- 26 اکتبر 2015 - 04 آبان 1394
با نام او که آغاز و پايان هستي است او. گاهشماری از برخی وقایع اجتماعی و سیاسی ایران و جهان تا آیندگان بهتر امروزمان را بشناسند
Saturday, October 31, 2015
Thursday, October 29, 2015
روزی که خرمشهر سقوط کرد!! و هنوز این سقوط ادامه دارد...
نامه دو تن خرمشهری به یکدیگر که چند روز پیش صورت گرفت:
یک- سلام چندروزه اومدیم خوزستان، جاتون خالیه.
خرمشهر هم رفتیم خونه سابقتون رو نشون بروبچه ها دادم. مسجد "باب المراد" هم
رفتیم. خرمشهر تبدیل به یک ویرانه شده. نمیدونم از چه کسی بابت این وضعیت
باید تشکر کرد. اینجا اینترنت افتضاحه، متاسفانه.
دو- سلام
درد دل مرا
تازه کردی. یک شخصی اهل خرمشهر و شادگان توی برنامه صندلی داغ احمد نجفی
آمد و خیلی چیزها گفت و حتا گریه کرد. حتما آن را دیده ای. من هم در حد
توان خود ندای مردم خرمشهر را از طریق "مناظره دکتر و جوان آبادانی" که
خوانندگان بسیاری هم داشت به دیگران رساندم. خدا شرشان را که بدتر از شر
صدام است از کل کشور کوتاه کند...
سه- بله فیلم رو دارم خیلی دلگیرکننده است و احمد نجفی گریه اش میگیره. خرمشهر
مثل یه تصویر، پوسیده شده. فقر و فلاکت بیداد میکنه. نفرین بر دشمن وطن.
سیپنج سالگی سقوط خرمشهر؛ 'مقاومت با آخرین فشنگها'
حمیده محمدی
روزنامهنگار
خرمشهر در روز چهار آبان ۱۳۵۹ پس از ۳۴ روز مقاومت در برابر ارتش عراق، اشغال شد.
در
آخرین روز مهرماه همان سال واحدهای ارتش عراق همزمان با حمله هوایی
هواپیماهای این کشور به پایگاهها و فرودگاههای ایران، از مرزهای جنوبی
وارد خاک ایران شده بودند.
خرمشهر به دلیل موقعیتش به عنوان بندری بزرگ و نزدیک به مرز ایران، مورد توجه ارتش عراق بود.
حمله
عراق به ایران پس از افشای کودتای نوژه صورت گرفت. با لو رفتن کودتا، رژیم
نوپای ایران دست به پاکسازی ارتش زده بود که به ویژه در نیروی زمینی
آشفتگیهایی به وجود آورده بود.
برخی تحلیلگران معتقدند که آشفتگی
در ارتش به ویژه نیروی زمینی به دلیل شرایط بعد از انقلاب و رقابت بین
نیروهای سیاسی، دو عامل عمده ای بودند که موجب سقوط خرمشهر شدند.
۱۱۸ تیتر
روزنامه کیهان در هنگام سقوط خرمشهر در گزارشی نوشت: «برتری ارتش در این منطقه با متجاوزین است».
این
روزنامه در ادامه به کمبود تجهیزات اشاره کرد و نوشت که مدافعان خرمشهر
«بدون در دست داشتن تجهیزات کافی زرهی و توپخانه در مقابل تجاوز مزدوران
صدام سرسختانه مقاومت میکنند».
به گفته محمد مهدی فرقانی، عضو وقت شورای تیتر کیهان، وقتی خبر سقوط خرمشهر به تهران رسید، ۱۱۸ تیتر برای این خبر پیشنهاد شد.
به
گفته او، تیتر مربوط به سقوط خرمشهر باید این واقعه را اطلاعرسانی میکرد
ولی در مردم ایجاد یاس نمیکرد، بنابراین «در نهایت از میان ۱۱۸ تیتر
پیشنهادی، این عبارت انتخاب شد: خونین شهر با آخرین فشنگها هنوز مقاومت
میکند».
خونینشهر عنوانی بود که در ۲۴ مهر ۵۹ به خرمشهر داده شد.
نیروهای ایرانی به سختی دل از شهر میکندند و عقب رانده میشدند و بنابراین
درگیریها در مرکز شهر و مسجد جامع به عنوان ستاد عملیات شدت یافته بود.
اختلافات داخلی
مرور
اسناد و خاطرات نشان می دهد که دو جناح فعال در ساختار سیاسی جمهوری
اسلامی، یعنی ابوالحسن بنیصدر (نخستین رئیسجمهور ایران و فرمانده وقت کل
قوا) و رقبایش در نخستوزیری و حزب جمهوری اسلامی، یکدیگر را متهم میکردند
که در کمکرسانی به خرمشهر اخلال می کنند.
برخی تحلیلگران بنیصدر و ارتش را در یک جناح و رقبای او و سپاه را در جناح دیگر تقسیمبندی میکنند.
علی شمخانی، از فرماندهان پیشین سپاه در خوزستان چند سال پیش در یک برنامه تلویزیونی گفت که آقای بنیصدر میخواست با کسب پیروزی نظامی در خوزستان، دست بالا را در صحنه سیاسی بگیرد.
محسن
رضایی، فرمانده وقت سپاه هم در سال ۹۰ اعلام کرد که «آقای بنیصدر معتقد
بود که ما باید به سبک اشکانیان بجنگیم یعنی زمین بدهیم دشمن را به داخل
بکشانیم و زمان بهدست بیاوریم و بعد از آن به دشمن هجوم ببریم.»
اما
آقای بنیصدر در بخش توضیحات کتاب «نامهها» (چاپ ۸۵) که نامههای او به
آیتالله خمینی و دیگران است، اشاره به «روش اشکانیان» را «دستمایه
دروغسازی» دانسته است.
'زمین بدهیم زمان بگیریم'
آقای
بنی صدر می گوید که در ابتدا به دنبال انسجام بخشیدن به ارتش «پریشان و
پراکنده و مأیوس» بود چون نیروهای تعلیم ندیده قادر نبودند در مقابل ارتش
عراق ایستادگی کنند. همچنین از نظر او، ارتش ایران با کمبود تجهیزات مواجه
بود.
اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی، در مصاحبهای
در مهرماه ۶۰ گفت که نمایندگان خوزستان در مجلس و پاسداران «داد
میکشیدند" و خواست آنها حمایت یک واحد ارتش از خرمشهر بود.
آقای
هاشمی رفسنجانی در همان مصاحبه گفت که «در آن موقع ما بعید میدانستیم که
ایشان در زمینه جنگ سوء نیتی داشته باشد ولی با شرایطی که اخیراً پیش آمده و
حمایت غرب و عراق از بنیصدر، کم کم برای ما این احتمال مطرح است که ایشان
از رکود جبههها حمایت میکرد.»
از طرف دیگر آقای بنیصدر رقبای خود
را متهم می کرد که وقتی او در خوزستان «مستقر» بود تا به برنامهریزی جنگ
بپردازد، آنها در تهران نقشه «کودتا» علیه او را میریختند که سرانجام با
رأی عدم کفایت سیاسی در مجلس و عزل او از ریاستجمهوری در ۳۰ خرداد ۶۰ عملی
شد.
فرمانده وقت کل قوا در ۳ آبان ۵۹ یک روز قبل از اشغال خرمشهر در
نامهای به آیتالله خمینی ضمن گلایه از تخریب چهره او در تهران نوشت:
«تجهیزات کم داریم. بارها عرض کردهام. یک اتومبیل را اگر سه ماه حرکت
ندهند راه نمیرود، تانکها دو سال است رها خوابیدهاند».
او ضمن
برشماردن تعداد تانکهای راه اندازی شده و ارائه گزارشی از موقعیت نظامی
لشکر زرهی ۱۶ نیروی زمینی میگوید که برای نفراتی که به خدمت گرفته شدهاند
«باید تجهیز فراهم کنیم که نداریم. ما حتی تفنگ ژ.س نداریم چه رسد به بقیه
چیزها.»
او همچنین در نامه ۲۶ آبان همان سال از رقبای خود نزد آقای
خمینی شکوه میکند که «آقایان... از پشت جبهه گشودهاند و خواهان ادامه جنگ
هستند» تا با شکست در جنگ «از شر بنیصدر راحت شوند».
به نظر او،
رقبایش تبلیغ میکردند که آقای بنیصدر با بازسازی ارتش، چنان جایگاه سیاسی
خود را محکم خواهد کرد که حتی آقای خمینی هم جلودار او نخواهد بود.
'تلخترین روزها'
بنا
به نوشته محمد درودیان، پژوهشگر تاریخ جنگ هشت ساله، عراق ابتدا برای
اشغال خرمشهر دو گردان فرستاده بود، اما با مقاومت نیروهای ایرانی مجبور شد
بیش از دو لشکر اعزام کند.
