Tuesday, September 30, 2014

سرنای نوروز - گروه رستاک - Sornaye Norouzi - Rastak Group

ای‌کاش نام من آلفرد یا دیوید بود

                     صادق زیباکلام: 
ای‌کاش نام من آلفرد یا دیوید بود
اشاره:
باید به دکتر زیباکلام گفت برو خدا را شکر کن که مدرک دکترا داری و تا همین اندازه هم که تا حالا مردم به نظرهایت توجه کرده اند به دلیل همان مدرک است وگرنه در این جامعه ای که عقل بیشتر مردم به چشمشان است کسانی هم یافت میشوند که در زمینه های علمی دارای نظریه هستند ولی دریغ از یک مدرک دکترا تا اهل فن به نظریه های آنان توجه کنند و درستی یا نادرستی آن را به نقد بکشانند و آن نظریه ها در جامعه جای خود را بازیابند.

سخنان دکتر زیباکلام:
درست یادم نمی‌آید پارسال کی بود که در مصاحبه‌ای گفتم که «ای‌کاش نام من آلفرد یا دیوید بود». آن گزاره تا مدت‌ها سوژه تمسخر من توسط کیهان و سایر رسانه‌های دوستان اصولگرا شده بود؛ یعنی سوژه از آن پروپیمان‌تر در رابطه با من، خداوند برایشان خلق نکرده بود. یادم می‌آید که برخی از خبرنگاران آنها تماس می‌گرفتند و با تردید و ناباوری می‌پرسیدند که «آقای دکتر واقعاً شما همچو چیزی گفته بودید؟» باورشان نمی‌شد که من مفت و مجانی چنین سوژه‌ای به دستشان داده باشم.

در حقیقت آنچه می‌خواستم بگویم اتفاقاً تبلور و تجلی همین داستان «ریختن سطل آب سرد روی سر» است. من به اصل ماجرا کاری ندارم. در غرب از این‌جور کارها برای خیریه و پول جمع‌کردن خیلی باب است. مثلاً یک نفر حاضر می‌شود برای خیریه بدود و اسپانسرها یا مردم دیگر، به ازای هر یک کیلومتری که بدود به او پول می‌دهند. یا کارهای عجیب و غریب و دشوار دیگری که افراد حاضر به انجامش می‌شوند. معمولاً هم برای بیماری‌های صعب‌العلاج و این دست اهداف است؛ اما هیچ‌کدام اینها اصل داستان نیست. اصل داستان این است که اگر به‌جای یک آمریکایی یا انگلیسی بالفرض یک چینی یا هندی یا ژاپنی این کار را کرده بود. آیا هنرپیشه‌ها، هنرمندان، ورزشکاران و این دست چهره‌ها و شخصیت‌های ما صف می‌بستند تا از این کار تقلید کنند؟ اگر به‌جای یک ستاره و چهره‌ هالیوودی، یک هنرپیشه هندی یا بنگلادشی آرایش موهایش را به سبک یا رنگ خاصی انجام می‌داد، ما ایرانیان ‌هم صف می‌بستیم که رنگ یا فرم مویمان را مثل او کنیم؟ اگر به‌جای آمریکایی‌ها، نپالی‌ها یا اهالی گینه بیسائو شلوار جین می‌پوشیدند آیا ما ایرانی‌ها هم صف می‌بستیم که شلوار جین بپوشیم؟ تردیدی به خودتان راه ندهید که پاسخ این موارد منفی است. ما خیلی از کارها، رفتارها و هنجارها را طابق النعل بالنعل از غربی‌ها گرته‌برداری می‌کنیم. نه حالا که از روزی که با فرنگ و فرنگی‌ها آشنا شدیم. مسئله خیلی عمیق‌تر و پیچیده‌تر از ریختن یک سطل آب سرد یا پوشیدن شلوار جین است.

ظرف سه دهه گذشته قریب به سه میلیون تن از هم‌وطنانمان از ایران رفته‌اند یا مهاجرت کرده‌اند. در بین آنان از همه اقشار و لایه‌های اجتماعی می‌توان سراغ گرفت. تحصیل‌کرده، عامی، متدین، بی‌دین، شهری، روستایی، تهرانی، شهرستانی، ترک، کرد، ثروتمند، فقیر، سیاسی، غیرسیاسی و... تقریباً هم اکثریت‌قریب‌به‌اتفاق آنان به غرب رفتند. نکته جالب این است که به‌ندرت در میان آنان می‌توان کسانی یا خانواده‌هایی را یافت که پس از چند سالی زندگی در غرب تصمیم گرفته باشند به ایران بازگردند؛ اما این همه داستان نیست. داستان از جایی شروع می‌شود که اگر ما در یک روز یا در یک شب معمولی به منزل و محل زندگی یک خانواده ایرانی معمولی که مثلاً 5 سال یا 10 سال است به سوئد، انگلستان، استرالیا، کانادا یا آمریکا رفته‌اند وارد شویم، متوجه می‌شویم که فی‌المثل ظرف این 5 یا 10 سال، 20 یا 40 درصد هنجارها و رفتارها و سبک و سیاق زندگی آنها شبیه غربی‌ها شده. اگر 10 سال بعد برویم متوجه خواهیم شد 50 یا 70 درصد زندگی آنها شبیه نرم‌ها و هنجارها و عادات غربی‌ها شده. فی‌الواقع کم هستند ایرانیانی که امروزه وقتی وارد زندگی‌شان شویم، اگر ندانیم ایرانی‌اند، عملاً نشانه‌های چندانی دال بر ایرانی بودن آنها نمی‌یابیم. این روند استحاله یا «اسیمیله» بالأخص در میان فرزندانشان که در آنجا متولد شده‌اند، به مدرسه، دبیرستان و دانشگاه رفته‌اند، کار می‌کنند، در آنجا ازدواج‌کرده‌اند (اعم از ازدواج با یک ایرانی یا غیر ایرانی) بسیار پررنگ‌تر است. بسیاری از آنها (که در کشور محل اقامت متولد شده‌اند) فارسی صحبت نمی‌کنند و زبان‌اصلی‌شان زبان کشور محل تولد است. حداکثر با نسل قبلی (پدر یا مادرشان که از ایران مهاجرت کرده بودند) آن‌هم به‌زحمت به زبان شیرین فارسی صحبت می‌کنند. بسیاری ناخودآگاه وقتی می‌خواهند جدی صحبت کنند، به زبان خارجی حرف می‌زنند. البته در تئوری، خود را ایرانی می‌دانند اما در عمل چیز زیادی از ایرانی بودن در آنها وجود ندارد.

