنان اگر ميتوانستند يك لاك حلزون شفّاف سهبعدي(همانگونه كه در آغاز بحث از آن يادكرديم) بسازند و يا دقيقاً به تصويربكشند، متوجهميشدند كه چگونه در آن حلزون نيز، كهكشانهاي قابلديدن در هر لايه از حلزون، ظاهراً رويهم قرارميگيرند و يا يكديگر را قطعميكنند؛ ولي واقعاً چنين نيست و هريك از آنها در لاية خود قراردارند؛ همچنانكه زلدوويچ خود اعترافكرده:
ـ خوشههاي فوقسنگين كهكشانهاي واقع در پشت اين فضاي خالي از خلال شكافها ديدهميشوند.
ـ كاملاً امكان دارد چنين كهكشانهايي در فواصل مختلف از زمين باشند. و تنها بر سبيل تصادف وقتي از زمين ديدهميشوند، تقريباً در امتداد يك خط قرارگيرند.
ـ موقعيت واقعي كهكشانها در فضا، تنها با ساختن تصويري سهبعدي قابلتشخيص است».
اين موضوع حتي به نتيجهگيري از ‹تصويرهاي هابل› نيز سرايتكرده و دو مطلب زير نشان از آن دارد كه چون كيهانشناسان شكل كيهان را نميدانند، تصويرهاي هابل نيز نميتواند به آنان كمككند و همان نتيجهگيريهاي نادرست را از اين تصويرها ميگيرند:
الف ـ «گروهي از اخترشناسان كه با تلسكوپ هابل كارميكنند، بهتازگي تصاوير دقيقي از نقطهاي نوراني در كهكشان ان. جي. سي. 6946 بهدستآوردهاند… اين نقطة درخشان در واقع دو يا چند ابرنواختر دركنارهم است و لايهها و گازهاي گريزان انفجارهاي ابرنواختري درحال برخورد با يكديگرند».
«… به اين ترتيب مشخصشد كه نقطة نورانيي كه با تلسكوپهاي غولپيكر روي زمين ديدهميشد، بقاياي درحالبرخورد حاصل از(حاصل از ـ به متن افزودهشد تا معني بدهد) انفجار دو يا چند ستاره است».
«… تصوير هابل نشانداد كه اين بار، دو يا چند تا از اين پوستهها درحال برخورد باهمند».(14)
ب ـ «بدين ترتيب كيهان بزرگتر ميشود و كهكشانها از هم دورتر ميگردند. اما در اين ميان برخي از كهكشانها بهقدري به هم نزديكاند كه اثر گرانشيشان برهم، بيشتر از انبساط عالم است. در پي گذر آنها از كنار هم اتفاقهاي گوناگون رخميدهد. برخي از آنها از روي هم ‹ليزميخوردند› و يا همانند غريبههاي كيهاني از كنار هم ميگذرند».(15)
نكته: البته با اين ديدگاه،
نميخواهيم روند شكلگيري برخي كهكشانهاي بزرگتر از درهم فرونشيني كهكشانهاي
كوچكتر را نفيكنيم؛ ولي بيترديد، برخي از اين نتيجهگيريها تنها تصور است.
همانگونه كه گفتار زلدوويچ نظر ما را تأييدكرد: «موقعيت واقعي كهكشانها در فضا
تنها با ساختن تصويري سهبعدي قابلتشخيص است».
نمونهاي تاريخي از اينگونه
اشتباهها:
«اخترشناسان در بعضي سحابيهاي مارپيچي (كهكشان مارپيچي وجودندارد. منظور همة برگردانهاي فارسي از واژة spiral، ‹حلزوني› است. ازآنجاكه در زبان انگليسي اين واژه به هردو گونة ‹مارپيچي› و ‹حلزوني› اطلاقميگردد، موجب اشتباه مترجمين شدهاست. ـ نگارنده) ستارگان انفجاري را كشفكردند، و اشتباهاً تصوركردند اين ستارگان، نواخترها هستند (بهجاي ‹ابر نواخترها› كه ميليونها مرتبه روشنترند) تخمين مسافت كه بر اساس اين تصور اشتباه بناشدهبود، باعث شد فكركنند سحابي مارپيچي، اطراف راه شيري قراردارد».
