تلقي ما از جهان يك تلقي غيرواقعي است
محمود سريع القلم
۲۷ آذر ۱۳۹۳
ابعاد قدرت در يك كشور بايد غيرمتمركز باشد
محمود سريع القلم
۲۷ آذر ۱۳۹۳
ابعاد قدرت در يك كشور بايد غيرمتمركز باشد
توسعهيافتگي قابليت گوگل شدن دارد
در رابطه با بحث توسعهيافتگي در ابتدا بنيانها را ذكر ميكنم و بعد از آن به فرآيندها و نتايح حاصل از اين بنيانها براي آينده كشور اشاره ميكنم. نخستين مساله اين است كه توسعهيافتگي يك امر جهانشمول و دستاورد بشري است. توسعهيافتگي تحت تاثير كشورها، جغرافياي خاص و فرهنگ خاصي نيست و تحت تاثير اصول خاصي هست. توسعهيافتگي يك پديدهيي است كه جنبه فرمولي و رياضي پيدا كرده و مانند علوم پزشكي و مهندسي به يك چارچوب مشخصي رسيده است. من تعجب ميكنم در كشور ما هنوز همايش در رابطه با توسعهيافتگي برگزار ميكنند. مورد بعدي اين است كه توسعهيافتگي قابليت گوگل شدن دارد. يعني لزومي ندارد كه اين همه ما در كشور همايش و كنفرانس توسعهيافتگي برگزار كنيم و مباحث تكراري مطرح شود و حرفهاي تكراي صرف و دور از واقعيتهاي جامعه خود ما و نظام بينالملل مطرح شود و دوباره به اين مباحث برگرديم كه در دهه ٤٠ در ايران مطرح بوده است. ما راحت ميتوانيم به نتايجي كه جهان در اين رابطه دست يافته برسيم. مورد آخر در مقدمه اين است كه اگر بحث توسعهيافتگي قرار است در اين كشور به نتيجه برسد صرفا در حوزه نخبگان است. ما دو راه براي توسعه داريم؛ يا بايد جامعه تصميم بگيرد يا نخبگان. جامعهيي ميتواند در رابطه با توسعه تصميم بگيرد كه تشكل، حزب، آگاهي داشته باشد و همچنين نسبت به مسائل خودش و جهان به يك اطمينان نسبي رسيده باشد. در ميان كشورهاي در حال توسعه اين وضعيت يا وجود ندارد يا بسيار ضعيف است. در تمام كشورهايي كه در خارج از غرب به توسعهيافتگي رسيدند، مانند مالزي، سنگاپور، كره جنوبي و چين و... تصميمگيري براي پيشرفت كشور نزد نخبگان سياسي و نخبگان فكري بوده است. يعني جايي كه تصميم گرفته شده كشور بايد پيشرفت كند، لوازم آن توسط نخبگان فراهم شده است.
اصول توسعهيافتگي مبتني بر تجربه بشري است
مساله بعدي در اين رابطه بحث متدولوژي (روششناسي) توسعهيافتگي است. من بحث توسعهيافتگي را به دوقسمت تقسيم ميكنم؛ يكي اصول توسعهيافتگي است، يكي الگوي توسعهيافتگي. اصول توسعهيافتگي مبتني بر تجربه بشري است و جنبه بينالمللي دارد. يعني نميشود گفت چون ما ايراني هستيم براي پيشرفت به علم و صنعت كاري نداريم و ميخواهيم راه ديگري برويم. اصول توسعهيافتگي جنبه جهاني دارد. شايسته سالاري، بروكراسي كارآمد، صنعتي شدن، هماهنگي ميان سه قوه، توزيع عادلانه امكانات، دانشگاههاي حلالمسائلي، محوريت توليد و فناوري و تصميمگيريهاي اقتصادي غير سياسي، تجربههاي بشري هستند. اگر تجربه آلمان را مطالعه كنيم دقيقا همان تجربه كره جنوبي است. يعني همگي اصولي را مشتركا به كار گرفتهاند تا بتوانند پيشرفت كنند. اما در بحث الگوهاي توسعهيافتگي كشورهاي مختلف ميتوانند راههاي مختلفي را طي كنند. الگوي توسعهيافتگي يعني اينكه كشوري، جغرافيا، فرهنگ و منابع خود را مطالعه كند و ببيند از چه طريقي ميتواند توليد ثروت كند تا به يك مزيت نسبي برسد. كشور ما دوهزار كيلومتر مرز در خليج فارس دارد. شما اين را مقايسه كنيد با ١٢ كيلومتر مرز عراق كه هميشه در يك حقارت ژئوپولتيك قرار گرفته است. بسياري از رفتارهاي سياسي عراق در گذشته تحت تاثير اين كم بودن دسترسياش به خليج فارس بوده است. كشور ما عمق ژئوپولتيك