لحظه
فرارسیدن زلزله را نمیتوان پیش بینی کرد، اما فروپاشی اخلاقی یک جامعه را
از رصد ترکها بر بدنه ی آن میتوان احساس کرد. همه ناهنجاریهای کوچک و
بزرگ اطراف ما سیگنالهای جدیای هستند از سوی جامعه برای فهماندن وضعیتی
ویژه.
پیامدهای تاخیری مجموعه روندهای اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه
ایران به ویژه در یک دهه ی اخیر، به برآمدن وضعیتی ویژه از انحطاط اخلاقی
در جامعه منجر شده است که علائم آن هرروز در شکلی نوتر و غافلگیرکنندهتر
از موارد پیشین بروز میکند.
شاید ناامیدکنندهترین این موارد را
بتوان همین مورد اخیر "اسیدپاشی تفریحی" دانست. شوخی ساختن از سیه روزی
انسانها، تفریح با ویرانی چفت و بستهای جامعهای که ما را در بر گرفته،
غم انگیزترین نمود انحطاط اخلاقی جامعه ماست.
شکاف
طبقاتی فزاینده، پیدایش طبقهای از ثروتمندان جدید و بروز اجتماعی آنها در
ماجرای "بچه پولدارهای تهران"، در کنار رانده شدن لایههایی از طبقه متوسط
به انبوه بی چیزان جامعه و گسترش فشار اقتصادی و اجتماعی بر طبقه ی کارگر،
همچنین افزایش مشهود آمار جرائم غیرسازمان یافته و کوچک به مثابه نشانی از
فقر گسترش یابنده، در کنار گسترش و عادی شدن جرایم اقتصادی عظیمی که فرای
قوه تخیل عموم مردم هستند، تنها بخشی از عوارض فساد و ناکارآمدی ریشه دار
در سازوکار اجتماعی جامعه ایران است.
نمیتوان این فساد را به سادگی
به نهاد دولت نسبت داد و با نالهای از سر عجز و یادی از گذشتهای مبهم و
غبارآلود سر زندگی عادی برگشت، این فساد آنچنان گسترش یافته که با کمی
بدبینی میتوان در بسیاری از خانهها از آن سراغی گرفت.
فردگرایی
افراطی نهادینه شده را و بی مسئولیتی در برابر آنچه جلوی چشم ما، اما نه
برای ما، اتفاق میافتد، باید دنبالههای همین انحطاط اخلاقی فراگیر دانست.
مهمترین
وظیفه یک ساختار فاسد در تثبیت خود، قبولاندن این گزاره است که "وضعیت
قابل تغییر نیست" ، لحظه پذیرفتن این گزاره، لحظه فروپاشی است؛ از این نقطه
به بعد منطق سفت و سخت فردگرایی ما را فرا میخواند تا "کلاه خودمان را
سفت بچسبیم تا باد..." و این یعنی آغاز تلاش برای سهم بیشتر از ساختار فاسد
و همزمان تلاشی پنهان در روغن کاری چرخدندههای آن.
تمام سال ۸۸ را
اما باید استثنایی بر این قاعده مسلط در دهه اخیر ایران دانست، تلاشی برای
پس زدن ماشین فساد از سوی جامعه و تلاش برای بازسازی جامعهمحور در برابر
مدل حاکم الیگارشی سرمایه نظامی.
سرکوبی این تلاش اما پیامدهایی فاجعه بارتر برای امیدوارانی درپی داشت که در پی بازسازی انسانیتر جامعه بودند.
نتیجه
این سرکوب نه تنها ادامه روند سابق که سرعت گرفتن آن شد. وضعیت نامطلوب
خودش را تثبیت کرده بود، به علاوه توانسته بود تصویر جاودانگی خود را
فراگیر کند. و این یعنی همان لحظه فروپاشی! حالا گروه بسیار کمتری به تغییر
وضعیت امیدوار مانده بودند.
فوران سرمایه اجتماعی، همبستگی و احساس
مسئولیت در برابر سرنوشت عمومی را، که تجربه مشترک بخش بزرگی از مردم در
روزهای ۸۸ بود، باید بهترین نشانگر وضعیت دانست.
میزان همبستگی اجتماعی رابطهای معکوس با ناهنجاریها و فردگرایی نهادینه شده در بدنه یک جامعه دارد.
تصور
اینکه جوانانی پیدا میشدند که در آن روزها برای تفریح و به قصد خنده
اسپری خوشبوکننده را به استعارهای تلخ از اسپری فلفل به صورت دیگری
بفشانند تقریبا غیرممکن است، اما امروز وجود کسانی که در "شوخی اسیدپاشی"
به ناگاه آب در صورت دختران بپاشند و قهقهه زنان دور شوند و دختر در هراس
فروریختن دنیا بر سرش اشک بریزد، واقعیت جامعه ایران شده است.
اما مسئول و مقصر این وضعیت ویژه کیست؟ نمیتوان جواب دقیقی به این سوال داد، اما بهترین جواب شاید "همه ما" باشیم.
تقصیر
بزرگ ما تن دادن عمومی به وضعیت مسلط است، بخشی از ساختار شدن در پی
ناتوانی از تغییر آن و در بهترین حالت سکوت در برابر آنچه در برابر چشممان
اتفاق می افتد.
و راه رها شدن از این وضعیت؟ شاید راه رها شدن از
اسیدپاشی دستگیری عامل آن و برخورد پلیس باشد، اما آنچه روشن است راه رها
شدن از وضعیت نگران کننده اخلاقی جامعه این نیست. از قضا برخوردهای نیروهای
انتظامی و قوه ی قضاییه ایران خود یکی از اصلیترین ابزارهای نهادینه کردن
خشونت و بی اخلاقی در جامعه ایران بوده است پس نمی توان راه نجات از
وضعیتی را در علل همان وضعیت جستجو کرد.
راه شاید همان باشد که آن
چند صد یا چند هزار نفری که در روزهای اخیر در برابر سازمان ملل یا سفارت
ترکیه یا در شهرهای کردستان برای نشان دادن واکنش به وضعیت کوبانی و حمایت
از مقاومت آن نشان دادند.
مردمی که مقابل دادگستری اصفهان یا مجلس
رفتند تا اعتراضشان را با حضور هم بزرگ کنند بهترین راه را برای برکندن
خشونت از جامعه، بازگرداندن همبستگی و مسئولیت اجتماعی به سازوکار اجتماع
نشان دادهاند. اینها شاید آخرین ارگانهای زنده تنی محتضر باشند. آخرین
بارقههای امید.
No comments:
Post a Comment