Monday, February 2, 2015

او را با دل و جان بخوان!

در یوتیوب ویدئویی دیدم: 
پرستار بیمارستان نوزاد را از مادرش که خوابیده جدامیکند تا تمیزش کند. نوزاد گریه میکند و هنگامی که پهلوی مادر قرارش میدهد و نوزاد سرش را روی بدن مادر قرار میدهد بلافاصله گریه اش قطع میشود و میخوابد. این کار چند بار تکرار میشود و نتیجه همان است. صحنه عجیبی است!! 
تصور میکنم همه نوزادان این گونه باشند ولی کمتر پیش میآید که خبرش همگانی شود. 

یقین دارم میان ما و پروردگارمان نیز همین حالت وجود دارد. تنها تفاوت این است که مسائل دنیایی نمیگذارد ما به فطرت و نهاد خود بازگشت کنیم. وگرنه اگر آن احساس ناب را در خود زنده کنیم خواهیم دید هنگامی که رابطه مان با پروردگارمان قطع شده ناآرام میشویم و هنگامی که این رابطه برقرار است احساس آرامش میکنیم. در آن هنگام است که دوست داریم با او گفت و گو کنیم با او مشورت کنیم با او همراه شویم و گاهی که این رابطه عمیقتر شود گویی هیچ مشکلی نداریم و به همان رابطه بسنده میکنیم و شیرینی آن را با هیچ چیز عوض نمیکنیم!

او را با دل و جان بخوان !

گفتم گرفتارم خدا!
گفتی رهایی ات دهم
گفتم گنهکارم خدا!
گفتی بیامرزم تورا
گفتم خطاکارم خدا!
گفتی همی بخشم تو را
گفتم جفاکارم خدا!
گفتی وفادارت کنم
گفتم صدایت میکنم
گفتی جوابت میدهم
گفتم ز پا افتاده ام
گفتی بلندت میکنم
گفتم نظر بر من نما
گفتی نگاهت میکنم
گفتم بهشتم میبری؟
گفتی از آن بهتر دهم
گفتم اگر دعوت کنم...
گفتی اجابت میکنم
گفتم که من شرمنده ام
گفتی که پاکت میکنم
گفتم که یارم میشوی؟
گفتی که یارت بوده ام!
گفتم ندارم توشه ای
گفتی عطایت میکنم
گفتم که درد دارم خدا
گفتی دوایت میکنم
گفتم پناهم میدهی؟ا
گفتی بیا! پیشم بیا!
گفتم کجایی یا خدا
گفتی توی قلبت هلا

انا لله و انا الیه راجعون...

No comments:

Post a Comment