این داستان ایرانیانی بود که به غرب رفتند. درعین‌حال یک داستان دیگر هم هست. داستان غربی‌هایی که به ایران آمدند. حتی امروز که اواسط شهریورماه 1393 است و قریب به 35 سال از انقلاب می‌گذرد اگر به شهرآبادان و به شهر بزرگی در داخل آن به نام پالایشگاه که در دل آبادان در اوایل قرن بیستم ساخته شده برویم، مناطقی را می‌بینیم که معماری خانه‌ها و ساختمان‌های آن برای ما ایرانی‌ها خیلی غریب است؛ اما اگر کسی در انگلستان مدتی زندگی کرده باشد برایش اصلاً آن معماری غریب نیست. آن ساختمان‌ها او را به یاد لندن و برایتون و منچستر می‌اندازد. آن مناطق در حقیقت محل زندگی کارکنان و مدیران انگلیسی شرکت نفت است که از اوایل قرن بیستم و با کشف نفت و ساخت پالایشگاه آبادان به ایران آمدند. تعداد آنها کم نبود. بسیاری در حدود یکی دو دهه حتی بیشتر در ایران زندگی کردند؛ اما برخلاف ایرانی‌هایی که به غرب رفتند و غربی شدند، انگلیسی‌هایی که سال‌ها در ایران زندگی کردند سرسوزنی ایرانی نشدند. آنها خانه‌هایشان را در آبادان به سبک و سیاق منچستر و لیورپول ساختند. مدرسه بچه‌هایشان وسط پالایشگاه آبادان و 5 هزار کیلومتر دورتر از انگلستان، عیناً مثل مدرسه‌های لندن و گلاسکو بود، کلیساهایشان درست بر همان سبک و سیاق معماری سنتی کلیسا در انگلستان بود، سیستم پزشکی و دوا و درمانشان کاملاً مثل انگلستان بود، مغازه‌ها و سوپری نزدیکشان پر از همان مواد و اجناسی بود که در انگلستان بود، عروسی، عزا، کریسمس، عید پاک، کریکت، تنیس، آشپزی، مهمانی و... همه‌چیزشان و هر چیزشان تا مغز استخوان انگلیسی بود. نه عاشق غذاهای ایرانی شدند، نه عاشق شاهنامه، نه سعی کردند زبان فارسی یاد بگیرند، نه سیزده به در مثل ما به دشت و صحرا رفتند، نه عید نوروز هفت‌سین چیدند و نه تفألی به دیوان حافظ زدند. انگلیسی آمدند به آبادان و 10 سال بعد و 20 سال بعد انگلیسی‌تر، از آبادان رفتند. ایضاً آمریکایی‌هایی که بعد از 28 مرداد سال 1332 به ایران آمدند و به‌عنوان نظامی یا غیره در صنایع یا شرکت‌های خصوصی کار می‌کردند و در نواحی پاسداران، هدایت و نیاوران سال‌ها زندگی می‌کردند. هیچ‌چیز هیچ‌کدام آنها (همچون انگلیسی‌ها در آبادان) ایرانی و به سبک ایران نشد.

می‌رسیم به سؤال سخت. چرا در طی این دویست سالی که ما با مغرب‌زمینی‌ها آشنا شده‌ایم، این همواره ما ایرانی‌ها بوده‌ایم که سعی کردیم مثل آنها شویم و اگر آنها سطل آب سرد ریختند روی سرشان ما هم برای اینکه عقب نیفتیم بدو بدو دویدیم و یک سطل آب سرد روی سرمان ریختیم و شلوار جین پوشیدیم و ساندویچ گاز زدیم و ولنتاین را به هم دیگه تبریک گفتیم؛ اما نه یک فرانسوی، نه یک آلمانی، نه یک انگلیسی و نه یک آمریکایی هیچ‌وقت نه شلوار نطنزی ما را پوشیدند نه مثل ما چلوخورش قورمه‌سبزی خوردند، نه حاضر شدند مثل ما باباکرم یا شاطری برقصند، نه در گود زورخانه میل و کباده گرفتند و نه مثل صادق زیباکلام که حسرت داشت اسمش آلفرد یا دیوید شود حسرت داشتند که نامشان صادق یا حسینعلی بشود؟

پرسش پیچیده‌ای که ما سعی کرده‌ایم با موج گسترده‌ای از لعن و نفرین به غرب و تمدن آن در حقیقت سؤال را یک‌جورهایی سربه‌نیست کنیم؛ اما مشکل اینجاست که علی‌رغم همه آن دشنام‌ها و حملات ناسیونالیستی، ایدئولوژیک و سیاسی به غرب، یک‌جور شیفتگی و دل‌باختگی عمیق هم در عمق وجود اجتماعی ما ایرانیان نسبت به غرب نهفته است. در خصوص این دوگانگی حمله به غرب از یکسو و شیفتگی در مقابل آن از سوی دیگر توضیح خواهم داد؛ اما مشکل انگلیسی‌هایی که در آبادان زندگی کردند اما سرسوزنی ایرانیزه نشدند و ایرانی‌هایی که نرفته به کالیفرنیا از آمریکایی‌ها آمریکایی‌تر شدند همچنان باقی‌مانده. انگلیسی‌هایی که یک‌عمر در آبادان بودند و به‌جای متأثر شدن از فرهنگ ایرانی، یک‌تکه کوچک از انگلستان را منتقل کردند وسط شهرآبادان و ایرانیانی که هنوز به تورنتو یا لندن نرسیده، یک‌شبه ره صد ساله می‌روند.

جدیداً مد شده شبکه‌های فارسی‌زبان قبل از پخش برخی تصاویر خبری می‌گویند که «این گزارش دارای بخش‌هایی است که ممکن است برای بعضی‌ها ناراحت‌کننده باشد». حالا شده حکایت پاسخ بنده به این پرسش که چرا غربی‌ها هرگز نخواستند مثل ما شوند، اما علی‌رغم همه ناسزاهایی که به غربی‌ها می‌گوییم برای غربی شدن روح نداریم. پاسخ من ممکن است نکاتی در برداشته باشد که برای برخی از خوانندگان ناراحت‌کننده باشد.

بگذارید پاسخم را با این صادق زیباکلام حسرت‌به‌دل آلفرد یا دیوید بودن شروع کنم. او در عالم رؤیاهایش تصور می‌کند که بچه بازارچه آب‌منگل تهران است، پدرش بچه خانی‌آباد و مادرش هم بچه بازارچه نایب‌السلطنه تهران بوده‌‌؛ اما اینها همه خواب‌وخیال است. عموی بزرگ‌تر صادق زیباکلام در زمانی که صادق طفل خردسالی بوده به همراه یکی دیگر از بستگانشان از روستای «پریوه علیا» در هفتاد و پنج کیلومتری کرمانشاه، می‌آید به تهران. مدتی عملگی می‌کند و با چند نفر از اهالی روستایشان در یک اتاق در جنوب شهر تهران زندگی می‌کردند. برادر بزرگ‌تر بعد از مدتی برادر کوچک‌ترش را هم که پدر صادق باشد می‌آورد تهران. پدر صادق که عمله قلچماقی بوده و خوب کار می‌کرده در کار عملگی بسیار موفق می‌شود. برمی‌گردد به روستایشان و صادق به‌علاوه خواهر و مادرش را هم با خودش به تهران می‌آورد. همگی در یک اتاق زندگی می‌کنند. خواهر و مادر صادق در ابتدا همان رخت و لباس روستای «پریوه علیا» را می‌پوشیدند، اما به‌سرعت سرووضعشان شبیه دخترخانم‌ها و خانم‌های تهرانی‌ها می‌شود. پدر صادق که جزء اصلاح‌طلبان پریوه علیا بوده چندان اعتراضی به این موضوع نداشته و ازقضا خودش هم شب‌ها می‌رود کلاس‌های پیکار با بی‌سوادی. فی‌الواقع حدود یکی دو سال بعد که خاله صادق از روستایشان برای دیدن خواهرش و بچه‌ها به تهران می‌آید، باورش نمی‌شود که خواهر و خواهرزاده‌هایش آن‌قدر مثل تهرانی‌ها شده باشند. آن زن حق داشت. فقط یک‌قلم پدر صادق در شرکتی مستخدم شده بود و چون کلاس آن شرکت خیلی بالا بود او مجبور شده بود کراوات بزند و بعد هم دیگر کراوات را درنمی‌آورد. فی‌الواقع هر کس که خانواده صادق را می‌دید باورش نمی‌شد اینها دو سال پیش که از پریوه علیا آمده بودند می‌ترسیدند از عرض خیابان عبور کنند؛ اما حالا خواهر صادق یک سر و شکلی پیدا کرده بود که اگر کسی نمی‌دانست آنها همین یکی دو سال پیش از دهات کرمانشاه به تهران آمده‌اند فکر می‌کرد خواهر صادق متولد هالیوود است و در «بورلی‌هیلز» به مهدکودک و آمادگی می‌رفته. حکایت خانواده صادق حکایت میلیون‌ها مهاجری است که از روستاهای دورافتاده به شهرهای بزرگ آمدند و بسیاری‌شان در فرهنگ شهر حل شدند.

