Thursday, November 28, 2013

گام هایی برای اتحاد و تفاهم-1

گامهایی برای اتحاد و تفاهم-1

گویند عمر بن الخطّاب روزی بالای منبر پیامبر رفت و مردم را از این که مهریه زنانشان را بیش از چهارصد درهم قرار دهند، منع کرد پس از آن که از منبر پایین آمد زنی از او پرسید: ای خلیفه! آیا ما از کتاب خدا پیروی کنیم یا  از حرف های تو؟ عمر گفت: البته از کتاب خدا.زن گفت: مگر تو در قرآن نخوانده ای که خداوند متعال می فرماید: « وَ آتَیتُماِحداهُنَّ قِنطاراً » (و مال فراوانی ـ به عنوان مهریه ـ به او پرداخته ایدنساء آیه 20عمر وقتی این را شنید گفت: "کلُّ النُاسِ افقهُ مِن عُمر حتّی المُخَدَّراتِ فی الحِجالِ"(تمامی مردم از عمر عالم تر هستند حتی زنان پرده نشین)سنن بیهقی ج 7 ص 233 ـ محاضرات الادباء ج 1 ص117 و دوباره به بالای منبر رفت و از اشتباهش روی برگرداند.المجموع – محیى الدین النووی – ج ۱۶ – ص ۳۲۷- دارالفکر)
طبق نص علمای اهل سنت. جناب عمر بن خطاب دستور به رجم زنی میدهد که فرزندش را در شش ماهگی از حاملگیش به دنیا آورده است. جناب عمر بن خطاب دستور به رجم زنمیدهد. علی بن ابیطالب در بین راه آنانرا میبیند و به عمر تذکرخود که کلام تو با آیات قران مخالف است سپس عمر چنین میگوید: همانا اگر علی نبود عمر هلاک میشد. (ینابیع المودة لذوی القربى – القندوزی – ج ۲ – ص 1۷۲)

خود اهل تسنن مى‏گويند عمر در هفتاد مورد (يعنى در موارد زياد، و واقعاً هم موارد خيلى زياد است) گفت: لَوْ لا عَلِىٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ. اميرالمؤمنين اشتباهاتش را تصحيح مى‏كرد، او هم به خطايش اقرار مى نمود. (مجموعه ‏آثار استادشهيدمطهرى ج‏4 ص 718)
يكى از كسانى كه در زمان جاهليت دختران خود را زنده به گور كرده است، خليفه دوم عمر بن خطاب بوده است . طبرانى در معجم كبير خود روايتى را با سند صحيح نقل مى‌كند كه عمر بن خطاب، در حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله اعتراف مى‌كند كه دخترانش را زنده به گور كرده است.نووى شافعى در كتاب المجموع مى نويسد:از عمر بن خطاب روايت شده است كه گفت: اى رسول خدا ! من در دوران جاهليت دخترانم را زنده به گور كرده‌ام (چه كار كنم؟) . آن حضرت فرمود: براى هر دخترى كه زنده به گور كرده‌اي، يك بنده آزاد كن .مؤوده به دخترى مى‌گويند كه در زمان تولد كشته شده است. مردم دوران جاهليت، اين كار را به خاطر ترس از ننگ و فقر مى‌كشتند.
وَرُوِيَ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَالَ : يَا رَسُولَ اللَّهِ ، إِنِّي وَأَدْتُ فِي الْجَاهِلِيَّةِ فَقَالَ : أَعْتِقْ عَنْ كُلِّ مَوْؤُودٍ رَقَبَةً .والموؤودةُ البنتُ المقتولةِ عندما تَوَلَّدَ ، كان أهلُ الجاهليةِ يفعلونَ ذلك مخافةَ العارِ والفقرِ.النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، المجموع، ج 19 ، ص 187 ، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، التكملة الثانية.الماوردي البصري الشافعي، أبو الحسن علي بن محمد بن حبيب (متوفاى450هـ)، الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج 13 ص 67 ، تحقيق الشيخ علي محمد معوض - الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999م.( سایت ولی عصر «عج»)