«در آوريل 1920 وقي اخترشناسان در يك مباحثه، زير نظر آكادمي بينالمللي علوم در واشنگتن دي. سي. شركت كردند، مجادله به اوج خود رسيد. ‹هارلوشاپلي›(Harlow Shapley) از رصدخانة ‹مونت ويلسون› عقيده داشت كه سحابي هاي مارپيچي نزديك هستند. ‹هربر دي. كورتيس›(Herbert D. Curtis) از رصدخانة ليك با او مخالف بود».
«… در شب ششم اكتبر 1923 ادوين هابل با تلسكوپ صد اينچي مونت ويلسون عكسي از سحابي امرأهالمسلسله(آندرومدا) برداشت. در ميدان ديد، يك متغير قيفاووسي وجودداشت… هابل فوراً دريافت فقط درصورتي امكان دارد قيفاووسيهاي M31 (كه دههزاربرابر درخشندهتر از خورشيدند) آنقدر تاريك باشند كه، خيلي دور واقعشدهباشند.(و جزء كهكشان امرأهالمسلسله يا اندرومدا قرارنگيرند ـ نگارنده) فاصله از M31، 25/2 ميليون سال نوري است. تنها از چنين فاصلة بسيار دوري ممكن است قيفاووسيهاي درخشان آنقدر تاريك بهنظربرسند. اين فاصله، M31 را خيلي دور از لبههاي خارجي كهكشان ما(اندرومدا و نه راه شيري ـ نگارنده) قرارميدهد».
«دلايل هابل در 30 دسامبر 1924 در نشستي به انجمن اخترشناسي آمريكا ارائهشد. با كشفيات او، به منازعة شاپلي ـ كورتيس، پاياندادهشد. جهان(كيهان) خيلي بزرگتر و شلوغتر از آن است كه بتوان تصوركرد هابل قلمرو كهكشانها را كشفكردهاست».(16)
اين جملة آخر، نكتة ظريفي را دربردارد. او قلمرو كهكشانها را به اين دليل نتوانسته كشفكند كه از شكل كيهان آگاهي نداشتهاست. حتي او نتوانسته به منازعة شاپلي ـ كورتيس پاياندهد؛ زيرا آندو بحثشان اين بود كه اگر بسياردور باشند جزء اندرومدا نيستند و اگر نباشند، پس چرا ظاهراً در اين كهكشان نمايانند و ميتوان آنها را بهراحتي در اين كهكشان جايداد؟
دليلي كه هابل آوردهاست، دليل درستي براي حل اختلاف نيست. حتي معلوم نيست كه تعيين فاصلة آنها از روي تيرگي آنها درست باشد، زيرا اگر شكل كيهان را ميدانست، و با توجه به آية خلقنا فوقكم سبعاً شداداً ميدانست كه لايههاي حلزون كيهاني سختاند، عامل ديگري را نيز در محاسبات مربوط به نور و فاصله واردميكرد و چنين مينوشت:
اين دو قيفاووسي در يك لايه از حلزون كيهاني، و سحابي اندرومدا در لاية ديگري از آ ن قرارگرفتهاند و نتيجهميگيريم:
1. چون قيفاووسيها در لاية ديگري نسبت به آندرومدا قراردارند، كدر بهنظرميرسند.
2. ممكن است فاصلة بسيارزيادي با آندرومدا نداشتهباشند؛ ولي درهرصورت جزء آن نيستند.
3. بنابراين شاپلي و كورتيس هردو درست ميگفتهاند و دليل اختلاف آنان نداستن شكل كيهان، و چگونگي لايههاي آن بودهاست.
جنبندگان در كيهان
تاكنون موضوعهاي بسياري پيرامون ساختار كيهان بيانشد، ولي ظاهراً نكتة مهمي باقيمانده كه بدون آن ساختار كيهان ناقص است. زيرا تاكنون به ماده و نيرو پرداختهشد، و اشارهاي به منظور آفرينش از اينهمه آفريدنها نشد. باز هم نگاهي بيفكنيم بر قرآن كريم كه همهچيز را پيش از ديگران به ما گفته تا به بيراهه نرويم:
ومنآياته خلقالسموات والارض وما بثّ فيهما مندابّه وهو علي جمعهم اذايشاء قدير(شوري: 29)
ترجمه: و از نشانههاي او، آفرينش آسمانها و زمين و آنچه كه در آن دو(آسمان و زمين) پراكندهاست از جنبنده، و او بر گرداوري آنها اگر بخواهد، بسيارتواناست.