دارد. به اين معنا كه عرض و طولش مناسب است. اين عرض و طول را مقايسه كنيد با عربستان يا كشوري خاص مانند شيلي كه يك باريكهيي است. كشور ما از دوطرف به دريا دسترسي دارد و يكي از آنها (خليج فارس) بسيار مهم و بينالمللي است. كشور ما منابع انساني منحصر به فردي دارد. مطالعاتي كه انجام گرفته نشان ميدهد از مراكش تا پاكستان و در ميان ٥٥ كشور مسلمان ايران بهترين شرايط را در منابع انساني دارد. در ميان اين كشورها به ندرت كشوري يافت ميشود كه هم كارگردان داشته باشد و هم فيزيكدان. هم بهترين اطبا را داشته باشد و هم ماهرترين مهندسين. هم مورخ داشته باشد و هم اينكه مردمش به بهترين نحو زبانهاي ديگري را ياد بگيرند. بنابراين تواناييهايي كه در ايران است، در ميان كشورهاي مسلمان منحصر به فرد است و در جهان هم رتبه ما ١٥ است. اگر بخواهيم اين را تبديل به قدرت و ثروت كنيم بايد ببينيم كه راه ما چيست؟ بايد سراغ صنايع سبك برويم يا كشاورزي؟ ما از اين طريق ميتوانيم ثروت اقتصادي توليد كنيم. كشوري كه ثروت ندارد نميتواند فرهنگ خود را زنده نگه دارد. ثروت هم صرفا به معناي پول نيست، به معناي امكانات است. اگر ما بخواهيم فرهنگ و تمدن خود را در دنيا مطرح كنيم نياز به امكانات داريم. در كشور ما به نظر ميرسد كه پتروشيمي و فناوري اطلاعات بهترين شرايط را دارند. اتفاقا بسياري از متخصصان ما معتقدند كه مزاياي نسبي در كشاورزي نداريم و منابع آبي را بهتر است كه در جاي ديگري مصرف كنيم. در يكي از كنفرانسهايي كه در داووس حضور داشتم، خود بيلگيتس شخصا به من گفت؛ اي كاش روابط ما عادي بود كه من يك مركز ويژه براي جوانان ايراني در ايران درست ميكردم. وي ميگفت ما از چينيها و هنديها بسيار استفاده ميكنيم، اما نسل ايرانيها نسلي ديگر است و توانهاي متفاوتي دارند. در منطقه سيليكون ولي در شمال كاليفرنيا كه مركز آي. تي جهان است ٧٠ درصد غيرامريكايي هستند. عمده اين ٧٠ درصد چينيها، هنديها و ايرانيها هستند. در حدي اين سه مليت در حوزه فناوري امريكا نقش عمده ايفا ميكند كه در يك سند به عنوان تهديد عليه امنيت ملي امريكا معرفي شده است.بحث ديگر اين است كه اگر بخواهيم در مسير توسعهيافتگي حركت كنيم بايد به يك سري بنيانهاي فكري برسيم و مورد اجماع نخبگان سياسي، فكري و دانشگاهي ما قرار بگيرد. در يك كشور خوب است كه اختلافات در حوزه سياستگذاري باشد. اما اختلاف در مسائل كلان فكري و فلسفي براي حكمراني بسيار مضر است. يعني يك كشور نميتواند ١٥٠ سال صبر كند به اين نتيجه برسد كه غرب به چه معنا است. آيا غرب خوب است يا بد؟ بايد از آن فاصله گرفت؟ بايد با آن اتحاد استراتژيك داشت؟ بايد احتياط كرد؟ بايد قوانين داخل كشور را غني كرد؟ بايد قوه مقننه مسلطي در كشور داشته باشيم تا بتوانيم از زيادهخواهيهاي غرب جلوگيري كرد؟ بالاخره ما بايد به يك اجماع برسيم. اختلافات ما در اين زمينهها همان اختلافات ١٥٠ سال گذشته است و اين براي كشور مضر است. اشكال ندارد كه ما در نرخ ماليات با يكديگر اختلاف داشته باشيم، اما بايد به اين اجماع برسيم كه در كجا هستيم و به كجا ميخواهيم برويم. اگر يك دولت برود و دولت ديگري بيايد و مسائل فلسفي و جهتگيري كشور عوض شود، اين براي انباشت سرمايه، توسعه ملي و ايجاد ثروت و آينده شهروندان بسيار مضر است. بنيانهاي فكري كه ما بايد به آن برسيم و مورد اجماع قرار بگيرد، به نظر من مواردي است كه در ادامه بيان ميكنم. نخستين نكته كه به نظر من مهم است اين است كه بدون