به گزارش درودیان، پل خرمشهر روز دوم
آبان ۵۹ مسدود شد و ورود و خروج به شهر پس از آن به آسانی میسر نبود. عراق
این روز را تصرف خرمشهر دانست در حالی که «مقاومت نیروها ادامه داشت و دشمن
نتوانسته بود بر تمامی شهر تسلط یابد.»
هوشنگ صمدی، از فرمانده
گردان تکاوران دریایی بوشهر که برای دفاع از خرمشهر به منطقه اعزام شده بود
در کتاب خاطرات خود نوشته است که این گردان با حدود ۶۰۰ نفر نیرو وارد
خرمشهر شدند که ۳۰۰ نفر آنها زخمی و ۷۶ نفر کشته شدند.
تکاوران دریایی روز ۳۱ شهریور وارد خرمشهر شدند. به گفته صمدی در آن هنگام «واحدهای» مستقر در خرمشهر عبارت بودند از پایگاه دریایی خرمشهر، گردان دژ «که کارایی رزمی چندانی نداشت» و نیروهای مردمی و سپاه که «تعدادشان خیلی کم» بودند.
بنابراین، عمده مقاومت بر دوش
تکاوران دریایی افتاده بود. گردان صمدی علاوه بر جنگیدن، نقش آموزش دادن و
هماهنگی نیروهای دیگر را بر عهده داشت.
آقای صمدی میگوید: «[مجبور
بودیم] یگانها را به صورت متحرک سازماندهی کنیم و سوار بر خودرو نگه داریم
تا به تناوب برای درگیری به نقاط مختلف شهر اعزام شوند.»
او ضمن
یادآوری از جنگ تن به تن در سطح شهر، میگوید که روز اول تا سوم آبان
تلخترین روزهای زندگیش بوده است. پل خرمشهر زیر آتش بود و امکان نقل و
انتقال نبود. «نان و غذا هم در شهر کم بود و نیروها ناچار بودند با آب
آلوده کارون و نان خشک سر کنند.»
حتی وقتی یکی از نیروها تلاش کرد با
خودرویی از پل خرمشهر عبور کند و به افراد درون شهر «مهمات» برساند، هدف
خمپاره قرار گرفت و «پودر شد».
به گفته آقای صمدی، روز دوم آبان
«سرهنگ حسین حسنی سعدی»، فرمانده وقت عملیات جنوب مستقر در آبادان کتباً از
او خواست که تا رسیدن نیروهای کمکی مقاومت کند، اما بعد از ظهر سوم آبان
با بیسیم به او فرمان عقبنشینی داد.
صبحدم ۴ آبان با تخلیه شهر و کمک به خروج مردم باقیمانده، تکاوران دریایی آخرین نفراتی بودند که با لنج و قایق از شهر خارج شدند.
«من و ناخدا ضربعلیان آخرین نفراتی بودیم که خرمشهر را ترک میکردیم. هر دو گریه میکردیم. هوا دیگر روشن شده بود».
(خرمشهر ۵۷۸ روز در اشغال ماند تا روز سوم خرداد سال ۱۳۶۱ دوباره به دست نیروهای ایرانی آزاد شد
مردان خدا پرده پندار دریدند
فروغی بسطامی:
مردان خدا پرده پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند
هر دست كه دادند از آن دست گرفتند
هر نكته كه گفتند همان نكته شنیدند
هر نكته كه گفتند همان نكته شنیدند
یك طایفه را بهر مكافات سرشتند
یك سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یك فرقه به عشرت در كاشانه گشادند
یك زمره به حسرت سرانگشت گزیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یك جمع نكوشیده رسیدند به مقصد
یك قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
فریاد كه در رهگذر آدم خاكی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا كه یكی را ز دو عالم طلبیدند
زنهار مزن دست به دامان گروهی
كز حق ببریدند و به باطل گرویدند
چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی كه خریدند
كوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
كاین جامه به اندازه هر كس نبریدند
مرغان نظر باز سبك سیر «فروغی»
از دامگه خاك بر افلاك پریدند
یك سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یك فرقه به عشرت در كاشانه گشادند
یك زمره به حسرت سرانگشت گزیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یك جمع نكوشیده رسیدند به مقصد
یك قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
فریاد كه در رهگذر آدم خاكی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا كه یكی را ز دو عالم طلبیدند
زنهار مزن دست به دامان گروهی
كز حق ببریدند و به باطل گرویدند
چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی كه خریدند
كوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
كاین جامه به اندازه هر كس نبریدند
مرغان نظر باز سبك سیر «فروغی»
از دامگه خاك بر افلاك پریدند
Wednesday, October 28, 2015
Monday, October 26, 2015
تأثیر آخوندها بر فهم و شعور مردم ایران
قسمتی از خاطرات کلنل اف استیون کول، اولین فرمانده نظامی بریتانیا در ایران:
آنها (ایرانیها) خیلی ساده لوح و زود باورند. مهربانند و سخت کوش. هر حاکمی که بخواهد به آنها مستبدانه حکم فرماید راحت میتواند آنها را با بازی با باورهایشان فریب دهد و بر آنها حاکم شود؛ ولی اگر حاکمی بخواهد برایشان دل بسوزاند و حق مردم را به مردم دهد، او را سرنگون میکنند. مردمانی اند مستحق ظلم.
یادم نمیرود وقتی چای را از هند به مزارع تبرستان بردیم و کشت کردیم و با شکر مخلوط کردیم و به خوردشان دادیم، هنگامی که سودی سرشار به دست آوردیم، روحانی بزرگشان حاج ملا محمد کرمانی نزد من امد و گفت: اگر میخواهی به تجارت شکر و چایت در ایران ادامه دهی باید چهار یک سودت را به من بدهی.
من اورا ضعیف پنداشتم و به او خندیدم و از عمارت بیرونش انداختم. بعد از چند ماه گزارش آمد که دیگر در ایران مردم چای نمینوشند. باورم نمیشد. چطور ممکن بود؟!! اکثر مردم به چای معتاد شده بودند!!
پس از پاره ای تحقیقات فهمیدیم ملا محمد کرمانی چای و شکر را نجس و نوشیدنش را حرام اعلام کرده و مردم چشم و گوش بسته هم تنها مطیع اند.کلی به این ملت نفهم خندیدم.
او (ملامحمد کرمانی) را به عمارت فرا خواندیم.
به او گفتم حیف که چای را حرام اعلام کردی! اگر راه برگشتی بود و میشد هنوز سودی از چای به دست آوریم، چهار یک تو را پرداخت میکردیم.
ملا خندید و گفت تو عهدنامه را بنویس حرام و حلالش با من.
او این فتوا را داد که اگر شکر(حبه قند) را به چای برسانند و بعد در دهان بگذارند نجاستش بر کنار میشود وچای و شکر از حالت حرام خارج میشود.
بدین گونه باز حرامی به حلال تبدیل شد و ما و میرزا به سودمان رسیدیم و مردم به رضایت خدایشان.
یادم هست وقتی همین میرزای کرمانی شیاد مرد، باز همان مردم عکس او را در ماه میدیدند. نمیدانم چگونه خلقتی هستند قوم پارس.
هر کس که به آنها خوش خدمتی کند را دزد میخوانند و هر کس آنها را بفریبد در ماه و خورشید میبینندش!!
یادم نمیرود مردم، شکر(حبه قند) را بین انگشتان میگرفتند و بزور آن را به چای ته استکان میرساندند تا پاک شود بعد بخورند و من فقط به انها میخندیدم و ته بسته های شکرم مینوشتم "شکر پاک ملای کرمانی"
نمیدانم این ملاها و میرزاها در آینده چه بر سر این ملت زود باور بیاورند. کاش رستگار شوند.
فتواهای شگفت انگیز شرعی اواخر دوره قاجاریه تا کنون و دلايل ابطال آنان!:
👳خزینه ها منبع انتشار بیماری و
مرگ و میر شده بودند و تنها وجه بهداشتی آنها آب آهک انتهای روز بود و چوب
زالزالک . لذا در حمام ها دوش جایگزین آنها شد.علما فتوا دادند حرام
است.مردم با رشوه پنهانی از خزینه استفاده می کردند.
👀حکومت از زور استفاده کرد علما کوتاه آمدند.
👀حکومت از زور استفاده کرد علما کوتاه آمدند.
👳استفاده از لامپ برق حرام و غیرشرعی است.
علت: به سبب امکان انجام شب نشینی های طولانی، باعث می شود که مومنین، از نماز صبح غافل شوند!
👀 البته بعدها، با پول هنگفتی که حاج امین الضرب، صاحب کارخانه برق به علما داد برق حلال شد! اما کارخانه برق مشهد در سال ١٩١١ میلادی به تحریک علما و روسها توسط ملت سلحشور مشهد در آتش سوخت.
علت: به سبب امکان انجام شب نشینی های طولانی، باعث می شود که مومنین، از نماز صبح غافل شوند!
👀 البته بعدها، با پول هنگفتی که حاج امین الضرب، صاحب کارخانه برق به علما داد برق حلال شد! اما کارخانه برق مشهد در سال ١٩١١ میلادی به تحریک علما و روسها توسط ملت سلحشور مشهد در آتش سوخت.