اما این یک بخش از داستان خانواده صادق بود. بخش دوم عکس روایت فوق است. پدر صادق که در حرفه خودش بازرگان سرشناسی است و در شمال شهر تهران زندگی می‌کند به‌واسطه یک‌جور بیماری تنفسی مجبور می‌شود برود به یک روستای دورافتاده. مادر صادق و خواهرش هم با پدرشان به آن روستا می‌روند. صادق و خواهرش سعی می‌کنند در نزدیک‌ترین مدارس آن روستا درس بخوانند. بیست سال از اقامت خانواده صادق در روستای پریوه علیا می‌گذرد. یک روز غریبه‌ای به آن روستا می‌آید. اولین سؤالی که آرام از اهالی روستا می‌پرسد این است که آن خانواده (خانواده صادق) کی هستند؟ حاجت به گفتن نیست که چرا آن غریبه این سؤال را می‌پرسد. چون علی‌رغم آنکه آنان بیست سال است در پریوه علیا زندگی می‌کنند هیچ‌چیزشان «پریوه علیایی» نشده. درحالی‌که خانواده صادق اولی هنوز سال اول آمدنشان به تهران به انتها نرسیده بود که نمی‌شد تشخیص داد آنها همین چند ماه پیش از پریوه علیا به تهران آمده‌اند. صادق اول (با عرض معذرت بسیار از همه هم‌وطنان عزیزم که عقده‌دارند اسمشان آلفرد یا دیوید شود و سطل آب سرد بر روی سرشان بریزند) ایرانیانی هستند که به غرب رفتند. صادق دوم انگلیسی‌هایی هستند که به آبادان آمدند.

فقط از منظر فرهنگی و اجتماعی نیست که ما این همه مجذوب و شیفته غرب هستیم. مشکل اساسی‌تر آن است که در حوزه علمی هم این مجذوبیت وجود دارد. در حوزه علوم دقیقه و کاربردی، این مقهوریت خیلی جای بحث و گفت‌وگو ندارد. چون غربی‌ها از ما به‌مراتب جلوترند. در حوزه علوم انسانی هم غربی‌ها از ما خیلی جلوتر هستند؛ اما این همه داستان نیست. علی‌رغم همه ناسزاهایی که به غربی‌ها حوالت می‌دهیم، علی‌رغم همه نسبت‌های روا و ناروا، حق و باطلی که به غربی‌ها نسبت می‌دهیم، در برابر آنچه که آنها می‌گویند تسلیم محض هستیم. اتفاقاً این تسلیم محض بودن و سر تعظیم پایین آوردن در خصوص آنان که بیشتر به غرب حمله کرده و آن را تخطئه می‌کنند بیشتر هم می‌شود. کافی است یک صاحب‌نظر غربی کلامی و سخنی بگوید که موافق طبع غرب‌ستیزان باشد؛ آن را در حد پرستش بالا می‌برند. اساساً احترام، ارادت و پذیرش بی‌چون و چرایی که غرب‌ستیزان نسبت به آرا و عقاید غربی‌ها نشان می‌دهند خیلی بیشتر از لیبرال‌ها است. یک صاحب‌نظر لیبرال خیلی اصرار ندارد که از مراجع غربی برای نوشته‌اش تأییدیه بگیرد و بیاورد. درحالی‌که یک صاحب‌نظر غرب‌ستیز، سعی می‌کند در صدر و ذیل نوشته‌اش از غربی‌ها شاهد مثال و تأییدیه بیاورد. به نظر می‌رسد که میان غرب‌ستیزی کور و ارزش و احترام قائل شدن برای نظرات غربی‌ها یک رابطه مستقیم وجود دارد. هر قدر که غرب‌ستیزی‌شان بیشتر است، به همان میزان‌ هم حرف و سخن غربی‌ها برایشان از وزن و اعتبار بیشتری برخوردار است. نه اینکه غرب‌ستیزانمان فقط مرعوب غربی‌ها هستند. غرب باوران ما هم ایضاً بر همین سیاق‌اند. اگر یک صاحب‌نظر غربی سخنی، نظری و تحلیلی ارائه دهد، این برای اساتید و دانشجویان آن حوزه به‌صورت وحی منزل درمی‌آید. دست‌کم در حوزه علوم سیاسی و روابط بین‌الملل این‌گونه است. اگر یک استاد علوم سیاسی غربی نظری بدهد، اساتید ایرانی آن را به‌عنوان یک اصل دربست می‌پذیرند. دانشجویان پیرامون آن نظر رساله‌ها می‌نویسند و... درحالی‌که اگر یک استاد هم‌وطنمان نظری ارائه دهد که ازنظر آن استاد غربی منطقی‌تر هم باشد کسی برای آن تره هم خرد نمی‌کند. فی‌الواقع شماری از برجسته‌ترین اساتید علوم سیاسی در ایران شهرت و آوازه‌شان به‌واسطه ترجمه نظرات غربی‌ها بوده بدون آنکه از خود نظری و فکری ارائه داده باشند. اگر یک دانشجوی دکترا یا فوق‌لیسانس علوم سیاسی بتواند نام یک صاحب‌نظر غربی را چاشنی پروپوزال تزش نماید هیچ‌کس مخالفتی نمی‌کند، اما اگر دانشجوی دیگری پروپوزالش حتی از اولی مناسب‌تر هم باشد با کلی اشکال از جانب اساتید روبه‌رو می‌شود. همه ما به یاد می‌آوریم نظریه «برخورد تمدن‌ها»ی مرحوم ساموئل هانتینگتون مغفور را که چند سالی نقل محافل آکادمیک و دانشگاهی ما در علوم سیاسی و رشته‌های دیگر شده بود. ظرف آن چند سال چند جین رساله فوق‌لیسانس و دکترا در روابط بین‌الملل و علوم سیاسی در دانشگاه‌های ما نوشته شد پیرامون نظریه هانتینگتون بعلاوه یک دو جین همایش و کنفرانس و میزگرد و غیره. شاید اگر هانتینگتون در آن سال‌ها می‌آمد ایران باورش نمی‌شد که این همه اساتید دانشگاهی و حوزوی ایرانی به همراه هزاران دانشجوی علوم انسانی محو نظریه او شده‌اند. چرا که در مملکت خودش آمریکا یک هزارم آن استقبال از نظریه برخورد تمدن‌ها نشده بود. عین همین داستان در مورد خیمه‌شب‌بازی «جنگ نرم» جوزف نای اتفاق افتاد و یکی دو سه سالی هم «جنگ نرم» ورد زبان محققین و نقل محافل علمی دانشمندان و نوابغ استراتژیست ایرانی شده بود. فردا هم ممکن است کسی در غرب یک حرف دیگری بزند و باز یک موج دیگری در دانشگاه‌های درمانده علوم انسانی ما به راه بیافتد. فی‌الواقع این مقهور غرب بودن روی دیگر سکه سر ستیز کور با غرب داشتن است. هر دو اتفاقاً هیچ اندیشه و تفکری از خود ندارند، هر دو اتفاقاً غرب برایشان وحی منزل است و هر دو در حقیقت دو روی سکه عقب‌ماندگی ما در علوم انسانی هستند. شاید اکنون بهتر بتوانید درک کنید که چرا آرزو می‌کردم نامم آلفرد یا دیوید می‌بود. چون اگر آلفرد یا دیوید می‌بودم و می‌گفتم زمین بر روی شاخ گاو قرار دارد بسیاری در حوزه و دانشگاه برایم جایی باز می‌کردند و به احترام من، کلاه از سر برمی‌داشتند. همچنان که اگر غربی‌ها سطل آب سرد بر سر بریزند ما دوان‌دوان از آنها تقلید می‌کنیم تا عقب نمانیم و همچنان که وقتی هانتینگتون بیست سال پیش نظریه «برخورد تمدن‌ها» را مطرح کرد ده‌ها رساله فوق‌لیسانس و دکترا و سمینارها و همایش‌ها و سخنرانی‌ها برگزار کردیم. عرض کردم اگر هانتینگتون در اواخر دهه 1370 و اوایل دهه 1380 به ایران می‌آمد باورش نمی‌شد که این همه ایرانیان حوزوی و دانشگاهی زیر علم مقاله برخورد تمدن‌هایش اینجوری دارند سینه می‌زنند. چون در خود آمریکا آب هم از آب تکان نخورده بود.