بينالمللي شدن نميتوان رشد كرد. اگر من دانشگاهي صرفا در مدارهاي داخلي خود را تعريف كنم، ميگويم كه من در دانشگاه شهيد بهشتي با يكسري همكار و دانشجو كار ميكنم و هر از چند وقتي هم به جاهاي ديگر ميروم. اين يكي از مدارهاي فكري است و مدار ديگر اين است كه من خود را در سطح جهاني ببينم و با استادان مختلف از كشورهاي گوناگون در رابطه باشم، متوجه نقاط ضعف خودم ميشوم. اگر من يك دوچرخه ساز باشم ممكن است در داخل كشور فروش خوبي داشته باشم اما وقتي با يك دوچرخه آلماني دوچرخه من مقايسه شود، آنگاه متوجه ميشوم دوچرخه من چه ايراداتي دارد. يك نماينده مجلس كي ميتواند خود را محك را بزند؟ ممكن است اطراف خود را نگاه كند و بگويد كه من فوقليسانس هم دارم. اما وقتي با يك نماينده از كشور پيشرفته خود را مقايسه كند، نقاط ضعفش مشخص ميشود. بنابراين اگر با دنيا كار نكنيم و حتي جلوتر از آن با بعضي از كشورها قفل نشويم، نميتوانيم پيشرفت كنيم. البته اينها قابل بحث است. اينكه قفل شدن يعني چي؟ تا كجا، در چه حوزههايي، با كدام قانون؟ اينها همه مسائلي است كه ميتوان در رابطه با آن بحث كرد. اما اصل آن بسيار مهم است. كشور لهستان امروزه كشوري محترم و قابل احترام در شرق اروپا است. چرا كه لهستان تصميم گرفت خودش را با آلمان قفل كند. مهمترين دانشگاههاي شرق اروپا در لهستان قرار دارد.
ابعاد قدرت در يك كشور بايد غيرمتمركز باشد
من به خواندن بيوگرافي (زندگينامه) بسيار علاقه دارم. در ٥٠٠ بيوگرافي كه خواندهام به اين نتيجه رسيدم هر كسي در هر زمينهيي موفق بوده، در زندگياش تمركز داشته است. به دلايل پيچيدهيي ذهن ما ايرانيها خيلي پخش است. ذهن ما ايرانيها همه كاري ميخواهد انجام دهد. در همه موضوعات ميخواهد وارد شود. اين براي رشد مفيد نيست. انسان براي رشد چه در حوزه فردي و چه ملي نميتواند در دهها اولويت خودش را تعريف كند. تفكيك قدرت اقتصادي از سياسي اصلي است كه جنبه حقوقي و قانوني بودن آن در قرن هجدهم نهادينه شد. ملتون فريدمن يك جمله بسيار مهم دارد؛ وي ميگويد زماني آزادي متولد ميشود كه قدرت اقتصادي از قدرت سياسي جدا شود. وقتي قدرت اقتصادي و قدرت سياسي با يكديگر تلفيق شود، آزادي صرفا براي سخنراني مفيد خواهد بود و جنبه عملي به خود نميگيرد. ابعاد قدرت در يك كشور بايد متكثر و غيرمتمركز باشد. تبادل با بازارهاي كار، سرمايه و فناوري يكي ديگر از اصول است. امروز در منطقه خليجفارس شش ميليون هندي كار ميكنند و ما ايرانيها كه بهترين نيروهاي انساني را داريم، نقشمان در توسعه خليج فارس به دلايل سياسي و امنيتي صفر است. كشورهاي عربي حوزه خليج فارس دو تريليون دلار در دنيا سرمايهگذاري كردند. سالانه ١٨٠ ميليارد دلار سود ميگيرند و مردم خود را براي ١٥٠ سال آينده ضمانت مالي و رفاهي كردند. يكي از سوالهاي مهم علم سياست و روابط بينالملل اين است كه حكمرانان با پشتيباني از كدام گروههاي اجتماعي حكومت ميكنند؟ تجربه بشري به ما ميگويد كه طبقه متوسط و متخصصان بايد در حكومتي كه خواهان پيشرفت است مشاركت داشته باشند. مساله بعدي اين است كه چالشهاي حكمراني در سطح بينالمللي چه چيزهايي هستند؟ در همايش اخير كه از جانب كنفراس داووس در دوبي برگزار شد و پيش همايشي براي كنفراس سال آينده در داووس بود، به اين نتيجه رسيدند كه نخستين چالش مسائل بشري مساله مديريت است. دومين مساله فاصله طبقاتي است. مسائلي كه در ايران هم وجود دارد و وقتي در اين همايشها شركت ميكنيم به اين نتيجه ميرسيم كه تنها راهحل اين مشكلات همكاريهاي جهاني است. ما در محافل جهاني هم ميتوانيم ياد بگيريم و هم ميتوانيم اثرگذار باشيم. چالش بعدي اين است كه رشد همراه با اشتغال است و امروزه شركتها رشد ميكنند بدون اينكه اشتغالزايي كنند. رقابت ايدئولوژيك، بحران آب و افرايش آلودگي هوا ديگر چالشهاي است كه نظام بينالملل امروزه با آن روبهرو است. اين مسائلي است كه جهان با آن روبهرو است و ما در كشور خودمان هم با اين مسائل مواجه هستيم. اما در رابطه با مساله مديريت و اينكه چگونه با مديريت اين مسائل را برطرف كنيم در كنفراسي كه ذكر كردم مباحثي مطرح شد كه به نظر ميرسد ذكر آنها در اينجا خالي از لطف نيست. نخستين مسالهيي كه در آنجا مطرح شد اين است كه مديران بايد نگاه بينالمللي داشته باشند. دومين بحث اجماعسازي بود. ما بالاخره يكجا بايد به جمعبندي برسيم.
در دانشگاهها داشتن مكاتب فكري گوناگون نه تنها بد نيست بلكه بسيار سودمند است. اما در حوزه حكمراني داشتن مكاتب مختلف فكري خوب نيست. مساله بعدي مهاجرت و تعامل با جهان است. بحث بعدي كه مطرح شد و در ما ايرانيها بسيار ضعيف است، بحث هماهنگي است و مساله آخر اين است كه مديريت بايد به مردم روحيه بدهد و آينده را شكل دهد. ايران فوقالعاده اين استعداد را دارد كه در مدارهاي جهاني قرار بگيرد. ايران استعدادهايي دارد كه اگر فرصت كار و رقابت در سطح جهاني پيدا كند نقش كليدي ميتواند پيدا كند. مساله بعدي اين است كه توليد در دنيا حالت ديجيتال پيدا كرده است. به عنوان مثال شركت كوچكي به نام «اكولوس» در حالي كه تنها ٧٥كارمند دارد سالانه دو ميليارد دلار گردش مالي دارد. كار آمدي و سيستم داشتن اينقدر در جهان اهميت پيدا كرده است.
با آمار و ارقام صحبت كنيم
تلقي ما از جهان، يك تلقي غير واقعي است. ما بايد در دل جهان برويم و اثرگذار باشيم. بسياري از رسانههاي ما ميگويند كه جهان در حال فروپاشي است. اين در حالي است كه اقتصاد جهاني ٨/٣ نرخ رشد دارد. اين رقم در چين ٨/٦، امريكا ١/٢، انگلستان ٢/٣ و اروپا و ژاپن كه از همه پايينتر هستند يك درصد نرخ رشد اقتصادي دارند. بعضي از آمارها خيلي گويا است و به ما ميگويد كه چه اتفاقاتي در جهان در حال رخ دادن است. يك درصد مردم امريكا (با سیصد و بیست ميليون نفر جمعيت) ٤٦ درصد ماليات آن كشور را ميدهند. در انگلستان يك درصد مردم ٢٨ درصد ماليات را ميدهند. خيلي خوب است كه در حكمراني ما با آمار و ارقام صحبت كنيم و نه با كلمات انتزاعي.
در تضاد با جهان نميتوانيم پيشرفت كنيم
آيا توسعه در جامعه ما اولويت دارد؟ به نظر ميرسد كه جواب منفي باشد. آيا ميپذيريم كه مديريت كشور ما بسيار بخشي است؟ آيا ميپذيريم كه تعريف ما از نظام بينالملل با مقتضيات توسعهيافتگي در تضاد است؟ اگر جواب مثبت است، پس وضع ما بسيار طبيعي است. چرا كه نميتوانيم در تضاد با جهان پيشرفت كنيم. در انبوه تناقصات نميشود در انتظار كار آمدي نشست. اگر ميخواهيم كار آمد باشيم بايد با دنيا ارتباط برقرار كنيم. اگر ما با دنيا ارتباط داشتيم، اجازه نميداديم هواي تهران اينقدر كثيف شود. اجازه نميداديم ٢٢هزار ايراني در سال در جادهها كشته شوند. اتاق فكر متمركز طراحي اولويتهاي كشور كجاست؟ نميتوان در مدارهاي حكمراني چندين مكتب داشت، اما ميتوان رهيافتهاي مختلف سياستگذاري داشت. تمامي جريانها، نهادها و دستگاههاي اجرايي الزاما بايد به مشتركاتي در اولويت و جهتبندي دست يابند اگر هدف توسعه و كار آمدي براي كشور باشد.