اين آيه نيز كمنظير و از جهاتي بيمانندند. خداوند در اين آيه يكي از سترگكارهاي خود را به بندگانش ياداوري ميكند. چنينكاري چيست؟
ـ آفرينش كيهان؟ اين را كه در آيات بسياري ياداوريكردهاست. ويژگي اين آيه چيست؟
ـ آفرينش جنبندگان و پراكندن آنها در زمين و آسمان؟ زمين؛ اگر همين زمين خودمان باشد كه همه ميدانيم؛ و نيازي نيست كه در اين آيه آن را به ياد ما بياورد و آيات زيادي نيز در مورد آن وجوددارد.
ـ پس منظور از زمين، ديگر سيارههاست. كه داراي جنبندهاند. درست، اما منظور از آسمانها چيست؟
ـ نكته همين است كه خداوند از واژة كلي ‹جنبنده› يادكرده، زيرا اين واژه همة جانداراني را كه حركت دارند، دربرميگيرد: فرشتگان، جنها، انسانها، حيوانها و شايد گياهان.
اگر هم كساني يافتشوند كه بگويند منظور از جنبنده در كيهان(آسمانها) فرشتگان و يا حتي انرژي جنبشي است، بازهم نميتوان به وجود انواع متفكر و مسؤول در كهكشانها فكرنكرد و از آنها چشمپوشيد.
پس با اين آيه، به كارايي قرآن كريم بيش از پيش آگاهي مييابيم، كه دستكم نهصد سال پيش از جرقة ذهني كپرنيك ميتوانسته به ذهن خوانندگانش جرقهبزند؛ ولي خوانندگانش بدون دقت در آياتش(مانند هميشة تاريخ اسلام) از كنار نكات دانستني آن گذشتند:
«… داستان علمي حتي از زمان كپرنيك سعيميكردهاست با قراردادن انسان در مقابل موجودات غيرانساني، يا ياداوري اين موضوع كه دانش ما دربارة كيهان پيرامونمان چقدر كم است، به جايگاه انسان در جهان بپردازد… كپرنيك اين حقيقت را كشفكرد كه نه كرة زمين و نه انسانيت مركز عالم نيستند، پس امكانداد زندگي فراسوي كرة زمين وجودداشتهباشد».(17)
براي بهترروشنشدن موضوع، آياتي ديگر از قرآن كريم را مورد استناد قرارميدهيم:
الم تر انالله يسجد له من فيالسموات و من فيالارض والشمس والقمر والنّجوم والجبال والشجر والدّوابّ و كثير منالناس و كثير حق عليهالعذاب(حج: 18)
ترجمه: آيا نميبيني همانا خداوند را سجدهميكنند براي او آنكه در آسمانها و آنكه در زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درخت(گياهان) و جنبندگان(حيوانها) و بسياري از مردم(از جن و انس) و بسياري كه شايستة عذاب است!!
رعد: 15ـ ولله يسجد من فيالسموات والارض طوعاً و كرهاً وظلالهم بالغدو والاصال
ترجمه: هركه در آسمانهاوزمين است، با ميلواكراه(خواه، ناخواه) خداوند را سجدهميكنند و سايههاي آنها بامدادان و شامگاهان وجوددارد.
توضيح: در كل قرآن كريم هرجا عبارت «طوعاً و كرهاً» و يا «طوعاً او كرهاً» بيايد منظور آن است كه موجودهايي كه از آنها سخنميگويد، داراي اختيارند، و مانند فرشتگان تكبعدي نيسند.
منظور خداوند از نزول اين آيه آن است كه بگويد در كيهان پهناور او كساني با اين ويژگيها حضوردارند:
1. در جايي از كيهان زندگيميكنند كه ساية آنها از طريق خورشيدها و ماهها پديدميآيد. يعني در جهان مادّه هستند و نه در عالم ملكوت.