از عمر نقل شده است كه دو خاطره از دوران جاهليت دارم كه يكى از آن‌ها مرا گريه و ديگرى به خنده مى‌آورد .اما آن خاطره‌اى كه مرا به گريه درمى‌آورد اين است كه : من رفتم تا دختر خودم را زنده به گور كنم؛ من براى او گودال مى‌كندم؛ ولى او خاك‌ها را از ريشم مى‌زدود؛ در حالى كه نمى‌دانست من چه قصدى براى او دارم. وقتى اين خاطره را به ياد مى‌آوردم، گريه مى‌كنم. اما ديگري: من خداى از خرما مى‌ساختم، شب‌ها آن را بالاى سر خود مى‌گذاشتم تا از من محافظت كند؛ وقتى صبح مى‌شد و گرسنه مى‌شدم، آن را مى‌خوردم . وقتى اين خاطره را به ياد مى‌آورم، به خودم مى‌خندم .
وقد جاءَ عن عمرَ رضي الله عنه قولُه : أمرانِ في الجاهليةِ . أحدُهما : يُبْكِيْنِي والآخرُ يُضْحِكُنِي .أما الذي يبكيني : فقد ذَهبتُ بابنةٍ لي لِوَأْدِها ، فكنتُ أحفَرُ لها الحفرةَ وتَنْفُضُ الترابَ عن لِحْيَتِي وهي لا تدري ماذا أريدُ لها ، فإذا تَذَكّرتُ ذلك بَكَيْتُ .والأخرى : كنت أصْنَعُ إلهًا من التمرِ أضَعُهُ عند رأسي يَحْرُسُنِي لَيلاً ، فإذا أصْبَحْتُ مُعَافًى أكلتُه ، فإذا تَذَكرت ذلك ضَحِكْتُ من نَفْسِي .
لجكني الشنقيطي، محمد الأمين بن محمد بن المختار (متوفاى 1393هـ.)، أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن، ج 8 ص 439، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بيروت. - 1415هـ - 1995م.التميمي الحنبلي، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفاى 1225هـ)، الفواكه العذاب في الرد علي من لم يحكم السنة والكتاب، ج 9 ص 80 ، طبق برنامه الجامع الكبير.الجكني الشنقيطي، محمد الأمين بن محمد بن المختار (متوفاى 1393هـ.)، أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن، ج 8 ص 439، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بيروت. - 1415هـ - 1995م.التميمي الحنبلي، حمد بن ناصر بن عثمان آل معمر (متوفاى 1225هـ)، الفواكه العذاب في الرد علي من لم يحكم السنة والكتاب، ج 9 ص 80 ، طبق برنامه الجامع الكبير.(سایت ولی عصر «عج»)
مطالب فوق را از یک سایت مبلغ شیعه برداشتم. هر چند بنا به دلایل محکم و کاملا منطقی که در حال ارائه آن هستم این قبیل اسناد به ظاهر تاریخی و کهن موسوم به میراث اسلامی را معتبر نمی دانم و کوچک ترین حقیقتی و هویتی برای این متون تفرقه انگیز قائل نیستم ، ولی نتیجه ای که از این قبیل متون که توسط شیعه جهت تحقیر و تمسخر خلیفه دوم مسلمین و اثبات بر حق بودن مکتب خود مطرح می کنند ، می گیرم کاملا خلاف برداشت آن هاست .
1- اتفاقا چنین متونی نه تنها سند تحقیر عمر نیست، بلکه بزرگترین اسناد بزرگی شخصیت و فهیم بودن یک انسان است، چون هم امروز هم جهان اسلام در حسرت یک چنین حاکم نقدپذیر و منصف و دموکراتی است که نه تنها هیچ ممنونعیت و مجازاتی برای منتقدین در حکومت خود ندارد، بلکه ازپذیرش این انتقادات صحیح و منطبق با قرآن و عقل مردم تحت لوای حکومتش ندارد و به چنین فردی میگویند مصلح بزرگ. اوج این تواضع و حق پذیری آنجاست که عمر در ملاء عام بدون غرور و تکبر و ترس و خجالت از قضاوت عموم بخصوص دشمنان و بدخواهان اشتباهات خود را میپذیرد که این رفتار کاملا منطبق با قرآن است . و حتی از شخصی مانند علی که او را متوجه اشتباهاتش میکند تشکر و قدردانی هم میکند.
چنین رفتارهایی که امروز تقریبا نزد هیچ رهبر و حاکم اسلامی در جهان اسلام برخلاف رفتار و منش لااقل ظاهری  حاکمان غربی، سابقه و نظیر ندارد واقعا لازمه حیاتی و فوری دنیای اسلام و حتی جهان، جهت رسیدن به بالندگی و پیشرفت و وحدت بین مسلمین است.