سخن پایانی: چرا حسرت آلفرد شدن و دیوید ناميده شدن بر دلم ماند؟ مدت‌ها قبل در یادداشتی نوشتم که برخی زوج‌ها علی‌رغم همه بغض و کینه‌هایی که نسبت به یکدیگر دارند به خاطر بچه‌ها حاضر به جدایی نمی‌شوند. ادامه داده بودم که عراق حکم آن فرزند را برای ایران و آمریکا دارد و عراق نهایتاً دست ایران و آمریکا را در دستان یکدیگر قرار خواهد داد. آن جریده شریفه به‌واسطه حساسیت‌های شورای عالی امنیت ملی به ایده زناشویی ایران و آمریکا، یادداشت را در سطل زباله زیر میز سردبیر انداخت. مدتی بعد ساموئل هانتینگتون و ژوزف نای دیگری بنام جناب فرید زکریا همان مضمون را در سرمقاله نیویورک‌تایمز آورده بود. «مهرنامه» نیمی از صفحاتش را به بررسی نظریه جدید فرید زکریا اختصاص داده بود. قطعاً من هم اگر اسمم آلفرد یا دیوید می‌شد و آدرس دانشگاهم به‌جای آنکه «نبش میدان انقلاب جنب بانک صادرات و روبه‌روی کفش ملی» می‌بود، می‌شد دانشگاه استنفورد یا کمبریج آن‌وقت همه مهرنامه به نظریه‌ام اختصاص می‌یافت و تا مدت‌ها نظریه آلفرد یا دیوید زیباکلام، موضوع رساله‌های فوق‌لیسانس یا دکترای روابط بین‌الملل یا علوم سیاسی می‌‍‌شد.

غم‌انگیز است؛ اما دوستان باور کنید که غرب‌ستیزی کور و غرب‌باوری کور، دو روی یک سکه‌اند. همان‌طور که سطل آب یخ بر سر ریختن به اعتبار آنکه غربی‌ها ریخته‌اند و حسرت آلفرد و دیوید نامیده شدن، دو روی یک سکه و یک درد مشترک‌اند.

Monday, September 29, 2014

تکنولوِِژی برتر!!!( High Tech)

Description: soccerhologram.jpg
Description: cid:image005.jpg@01CB138B.A0E4EB50
Description: cid:image006.jpg@01CB138B.A0E4EB50
باور کردن این تصمیم ژاپنیها کمی مشکل است. آنها تصمیم دارند که جام جهانی فوتبال سال ۲۰۲۲ را به صورت هولوگرافیک در استادیومهای دیگر کشورها نشان دهند. آنها برای عملی کردن این کار ۶ میلیارد دلار بودجه در نظر گرفته اند و قرار است هر بازی در استادیوم با ۲۰۰ دوربین فیلم برداری HD ضبط شود. سپس این تصویرها به صورت همزمان به ۴۰۰ ورزشگاه در دیگر نقاط جهان فرستاده میشود. که معنای آن این است که شما میتوانید در یک استادیوم در کشور خودتان بنشینید و فینال جام جهانی را در آنجا ببینید. چرا که فناوری هولوگرافیک مانند چیزی است که در فیلم های جنگ ستارگان دیده اید. شما بازیکنان را در وسط زمین فوتبال در برابرتان می بینید.
در این پروژه حتا میکروفنهایی هم در سراسر زمین فوتبال نصب خواهد شد تا صداهای بازیکنان، شوت زدن و ... را به بقیه استادیوم ها منتقل کند. آقای کیو مدیر اجرایی این پروژه می گوید که شما ممکن است فناوری لازم برای اجرای این پروژه را مانند رویا ببینید. اما خواهید دید که طی ۱۲ سال آینده چقدر تکنولوژی تغییر خواهد کرد و ما تصور می کنیم که تا سال ۲۰۱۶ فناوری های لازم برای این کار را در اختیار داشته باشیم.به گفته ژاپنی ها اجرایی شدن این طرح سبب می شود که تماشاگران مسابقات جام جهانی فوتبال در استادیوم ها ده ها برابر شود و این بخشی از برنامه آنها برای به دست آوردن میزبانی این مسابقات برای سال ۲۰۲۲ است. البته این طرح آنقدر جالب به نظر می رسد که باعث می شود هر کسی از میزبانی ژاپن در صورت موفقیت این طرح پشتیبانی کند چرا که در این صورت می توانیم مسابقات بزرگ فوتبال دنیا را در استادیوم های شهر خودمان ببینیم.

سیاست جهان/ زیبا و خواندنی

گوشه ای ازسخنان کریستینا فرناندز رئيس جمهور آرژانتین درسازمان ملل که ناگهان اکثرخبرگزاریها سخنان او را که به صورت زنده پخش میشد
​ ​
قطع کردند:

Large blue circleیک سال پیش این جا جمع شدیم ورژیم بشار اسد را تروریست تلقی میکردید و مخالفانش را انقلابی. امروزهم برای نابودساختن این انقلابیها دورهم جمع شدیم که بعدا معلوم شد که آنها تروریست هستند.
Large blue circleحزب الله زمانی در لیست تروریستها گذاشته شد و بعد معلوم شد که حزب بزرگی هست ..!
Large blue circleایران را بعد از بمبگذاری سفارت اسراییل در بئونس آیرس متهم کردید و تحقیقات ما نشان داد که ایران هیچ دستی دراین کارنداشته است ..!
Large blue circleدستور جنگیدن با تروریسم القاعده رابعد از ۱۱سپتامبر صادرکردید و رفتید به این بهانه درعراق وافغانستان هر کاری دلتان خواست انجام دادید و هنوز این دو کشور از این دخالتها به شکل اساسی شکایت داشته و رنج میبرند.
Large blue circleپیدا بود که غزه دارد بمباران میشود و جنگی که اسراییل راه انداخته است هولناک است و تعداد زیادی فلسطینی کشته شدند با این حال شما تنها به موشک هایی اهمیت دادید که دراسراییل منفجرمیشد و خسارتی جدی هم ایجادنمی کرد!!
Large blue circleامروز اینجا جمع شدیم تا دستور بین المللی درمورد مجرم بودن داعش و جنگیدن با آن را صادرکنیم درحالی که داعش حمایت شده کشورهای معروفی است وشما آن را می شناسید و دوست کشورهای اعضای بزرگ این سازمان است!!