👳استفاده از کله قند، حرام و
غیرشرعی است. (افراطیون مذهبی شایعه ساخته بودند از استخوان مردگان الک شده
و کله قند روسی درست می شود!!)
علت: نپرداختن وجوه شرعی، توسط واردکننده قند!
👀پر واضح است که پرداخت وجوهات، موجب گردید تا قند حلال گردد، البته به این شرط که قبل از خوردن، آن را در چای غسل کنند".
علت: نپرداختن وجوه شرعی، توسط واردکننده قند!
👀پر واضح است که پرداخت وجوهات، موجب گردید تا قند حلال گردد، البته به این شرط که قبل از خوردن، آن را در چای غسل کنند".
👳استفاده از ماشین لباسشویی حرام و غیرشرعی است.
علت: لباس های نجس، لباس های پاک را نجس می کنند!
علت: لباس های نجس، لباس های پاک را نجس می کنند!
👳در سال ١٣٤٢ خورشیدی در جریان انقلاب سپید علما گفتند رأی دادن بانوان خلاف شرع است!
👳علما ساخت راه آهن را در دوره ناصری خلاف شرع و حرام اعلام کرده بودند
علت: ملاعلی کنی آن را راه تسلط کفار می دانست.
علت: ملاعلی کنی آن را راه تسلط کفار می دانست.
👳خوردن گوشت ماهی خاویاری حرام است!
علت: انحصار گرفتن صید این ماهی ارزشمند.
علت: انحصار گرفتن صید این ماهی ارزشمند.
👳بازی شطرنج حرام است!
علت: در روایتی ساختگی آمده بود که امویان شطرنج بازی می کردند.
علت: در روایتی ساختگی آمده بود که امویان شطرنج بازی می کردند.
👳استفاده از ویدئو حرام و غیرشرعی بود.
علت: چون افکار پاک ملت سلحشور با دیدن فیلمهای مستهجن خراب می شد. با ازدیاد آن و آمدن ماهواره و نت دیگر این حرام حلال شد.
علت: چون افکار پاک ملت سلحشور با دیدن فیلمهای مستهجن خراب می شد. با ازدیاد آن و آمدن ماهواره و نت دیگر این حرام حلال شد.
👳علما مدرسه رفتن در تهران و
تاسیس مدرسه مدرن به جای مکتب و رادیو و تلویزیون و تریبون به جای منبر را
خلاف شرع و خلاف احکام الهی اعلام کرده بودند.
👳اولین بار که دوچرخه به ایران آمد آنرا ارابه جن معرفی کردند.
👳اولین بار که اعلام شد مردم برای
گرفتن شناسنامه به شهربانی مراجعه کنند، علمای عظام فتوا دادند که این
دسیسه انگلیس است تا نام دختران و همسران شما بدانند!
👳اوایل خود موسیقی و بعدها دیدن ساز موقع نواختن را حرام اعلام کردند چون انسان را از یاد خدا غافل می کند.
آری چنین است که ملتی به خدمتگزاران اندکش در تاریخ دشنام میدهد!
آری چنین است که ملتی به خدمتگزاران اندکش در تاریخ دشنام میدهد!
و نکته های دیگری که من از کودکی و جوانی به یاد دارم:
یک- تا کنون نمیدانستم چرا هنگامی که بچه بودم همه جا میدیدم قند را در چای فرو میکنند و چای مینوشند!! و همیشه برایم علامت پرسشی بود!!
دو- نکته ای را که نویسنده از قلم انداخته(البته ممکن است نمونه ها بسیار زیاد باشند) این است که مادرم تعریف میکرد که شهرستانی(واعظ خرمشهری) روی منبر میگفت: "ای مردم شمن جعفر سوار نشیییییی...د". و منظورش از شمن جعفر شمندفر بود که در زمان رضاشاه که زبان بین المللی فرانسوی بود به ترن و قطار میگفتند. چرایی اش را باید در مخالفت رضا شاه با آخوندها یافت که ترن را به ایران آورد تا سوای از کم شدن رنج سفر، مردم را از یورش راهزنان در امان بدارد و بدین ترتیب به مردم کشورش خدمت بزرگی کرده باشد.
سه- پیش از انقلاب آخوندها با کشیدن زمان، یک ساعت به جلو در نیمه اول سال مخالفت میکردند. دلیلش را تغییر ظهر شرعی اعلام میکردند و تبعات آن؛ ولی پس از برقراری جمهوری ظاهراً اسلامی همان شیوه را به کار بردند، به دلایل افتصادی و نیز تجاری که روابطشان را با دیگر کشورها هماهنگ کنند.
زیان فارسی در پاکستان
در
پاكستان نام هاي خيابانها و محلات اغلب فارسي و صورت اصيل كلمات قديم
است. خيابان هاي بزرگ دو طرفه را شاهراه مينامند، همان كه ما امروز
«اتوبان» ميگوييم! بنده براي نمونه و محض تفريح دوستان، چند جمله و عبارت
فارسي را كه در آنجاها به كار ميبرند و واقعا براي ما تازگي دارد در اينجا
ذكر ميكنم كه ببينيد زبان فارسي در زبان اردو چه موقعيّتي دارد و به قول
معروف چه رُلي بازي ميكند. نخستين چيزي كه در سر بعضي كوچهها ميبينيد
تابلوهاي رانندگي است.
در ايران ادارهي راهنمايي و رانندگي بر سر كوچهاي كه نبايد از آن اتومبيل
بگذرد مينويسد:« عبور ممنوع» و اين هر دو كلمه عربي است، اما در پاكستان
گمان ميكنيد تابلو چه باشد؟ «راه بند»! فارسي سرهي سره و مختصر و
مفيد،«حداكثر سرعت» را در آنجا «حداكثر رفتار»تابلو زده اند! و «توقف
ممنوع» را «پاركينگ بند» اعلام كرده اند.
تاكسي كه مرا به قونسلگري ايران دركراچي ميبرد كمي از قونسلگري گذشت، خواست به عقب برگردد،يكي از پشت سر به او فرمان ميداد، در چنين مواقعي ما ميگوييم: عقب، عقب،عقب، خوب! اما آن پاكستاني ميگفت: واپس، واپس،بس! و اين حرفها در خياباني زده شد كه به « شاهراه ايران» موسوم است.
اين مغازههايي را كه ما قنادي ميگوييم( و معلوم نيست چگونه كلمهي قند صيغهي مبالغه و صفت شغلي قناد برايش پيدا شده و بعد محل آن را قنادي گفته اند؟) آري اين دكانها را در آنجا «شيرينكده» نامند! از اسم روزنامههاي معتبر ميگذريم كه به نام «ستاره كراچي» و «آغاز» و «امروز» و «شيعه» و امثال آن منتشر ميشوند. آنچه ما هنگام مسافرت «اسباب و اثاثيه» ميخوانيم، در آنجا «سامان» گويند. سلام البته در هر دو كشور سلام است. اما وقتي كسي به ما لطف ميكند و چيزي ميدهد يا محبتي ابراز ميدارد، ما اگر خودماني باشيم ميگوييم: ممنونم، متشكرم، اگر فرنگي مآب باشيم ميگوييم «مرسي» اما در آنجا كوچك و بزرگ، همه در چنين موردي ميگويند:« مهرباني»! واقعا بهتر از اين تعبيري براي ابراز تشكر داريد؟ ما اصرار داريم كه بگوييم پارك فلان و پارك بهمان پارك نياوران را پلاك هم روي آن زدهايم.اما آنها بزرگترين پارك شهر خود را «جناح باغ» تابلو زدهاند. آنچه ما شلوار گوييم در آنجا «پاجامه» خوانده ميشود. اين قطار سريع السير عليه ما عليه را در آنجا«تيز خرام» ميخوانند! جالبترين اصطلاح را در آنجا من براي مادر زن ديدم، آنها اين موجودي را كه ما مرادف با ديو و غول آوردهايم« خوش دامن» گفتهاند. واقعا چقدر دلپذير و زيباست.
تاكسي كه مرا به قونسلگري ايران دركراچي ميبرد كمي از قونسلگري گذشت، خواست به عقب برگردد،يكي از پشت سر به او فرمان ميداد، در چنين مواقعي ما ميگوييم: عقب، عقب،عقب، خوب! اما آن پاكستاني ميگفت: واپس، واپس،بس! و اين حرفها در خياباني زده شد كه به « شاهراه ايران» موسوم است.