2. چون سايه دارند، داراي جسمي مادي هستند.
3. چون اختيار دارند، فرشته نيستند؛ زيرا فرشتگان ذاتاً از خود اختياري ندارند.
آيه 38 سورة فصلت كه ميفرمايد ‹آنان كه نزد پروردگارت هستند شبوروز او را تسبيجميكنند› نيز نميتواند منظور كلام خداوند از ‹آنان› فرشتگان باشد، زيرا كه بر فرشتگان شب و روز نميگذرد.
آيات 93 تا 95 سورة مريم(س): جز اين نيست كه هركس در آسمانها و زمين است به بندگي نزد رحمن ميآيد. بهدرستي كه برشمرديم آنها را شمردني و همگي در روز قيامت فرد فرد نزد او ميآيند.
اگر بگوييم منظور از «من» ملائكه است، اين آيه با آيات پس از خود كه وابسته به آنها نيز هست، مناسبتي نخواهد داشت. زيرا آيات بعد مفهوم بازخواست، محاكمه و رسيدگي به حساب و عقاب را ميدهند؛ هم از اين نظر كه شمارش افراد دركار است و هم از اين ديد كه فرد فرد به نزد پروردگارشان ميآيند. بنابراين نميتواند فرشتگان را شامل شود؛ زيرا از سويي فرشتگان گنهكار نيستند كه مورد بازخواست واقع شوند و از سوي ديگر در روز قيامت ملائكه فرد فرد به نزد پروردگار نميآيند بلكه صف به صف حضور مييابند. «يوم يقومالروح و الملائكه صفا»(نبأ: 38) « وجاء ربك والملك صفاٌ صفاُ»(فجر: 22) زيرا براي تكريم ميآيند و نه براي حساب و عقاب.
ونفخ فيالصور فصعق من فيالسموات و من فيالارض الا من شاءالله ثم نفخ فيه اخري فاذا هم قيام ينظرون.(زمر: 68)
از اين آيه نيز مشخص ميگردد كه در آسمان نيز موجودهاي زندهاي هستند كه با نفخة صور همه بيهوش ميشوند و چون كسي كه در صور ميدمد، اسرافيل(ع) يكي از فرشتگان است، پس كساني كه در آسمانها بيهوش ميشوند فرشتگان نيستند، زيرا فرشتگان ذاتاً مرگ ندارند، مگر بهخواست ويژةالهي.
«اخترشناسان در بعضي سحابيهاي مارپيچي (كهكشان مارپيچي وجودندارد. منظور همة برگردانهاي فارسي از واژة spiral، ‹حلزوني› است. ازآنجاكه در زبان انگليسي اين واژه به هردو گونة ‹مارپيچي› و ‹حلزوني› اطلاقميگردد، موجب اشتباه مترجمين شدهاست. ـ نگارنده) ستارگان انفجاري را كشفكردند، و اشتباهاً تصوركردند اين ستارگان، نواخترها هستند (بهجاي ‹ابر نواخترها› كه ميليونها مرتبه روشنترند) تخمين مسافت كه بر اساس اين تصور اشتباه بناشدهبود، باعث شد فكركنند سحابي مارپيچي، اطراف راه شيري قراردارد».
«در آوريل 1920 وقي اخترشناسان در يك مباحثه، زير نظر آكادمي بينالمللي علوم در واشنگتن دي. سي. شركت كردند، مجادله به اوج خود رسيد. ‹هارلوشاپلي›(Harlow Shapley) از رصدخانة ‹مونت ويلسون› عقيده داشت كه سحابي هاي مارپيچي نزديك هستند. ‹هربر دي. كورتيس›(Herbert D. Curtis) از رصدخانة ليك با او مخالف بود».