ازدواج سفید در قرآن و ایران



ازدواج سفید در قرآن و ایران
اشاره
ازدواج سفید ممکن است از نظر عرف یک پدیده تازه در جامعه های سنتی و اسلامی باشد ولی از نظر قرآن کریم که برای همه زمانها و مکانها و موقعیتها نازل شده تازگی ندارد و هزاروچهارصد سال پیش برای چنین روزهایی برنامه ریزی و برای جوانان جامعه های مسلمان که به هر دلیلی به ناتوانی در ازدواج قانونی گرفتار شده اند چاره جویی کرده است:

و من لم یستطع منکم طولا ان ینکح المحصنات المؤمنات فمن ماملکت ایمانکم من فتیاتکم المؤمنات والله اعلم بایمانکم بعضکم من بعض. فانکحوهن باذن اهلهن و اتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لا متخذان اخدان(نساء: بیست و پنج)

ترجمه: و کسی از شما که توانایی ندارد ازدواج کند پس از آنچه که دستهای شما مالک شد ازدواج کنید از دختران جوان مؤمن و خداوند داناتر است به اینکه شما تا چه اندازه ایمان دارید. شما از یکدیگرید. پس ازدواج کنید با آنان با اجازه خانواده هایشان و بدهید به آنان پاداششان را به نیکویی. آنان پاکدامنند و این روش زناکاری نیست و این گونه ازدواج دوستگیری نیست.  

توضیح مهم: در زمان نزول آیه چون فرهنگ و عرف جامعه اجازه نمیداد جز کنیز زنی حاضر شود خود را در اختیار مردی قرار دهد مترجمین قرآن کریم در ترجمه های خود برای عبارت ماملکت ایمانکم واژه کنیز را به کار برده اند ولی این عبارت خاص کنیز نیست و معنای کنیز را نمیدهد بلکه عبارتی عام است. یک دلیل قاطع که این برواژه قرآنی ربطی به کنیز ندارد این است که اجازه والدین را میخواهد و حال آنکه کنیز اصولاً یا خانواده ندارد یا اختیارش در دست خانواده اش نیست بنابراین این آیه درست برای شرایط زندگی امروزین نازل شده است. پس دخترانی که حاضرند خود را در اختیار پسری قرار دهند اگر این دختران طبق آیه قرآن پاکدامن باشند و هدفشان زندگی سالم باشد بدون اشکال است و اگر تنها برای هوی و هوس چنین کاری کنند و رعایت اخلاق و عفت را نکنند گناهکار و از روشی که قرآن یاداور شده به دور خواهند بود.

ضمناً کسانی تصور نکنند اگر دختری خود را در اختیار پسری(با رعایت اصول) قرار دهد از نظر شأن ومنزلت زن موجب خفت دختر است بلکه برعکس نشان از آن دارد که اختیار با دختر است و اوست که تعیین کننده رابطه خود است. یعنی نه زور والدین و نه شرایط دیگری در تصمیم دختر مؤثر نیست.

ازدواج سفید در ردیف ازدواج موقت(متعه یا صیغه) است ولی اگر ازدواج موقت برای بزرگسالان نیز در شرایطی جایز است این آیه گویی تنها برای زوجهای جوان نازل شده است. به آن دلیل که هم از دختران جوان یادشده و هم اجازه خانواده آن دختران را لازم دارد و هم دو ویژگی یا شرط را برای این گونه ازدواج قائل شده که یکی تظاهر نکردن به زناکاری است(غیرمسافحات) و دیگری اینکه با دوست گرفتن(متحذان اخدان یا گرل فرند بوی فرند که در غرب رواج دارد) تفاوت دارد.

ممکن است این اظهار نظر از سوی سه گروه مورد نقد قرار گیرد:

یک- کسانی که خود و خانواده در رفاه هستند و مشکلی ندارند و مشکلات دیگران را نیز مشکل نمیدانند و به حسابهای دیگری میگذارند و به قرآن کریم نیز با دیدی دیگر مینگرند.
دو- زمامدارانی که کوتاهی شان در رسیدن جامعه به این وضع را با توجیه هایی از خود ساقط میدانند و واقع بینانه و عملگرایانه به فکر جوانان نیستند.
سه- شریعمدارانی که مسائل دین را با مسائل روز جامعه کمتر وفق میدهند زیرا از محیطی بسته به در نمیآید تا نظر فقهی را با توجه به شناخت جامعه صادر کنند تا اینکه نظرشان مفید واقع شود بلکه به ظواهر آیات و روایات بسنده میکنند.

ولی ظاهرا این آیه چیزی جز این پیام را در بر ندارد و گویی برای ما ایرانیان در این روزگار نازل شده است تا جامعه بیش از این به فساد جنسی که گاهی منجر به فسادهای دیگر نیز میشود در نیفتد.
همان گونه که قرآن کریم پیشبینی کرده از عواملی که می‌تواند جوان‌ها را به سمت این گونه ازدواج‌ بکشاند مشکلات عینی و ملموس جامعه از جمله مشکل اندوختن و پس انداز کردن خود یا والدین برای مقدمات ازدواج رسمی و مراسم ازدواج یا خرید خانه و نیز هزینه بالای اجاره و نبود تناسب درامدها و هزینه هاست که موجب می‌شود زوجهای جوان با موافقت خانواده حاضر به امضای عقدنامه نشوند و ترجیح دهند زندگی را با ازدواج سفید ادامه دهند .
4/3/93 - احمد شماع زاده

