Thursday, September 11, 2014

اندر حکایت آفرینش زن!!

خداوند موجودی آفرید و نام او را مرد گذاشت...
از او پرسید: آیا راضی هستی؟

مرد گفت: نه!

 
خداوند پرسید: با اینکه تو را در بهترین صورت بیافریدم دیگر چه میخواهی؟

مرد گفت: آینه ای میخواهم که در آن بزرگی خود را ببینم... تکیه گاهی میخواهم که به هنگام خستگی و آزردگی بر آن تکیه زنم و آرامش یابم... کسی را میخواهم که همدم لحظات تنهایی ام باشد... نقابی میخوام که به هنگامه ضرورت پشت آن پنهان شوم... کسی را میخواهم که زیبایی اش چشمم را نوازش دهد... اندیشه ای میخواهم که در آن غوطه ور شوم... و چراغی که با آن هدایت و راهنمایی شوم.

و اینجا بود که خداوند گفت این دیگه داره خیلی زر میزنه
یه موجودی بسازم دهنشو سرویس کنه
!!
 
و اینگونه شد که خداوند زن را آفرید!!

توی پرانتز: اما از شوخی گذشته اگر زن خوب گیرت بیاد همان صفاتی را نخواهد داشت که آدم به خدا گفت؟

No comments:

Post a Comment