درسی از یک فاجعه:
تصمیم را درست و به
هنگام بگیریم!
و در تصمیمگیری دوراندیش
باشیم!
سیما شادکام- شینآبادی
لحظات دهشتناکی که زیبایی و جان کودکان شینآبادی را گرفته با گذر ماهها و سالها
کهنه نشده و شنیدن آنچه براین دخترکان کُرد گذشته دل هر انسانی را به درد میآورد.
با هربار دیدن چهره این دختران آسیب دیده نمیتوان بر آلامی که بر آنها گذشته چشم
فرو بست.
به نظر میرسد جدای از تحلیلها و بررسیهای گوناگونی که ممکن
است همه آنها هم درست باشند فاجعه شین آباد نتیجه بیواسطه تصمیم بیخردانه یک
آموزگار بود! توجه کنید:
... یهو آتیش زیاد شد. معلم جلو در وایستاد و گفت تو
کلاس بمونید، من میرم کمک میارم، رفت ولی برنگشت. فقط به همکلاسیم
گفت برو پتو بیار. تا اون بره پتو بیاره خیلی دیر شد. اون دوستم سالم مونده.
نسوخته.
تو کلاس بمونید، من میرم کمک میارم،
نقطه اوج حماقت و به وجود آمدن فاجعه بود!
از نقل قول بالا مشخص میشود که حتا هنگامی که آتش گر
گرفته بوده میشده که دانش آموزان از کلاس بیرون روند ولی معلم خود بیرون رفته و
دانش آموزان را سفارش به ماندن در کلاس کرده است!! که اوج حماقت و نزدیک اندیشی
یک آموزگار است.
گفت و گو با سیما شادکام شین آبادی
شنبه نهم اسفندماه نودوسه
وحیده کریمی
در ابتدای گزارش اصلی قانون از قول سیما یکی از سوختگان مدرسه
شین آباد نوشته: من صبح رفتم مدرسه خیلی زود بود. خانوم سرکلاس اومد و گفت برید و
به سرادار«سرایدار» بگید بیاد بخاری رو روشن کنه. اومد دو تا گالن ریخت تو بخاری
رو روشن کرد. نفت زیاد بود روی زمین ریخت. یهکم آتیش بود من با پام زدموخاموش شد.
یهو آتیش زیاد شد. معلم جلو در وایستاد و گفت تو کلاس بمونید، من میرم کمک میارم،
رفت ولی برنگشت. فقط به همکلاسیم گفت برو پتو بیار. تا اون بره پتو بیاره خیلی دیر
شد. اون دوستم سالم مونده نسوخته.
سرایدار میخواست
با معلم کلاس دیگه که آقا بود بخاری رو جا به جا کنه اما نشد، خب اون پاهاش بلند
بود برای همین از روی آتیش پرید و فرار کرد. همه یه گوشه جمع شده بودیم. پنجرهها
نرده داشتند و نمیشد بیرون رفت. یک دوستم (همونکه فوت کرد) با دستش به پنجرها میزد
و شیشهها را میشکست. یه عالمه دستش برید. ما هیچ کدوم نمیتونستیم کاری کنیم. دستش
قطع شد. اون خیلی خیلی سوخت. همهجا داغ
بود دستامون همش به در ودیوار میچسبید خیلی داغ بود پوستمون کنده میشد، میدیدم».
به نوشته
گزارشگر قانون: سیما شادکام در حال توضیح
لحظات تلخ آتشسوزی مدرسه شین آباد بود که برای گرفتن یه لیوان آب به سمت تحریریه
برگشتم ومتوجه شدم همه همکاران در حال اشک ریختن هستند. لحظات دهشتناکی که زیبایی
و جان کودکان شینآبادی را گرفته با گذر ماهها و سالها کهنه نشده و شنیدن آنچه
براین دخترکان کُرد گذشته دل هر انسانی را به درد میآورد. با هربار دیدن چهره این
دختران آسیب دیده نمیتوان بر آلامی که بر آنها گذشته چشم فرو بست.
No comments:
Post a Comment