*****
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه ابتکار، یکی از پدیده‌های ازدواج به نام «ازدواج سفید» در سال‌های اخیر به شکل چشمگیری افزایش یافته و به جایی رسیده که رسانه‌ها و کارشناسان نیز به آن می‌پردازند.
منظور از «ازدواج سفید» زندگی مشترک زن و مرد بدون ازدواج رسمی است. یعنی بی آنکه خطبه عقد یا صیغه بینشان جاری شود، برای زندگی زیر یک سقف می‌روند. البته معمولا این اتفاق با آگاهی پدر و مادرها و خانواده هر دو طرف صورت می‌گیرد و آن دو مانند یک زن و شوهر با هم زندگی می‌کنند نه همخانه(پارتنرشیپ) یا دوستانه(فرندشیپ). و از آنجا که جامعه ایران یک جامعه سنتی - اسلامی است و چنین پدیده‌هایی در آن تعریف نشده به صورت مخفیانه انجام می‌شود. به همین منظور نیز آماری در مورد شمار این نوع ازدواج‌ها در دست نیست.
مژگان و حامد چهار سال می‌شود که به صورت ازدواج سفید با هم در یک خانه زندگی می‌کنند و می‌گویند علاقه ای برای ثبت ازدواجشان ندارند. آنها مانند هر زن و شوهری حلقه به دست دارند و در تمام محافل و جمع‌ها خود را به عنوان زن و شوهر نه همخانه معرفی می‌کنند.
مژگان می‌گوید: حامد را هشت سال است که می‌شناسم بعد از یک سال که از آشنایی مان می‌گذشت متوجه شدیم که خیلی از علایق و سلایقمان مانند یکدیگر است برای همین به هم نزدیک تر شدیم و 6 سال پیش حتی خانواده هایمان در جریان آشنایی ما دو نفر بودند.
او به زمانی اشاره می‌کند که تصمیم می‌گیرند با هم زندگی کنند: «بعد از چند سال دیدیم که می‌توانیم با هم زندگی کنیم و از هرنظر با هم توافق نظر داریم. حتی هر دو اعتقادی به ازدواج نداشتیم به همین خاطر زمانی که با خانواده هایمان مطرح کردیم در ابتدا چندان راضی نبودند اما وقتی دیدند که ما تصمیم جدی گرفته ایم پذیرفتند.
حامد می‌گوید :همخانه بودن با نوع زندگی آنها فرق می‌کند: «ما نوع زندگی مان به گونه ای نیست که هرکس وارد آن شود احساس کند همخانه هستیم بلکه تمام رفتارهای یک زن و شوهر معمولی را داریم. صبح با هم به سر کار می‌رویم و بعد از ظهر به خانه می‌آییم و شام می‌خوریم. نه از رفیق بازی خبری است و نه دوران مجردی. خرج خانه را به صورتی درمی آوریم که مانند همخانه‌ها به اصطلاح به صورت «دنگی» نباشد بلکه هرکس هرآنقدر که در توان داشته باشد می‌گذارد و حتی یک حساب مشترک پس انداز داریم
او در ادامه صحبت هایش به دعواهایشان هم اشاره می‌کند: «در هر خانه ای دعوا وجود دارد و ما هم مانند بقیه دعوا و بعد از چند ساعت آشتی می‌کنیم. مدل دعواهایمان هم شبیه زن و شوهرهایی است که اسمشان در شناسنامه ثبت شده است
ازدواج سفید به ضرر دخترهاست
همزیستی بدون ثبت یا همان «ازدواج سفید» اکنون در جوامع غربی به یک پدیده عادی بدل شده است. حتی در آمریکا که از نظر روابط زن و مرد محافظه کارتر است و پیش از 1970 این مساله غیرقانونی بود، اکنون به یک پدیده نسبتا عادی بدل شده است. از دهه 70 میلادی تا کنون تصویر زن در جوامع غربی تغییر فاحشی کرده است. جنبش آزادی زن که به انقلاب جنسی معروف شد، تغییرات عینی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، موقعیت زن را در این جوامع متحول کرد. در متن این تحول مناسبات زن و مرد نیز متحول شد. یکی از این تحولات در رشد همزیستی مرد و زن بدون ازدواج رسمی است که البته در ایران به گفته دکتر مصطفی اقلیما، رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران این پدیده برخلاف جوامع غربی کاملا به ضرر دختران ایرانی است: «بیشتر از 90 درصد رابطه دختر و پسرها به ازدواج نمی‌رسد؛ چون معمولا خود پسر یا خانواده او حاضر نمی‌شوند چنین دختری که با پسرش در ارتباط است را برای پسر خود بگیرند.
آن درصد باقیمانده نیز اگر به ازدواج ختم شود به این خاطر بوده دختر از نظر سطح خانوادگی و مالی بالاتر از خانواده پسر است و پسر به این دلیل ازدواج می‌کند تا از امکانات دختر و خانواده اش به نفع خود بهره ببرد.
یک آسیب شناس در این باره توضیح می‌دهد: «دخترها در جامعه ما ضرر می‌کنند چون فرهنگ جامعه ما اینچنین است که وقتی دختری با یک پسر در رابطه باشد بعد از پایان یافتن آن رابطه کسی به سراغش نخواهد رفت و این اتفاق ضربه سنگینی خواهدبود که بر دختران جامعه وارد می‌شود.» اقلیما درباره پدیده «ازدواج سفید» می‌گوید: «این نوع ازدواج‌ها همان نامزدی قدیم است که دیگر در جامعه در حال فراموشی است
او ادامه می‌دهد: «خانواده‌ها به دلیل اینکه گرفتار و درگیر مشکلات هستند دیگر فرصت سر و کله زدن با فرزندان خود را ندارند و وقتی ببینند تصمیمی گرفته که شاید با شرایط آنها همخوانی نداشته باشد اما چون قدرت، حوصله و وقت چانه زنی با فرزند خود را ندارند می‌گذارند هرکار که دلش می‌خواهد انجام بدهند
ازدواج سفید راهی برای فرار از مسئولیت
این مددکار اجتماعی یکی از بزرگترین علت‌هایی که خانواده‌ها به «ازدواج سفید» تن در می‌دهند به این خاطر است که از بار مسئولیت خود کم کنند: «در «ازدواج سفید» به خاطر اینکه هیچ کجا سندی مبنی بر زن و شوهری ثبت نشده است به همین خاطر خیلی راحت این دختر و پسر می‌توانند رابطه خود را پایان بدهند، بدون اینکه اتفاقی افتاده و کسی از کسی انتظار و توقعی داشته باشد به همین خاطر در این دوره و زمانه چه چیزی بهتر از این اتفاق؟»
او این پدیده را یک پدیده غربی می‌داند که در خانواده‌های امروزی بدون اینکه بدانند چنین فرهنگی در جامعه وجود ندارد رخنه کرده است: «در فرانسه این نوع ازدواج‌ها صورت می‌گیرد تنها به خاطر منفعتشان و بعد از اینکه نیازشان برطرف شد از هم جدا می‌شوند اما در ایران جایی برای چنین رفتارهایی نیست. در این نوع کشورها این نوع ازدواج نوعی قدرت به زن داده می‌شود اما در ایران اینطور نیست؛ چون فرهنگ‌ها با هم فرق می‌کند.» اقلیما با بیان این نکته که چنین اتفاقی موجب فرو ریختگی فرهنگی خواهدشد بیان می‌کند: «محققان و جامعه شناسان وجود چنین پدیده‌هایی را مخرب می‌دانند و ازدواج سفید و انتخاب تجرد به جای ازدواج را مجموعه ای از عوارض این فروریختگی می‌نامند که یکی از مهمترین آنها به خاطر مشکلات اقتصادی است چون در این زمانه مردهای 34-35 ساله هم نمی‌توانند از پس یک زندگی بربیایند به همین خاطر یا ترجیح می‌دهند ازدواج نکنند یا روابط پنهانی داشته باشد
ازدواج سفید در کشورهای دیگر
آمارها نشان می‌دهد امروزه، زندگی بدون ازدواج یکی از شیوه‌های رایج زندگی در غرب است. بیش از دوسوم زوج‌های آمریکایی پیش از ازدواج رسمی، مدتی را بدون ازدواج با یکدیگر زیر یک سقف می‌گذرانند. در سال 1994، حدود 3/7 میلیون زوج آمریکایی بدون ازدواج با یکدیگر زندگی می‌کردند و نزدیک به اواخر دهه 1990، حداقل 50 تا 60 درصد زوج‌ها حداقل پیش از ازدواج رسمی، مدتی را بدون ازدواج با یکدیگر می‌گذراندند. این در حالی است که تا پیش از 1970، زندگی بدون ازدواج در ایالات متحده غیرقانونی بود. طبق آمار آمریکا، تعداد زوج‌های ازدواج‌نکرده‌ای که با یکدیگر زندگی کرده‌اند، از 1960 تا 2000 ده برابر شده و اکنون، زندگی بدون ازدواج، به مرحله‌ای عادی در روند آشنایی دو فرد تبدیل شده‌است.

