Monday, February 16, 2015

گرمای مهربانی

خدایا!!!
به دل نگیر اگر گاهی زبانم ازشکرت بازمیایستد.....
تقصیری ندارد...قاصر است.....
کم میآورد در برابر بزرگی ات.....
لکنت میگیرد واژه هایم در برابرت.....
در دلم اماهمیشه.....
ذکر خیرت جاریست.....
من برای بندگی توهزارویک دلیل میخواهم.....
ممنونم که بی چون وچرا برایم خدایی میکنی.....

روزی باد به آفتاب گفت: من از تو قویترم.
آفتاب گفت: چگونه؟
باد گفت آن پیر مرد را میبینی که کتی بر تن دارد؟ شرط میبندم من زودتر از تو کتش را از تنش در میآورم...
آفتاب در پشت ابر پنهان شد و باد به صورت گردبادی هولناک شروع به وزیدن گرفت. هرچه باد شدیدتر میشد پیرمرد کت را محکمتر به خود می پیچید....
سرانجام باد تسلیم شد.
آفتاب از پس ابر بیرون آمد و با ملایمت بر پیرمرد تبسم کرد و طولی نکشید که پیرمرد از گرما عرق کرد و پیشانی اش را پاک کرد و کتش را از تن دراورد.
 
در ان هنگام آفتاب به باد گفت .......
دوستی و محبت قویتر از خشم و اجبار است.

در مسیر زندگی گرمای مهربانی و تبسم از طوفان خشم و جنگ، راهگشاتر است.....
زندگی تان سرشار از مهربانی و تبسم باد!!!
فرستنده: آرام حسینی

No comments:

Post a Comment