اين مغازههايي را كه ما قنادي ميگوييم( و معلوم نيست چگونه كلمهي قند صيغهي مبالغه و صفت شغلي قناد برايش پيدا شده و بعد محل آن را قنادي گفته اند؟) آري اين دكانها را در آنجا «شيرينكده» نامند! از اسم روزنامههاي معتبر ميگذريم كه به نام «ستاره كراچي» و «آغاز» و «امروز» و «شيعه» و امثال آن منتشر ميشوند. آنچه ما هنگام مسافرت «اسباب و اثاثيه» ميخوانيم، در آنجا «سامان» گويند. سلام البته در هر دو كشور سلام است. اما وقتي كسي به ما لطف ميكند و چيزي ميدهد يا محبتي ابراز ميدارد، ما اگر خودماني باشيم ميگوييم: ممنونم، متشكرم، اگر فرنگي مآب باشيم ميگوييم «مرسي» اما در آنجا كوچك و بزرگ، همه در چنين موردي ميگويند:« مهرباني»! واقعا بهتر از اين تعبيري براي ابراز تشكر داريد؟ ما اصرار داريم كه بگوييم پارك فلان و پارك بهمان پارك نياوران را پلاك هم روي آن زدهايم.اما آنها بزرگترين پارك شهر خود را «جناح باغ» تابلو زدهاند. آنچه ما شلوار گوييم در آنجا «پاجامه» خوانده ميشود. اين قطار سريع السير عليه ما عليه را در آنجا«تيز خرام» ميخوانند! جالبترين اصطلاح را در آنجا من براي مادر زن ديدم، آنها اين موجودي را كه ما مرادف با ديو و غول آوردهايم« خوش دامن» گفتهاند. واقعا چقدر دلپذير و زيباست.
نقل از کتاب از پاريز تا پاريس/ محمدابراهيم باستاني پاريزي / چاپ ششم، ١٣٧٠/صص ١٣٣و ١٣٤
خدا رحمت کند استاد را ولی شلوار فارسی است که ایشان به آن اشاره نکرده است.
شلوار یعنی شل مانند؛ زیرا که مانند آدمهای شل است و دو پایش ثابت نیست.
این واژه فارسی در میان عربها به نام سلوار، جا افتاده است. اگر شل عربی باشد (طبق دعای مشلول بر وزن معیوب و مجروح) مشخص میشود که فارسها و عربها بی آنکه ریشه این نامگذاری را بدانند؛ تنها آن را به کار میگیرند.
نیروهای خودسر یا حاکمسر؟
افسانه 'نیروهای خودسر' در جمهوری اسلامی ایران
حسین باستانی
بیبیسی
استقبال از علی لاریجانی با شعارهایی همچون "مرگ بر منافق" در مراسم عزاداری بیت رهبری در شب عاشورا،
جدیدترین نمونه از حملات سیاسی به چهره های سیاسی جمهوری اسلامی ایران در حضور آیت الله خامنهای است.
علی
لاریجانی، در پی تصویب سریع طرح اجرای برجام در جلسه ۱۹ مهر مجلس ایران،
مورد حمله شدید عده ای از محافظه کاران قرار گرفته که او را به خاطر اشاره
به نقش رهبر جمهوری اسلامی ایران در این فرایند، مورد انتقاد شدید قرار می
دهند. اشاره به مسئولیت آیت الله خامنه ای در اجرایی شدن برجام، ظاهرا از
این جهت مورد انتقاد قرار گرفته که وی، به هر علت، تمایلی به علنی کردن این
مسئولیت ندارد.
این اولین بار نیست که کسانی که متهم به ناهمسویی با رهبر شده اند، هدف شعارها یا اقدامات تند "لباس شخصی ها" قرار می گیرند.
یکی
از معروف ترین صحنه های چنین برخوردی، مراسم سالگرد درگذشت آیت الله خمینی
در آرامگاه وی در ۱۴ خرداد ۱۳۸۹ بود که در جریان آن، عده ای از
شعاردهندگان در حضور آقای خامنه ای و با شعار حمایت از رهبر، سخنرانی حسن
خمینی را بر هم زدند. حسن خمینی در آن زمان، متهم به ناهمسویی با رهبر در
جریان وقایع پس از انتخابات ۱۳۸۸ شده بود.
در ۱۴ خرداد ۱۳۹۰ و پس از
خبرسازشدن "نافرمانی" رئیس جمهور وقت بر سر وزات اطلاعات، نوبت به بر هم
خوردن سخنرانی محمود احمدی نژاد با شعارهای حمایت از رهبر رسید. یک سال بعد
و در ادامه نافرمانی های آقای احمدی نژاد از آیت الله خامنه ای، باز
سخنرانی او بر هم خورد؛ هرچند حسن خمینی هم، مانند سال ۱۳۹۰ و البته کمتر
از سال ۱۳۸۹، هدف شعارهای تند قرار گرفت. با روی کار آمدن حسن روحانی در
سال ۱۳۹۲، نوبت به او رسید که سخنرانیش در مراسم ۱۴ خرداد ۱۳۹۳ و ۱۳۹۴ – به
میزانی کمتر از زمان آقای احمدی نژاد – مختل شود.
قابل انکار نیست
که رهبر جمهوری اسلامی، در مواردی تندروی های لباس شخصی ها را مورد انتقاد
قرار داده است. او مثلا در اظهارنظرهایی جداگانه، از حمله به کوی دانشگاه
در سال های ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ و نیز ورود معترضان به سفارت بریتانیا در سال ۱۳۹۰
انتقاد کرده است.
اما در هیچ کدام از این دفعات، نشانه ای وجود
نداشته که آیت الله خامنه ای، منتقد "نقش آفرینی" لباس شخصی ها در خیابان
ها باشد و هر بار، حداکثر، از بابت برخی "زیاده روی" های این نیروها یا
هزینههای کنترلنشده اقداماتشان گله منده بوده است.
رهبر جمهوری اسلامی، در مواردی تندروی های لباس شخصی ها را مورد انتقاد قرار داده است. به عنوان نمونه، او در اظهارنظرهایی جداگانه، از حمله به کوی دانشگاه در سال های ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ و نیز ورود معترضان به سفارت بریتانیا در سال ۱۳۹۰ انتقاد کرده است. اما در هیچ کدام از این دفعات، نشانه ای وجود نداشته که رهبر جمهوری اسلامی ایران، منتقد 'نقش آفرینی' لباس شخصی ها در خیابان ها باشد و هر بار، حداکثر، از بابت برخی 'زیاده روی' های این نیروها یا هزینههای کنترلنشده اقداماتشان گله منده بوده است
به عنوان نمونه، بعد از ورود به سفارت
بریتانیا، آقای خامنه ای با اشاره به "اشغال آن سفارت خبیث" گفته که در این
فقره، "احساسات جوانان درست بوده ولی رفتنشان [به داخل ساختمان] درست
نبوده"؛ یا در پی هر دو بار حمله به خوابگاه دانشجویان در سال ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸،
قوه قضاییه که زیر نظر رهبری قرار دارد، با عاملان این حمله برخوردی نکرده
است.
میزان مصونیت لباس شخصی های مهاجم به دانشجویان در حدی بوده که
حتی بعد از ماجرای کوی دانشگاه در ۱۳۷۸، کسانی در حد سرپرست ناحیه انتظامی
تهران بزرگ یا فرمانده "نوپو" هم مورد محاکمه قرار گرفتند (هرچند تبرئه
شدند) اما پای یکی از لباس شخصیها نیز به دادگاه کشیده نشد.
حتی در
گزارش شورای عالی امنیت در مورد کوی دانشگاه، با وجود افشای رسمی نقش نوپو
به عنوان ناشناخته ترین واحد یگان ویژه نیروی انتظامی، لباس شخصی های مهاجم
با علامت سه نقطه (...) یا عناوینی از قبیل "افراد شناخته شده از تشکلهای
معروف غیررسمی" مورد اشاره قرار گرفتند.
مطالعه موردی "خودسرهای وزارت اطلاعات"
شاید
معروف ترین اقدام منتسب به "نیروهای خودسر" در جمهوری اسلامی ایران، واقعه
معروف به "قتل های زنجیرهای" باشد. فرایندی که اگرچه در سال ۱۳۷۷ خبرساز
شد، اما "سازوکاری" بود که از سال ها پیش در داخل وزارت اطلاعات ایران عمل
می کرد و در نتیجه آن، افرادی که برای امنیت ملی مضر تشخیص داده می شدند،
در معرض انتخاب و حذف فیزیکی قرار می گرفتند.
به دنبال مشخص شدن نقش
ماموران وزارت اطلاعات در این قتل ها با پیگیری محمد خاتمی رئیس جمهور وقت،
وی گفت که چنین ترورهایی، دیگر در این وزارتخانه تکرار نخواهد شد.
آقای
خاتمی، موفق به عملی کردن مجموعه ای از وعده های خود در زمینه های مختلف
نشد، اما این پیش بینی او، به گونه ای غیرمنتظره به واقعیت پیوست: پس از
۱۳۷۷، البته قتل ها و سوء قصدهای مختلفی توسط نیروهای حکومتی یا مورد حمایت
حکومت ایران انجام گرفت (از سوء قصد ناکام به سعید حجاریان گرفته تا کشتن
زندانیان یا معترضان خیابانی یا احتمالا برخی عملیات برون مرزی سپاه
پاسداران)، اما شواهدی در دست نیست که "ترور مخالفان سیاسی از سوی وزارت
اطلاعات" ادامه یافته باشد.