«… در شب ششم اكتبر 1923 ادوين هابل با تلسكوپ صد اينچي مونت ويلسون عكسي از سحابي امرأهالمسلسله(آندرومدا) برداشت. در ميدان ديد، يك متغير قيفاووسي وجودداشت… هابل فوراً دريافت فقط درصورتي امكان دارد قيفاووسيهاي M31 (كه دههزاربرابر درخشندهتر از خورشيدند) آنقدر تاريك باشند كه، خيلي دور واقعشدهباشند.(و جزء كهكشان امرأهالمسلسله يا اندرومدا قرارنگيرند ـ نگارنده) فاصله از M31، 25/2 ميليون سال نوري است. تنها از چنين فاصلة بسيار دوري ممكن است قيفاووسيهاي درخشان آنقدر تاريك بهنظربرسند. اين فاصله، M31 را خيلي دور از لبههاي خارجي كهكشان ما(اندرومدا و نه راه شيري ـ نگارنده) قرارميدهد».
«دلايل هابل در 30 دسامبر 1924 در نشستي به انجمن اخترشناسي آمريكا ارائهشد. با كشفيات او، به منازعة شاپلي ـ كورتيس، پاياندادهشد. جهان(كيهان) خيلي بزرگتر و شلوغتر از آن است كه بتوان تصوركرد هابل قلمرو كهكشانها را كشفكردهاست».(16)
اين جملة آخر، نكتة ظريفي را دربردارد. او قلمرو كهكشانها را به اين دليل نتوانسته كشفكند كه از شكل كيهان آگاهي نداشتهاست. حتي او نتوانسته به منازعة شاپلي ـ كورتيس پاياندهد؛ زيرا آندو بحثشان اين بود كه اگر بسياردور باشند جزء اندرومدا نيستند و اگر نباشند، پس چرا ظاهراً در اين كهكشان نمايانند و ميتوان آنها را بهراحتي در اين كهكشان جايداد؟
دليلي كه هابل آوردهاست، دليل درستي براي حل اختلاف نيست. حتي معلوم نيست كه تعيين فاصلة آنها از روي تيرگي آنها درست باشد، زيرا اگر شكل كيهان را ميدانست، و با توجه به آية خلقنا فوقكم سبعاً شداداً ميدانست كه لايههاي حلزون كيهاني سختاند، عامل ديگري را نيز در محاسبات مربوط به نور و فاصله واردميكرد و چنين مينوشت:
اين دو قيفاووسي در يك لايه از حلزون كيهاني، و سحابي اندرومدا در لاية ديگري از آ ن قرارگرفتهاند و نتيجهميگيريم:
1. چون قيفاووسيها در لاية ديگري نسبت به آندرومدا قراردارند، كدر بهنظرميرسند.
2. ممكن است فاصلة بسيارزيادي با آندرومدا نداشتهباشند؛ ولي درهرصورت جزء آن نيستند.
3. بنابراين شاپلي و كورتيس هردو درست ميگفتهاند و دليل اختلاف آنان نداستن شكل كيهان، و چگونگي لايههاي آن بودهاست.
جنبندگان در كيهان
تاكنون موضوعهاي بسياري پيرامون ساختار كيهان بيانشد، ولي ظاهراً نكتة مهمي باقيمانده كه بدون آن ساختار كيهان ناقص است. زيرا تاكنون به ماده و نيرو پرداختهشد، و اشارهاي به منظور آفرينش از اينهمه آفريدنها نشد. باز هم نگاهي بيفكنيم بر قرآن كريم كه همهچيز را پيش از ديگران به ما گفته تا به بيراهه نرويم:
ومنآياته خلقالسموات والارض وما بثّ فيهما مندابّه وهو علي جمعهم اذايشاء قدير(شوري: 29)
ترجمه: و از نشانههاي او، آفرينش آسمانها و زمين و آنچه كه در آن دو(آسمان و زمين) پراكندهاست از جنبنده، و او بر گرداوري آنها اگر بخواهد، بسيارتواناست.
اين آيه نيز كمنظير و از جهاتي بيمانندند. خداوند در اين آيه يكي از سترگكارهاي خود را به بندگانش ياداوري ميكند. چنينكاري چيست؟
ـ آفرينش كيهان؟ اين را كه در آيات بسياري ياداوريكردهاست. ويژگي اين آيه چيست؟
ـ آفرينش جنبندگان و پراكندن آنها در زمين و آسمان؟ زمين؛ اگر همين زمين خودمان باشد كه همه ميدانيم؛ و نيازي نيست كه در اين آيه آن را به ياد ما بياورد و آيات زيادي نيز در مورد آن وجوددارد.