2- از سوی دیگر شیعیان را دعوت می کنم ، بجای این برداشت های کلیشه ای، اندکی روی این موضوع تامل کنند که آیا این داستان های به اصطلاح ضد «عمر»ی که برخی ازآن ها به حدی کودکانه و مسخره است که هیچ انسان بالغ و عاقلی نمی تواند آن ها را بپذیرد و کاملا دست هایی را نشان می دهد که قصد تمسخر و تخریب شخصیت عمر را دارند ، نمی تواند از سوی همان هایی که به قولی صب و دشنام دادن به امام علی و بدگویی از او را رواج دادند باشد تا چهره نزدیک ترین اصحاب رسول خدا و در کل شخصیت های بزرگ اسلامی را تخریب کرده و به لجن بکشند و چهره ای جاهل گونه از مسلمین به مردم جهان نشان دهند ؟
3- نکته دیگر اینکه باز نشانگر نهایت منطق و انصاف اهل سنت است و آن اینکه با کمال صداقت و بدون واهمه این روایات و داستان های « ضد عمر» را در کتب معتبر خود نقل کردند و تلاش نکردند این گونه روایاتی را که نقطه ضعفی برایشان می تواند محسوب شود از کتاب هایشان حذف کنند. و حتما توجیه شان هم این بوده که واقعا چنین داستان هایی نشان نقطه ضعف عمر و مکتبشان نیست و نمی تواند بعنوان دست آویزی جهت نقد مذهبشان از سوی مخالفین مورد استفاده قرار گیرد که واقعا هم همین طور است. به راستی همین چند روایت که انتخاب کردم راهنمای بزرگی برای زمان ماست وقتی که می بینیم دو رقیب مانند «علی» و «عمر» علارغم این همه اختلاف ، در کنار هم برای اعتلای جامعه اسلامی می کوشند و امام علی نه تنها سعی نمی کند از روی حسادت و فرصت طلبی از چنین ناآگاهی ها و اشتباهاتی در جهت تخریب شخصیت رقیب خود و به زیر کشیدن او استفاده کند بلکه کاملا برادرانه و دلسوزانه او را راهنمایی می کند و «عمر» هم با چنان تواضع و فروتنی ای تسلیم «حقیقت» میشود که بدون خجلت بلکه با شجاعت و جسارتی ستودنی اعلام می کند: «لولا علی لهلک عمر – اگر علی نبود عمر قطعا هلاک می شد».
ارزش چنین رفتارهایی که به راستی باید الگوی امروز حکومت اسلامی ، در سراسر جهان قراردهیم در این است که شخصی مثل عمر با وجود اینکه حاکمی مقتدر است و تمام امور و لوازم قدرت را در اختیار دارد، از این لوازم و امور قدرت به عنوان ابزار سیاسی جهت سانسور و سرکوب مخالفین استفاده نمیکند و فضای حکومتش چنان باز و شفاف و آزاد است  که حتی یک زن مسلمان میتواند بدون ترس و حتی با جسارت اشتباه او را در جمع مطرح کند. به راستی چنین داستانهایی به خوبی به خواننده باهوش و با درایت و عاقل نشان میدهد که در صدر اسلام مانند امروز حسادت و سیاست و تزویر و کینه و بغض وجود نداشت . واقعا وقتی انسان به مطالعه تاریخ صدر اسلام میپردازد، متوجه میشود در عین اینکه بزرگترین اختلافها و وقایع مهم در همان زمان رخ داده ، اما  تعصب و کینه و حسادت مانند پیروان امروزین شیعیان علی وجود نداشته که جای درس بزرگی است و آن اینکه عده ای سعی دارند با نبش قبر گذشته و توجه عوام به عقب و وقایع گذشته (گذشته خودش اسمش رویش است ، یعنی گذشت و تمام شد! ولی گویا عده ای دوست ندارند ما به حال و آینده خود بپردازیم) آنها را از حقایق و مشکلات وفرصتهای حال و آینده دور کنند و مسلمین را در مردابی از رکود و عقب ماندگی نگه دارند . بهترین تعبیری که درباره این رفتار ها می توان بکار برد کاسه داغ تر از آش شدن است!