در پی ماجرای کوی دانشگاه ۱۳۷۸، کسانی در حد سرپرست ناحیه انتظامی تهران بزرگ یا فرمانده 'نوپو' هم مورد محاکمه قرار گرفتند (هرچند تبرئه شدند) اما حتی پای یکی از لباس شخصی ها به دادگاه کشیده نشد
علی الظاهر دلیل مشخصی که باعث شد تا محمد
خاتمی، با وجود اختیارات بسیار محدود خود در وزارت اطلاعات، از تکرار نشدن
ترورهای سیاسی این وزارتخانه در آینده سخن بگوید، این بود که به هر صورت
اطمینان یافته بود که "نظام جمهوری اسلامی ایران" تصمیم گرفته است که
چارچوب انجام این ترورها متوقف شود. چارچوبی که فعالیتش، بر خلاف بسیاری از
شایعات منتشر شده در آن مقطع، در قالب تصمیم گیری مقام های ارشد حکومتی
برای حذف فیزیکی افراد مشخص نبود؛ اما به معنی به رسمیت شناختن فرایندی در
داخل وزارت اطلاعات بود که اختیار انتخاب و حذف افراد را داشت.
به
نظر می رسد که افسانه "عملیات خودسرانه لباس شخصی ها" نیز، حکایت کمابیش
مشابهی دارد. در صورتی که نظام حکومتی ایران، صلاح بداند که فرایند استفاده
از لباس شخصیها را در عرصه سیاست ایران متوقف کند، فعالیت آنها به سرعت
پایان خواهد یافت.
تا وقتی که چنین اتفاقی نیفتاده، منطقا معنایی جز این ندارد که راس نظام جمهوری اسلامی ایران، توقف فعالیت آنها را به مصلحت نمی داند
Friday, October 23, 2015
خانه مشروطیت ایران در اصفهان
خانه مشروطیت اصفهان
اين خانه به نام
خانه
مشروطيت اصفهان
نامگذاري شده است. يکصد سال
پيش در اينخانه علما،آزاديخواهان،رجال سياسي- فرهنگي و مردم
اصفهان گردهم
ميآمدند تا درباره مشروطيت
و حکومت
غيرمستبدانه وامور مدني خود مشورت کنند و بیندیشند. نام
مشروطيت
دربرگيرنده "قانونگرايي" است و حکومت "مردمسالاري" و "مشورت" را به ذهن متبادر میسازد. به
همين دليل
ميتوان با قدم
گذاشتن در اين
خانه و مطالعه
اسناد و مدارک
و تصاوير موجود در آن، به اهميت
اين مباحث وسير تاريخي انديشه نسلهاي
گذشته
پيبرد.
افزون
بر اين رخدادهای
تاريخي مهمي دراين خانه روي داده است؛ که بخشی از فرهنگ
و تاريخ شهراصفهان و درحقيقت ريشه
برخي از تحولات
زندگي امروز ما را ميتوان درآن ديد. علاوه
بر تاريخ يکصدسال اخير و رخدادهای مربوط به
دوران مشروطه وجنگ اول جهاني
و اوايل سلطنت
رضاشاه پهلوي،اين خانه محل
زندگي و متعلق
به آيتالله
حاج آقانورالله نجفي
اصفهاني بوده است.
سومين
جاذبه تاريخي
اين خانه،زيبايي وچشماندازمعماري آن است .
این خانه تاریخی با معماری تاریخی،زیبا وچشمنواز دارای۲شاهنشین
درجبهه شمالی وجنوبی، ۲
حیاط
اندرونی وبیرونی و نیز۱۲اتاق
است.
اتاق۷دری این خانه
از
۲
طرف دارای
شیشهکاری است. این
شیشهکاریها
روی
۷
لنگه درکه به آناُرُسی گفته
میشده قرارگرفتهاند که
در زمان تابش
نور آفتاب
محیطی بسیارزیبا را در این
اتاق بوجودمیآورند.
نشانی: اصفهان، خیابان نشاط، کوچه
۱۴
Wednesday, October 21, 2015
سنجش ایمان مردم...
ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﭼﺎﻗﻮ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﯿﻦ ﺷﻤﺎ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ
ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ !!!! ؟
ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺗﺮﺱ ﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ
ﺣﮑﻤﻔﺮﻣﺎ ﺷﺪ !
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺭﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ ﺍﺯ ﺟﺎ ﺑﺮﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺁﺭﯼ ﻣﻦ
ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﺎ ﻣﻦ بیا!
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺮﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﯽ ﺍﺯ ﻣﺴﺠﺪ ﺩﻭﺭ
ﺷﺪﻧﺪ،ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﮔﻠﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ
ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﯿﻦ ﻓﻘﺮﺍ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﺍﻭ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ دارد!
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻭ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ
ﻣﺪﺗﯽ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺩ ﻭ
ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ !
ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﭼﺎﻗﻮﯼ ﺧﻮﻥ ﺁﻟﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﺑﺎﺯ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
آیاﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺖ ؟ !!
ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﯾﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﭼﺎﻗﻮﯼ ﺧﻮﻧﯽ ﻭﺣﺸﺖ ﺯﺩﻩ ﻫﻤﻪ
ﻧﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﺴﺠﺪ ﺩﻭﺧﺘﻨﺪ !!
ﭘﯿﺶ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﻧﺎﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ! ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ
پﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ !!! ﺑﻪ ﻋﯿﺴﯽ ﻣﺴﯿﺢ ﻗﺴﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺭﮐﻌﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ
ﮐﺴﯽ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ !!!
ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ !!!! ؟
ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺗﺮﺱ ﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ
ﺣﮑﻤﻔﺮﻣﺎ ﺷﺪ !
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺭﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ ﺍﺯ ﺟﺎ ﺑﺮﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺁﺭﯼ ﻣﻦ
ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﺎ ﻣﻦ بیا!
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺮﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻢ ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﯽ ﺍﺯ ﻣﺴﺠﺪ ﺩﻭﺭ
ﺷﺪﻧﺪ،ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﮔﻠﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ
ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﯿﻦ ﻓﻘﺮﺍ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﺍﻭ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ دارد!
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻭ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ
ﻣﺪﺗﯽ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺩ ﻭ
ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ !
ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﭼﺎﻗﻮﯼ ﺧﻮﻥ ﺁﻟﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﺑﺎﺯ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
آیاﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺖ ؟ !!
ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺣﺎﺿﺮ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﯾﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﭼﺎﻗﻮﯼ ﺧﻮﻧﯽ ﻭﺣﺸﺖ ﺯﺩﻩ ﻫﻤﻪ
ﻧﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﺴﺠﺪ ﺩﻭﺧﺘﻨﺪ !!
ﭘﯿﺶ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﻧﺎﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ! ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ
پﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ !!! ﺑﻪ ﻋﯿﺴﯽ ﻣﺴﯿﺢ ﻗﺴﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺭﮐﻌﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ
ﮐﺴﯽ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ !!!
Tuesday, October 20, 2015
اندر حکایت گریستن اصغر زارعی برای کم شدن شر هسته ای
صادق
زیباکلام درباره گريستن اصغر زارعی از نمايندگان طيف پايداري در مجلس بعد
از تصویب برجام در نامهای به وي نوشت: بنده برخلاف شما از تصویب برجام
نهتنها زانوی غم به بغل نگرفته بلکه خداوند منان را شکر کردم که کشور
سرانجام بعد از دوازده سال از چاه ویل هستهای دارد نجات پیدا میکند. متن
اين نامه را در زير ميخوانيد:
بسمهتعالی
جناب آقای اصغر زارعی
نماینده محترم مردم تهران در مجلس شورای اسلامی
با سلام و تحیات، تصویر جنابعالی در حال گریستن بهواسطه تصویب برجام مرا در فکر فروبرد که کاهش و در مواردی توقف برخی از فعالیتهای هستهایمان مگر کدام ضایعه مؤلمه را بر کشور وارد ساخته که جنابعالی را اینقدر متأثر مینماید؟ مشکلم آن است که بنده برخلاف شما از تصویب برجام نهتنها زانوی غم به بغل نگرفته بلکه خداوند منان را شکر کردم که کشور سرانجام بعد از دوازده سال از چاه ویل هستهای دارد نجات پیدا میکند.