ـ پس منظور از زمين، ديگر سيارههاست. كه داراي جنبندهاند. درست، اما منظور از آسمانها چيست؟
ـ نكته همين است كه خداوند از واژة كلي ‹جنبنده› يادكرده، زيرا اين واژه همة جانداراني را كه حركت دارند، دربرميگيرد: فرشتگان، جنها، انسانها، حيوانها و شايد گياهان.
اگر هم كساني يافتشوند كه بگويند منظور از جنبنده در كيهان(آسمانها) فرشتگان و يا حتي انرژي جنبشي است، بازهم نميتوان به وجود انواع متفكر و مسؤول در كهكشانها فكرنكرد و از آنها چشمپوشيد.
پس با اين آيه، به كارايي قرآن كريم بيش از پيش آگاهي مييابيم، كه دستكم نهصد سال پيش از جرقة ذهني كپرنيك ميتوانسته به ذهن خوانندگانش جرقهبزند؛ ولي خوانندگانش بدون دقت در آياتش(مانند هميشة تاريخ اسلام) از كنار نكات دانستني آن گذشتند:
«… داستان علمي حتي از زمان كپرنيك سعيميكردهاست با قراردادن انسان در مقابل موجودات غيرانساني، يا ياداوري اين موضوع كه دانش ما دربارة كيهان پيرامونمان چقدر كم است، به جايگاه انسان در جهان بپردازد… كپرنيك اين حقيقت را كشفكرد كه نه كرة زمين و نه انسانيت مركز عالم نيستند، پس امكانداد زندگي فراسوي كرة زمين وجودداشتهباشد».(17)
براي بهترروشنشدن موضوع، آياتي ديگر از قرآن كريم را مورد استناد قرارميدهيم:
الم تر انالله يسجد له من فيالسموات و من فيالارض والشمس والقمر والنّجوم والجبال والشجر والدّوابّ و كثير منالناس و كثير حق عليهالعذاب(حج: 18)
ترجمه: آيا نميبيني همانا خداوند را سجدهميكنند براي او آنكه در آسمانها و آنكه در زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درخت(گياهان) و جنبندگان(حيوانها) و بسياري از مردم(از جن و انس) و بسياري كه شايستة عذاب است!!
رعد: 15ـ ولله يسجد من فيالسموات والارض طوعاً و كرهاً وظلالهم بالغدو والاصال
ترجمه: هركه در آسمانهاوزمين است، با ميلواكراه(خواه، ناخواه) خداوند را سجدهميكنند و سايههاي آنها بامدادان و شامگاهان وجوددارد.
توضيح: در كل قرآن كريم هرجا عبارت «طوعاً و كرهاً» و يا «طوعاً او كرهاً» بيايد منظور آن است كه موجودهايي كه از آنها سخنميگويد، داراي اختيارند، و مانند فرشتگان تكبعدي نيسند.
منظور خداوند از نزول اين آيه آن است كه بگويد در كيهان پهناور او كساني با اين ويژگيها حضوردارند:
1. در جايي از كيهان زندگيميكنند كه ساية آنها از طريق خورشيدها و ماهها پديدميآيد. يعني در جهان مادّه هستند و نه در عالم ملكوت.
2. چون سايه دارند، داراي جسمي مادي هستند.
3. چون اختيار دارند، فرشته نيستند؛ زيرا فرشتگان ذاتاً از خود اختياري ندارند.
آيه 38 سورة فصلت كه ميفرمايد ‹آنان كه نزد پروردگارت هستند شبوروز او را تسبيجميكنند› نيز نميتواند منظور كلام خداوند از ‹آنان› فرشتگان باشد، زيرا كه بر فرشتگان شب و روز نميگذرد.
آيات 93 تا 95 سورة مريم(س): جز اين نيست كه هركس در آسمانها و زمين است به بندگي نزد رحمن ميآيد. بهدرستي كه برشمرديم آنها را شمردني و همگي در روز قيامت فرد فرد نزد او ميآيند.