طرحِ مقابله با ازدواج‌های ثبت‌نشده

اشاره:
در این گزارش در چند جا تاکید میشود که ازدواج سفید وارداتی است. این نظر نادرست است از آن جهت که بسیاری از آداب و رسوم غربی دهها سال است که از غرب وارد شده بویِِژه پیش از انقلاب. چگونه است که ازدواج سفید در این دهها سال و حتا پس از چند دهه از انقلاب اکنون واردشده؟ دهها سال پیش کسانی مانند برتراند راسل و سیمون دوبوار بدون رفتن به کلیسا با یکدیگر زندگی کردند. چرا؟ چون به کلیسا اعتقاد نداشتند. این موضوع شامل تجربه آقای دکتر معیدفر نیز میشود. انگیزه های جوانان آن زمان یعنی دهه هفتاد میلادی اقتصادی نبوده ولی انگیزه جوانان ایرانی یکی اقتصادی و دیگری پرهیز از سنتهایی است که بر هزینه های ازدواج میافزایند و توانایی انجام آن را ندارند.

این روزها در کشورهای کاتولیک مذهب این گونه ازدواج بسیار کم است و انگیزه جوانانشان نیز همانند انگیزه جوانان ایرانی است. یعنی در مرحله اول اقتصادی و در مرحله دوم سنتهای دست و پاگیر است و زوجهای جوان در صورت آمادگی از ثبت ازدواج خود کوتاهی نمیکنند. پس راه چاره  برای جلوگیری از گسترش این گونه ازدواج(اگر خوشایند کسانی نیست) تنها بهبود وضع اقتصادی کشور است. راه فرهنگی و راههای دیگری که دکتر معیدفر نیز هشداردادند چاره کار نیست زیرا علت ایجادی اش اقتصادی است و قرآن کریم نیز عامل اقتصادی را ملاک آورده و نه دیگر عوامل را.
ششم مهر 93- احمد شماع زاده



اتخاذ سیاست‌هایی برای مقابله با «ازدواج سفید»، شکلی از زندگی مشترک که در آن افراد بدون ازدواج رسمی در کنار هم زندگی می‌کنند، در دستور کار استانداری تهران قرار گرفته است. مسئولان دولتی می‌گویند این نوع ازدواج هیچ آرامشی برای خانواده‌های ایرانی به همراه ندارد و به نوعی یک ازدواج وارداتی است.
چند سالی هست که شکلی از زندگی مشترک در تعدادی از شهرها به‌ویژه تهران رایج شده است؛ ازدواجی که نام آن را به دلیل ثبت نشدن اسامی دو نفر در شناسنامه‌هایشان «ازدواج سفید» گذاشته‌اند. در این شکل از زندگی مشترک افراد بدون خطبه عقد یا صیغه زیر سقف مشترک می‌روند اگرچه دوستان نزدیک و خانواده‌هایشان می‌دانند که این دو زندگی مشترکی را بدون رعایت شرایط مرسوم آن در جامعه شروع کرده‌اند اما آنها در تعاملات رسمی در بسیاری از موارد اعلام نمی‌کنند که بدون عقد یا صیغه زیر یک سقف رفته و زندگی مشترکشان را آغاز کرده‌اند.

دیروز «سیاوش شهریور»، مدیرکل امور اجتماعی و فرهنگی و استانداری تهران گفته که طرحی با نام «اعتلای خانواده پایدار» برای مقابله با ازدواج‌های سفید در دستور کار دولت قرار گرفته است. او این نوع ازدواج‌ها را یکی از آسیب‌های جامعه درحال گذار دانسته و گفته است در شرایطی که ایران دارد طبیعی است که چنین آسیب‌هایی وجود داشته باشد.» به گفته «شهریور»، طرح «اعتلای خانواده پایدار» در استان تهران نهایی شده است و به شورای برنامه‌ریزی استان می‌رود. براین اساس تحکیم خانواده پایدار در بخش‌های سیاست‌های جمعیتی ابلاغ‌شده از سوی مقام معظم رهبری، افزایش نرخ زاد و ولد، افزایش نرخ ازدواج و بستر‌سازی، برای ازدواج آسان مطرح شده است.

هرچند در سال‌های اخیر جامعه‌شناسان نسبت به افزایش و رواج ازدواج‌های سفید بین جوانان ابراز نگرانی می‌کنند اما مدیرکل امور اجتماعی و فرهنگی استانداری تهران معتقد است که درباره میزان گستردگی این ازدواج‌ها بزرگ‌نمایی شده است. به گفته او «ازدواج سفید به صورت محدود و معدود وجود دارد و به این نحوه آشکار و تندی که در رسانه‌ها به آن پرداخته می‌شود نیست، اما همین میزان محدود هم باید با کار فرهنگی و با رویکرد اجتماعی مقابله  شود

مدیرکل امور اجتماعی و فرهنگی استانداری تهران با اشاره به تبلیغ ازدواج رسمی و قانونی گفت: «فراهم کردن ازدواج آسان و اطلاع‌رسانی به خانواده‌ها برای محکم شدن بنیان خانواده می‌تواند در این زمینه نمونه‌ای از رفتاری فرهنگی در مقابله با این آسیب باشد.  باید جوانان را به این سمت سوق دهیم تا بدانند که آرامش در ازدواج پایدار است و این نوع ازدواج یک نگاه وارداتی است که نمی‌تواند رامش و سلامت را برای خانواده‌های ایرانی به همراه داشته باشد

 
ازدواج سفید از نگاه جامعه‌شناسان   
اینکه می‌گویند ازدواج سفید وارداتی است به این دلیل است که این سبک زندگی کردن زنان و مردان از کشورهای عمدتا اروپایی آغاز شده و به سایر کشورهای جهان انتقال یافته است.  این را دکتر «سعید معیدفر»، جامعه‌شناس هم تأیید می‌کند.

به گفته او ازدواج‌های سفید شیوه رایجی است که نخستین بار در کشورهای توسعه‌یافته اتفاق افتاد و به آن «ازدواج عرفی»، می‌گفتند. در این نوع ازدواج‌ها دختران و پسران بدون رفتن به کلیسا زندگی مشترکشان را شروع می‌کردند.

او می‌گوید:  در‌سال ١٩٧٩ که من در انگلستان تحصیل می‌کردم حدود ٤٠‌درصد کسانی که با هم زندگی می‌کردند ازدواج‌های ثبت‌شده داشتند و بقیه زوج‌ها ازدواج‌های عرفی داشتند و تشریفات سنتی و آیینی را برای ازدواج رعایت نمی‌کردند.  آنچه که اکنون در ایران به نام ازدواج سفید رایج شده به نوعی الگوبرداری‌شده از همین شیوه زندگی است که البته به‌طور محدود وارد ایران شده و این نگرانی را ایجاد کرده که شاید در آینده این نوع ازدواج‌ها بیشتر شود

به گفته معیدفر هرچند با توجه به شرایط خاص سنتی و مذهبی جامعه ایران عده‌ای نگران هستند و می‌گویند باید با این ازدواج‌ها مقابله کرد، تأکید می‌کند که اگر سیاست‌گذاری‌ها به سمتی برود که جهت‌گیری درستی داشته باشد همین موضوع یعنی زندگی مشترک دختران و پسران را می‌توان به فرصتی برای تشکیل خانواده تبدیل کرد.

او می‌گوید: «ازدواج‌های سفید می‌تواند پیامد منفی هم نداشته باشد بسته به اینکه مدیران و برنامه‌ریزان فرهنگی چطور به آن توجه کنند.  یکی از دلایلی که الان عده‌ای ترجیح می‌دهند با این شیوه زندگی مشترکشان را آغاز کنند به نوعی فرار از سختی‌ها و مشکلاتی است که ازدواج به شکل سنتی دارد.