جناب زارعی عزیز
نمیدانم دلیل شما برای آنهمه تأسف و تأثر بابت چه بود؟ هستهای بیشتر از آنکه برای منافع ملی کشور حاصلی داشته باشد، بدل به ابزاری سیاسی شده بود در خدمت رویارویی ایدئولوژیک با غرب و آمریکاستیزی. آیا جنابعالی از هزینههای مستقیم و غیرمستقیم (بهواسطه تحریمها) که هستهای بر کشور تحمیل کرده بود اصلاً هیچ علم و آگاهی دارید؟
آیا جنابعالی و سایر همفکرانتان که اینهمه با برجام مخالفت کردید حتی یکبار به ابعاد «هزینه – فایده» محصولات هستهایمان اندیشیدهاید؟ مبارزهطلبی با غرب آنقدر برایتان اصل و فرض بود که حتی یکبار هم در تمامی این سالها از خودتان نپرسیدید که اورانیوم غنیشده در نطنز و فردو چقدر دارد برایمان تمام میشود و قیمت آن در بازار جهانی چقدر است؟ایضاً بهای رادیوداروها و سایر فراوردههای هستهای(بماند کیفیت آنها). آیا یکبار از خودتان پرسیدهاید که درحالیکه متوسط هزینه برق تولیدشده در کشور کیلوواتی ۸۰تومان است، برق تولیدی در بوشهر کیلوواتی چقدر دارد برای مصرفکننده تمام میشود؟ آیا مردم راضی به پرداخت آنهمه هزینه هستند؟ آیا اگر مردم بهدرستی بدانند که هزینه هستهای چقدر است و در مقابل هزینه بهداشت و درمان، آموزشوپرورش، محیطزیست، توسعه حملونقل و سایر امور زیربنایی کشور چقدراست همچنان رضایت دارند که از آن امور برداشته و خرج هستهای شود؟
جناب زارعی عزیز
من هم نمیدانم هزینههای هستهایمان چقدر است. ایضاً نمیدانم اورانیوم غنیشده در نطنز چقدر تمام میشود و قیمت جهانی آن چقدر است اما میدانم در سالهای۹۱و۹۲ که از یکسو برای هستهای خیلی محدودیتی اعمال نمیشد و از سویی دیگر تحریمها هرچه بیشتر بر اقتصادمان سنگینی میکردند، کل بودجه سالیانه بهداشت و درمان به ترتیب ۱۴۰۰۰و۱۶۸۰۰میلیارد تومان بود. من قدری برای جنابعالی وضعیت بهداشت و درمان کشور را درنتیجه اختصاص چنین بودجههای ناچیزی برای یک کشور ۷۵میلیون نفری تشریح میکنم تا ملاحظه بفرمایید که اگر بنا بر گریستن باشد وضعیت بهداشت و درمان مملکت بسی رقتانگیزتر است.
جناب زارعی عزیز
آن ارقام سبب میشوند تا جایگاه ما در رتبهبندی جهانی بهداشت خیلی بالا نباشد. فیالواقع بیش از یکصد کشور بالاتر از ما قرار میگیرند؛ یعنی در بیش از یکصد کشور وضع سلامت و بهداشت و درمان مردمشان بهتر از ایران است. کشورهایی که وضع بهتری از ما دارند صرفاً محدود به جوامع اروپایی، کانادا یا استرالیا نمیشوند. آنها که جای خود دارند. نه جناب زارعی، سرانه بهداشت در کشورهای همردیف ما همچون مالزی یا ترکیه(که نه یک کپسول گازدارند و نه یک پیت نفت) بین ۵تا۱۰ برابر ما میباشد. میدانم باور نمیکنید اما در ژاپن به ازای هر ۱۰۰۰نفر نزدیک به ۱۴تخت بیمارستانی وجود دارد و در ایران هستهای ۳/۱تخت.
در شهرهای بزرگ ایران ازجمله در تهران برای هر ۱۰۰۰نفر ۶/۰پرستار خدمت میکند(بالطبع در شهرستانها و مناطق دورافتاده تراز این هم کمتراست) درحالیکه کشورهای توسعهیافته به کنار، در سطح منطقه این نسبت ۲۰برابر ایران است یعنی ۱۲پرستار برای هر۱۰۰۰نفر(روزنامه خراسان ۳۰شهریور۹۴). یقین بدانید اگر این بررسی در خصوص آموزشوپرورش، محیطزیست، راهسازی و گسترش راهآهن و ...هم صورت بگیرد چندان تفاوتی با بهداشت و درمان پیدا نمیکند. درعینحال میتوانید سری به بیمارستانهای دولتی در همین وسط پایتخت بزنید و بهسرعت متوجه خواهید شد که برای درک وضعیت بهداشت و درمان کشور خیلی دیگر نیازی به اعداد و ارقام و آمار پیدا نمیکنید.اما اینهمه تصویر نیست. درهمان سال۹۲ که ما توانسته بودیم برای بهداشت و درمان ۷۵میلیون جمعیت فقط ۱۶۸۰۰میلیارد تومان اختصاص دهیم، کشور قطر با حدود ۳میلیون جمعیت توانسته بود درآمدی بالغبر۱۹۵هزار میلیارد تومان از منطقه پارس جنوبی به دست آورد درحالیکه تحریمها سبب شدند تا ما صرفاً ۵۰هزار میلیارد تومان بیشتر درآمد از پارس جنوبی نداشته باشیم.
جناب زارعی عزیز
من نمیدانم هزینه هزاران سانتريفیوژی که عنقریب بستهبندی و انبار میشوند چقدر بوده؛ ایضاً نمیدانم برای فردو که در شرف تبدیل به یک «آزمایشگاه» میباشد چقدر ظرف یک دهه گذشته هزینه شد اما میدانم کل بودجه محیطزیست با بیش از ۶۰۰۰پرسنل برای امسال ۱۷۴میلیارد تومان است.جناب زارعی عزیزباور بفرمایید وضعیت بهداشت و درمان، محیطزیست، آموزشوپرورش، جادههایی که همچون داس مرگ عمل میکنند، اتومبیلهای بیکیفیت ساخت داخل که انبار شدهاند، ۶ میلیون بیکار، خط فقری که همچون سلولهای سرطانی در حال زادوولد و گسترش است، آب، جوانانی که آرزویشان رفتن است، سیطره اقتصاد فاسد و ناکارآمد دولتی و... بهمراتب تأسفبرانگیزتر از تصویب برجام هستند و اشکهای بیشتری را میطلبند.
ایام به کام باد
صادق زیباکلام
بیست و پنجم مهرماه یک هزار و سیصد و نودوچهار
#آقای_زارعی_برای_چه_گریستید؟ #زیباکلام #صادق_زیباکلام #برجام #نامه_سرگشاده_زیباکلام #نامه_سرگشاده #توافق_هسته_ای
بسمهتعالی
جناب آقای اصغر زارعی
نماینده محترم مردم تهران در مجلس شورای اسلامی
با سلام و تحیات، تصویر جنابعالی در حال گریستن بهواسطه تصویب برجام مرا در فکر فروبرد که کاهش و در مواردی توقف برخی از فعالیتهای هستهایمان مگر کدام ضایعه مؤلمه را بر کشور وارد ساخته که جنابعالی را اینقدر متأثر مینماید؟ مشکلم آن است که بنده برخلاف شما از تصویب برجام نهتنها زانوی غم به بغل نگرفته بلکه خداوند منان را شکر کردم که کشور سرانجام بعد از دوازده سال از چاه ویل هستهای دارد نجات پیدا میکند.
جناب زارعی عزیز
نمیدانم دلیل شما برای آنهمه تأسف و تأثر بابت چه بود؟ هستهای بیشتر از آنکه برای منافع ملی کشور حاصلی داشته باشد، بدل به ابزاری سیاسی شده بود در خدمت رویارویی ایدئولوژیک با غرب و آمریکاستیزی. آیا جنابعالی از هزینههای مستقیم و غیرمستقیم (بهواسطه تحریمها) که هستهای بر کشور تحمیل کرده بود اصلاً هیچ علم و آگاهی دارید؟
آیا جنابعالی و سایر همفکرانتان که اینهمه با برجام مخالفت کردید حتی یکبار به ابعاد «هزینه – فایده» محصولات هستهایمان اندیشیدهاید؟ مبارزهطلبی با غرب آنقدر برایتان اصل و فرض بود که حتی یکبار هم در تمامی این سالها از خودتان نپرسیدید که اورانیوم غنیشده در نطنز و فردو چقدر دارد برایمان تمام میشود و قیمت آن در بازار جهانی چقدر است؟ایضاً بهای رادیوداروها و سایر فراوردههای هستهای(بماند کیفیت آنها). آیا یکبار از خودتان پرسیدهاید که درحالیکه متوسط هزینه برق تولیدشده در کشور کیلوواتی ۸۰تومان است، برق تولیدی در بوشهر کیلوواتی چقدر دارد برای مصرفکننده تمام میشود؟ آیا مردم راضی به پرداخت آنهمه هزینه هستند؟ آیا اگر مردم بهدرستی بدانند که هزینه هستهای چقدر است و در مقابل هزینه بهداشت و درمان، آموزشوپرورش، محیطزیست، توسعه حملونقل و سایر امور زیربنایی کشور چقدراست همچنان رضایت دارند که از آن امور برداشته و خرج هستهای شود؟
جناب زارعی عزیز
من هم نمیدانم هزینههای هستهایمان چقدر است. ایضاً نمیدانم اورانیوم غنیشده در نطنز چقدر تمام میشود و قیمت جهانی آن چقدر است اما میدانم در سالهای۹۱و۹۲ که از یکسو برای هستهای خیلی محدودیتی اعمال نمیشد و از سویی دیگر تحریمها هرچه بیشتر بر اقتصادمان سنگینی میکردند، کل بودجه سالیانه بهداشت و درمان به ترتیب ۱۴۰۰۰و۱۶۸۰۰میلیارد تومان بود. من قدری برای جنابعالی وضعیت بهداشت و درمان کشور را درنتیجه اختصاص چنین بودجههای ناچیزی برای یک کشور ۷۵میلیون نفری تشریح میکنم تا ملاحظه بفرمایید که اگر بنا بر گریستن باشد وضعیت بهداشت و درمان مملکت بسی رقتانگیزتر است.