اگر بگوييم منظور از «من» ملائكه است، اين آيه با آيات پس از خود كه وابسته به آنها نيز هست، مناسبتي نخواهد داشت. زيرا آيات بعد مفهوم بازخواست، محاكمه و رسيدگي به حساب و عقاب را ميدهند؛ هم از اين نظر كه شمارش افراد دركار است و هم از اين ديد كه فرد فرد به نزد پروردگارشان ميآيند. بنابراين نميتواند فرشتگان را شامل شود؛ زيرا از سويي فرشتگان گنهكار نيستند كه مورد بازخواست واقع شوند و از سوي ديگر در روز قيامت ملائكه فرد فرد به نزد پروردگار نميآيند بلكه صف به صف حضور مييابند. «يوم يقومالروح و الملائكه صفا»(نبأ: 38) « وجاء ربك والملك صفاٌ صفاُ»(فجر: 22) زيرا براي تكريم ميآيند و نه براي حساب و عقاب.
ونفخ فيالصور فصعق من فيالسموات و من فيالارض الا من شاءالله ثم نفخ فيه اخري فاذا هم قيام ينظرون.(زمر: 68)
از اين آيه نيز مشخص ميگردد كه در آسمان نيز موجودهاي زندهاي هستند كه با نفخة صور همه بيهوش ميشوند و چون كسي كه در صور ميدمد، اسرافيل(ع) يكي از فرشتگان است، پس كساني كه در آسمانها بيهوش ميشوند فرشتگان نيستند، زيرا فرشتگان ذاتاً مرگ ندارند، مگر بهخواست ويژةالهي.
آيات زير نيز دلايلي است بر مسكونيبودن
ديگر سيارهها از ديدگاه قرآن:
يونس 66، اسرا 55، مومنون 71، نمل 65، و 87 روم 18و 26، انبيا 19، نور 41، شوري 29
يونس 66، اسرا 55، مومنون 71، نمل 65، و 87 روم 18و 26، انبيا 19، نور 41، شوري 29
بازگشتها
1. شرق: 19/3/83 و نوروز 83
2. برگرفته از مقالة نيوزويك، ترجمه و توضيح نگارنده، مندرج در اطلاعات علمي، بهمنماه 1374
3. شرق: 25/2/84
4. مقدمة تاريخچة زمان هاوكينگ صفحة سيزده ، و روزنامة ايران: 26/4/75
5. اطلاعات بينالمللي: 8/9/78
6. نجوم شمارة 70 مقالة پادماده
7. به نقل از برنامة شبكة چهار سيما جمعه 23/2/84
8. شرق: 3/10/82
9. شرق: 7/5/83
10. همشهري: 19/12/82 ص16ـ علمي
11. شرق: 22/2/83
12. نجوم ـ شمارة 76 و 77 مقالة دستاوردهاي شگرف هابل
13. پيام يونسكو: مهرماه 1365
14. نجوم ـ شمارة 72 ـ اخبار
15. نجوم ـ شمارة 76 و 77 مقالة دستاوردهاي شگرف هابل
16. كهكشان و اخترنما ـ ويليام كافمن ص 29 و 40
17. شرق: 16/10/83 صفحة علم
2. برگرفته از مقالة نيوزويك، ترجمه و توضيح نگارنده، مندرج در اطلاعات علمي، بهمنماه 1374
3. شرق: 25/2/84
4. مقدمة تاريخچة زمان هاوكينگ صفحة سيزده ، و روزنامة ايران: 26/4/75
5. اطلاعات بينالمللي: 8/9/78
6. نجوم شمارة 70 مقالة پادماده
7. به نقل از برنامة شبكة چهار سيما جمعه 23/2/84
8. شرق: 3/10/82
9. شرق: 7/5/83
10. همشهري: 19/12/82 ص16ـ علمي
11. شرق: 22/2/83
12. نجوم ـ شمارة 76 و 77 مقالة دستاوردهاي شگرف هابل
13. پيام يونسكو: مهرماه 1365
14. نجوم ـ شمارة 72 ـ اخبار
15. نجوم ـ شمارة 76 و 77 مقالة دستاوردهاي شگرف هابل
16. كهكشان و اخترنما ـ ويليام كافمن ص 29 و 40
17. شرق: 16/10/83 صفحة علم
No comments:
Post a Comment