ما در چه محيطي زندگي ميكنيم؟
پيرامون ما كشورهايي وجود دارد كه ميتوان آنها را دستهبندي كرد. يك سري كشورهايي هستند كه آينده بسيار منفياي دارند. اين كشورها كه من از آنها به كشورهاي در حاشيه ياد ميكنم انواع و اقسام مشكلات دارند و گرفتار مسائل داخلي خودشان براي سالها خواهند بود. اردن، مصر و لبنان جزو اين كشورها هستند. كشورهاي بيثبات با چالشهاي جدي مانند افغانستان، عراق، سوريه، مناطق فلسطيني و پاكستان. كشورهاي نسبتا با ثبات و خيلي ثروتمند مانند عربستان، امارات، كويت، قطر و جمهوري آذربايجان و تركيه كه كشوري با ثبات و در حال شكوفايي است. اگر بخواهيم ارزيابي دقيقي از وضعيت منطقه داشته باشيم بايد ببينيم كه در كجا ثروت هست و در كجا ثبات؟
چالشهاي فكري و فلسفي ما در توسعه
به نظر ميرسد چالشهاي فكري و فلسفي ما براي توسعه به قرار زير باشد:
١- ما تعاريف مشترك از نظام بينالملل نداريم. ٢- تمركز در اهداف و اولويتبندي نداريم ٣-تفاهم فكر و انضباط فكري در مديريت كشور را بايد پياده كنيم.
سياست خارجي مطلوب چه ويژگيهايي بايد داشته باشد؟
١- ضرورت حركت سياست خارجي در ريل الزامات رشد و توسعه اقتصادي. ٢- كشورهاي ديگر از رشد و پيشرفت ايرانهراسي نداشته باشند. ٣- معاشرت با ديگر كشورهاي جهان ٤-مناظره در دانشگاهها و رسانهها پيرامون مسائل كليدي سياست خارجي ٥-عبور از چالشهاي امنيتي همسايگان ٦-تفكيك بين تبليغ و تحليل در دستگاه ديپلماسي كشور٧- تعطيلي هيجان و عصبانيت در ادبيات و سياست خارجي ٨- پرهيز از استفاده از واژگاني مانند حتما، يقينا و بيترديد در سياست خارجي.
اصول نهايي كه در رابطه با اين نظريه مطرح شد اين است كه حاكميت در دنياي امروز، حاكميتي است كه در مقام ميانجي ميان جريانهاست. وقتي كه بحران مالي در سال ٢٠٠٩ در آلمان به وجود آمد، حاكميت آلمان به بخش خصوصي در اين كشور گفت كه ما با بحران ملي و جهاني روبهرو هستيم. شما كسي را از كار بيكار نكنيد. بعد به سنديكاهاي كارگري گفت كه شما انتظارات خود را بالا نبريد و براي مدتي تقاضاي افزايش دستمزد نداشته باشيد. حاكميت به تمام جريانها توجه كرد و با يك توازن كشور را مديريت كرد. آلمان تنها كشوري است كه در اين بحرانهاي مالي اخير نه تنها موفق بود بلكه به ديگر كشورهاي اروپا هم پول قرض داد تا زنده بمانند.
حاكميت اگر حكم ميانجي ميان جريانها را داشته باشد، آن كشور پيشرفت ميكند. اختلاف بايد در سطح سياستگذاريها باشد و اختلاف در سطح مفاهيم بايد هرچه سريعتر حل شود. در فاميل ما افرادي وجود دارند كه نيم قرن هست با هم زندگي ميكنند. چرا كه در مفاهيم با يكديگر اشتراك دارند و به قولي تفاهم فلسفي دارند، هرچند در سليقه دچار تفاوت باشند. اختلاف در سليقه را نميتوان حل كرد اما در مفاهيم ميتوان به يك فهم مشترك رسيد. منبع: روزنامه اعتماد
No comments:
Post a Comment