جناب زارعی عزیز
آن ارقام سبب میشوند تا جایگاه ما در رتبهبندی جهانی بهداشت خیلی بالا نباشد. فیالواقع بیش از یکصد کشور بالاتر از ما قرار میگیرند؛ یعنی در بیش از یکصد کشور وضع سلامت و بهداشت و درمان مردمشان بهتر از ایران است. کشورهایی که وضع بهتری از ما دارند صرفاً محدود به جوامع اروپایی، کانادا یا استرالیا نمیشوند. آنها که جای خود دارند. نه جناب زارعی، سرانه بهداشت در کشورهای همردیف ما همچون مالزی یا ترکیه(که نه یک کپسول گازدارند و نه یک پیت نفت) بین ۵تا۱۰ برابر ما میباشد. میدانم باور نمیکنید اما در ژاپن به ازای هر ۱۰۰۰نفر نزدیک به ۱۴تخت بیمارستانی وجود دارد و در ایران هستهای ۳/۱تخت.
در شهرهای بزرگ ایران ازجمله در تهران برای هر ۱۰۰۰نفر ۶/۰پرستار خدمت میکند(بالطبع در شهرستانها و مناطق دورافتاده تراز این هم کمتراست) درحالیکه کشورهای توسعهیافته به کنار، در سطح منطقه این نسبت ۲۰برابر ایران است یعنی ۱۲پرستار برای هر۱۰۰۰نفر(روزنامه خراسان ۳۰شهریور۹۴). یقین بدانید اگر این بررسی در خصوص آموزشوپرورش، محیطزیست، راهسازی و گسترش راهآهن و ...هم صورت بگیرد چندان تفاوتی با بهداشت و درمان پیدا نمیکند. درعینحال میتوانید سری به بیمارستانهای دولتی در همین وسط پایتخت بزنید و بهسرعت متوجه خواهید شد که برای درک وضعیت بهداشت و درمان کشور خیلی دیگر نیازی به اعداد و ارقام و آمار پیدا نمیکنید.اما اینهمه تصویر نیست. درهمان سال۹۲ که ما توانسته بودیم برای بهداشت و درمان ۷۵میلیون جمعیت فقط ۱۶۸۰۰میلیارد تومان اختصاص دهیم، کشور قطر با حدود ۳میلیون جمعیت توانسته بود درآمدی بالغبر۱۹۵هزار میلیارد تومان از منطقه پارس جنوبی به دست آورد درحالیکه تحریمها سبب شدند تا ما صرفاً ۵۰هزار میلیارد تومان بیشتر درآمد از پارس جنوبی نداشته باشیم.
جناب زارعی عزیز
من نمیدانم هزینه هزاران سانتريفیوژی که عنقریب بستهبندی و انبار میشوند چقدر بوده؛ ایضاً نمیدانم برای فردو که در شرف تبدیل به یک «آزمایشگاه» میباشد چقدر ظرف یک دهه گذشته هزینه شد اما میدانم کل بودجه محیطزیست با بیش از ۶۰۰۰پرسنل برای امسال ۱۷۴میلیارد تومان است.جناب زارعی عزیزباور بفرمایید وضعیت بهداشت و درمان، محیطزیست، آموزشوپرورش، جادههایی که همچون داس مرگ عمل میکنند، اتومبیلهای بیکیفیت ساخت داخل که انبار شدهاند، ۶ میلیون بیکار، خط فقری که همچون سلولهای سرطانی در حال زادوولد و گسترش است، آب، جوانانی که آرزویشان رفتن است، سیطره اقتصاد فاسد و ناکارآمد دولتی و... بهمراتب تأسفبرانگیزتر از تصویب برجام هستند و اشکهای بیشتری را میطلبند.
ایام به کام باد
صادق زیباکلام
بیست و پنجم مهرماه یک هزار و سیصد و نودوچهار
#آقای_زارعی_برای_چه_گریستید؟ #زیباکلام #صادق_زیباکلام #برجام #نامه_سرگشاده_زیباکلام #نامه_سرگشاده #توافق_هسته_ای
راه نجات از جهنم "نژادی"
راه نجات از جهنم "نژادی"
سعید لیلاز
سهشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۴ ه.ش.
نامه چهار عضو
هیات دولت به رئیس جمهور که به عنوان نامه هشدار در مورد وضعیت اقتصاد
ایران مطرح شد از چند نظر قابل بررسی است. با توجه به تحلیل هایی که بعد از
انتشار این نامه در رسانه های داخلی و خارجی از سوی همه طیف های سیاسی
مطرح شد، انتشار آن یک بی سلیقگی بزرگ بود.
از نظر محتوا نیز از عمق
بالایی در زمینه اقتصاد برخوردار نیست. اگر بنا به ماهیت وزرای امضاکننده
این نامه قرار بود هشداری در مورد وضعیت اقتصادی داده شود باید به طور عمیق
این کار انجام می شد و ریشه های بحران اقتصادی مورد پردازش قرار می گرفت
نه اینکه در سطوح میانیِ بحران به یکی از محصول ها و تجلی های بحران اشاره
شود که خودش یکی از نشانه های وجود رکود در اقتصاد ایران است نه یک علت یا
یک ریشه به همین دلیل اولین انتقاد به این نامه، جدا از نگاه متوسطی که به
لحاظ نگارش و از نظر علمی و آماری در آن وجود دارد، این است که آیا این
چهار عضو کابینه، وزیرِ سفته بازان و صاحبان سهام در بورس تهران هستند یا
وزیر دفاع و پشتیبانی جمهوری اسلامی ایران؛ وزیر صنعت، معدن و تجارت جمهوری
اسلامی ایران؛ وزیر امور اقتصادی و دارایی جمهوری اسلامی ایران و وزیر
تعاون، کار و رفاه اجتماعی ملت ایران؟
اگر بنا بر اشاره و هشدار
دادن به مسائل اقتصاد ایران باشد، بحران های بسیار عمیق تری وجود دارد. از
نظر علمی شروع اشاره به بحران از وضعیت بورس،اشتباه است. همین طور که از
نظر علمی شروع به تحریک برای رونق اقتصادی هم غلط است. از وزرایی که
تجربیات غنی در پیشبرد اقتصاد ایران دارند، بعید است که بخواهند رکود
اقتصاد ایران را از بورس چاره کنند. این موضوع نشان می دهد که یک ضعف
تحلیلی و گمراهی علمی در فهم ماهیت بحران اقتصادی ایران وجود دارد. لازم
است ذکر کنم که حساب سهامداران بورس و رانت خواران صدها میلیاردی را از
یکدیگر جدا می دانم اما اینطور به نظر می رسد که این نامه فریاد بورژوازی
رانتی و رانتخوار برای رسیدن به روزهای خوش و رویاهای شیرین سال های ۸۴ تا ۹۲ است نه هشدار دلسوزانه ۴ وزیر کابینه برای حل مسائل اقتصاد ایران.
مسئله مهم در اقتصاد ایران
چنانکه بعد از انتشار نامه آقای طیب نیا وزیر اقتصاد در مصاحبه خود اصلاح و
اشاره کرد، نابودی طرف تقاضا در ایران است. این برای اولین بار در تاریخ
اقتصاد ایران است که چنین بحرانی بروز پیدا می کند. در تاریخ ۷۰ سال
گذشته اقتصاد ایران که به طور مکتوب وجود دارد، رکود و بحرانی به شکل فعلی
که طرف تقاضا مضمحل شده باشد، نداشته ایم. ریشه چنین بحرانی در سیاست های
اقتصادی سال های ۸۴ تا ۹۲ است
که طی آن سیاست انبساطی پولی شدید و تورم زا به کار گرفته شد و در عین حال
عناصر سوق پول به سرمایه گذاری بر ضد مسیر تشکیل سرمایه عمل کرد تا هم
تورم حادث شود و هم سرمایه گذاری به معنای واقعی شکل نگیرد. به دلیل شدت
تورم به ویژه در اواخر دهه ۸۰ قدرت خرید ۵ تا ۷ دهک جامعه به سمت نابودی پیش رفت. این همان موضوعی است که از دو سال پیش در مورد تبعات آن هشدار داده بودم.
