Friday, May 18, 2012

راسو

راسو
)برای همگان, ویژه کودکان (

راستي تا حالا نام ‹راسو› رو شنيده‌ايد؟ به اون موش‌خرما هم مي‌گن. حالا چرا به اون موش‌خرما مي‌گن، نميدونم.
        وقتي بچه بودم توي خونمون يه صداهايي مي‌شنيدم؛ و وقتي كه از بابام ‌پرسيدم كه اين صداها چيه؟ ‌گفت يه دونه راسو ‹دوروبر› خونة ما زندگي مي‌كنه. من هم از خودم مي‌پرسيدم راستي چرا يه دونه؟ مگر مي‌شه يه دونه باشه؟ پس زن و بچه‌هاش چي؟ يا اگر كوچولوه پس پدر و مادرش چي؟ آدم(ببخشيد، موش‌خرما) مگر مي‌تونه تنها باشه؟ آدم(ببخشيد، موش‌خرما) كه تنها و بي‌زن‌وبچه يا بي‌پدرومادر كه نمي‌شه. میشه؟ گیریم هم که تنها باشه ولی از كجا اومده؟ بگذريم.
        راستي چرا بابام نگفت توي خونة ما، گفت دوروبر خونه ما لونه‌كرده؟ اين رو من بعدها فهميدم. چون موش‌خرما برخلاف موش ‹خانگي› توي خونه لونه‌نمي‌كنه. شايد هم به همين دليل به اون مي‌گن موش‌خرما، يعني موش نخلستان. آدم اگر آدم باشه توي خونه زندگي‌مي‌كنه. موش هم اگر موش واقعي باشه توی خونه بايد زندگی ‌كنه. البته اين را هم بدونيد كه از قديم و نديم گفته‌اند كه ديوار موش دارد و موش گوش دارد پس معلوم مي‌شه موشی كه توی خونه‌های قدیمی زندگي می كرده توی ديوار خونه لانه درست مي‌كرده.
راستي يادتون باشه كه موش‌خرما به اون موشهايي كه چاق‌وچله هستن و توي فاضلاب و جوي آب و كثافت‌ها زندگي مي‌كنن نمي‌گن. موش خرما براي خودش يك‌كسيه، بروبيايي داره و كثافت‌كاري نمي‌كنه، ولي يك‌كارهايي هم مي‌كنه. من سروصداهايي رو كه اون راه می انداخت،‌ مي‌شنيدم. مي‌شنيدم كه سروصداهايي از توي كانال كولر راه‌مياندازه. پشت اتاق من خرت‌وخرت مي‌كرد و يه چيزهايي رو جابه‌جامي‌كرد.
        توي عالم بچگي پيش خودم مي‌گفتم اين آدم(ببخشيد راسو) اين پشت‌‌ومشتا چكار مي‌كنه؟ لابد براي خودش دم‌ودستگاهي داره كه شب‌ها هيچ صدايي از او در نمي‌ياد، ولي صبح زود مثل آدم‌هاي منظم و مرتب، لباس‌هاشو مي‌پوشه و ‌كار خودش رو شروع‌مي‌كنه. بعدها فهميدم حيوونا لباس نمي‌پوشن و تنها انسان‌هاي متمدنند كه لباس مي‌پوشن، و يا كساني پيدامي‌شن كه به بعضي از حيوونا لباس مي‌پوشونن.
        يه روزي به بابام گفتم اين راسوه يه مرتبه نياد روی دريچة كولر فشار بیاره اونو باز كنه  و بياد توي خونة ما و يه‌مرتبه بره سر وقت خواهر كوچولوم و همه‌مون رو بيچاره كنه. ولي بابام خنديد و گفت:
"نه پسرم من خيلي فكركردم كه اين راسو چه‌جوري رفته توي كانال كولر و به اين نتيجه رسيدم كه نمي‌تونه توي كانال رفته باشه؛ بلكه روي كانال مي‌ره و اين سروصداها را درمي‌ياره. ولي نمي‌دونستم از كجا به خونه راه پیداکرده، تا اينكه از يك ‌كسي كه از من كوچكتر بود ولي راسوها رو بهتر از من مي‌شناخت پرسيدم و او گفت: راسو خاك‌ها رو جابه‌جامي‌كنه، توي خاك نقب(راه زيرزميني)مي‌زنه و از هرجايي كه نرمتر باشه توي خونه راه بازمي‌كنه". و من اون موقع بود كه فهميدم از كجا به خونة ما راه‌پيداكرده. بابام ادامه داد: «بله خدا به هركسي يك وسيله‌اي دا‌ده تا روزگار خودشو بگذرونه».
        اين هم شناسنامه راسو از فرهنگ عميد: "جانوري است از طبقه پستانداران. بزرگتر از موش خانگي. رنگش خاكستري سير مايل به زرد است. در آفريقا و آسيا خصوصا هندوستان پيدا مي‌شود. مار را مي‌خورد و موش را مي‌كشد. در نزد مصريان باستان مقدس بوده و آن را موش خرما هم مي‌گويند".
احمد شماع زاده 1386

No comments:

Post a Comment