تا حالا بنز آخرینمدل داشتی؟
ناطقنوری گفت: «بیترمزها به کشور ضربه میزنند.» (خبرگزاری مهر)
به همین مناسبت یاد یک خاطره افتادیم.
یکبار ایستاده بودیم سر خیابان که تاکسی سوار شویم که دیدیم یک مرسدسبنز آخرینمدل دارد مسافر سوار میکند. نگاه کردم دیدم راننده آقای احمدینژاد است.
گفتم: «میدون شوش؟» گفت: «بپر بالا.»
آمدم بپرم بالا که آقای هاشمی که عقب نشسته بود گفت: «ولی من میروم سمت فرودگاه. شوش ربطی به فرودگاه ندارد.»
آقای احمدینژاد گفت: «موردی نیست. شما را هم میرسانم.»
بغلدست آقای هاشمی آقای خاتمی نشسته بود گفت: «ولی من هم میروم دماوند. دماوند ربطی به شوش و فرودگاه ندارد.»
آقای احمدینژاد گفت: «موردی نیست. شما را هم میرسانم.»
بغلدست آقای خاتمی آقای ناطقنوری نشسته بود که گفت: «ولی من میروم سمت شمال. شمال ربطی به شوش و فرودگاه و دماوند ندارد.»
آقای احمدینژاد گفت: «موردی نیست. شما را هم میرسانم.»
همه به هم نگاه کردیم و گفتیم حتما موردی نیست و ما را میرساند.
خلاصه در همین فاصله ماشین راه افتاده بود و آقای احمدینژاد پاش را گذاشته بود رو گاز. عقربه رفت روی 90، بعد رفت روی 100، بعد رفت روی 110 که آقای هاشمی گفت: «جوانمرد، یککم یواشتر برانید...»
آقای احمدینژاد گفت: «تا حالا مرسدسبنز آخرینمدل داشتی؟»
آقای هاشمی گفت: «نه.»
آقای احمدینژاد گفت: «پس چیزی نگو.»
سرعت ماشین 180 را رد کرد و رفت روی 205 که آقای خاتمی گفت: «تساهل و تسامح به خرج بده و آرامتر برو...»
آقای احمدینژاد گفت: «تا حالا مرسدسبنز آخرینمدل داشتی؟»
آقای خاتمی گفت: «نه.»
آقای احمدینژاد گفت: «پس چیزی نگو.»
سرعت ماشین 220 را رد کرد و رفت روی 240 که آقای ناطقنوری گفت: «کمی آهستهتر بران... کمی آهستهتر تند نشو...»
آقای احمدینژاد گفت: «تا حالا مرسدسبنز آخرینمدل داشتی؟»
آقای ناطقنوری گفت: «نه.»
آقای احمدینژاد گفت: «پس چیزی نگو.»
سرعت ماشین 260 را رد کرد و رفت روی 280 که من گفتم: «قربون دستت، اون دیوار نیست که دارد بهسمت ما میآیدها، این ماییم که داریم با 280تا بهسمت دیوار میرویم... بیزحمت یواش...»
آقای احمدینژاد گفت: «تا حالا مرسدسبنز آخرینمدل داشتی؟»
گفتم: «بله.»
آقای احمدینژاد گفت: «پس بگو ترمزش کدام است؟» و بومب، خوردیم توی دیوار، کیسه هوا زد بیرون، ما رفتیم هوا. پایان.
- روزنامه شرق
No comments:
Post a Comment