در این نامه که به امضای وزیر رفاه نیز رسیده است کوچکترین اشاره ای به نابود شدن قدرت خرید ۴۰ درصدی طبقه کارگران ایرانی در سه سال اول دهه ۹۰ نشده
است. حقوق بگیران دولتی و خصوصی آنچنان با کاهش قدرت خرید مواجه شده اند
که حتی مصرف لبنیات در کشور به نصف رسیده است. همچنین تقاضا در بازار خودرو
و مسکن نیز به نصف رسیده است. این موضوع نشان دهنده این است که همزمان با
تجمیع سرمایه در بخش کوچک و متراکم شده جمعیت ایران، بخش عظیم جامعه ایران
از هرگونه امکانی فراتر از این که معیشت خود را اداره کنند و به قول مارکس
بتوانند بیش از نیروی کار خود را بازیافت کنند، ندارند. ماهیت بحران امروز
در قدرت خرید و کاهش تقاضا است. برای حل این مسئله باید به تحریک تقاضا در
قعر طبقات اجتماعی ایران بپردازیم نه در بازار سرمایه که بخش کوچک اقتصاد
ایران است و به هیچ وجه بازتاب دهنده همه مناسبات اقتصادی و اجتماعی ایران
نیست.
اگر قرار بود این نامه به طور
ریشه ای به طرح بحران اقتصادی ایران بپردازد باید به نابودی قدرت عملیات
اقتصادی در پیمانکاران طلبکار از دولت اشاره می کرد. در حال حاضر خالص بدهی
دولت به پیمانکاران حدود ۲۵۰ تا ۳۰۰ هزار
میلیارد تومان برآورد شده است. این موضوع موجب شده که یک سرمایه اجتماعی،
فنی و اقتصادی که در شرکت های پیمانکاری متمرکز شده، رو به اضمحلال باشد و
اگر این اتفاق رخ دهد یک سابقه و دیرینه ۸۰ ساله در تاریخ اقتصاد ایران از بین رفته است.
اگر وزیر صنعت قرار بود به بحران اشاره کند، باید به بحران تولیدکنندگان قطعات خودرو می پرداخت که بین ۵۰۰ هزار
تا یک میلیون شغل در آن با خطر مواجه شده است. باید به صنایعی اشاره می
کرد که هنوز یک ریال از طلب خود را دریافت نکرده اند و در حال از بین رفتن،
هستند.
اگر قرار بود به ریشه بحران
پرداخته شود باید به نابودی تولیدکنندگان می پرداخت نه به نابودی سهامداران
و هشدار در مورد آن ها که انسان را ناخودآگاه به یاد آن دسته بورژوازی
رانت خواری می اندازد. گروهی که از محل مابه التفاوت های عظیم در قیمت
خوراک پتروشیمی و یا بهره مالکانه در مورد معادن و یا قیمت انرژی ترجیحی و
رانتی استفاده می کردند و بدون آنکه ارزش افزوده واقعی ایجاد کنند، خوراک
پتروشیمی را بشکه ای ۱۸ می خریدند و بشکه ای ۱۰۰ می فروختند.
در برخی از سال ها این گروه به میزان ۵۰۰ درصد سود سهام پرداخت کردند.
هشداری که باید به آقای
روحانی بدهم این است که باید مراقب باشیم، مبادا بورژوازی رانتخوار باشد که
دلسوزانه سر از نامه در آورد و رانت های از کف رفته اش را طلب می کند.
فریاد می کشد و زیر پوستی تهدید می کند. راه خروج از رکود بورس نیست و
مسائل بسیار مبنایی تری باید مورد توجه قرار گیرد.
این نامه بدون آنکه بخواهیم
به امضاکنندگان آن جسارت کنم نشان می دهد که ماهیت رکود به درستی شناخته
نشده است. این نامه بدون آنکه به نویسندگان آن جسارت کنیم، بازگشت به ۳ سال پیش را دنبال می کند در حالی که باید برای اصلاح امور به ۱۰ سال قبل بازگردیم.
ماهیت بحران اقتصاد ایران در
سه چیز است. اولا در ده سال گذشته روندهای سرمایه گذاری در ایران مختل شده
است. به نظر می رسد در حال حاضر بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ میلیارد دلار کمبود تجمعی و فشرده شده تشکیل سرمایه در اقتصاد ایران وجود دارد.
عامل دوم نه تنها کاهش رشد بهره وردی بلکه منفی شدن روند بهره وری اقتصاد ایران در ده سال گذشته است.
سومین عامل نیز نابود شدن قدرت خرید مردم است که بحران تقاضا را رقم زده است.
اگر بخواهیم مسائل اقتصاد
کشور حل شود، راه حل آن در سیاست های انبساطی پولی که این نامه به طور
زیرپوستی به آن اشاره می کند، نیست بلکه در افزایش سرمایه گذاری؛ احیای رشد
بهره وری، احیای قدرت خرید به ویژه در طبقات پایین و فرودست جامعه و بهبود
فضای کسب و کار است. حل این موضوعات نیز در کوتاه مدت انجام نمی شود. هیچ
داروی فوری وچوب جادویی در اقتصاد وجود ندارد. حداکثر می توانیم انتظار
داشته باشیم که در اواخر سال ۹۴ رکود اقتصاد ایران تبدیل به رشد اقتصادی شود، در سال ۹۵ رشد ۳ تا ۵ درصدی رقم بخورد و در سال ۹۶نیز روند عادی در اقتصاد ایران حاکم شود.
این واقعیت باید مورد توجه قرار گیرد که دولت آقای روحانی در ۱۰ ماه گذشته به دلیل کاهش قیمت نفت حدود ۲۰ میلیارد دلار درآمد را از دست داده است. این رقم معادل ۷۰ هزار میلیارد تومان است که ۲٫۵ برابر بودجه عمرانی سال ۹۴ است.
ماهیت بحران این نیست که سیاست انبساطی پولی در پیش گرفته شود چراکه در
حال حاضر نیز سیاست های دولت انقباضی نیست. رشد نقدینگی ۲۲ درصدی
این موضوع را نشان می دهد و بیش از این نمی توان رشد نقدینگی در اقتصاد
ایران داشت. باید اقدامات و اصلاحات بنیادین در اقتصاد پدید آورده شود. اگر
قرار بود آقای دهقان و آقای طیب نیا نامه ای به آقای روحانی بنویسند باید
درخواست می کردند که بازار غیرمتشکل پولی که زیر نظر نهادهای شبه نظامی
هستند، تحت مدیریت دولت قرار بگیرند. قوه قضاییه باید در این راستا همکاری
داشته باشد. بازار غیرمتشکل پولی جلوی هرگونه اصلاحات بنیادین در اقتصاد
ایران را گرفته است. نادیده گرفتن این موضوع و پرداختن به بحران اقتصادی از
طریق بورس یک انحراف کامل اذهان عمومی است. به طور مثال اگر نرخ بهره
بانکی برای به حرکت درآمدن سرمایه ها، کاهش یابد اما موسسات مالی و اعتباری
غیر متشکل زیر بار آن نروند و آن را خنثی کنند، گویی اتفاقی رخ نداده است.
بانک های دولتی منابع را به بانک های خصوصی منتقل می کنند و آن ها به شرکت
های مضاربه ای و موسسات مالی غیر متشکل انتقال می دهند.
بنابراین راه حل اساسی مشکلات
ایران، چنانکه این نامه زیرپوستی ارائه می کند، پایین آوردن قیمت خوراک
پتروشیمی یا کاهش بهره مالکانه، کاهش سود بانکی بدون توجه به بازار
غیرمتشکل پولی یا معافیت های مالیاتی، نیست. باید به راه حل جامع اقتصادی-
اجتماعی در کشور برسیم که فقط در قالب یک وفاق کامل در تمام راس نظام درست
مانند آنچه در مورد توافق هسته ای اتفاق فتاد، نیاز دارد و عملی است.
باید
بدانیم که سیاست انبساطی پولی دیگر در اقتصاد ایران کار نمی کند. بدون ثبات
سیاسی ، بدون یک دستی حاکمیت، بدون تن دادن تمام ارگان حاکمیت به سیاست
های یک دست پولی و مالی و اقتصادی هر تزریق جدیدی به اقتصاد ایران هر تزریق
جدیدی به سرمایه داران و حتی تولید کنندگان مجددا تبدیل می شود به منابع
مالی متمرکزی شده در کشورهای خارجی چنانکه در ده سال گذشته اتفاق افتاد.
اگر پول را به تولیدکنندگان بدهیم اما شرایط کسب و کار و تولید فراهم نباشد
مطابق تجربه ۴۰ سال اخیر ایران، این پول به خارج منتقل می شود. درس آموز است اگر به این موضوع تامل شود که ۴ هزار میلیارد دلار تولید و صادرات نفت خام(به قیمت امروز طی ۱۰۰ سال)
کجا رفته است؟
باید تاکید کنم که طبق تجارب گذشته، هرگونه بیتوجهی به
فضای عمومی کسب وکار وصِرف تزریق نقدینگی، رانت یا یارانه به این بخشها
مجددا پول را به همان بخش ها سوق داد.
منبع: هفته نامه صدا
Subscribe to:
Posts (Atom)