از طرفی برخورد های آرام و صبورانه اهل سنت با این تمسخر ها چنان عجیب است که حکایت از اطمینان روانی و درونی آنها از هویت و رفتار ها و اعتقاداتشان دارد. بر عکس ، از نظر روان شناسی قابل اثبات است که کسانی که به تمسخر دیگران و تخریب شخصیت و عقیده دیگران برای اثبات شخصیت و عقیده  خود دارند، به خود اعتماد ندارند و اعتقاداتی متزلزل و غیر منطقی دارند.
به همه شما برادران و خواهران فهیم و عقل مدار شیعه ، به عنوان کسی که قبلا شیعه بوده ولی بنا به دستور قرآن اکنون خود را فقط یک مسلمان فارغ از مذهب شیعه و سنی میدانم ، برادرانه و بر اساس قرآن توصیه می کنم به چنین مطالبی در هیچ جا بخصوص وبلاگ ها و سایت های منتصب به شیعه ولی در واقع منافق که تنها لباس شیعه جهت اختلاف اندازی به تن کرده اند ، کوچک ترین توجهی نکنید و پای حرف هایشان ننشینید و از آنها انتقاد کنید. بدانید که اهل سنت بسیار منطقی و مسلمان منشانه همه جا علی رغم اختلاف عقیدتی با شما ، نهایت ادب و احترام را برای برادران شیعه خود قائلند و احترام بسیار زیادی برای حضرت علی قائل بوده و در مقابل این همه تفرقه افکنی های مزدوران دشمن که در لباس شیعه به معروف ترین و محترم ترین اصحاب رسول خدا فحاشی می کنند ، بزرگ منشانه ، کوچک ترین بی احترامی و بی حرمتی به حضرت علی جهت تلافی کردن نمی نمایند و همیشه در کنار نام حضرت علی مانند ابوبکر و عمر و عثمان عبارت (رضی الله عنه) یعنی خدا از آنها راضی باشد، به کار می برند.
به راستی آیا با این سخنان غیر منطقی و پوچ و با این روش می توان گذشته را تغییر داد تا مثلا حضرت علی جانشین پیامبر بشود و مشکلات کنونی مسلمین حل و فصل شود؟ شیعه واقعی و عاقل و قرآن مدار از چنین روش های متحجرانه ای دوری می کند و به جای این هجو و فحاشی و مرثیه سرایی ها برای گذشته ، به حال و آینده تفکر می کند و می داند اگر امام علی جانشین پیامبر نشد ، سخنان والا و حکیمانه  و مشی زندگی اش هنوز باقی مانده و به جای تلاش بی هوده جهت باز گرداندن گذشته می توان از راه او پیروی کرد.
چرا که خدا در قرآن کاملا منطبق با چنین رفتار هایی و در مورد چنین اختلافاتی ،  آنجا که یهودیان و مسیحیان بر سر یهودی یا مسیحی بودن حضرت ابراهیم با هم مجادله می کردند (درست مانند امروز ما که درباره جانشینی حضرت علی یا ابوبکر بعد از پیامبر اختلاف داریم) چنین راهنمایی و توصیه می کند :
تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿134﴾وَقَالُواْ كُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿135﴾أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ كَانُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ﴿140﴾تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ﴿141﴾
به راستی مگر جانشینی پیامبر به جز وسیله ای بود برای نیل و عملی کردن هدفی خاص ؟ آیا منطقی است که هدف را رها کرده و در وسیله متوقف شویم؟
در پایان آیه ای از قرآن را ضمیمه مطلب می کنم که به راستی وصف حال کسانی است که به جای ترویج قرآن و اسلام یعنی روح برادری و اتحاد و دوستی و همدلی و بسط عدالت و علم و دانش در جامعه اسلامی، متاسفانه مزورانه و موذیانه در لباس شیعه مطالبی سخیف از این دست را در اینترنت رواج می دهند و وقت خود را صرف آن می کنند:
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ
و گروهی از مردم کسانی هستند که سخنان پوچ و بیهوده را مبادله می کنند ، برای اینکه از راه خدا مردم را دور کنند و دین و راه خدا را به تمسخر و ریشخند بگیرند . قطعا برای این افراد عذابی سخت اعمال خواهد شد. (لقمان-6)


No comments:

Post a Comment