بسیاری از جوانان اصولا زمانی که به هزینه‌های سنگین و بحث جهیزیه و سایر حواشی مربوط به ازدواج فکر می‌کنند همین مانع می‌شود که تصمیم به ازدواج بگیرند و همین تشریفات مانع زندگی مشترک و فرار ازدواج جوانان شده است

به گفته «معیدفر» در ارتباط با مسائل شرعی هم اگر متشرعین در این زمینه موضع‌گیری منفی نکنند دو نفر می‌توانند با خواندن صیغه‌ای ازدواج مشترکشان را ولو اینکه در شناسنامه‌هایشان هم ثبت نشده باشد شرعی کنند.  «معیدفر» معتقد است همین که زمینه برای زندگی مشترک و آسان جوانان فراهم شود فارغ از اینکه در شناسنامه‌هایشان به ثبت برسد یا نه راهکاری است که جلوی بسیاری از آسیب‌ها و فسادها را می‌گیرد.

از سوی دیگر اما بحث ازدواج‌های سفید منتقدانی هم دارد؛ منتقدانی که می‎‌گویند این ازدواج‌ها به دلیل اینکه رسمیت ازدواج‌های سنتی را ندارند شرایط را برای تشکیل یک خانواده ناپایدار فراهم می‌کنند.

«
فریبا ذاکر»  آسیب‌شناس، یکی از آنهاست که می‌گوید: «خارج از ایران زنان و مردانی که با هم زندگی می‌کنند اما ازدواج آنها ثبت کلیسایی ندارد از حقوق مشخصی برخوردارند مثلا اگر قرار باشد یک روز جدا شوند حق و حقوق مشخصی دارند اما سبکی که به نام ازدواج سفید در ایران رایج شده زنان و مردان را بدون پیش‌بینی هیچ حقوقی کنار هم قرار می‌دهد

به گفته او اگرچه نگاه خوشبینانه به این نوع زندگی‌ها این است که در آینده به ازدواج‌های ثبت‌شده منتهی شوند اما نگاه دیگری هم وجود دارد و آن اینکه این زندگی‌های مشترک چندی بعد بپاشد. در آن شرایط ما با آسیب‌های اجتماعی جدیدی مواجه می‌شویم. یکی از این آسیب‌ها می‌تواند افزایش تعداد زنان تنها در سنین بالا باشد که ممکن است به دلیل همین سبک زندگی از پشتوانه‌های لازم برخوردار نباشد.» به اعتقاد او اگرچه تعدادی از همین ازدواج‌های سفید ممکن است در سال‌های آینده به ازدواج‌های رسمی تبدیل شود اما همان پیامدهایی که مثلا در ارتباط با زوج‌هایی که ازدواج‌های صیغه‌ای دارند به شکل بیشتری در این نوع از ازدواج‌ها وجود دارد؛ یکی از آنها بحث فرزندانی است که ممکن است متولد شوند و در شرایطی که ازدواج افراد ثبت نشده این بچه‌ها با مجموعه مشکلاتی مواجه می‌شوند.
او می‌گوید: «فرض کنید دو نفر ازدواج ثبت‌نشده دارند و در این بین اختلافاتی پیش می‌آید و بچه‌ای هم در راه است در این شرایط تکلیف این بچه چه می‌شود؟ حتی زمانی که افراد ازدواج رسمی هم کرده باشند در این شرایط بچه‌ها آسیب می‌بینند چه برسد به شرایطی که هیچ چیز ثبت‌نشده‌ای وجود ندارد و افراد هم اصولا در هنگامه جدایی و دعوا نمی‌توانند به تفاهم‌های عقلایی برسند

به گفته «ذاکر»، رواج ازدواج‌های ساده، مهریه‌های سبک و کاستن از بار سنگین سنت‌ها کمک می‌کند که جوانان بتوانند بدون ترس و واهمه تن به ازدواج‌های ثبت ‌شده بدهند؛ ازدواج‌هایی که به اعتقاد او حتی اگر پایدار هم نباشند اما عوارض کمتری نسبت به ازدواج‌های سفید دارند.

کد خبر: ۲۰۵۵۶۲
۱۶ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۶:۰۸

_________________________________________________________________________


به گزارش باشگاه خبرنگاران، دکتر محمود گلزاری، معاون ساماندهی امور جوانان وزارت جوانان با تاکید بر دلایل بالارفتن سن ازدواج گفت: بیش از 10 عامل در افزایش سن ازدواج و بی رغبتی جوانان به تشکیل خانواده دخیل هستند که مسائل اقتصادی یکی از آنهاست. بحران اقتصادی از جمله این عوامل است اما همه آن نیست.

وی افزود: حوزه اقتصاد خانواده و ازدواج 4 قسمت دارد اشتغال، مسکن، وام ازدواج و کمک هایی از قبیل هزینه جهیزیه؛ همچنین مشاوره های ازدواج امری بسیار مهم است که هزینه های خاص خود را دارند.

معاون ساماندهی امور جوانان وزارت جوانان، بخش جوانان را میراث دار سازمان ملی جوانان سابق دانست و اظهار داشت: مدیریت امور جوانان برنامه ریزی کننده و فرابخشی است نه اجرایی. به همین دلیل تمام مسائل جوانان را در وزارتخانه بررسی و در شورای عالی جوانان که بیش از 18 عضو از وزرا و مقامات عالی دستگاه ها دارد و به ریاست رئیس جمهوری تشکیل می شود، مطرح می کنیم.

وی تصریح کرد: مسائل جوانان پس از تصویب و نهایی شدن در این شورا در ستاد ملی ساماندهی امور جوانان که بیش از 30 عضو از نمایندگان تام الاختیار دستگاه ها در آن حضور دارند اجرایی می شود. وظیفه ما در وزارت ورزش و جوانان پیگیری و نظارت مسائل جوانان است که توسط شورا و ستاد تصویب و اجرایی می شود.

گلزاری با اشاره به مشکلات اقتصادی حوزه ازدواج و جوانان گفت: تا پایان سال 92 بیش از یک میلیون جوان در نوبت وام ازدواج بودند که به دلیل اتمام موجودی صندوق ملی قرض الحسنه و تکالیف دیگری که بر عهده این صندوق بود، وام نگرفتند.

وی تاکید کرد: اردیبهشت ماه امسال بودجه بحث وام ازدواج در مجلس مطرح شد که بنده هم 1 ماه پیش در کمیسیون بودج به دفاع از آن پرداخت که رای نیاورد اما مجلس هم برای گشایش وام ازدواج اقدام نکرد.

معاون ساماندهی امور جوانان در پاسخ به این پرسش که راهکار وزارتخانه برای حل مشکل اقتصادی ازدواج جوانان چیست، گفت: با توجه به شرایط اقتصادی کشور و وضعیت پرداخت وام ها، مجمع خیرین ازدواج یکی از راهکارهای ما در این زمینه است. با بیش از 40 نفر از افراد دلسوز و توانا در تهران و استان ها این مجمع فعالیت خود را آغاز کرده تا مردم مثل خیرین سلامت و مدرسه ساز به عنوان خیرین ازدواج در این امر مشارکت کنند.

محمود گلزاری با اعلام خبر برگزاری نشستی با معاون وزیر اقتصاد و اعضای صندوق مهر امام رضا(ع) گفت: امیدواریم با برگزاری این جلسه در هفته آینده و بهره گیری از ظرفیت های وقف و مجمع خیرین ازدواج خبرهای خوشی را در زمینه بهبود مشکلات اقتصادی پیش روی ازدواج جوانان اعلام کنیم.