Monday, March 3, 2014

راهی برای رفع اختلافهای مسلمانان

بنام خداوند بخشندة‌ مهربان
اوّل اپريل 2007 - ونكوور كانادا
آيا راهي براي رفع اختلافهای مسلمانان وجود دارد؟
علیمحمد ایزدی

‌در مقاله اي زیر عنوان «به بهانه حوادث هلند» كه درگاهنامة‌ شمارة 47 ابن سينا در لوس آنجلس آمده بود. زير قسمت(از ماست كه بر ماست) انگشت بر مطلبي گذاشته شده بود كه به حق مهمترين وظيفة اوليّه مسلماناني است كه واقع بينانه به دنبال يافتن و به كار بردن راهي اساسي براي بيرون آوردن مسلمانان از چنبرة  فلاكت و عسرت هستند . و آن اينكه مرقوم رفته بود :
«به نظر مي رسد وقت آن رسيده است كه ما مسلمانان با تفكيك اصل و اساس دين كه همانا كتاب الهي و سنت رسول الله است ، از حشو و زوائد و خرافاتي كه در طول قرنها بر قامت دين روئيده است زمينه هاي چنين عكس العمل هاي افراطي و ضد دين را زائل سازيم. . .»
مشاهدة قراردادنِ« سنت رسول الله» يعني احاديثي كه در اصالتشان سؤالات بسيار زيادي موجود است، همرديف  با «كتاب الهي» كه يقيناً از طرف خدا بودن و حتي دست نخوردگيش از نظر علمي هم برايمان ثابت شده؛ به عنوان اصل و اساس دين، باعث شد كه شرح واقعه اي را كه در ونكوور كانادا رخ داد و ارتباط تنگاتنگش را با حديثي كه بنام سنت رسول الله بكار رفت، برايتان توضيح دهم.
بيش از بيست سال پيش كه رشاد خليفه كشفيات خودش را در مورد شبكة رياضي قرآن اعلام كرده و كتابهائي منتشر نموده بود، عده اي از برادران اهل تسنن، بعد از جلسات عديده اي كه در منازل مختلف با او داشتند و نتوانستند دلائل قرآني او را در عدم لزوم حديث رد كنند؛ از او خواستند كه در جلسة مناظره با فقيهي كه از عربستان سعودي براي همين منظور دعوت شده بود، شركت نمايد.
آن جلسه پيش از ظهر يكي از روزهاي تابستان درسالني در شهر ونكوور با حضور عده اي مرد و زن مسلمان تشكيل و بعد از معرفي آن فقيه و رشاد خليفه، مناظره با صحبتهاي رشاد خليفه به زبان انگليسي شروع شد. فقيه عربستان به عربي صحبت مي كرد و يكي از دانشگاهيان مطالبش را به انگليسي براي حاضرين ترجمه مي نمود و صحبتهاي رشاد را براي او به عربي.
رشاد نظرات خودش را در مورد شبكة رياضي قرآن و اثبات دست نخوردگي و حفظ اصالت آن و كامل و قابل فهم بودن قرآن و عدم لزوم احاديث، تشريح كرد. ولي فقيه مزبور مطلقاً توجهي به آنها ننمود و هيچگونه اظهار نظري نفياً و اثباتاً نكرد. موضوع را تغيير داد و اعتقادات رشاد را در بارة شخص پيامبر مورد سؤال قرارداد. و بزودي جلسه از حالت مناظره در بارة موضوع مورد ادعاي رشاد، خارج و به صورت محاكمة او در آمد.
رشاد گفت: خداي تنها را بايد پرستش كنيم نه پيامبران را و اضافه كرد كه  پيامبر اسلام ـ طبق آنچه قرآن به ما مي آموزد  وظيفه اش فقط ابلاغ رسالت بوده است. يعني اعلام وحدانيت خدا به صورت تنها كسي كه بايد بندگيش كنيم و فرمانهایش را كه در قرآن آمده است، اجرا نمائيم. كه آن را هم در حد كمال انجام داد.
بعد از چند سؤال كوچك ديگر، آن آقاي فقيه، رسماً اعلام نمود كه اين شخص مُرتد و كافر است.
وقتي حكم تكفيرش به انگليسي ترجمه شد، همهمه اي درگرفت. يك نفر مصري با كمك چند نفر ديگر،  برافروخته و خشمگين به رشاد حمله كردند. چند نفري جلو آمده و مدافع او شدند و عده اي ديگر رشاد را از درب پشت سالن بيرون بردند. امّا زدوخورد میان طرفداران و مخالفين رشاد بالا گرفت که عده اي ميانجيگيري کردند ولي صندليها بود كه به طرف یکدیگر پرتاب ميشد. طولي نكشيد كه آژير ماشينهاي پليس بلند شد و محوطه در محاصرة آنها قرارگرفت و حضراتي كه اين جلسه را ترتيب داده بودند، فقيه مورد اشاره را برداشته و رفتند. اين پيشامد براي من كه با مطالعة چندين سالة قرآن به وجود آزادي كامل عقيده و بيان و قلم در دين اسلام، اعتقاد زيادي پيدا كرده بودم، بُهت آور شد.      
چند روز بعد، يكي از دعوت كنندگانِ اين مناظره را ديدم و علت را جويا شدم. فهميدم كه آنها اين برنامه را عمداً و با علم و اطلاع كامل، به عنوان يك وظيفة شرعي انجام داده اند. وقتي توجيه ديني موضوع را از او خواستم، حديث شمارة 79 فصل 21 جلد اول صحيح مُسلم را به شرح زير برايم آورد:
” روايت شده است از طارق بن شهاب معروف به ابو عبدالله اهل كوفه، بر اين كه روزي مروان خطبه را قبل از نماز عيد ميخواند. مردي برپا خواست و گفت: نماز بايد  قبل از خطبه اقامه شود.مروان گفت: من آن رويه را كنار گذاشته ام. در اين مورد ابوسعيد مينويسد: اين مرد وظيفه اي را كه به عُهده اش بوده است انجام داده. من از پيامبر خدا شنيدم كه ميگفت:
” هركس از شما مُنكري را ببيند، بايد با كمك دستش آن را اصلاح نمايد. اگر قدرت كافي براي انجامش نداشته باشد، بايد با زبانش آن را اصلاح كند و اگر امكان چنان كاري هم برايش نبود، بايد قلباً تنفر خود را بدان نشان دهد و اين حداقل وظيفة يك مؤمن است.“  
حال در عصر ما، يك مسلمان متعصّب و پايبند به دين كه ميخواهد حتماً سنت پيامبر را رعايت كند، با توجه به اين حديث كه چون در كتاب صحيح مُسلِم نوشته شده – يعني كه «به گونه ایصحيح» كلام پيامبر است و واجب الاطاعه – تكليف شرعي خود ميداند كه جلو صحبتهاي رشاد خليفة نوعي را بگيرد و مخصوصاً موقعي كه فقيهي از عربستان سعودي – يعني سرزميني كه خانة خدا درآن قرارگرفته – براي رسيدگي به موضوع دعوت شده و فتواي كافر و ُمرتد بودنش را هم صادر كرده است، ديگر موضوع برايش يك ” بايد“  است كه با دستهايش كَلَكِ كافر را بكند و اگر نتوانست، با كمك زبانش او را « اصلاح»  نمايد و اگر پليس آمد و اوضاع را پس ديد، حد اقل بايد قلباً تنفر خود را از او و هر دگرانديشي، حفظ نمايد. تا هروقت فرصتي دست داد، آن كافر مسلّم را به كيفر برساند.
البته چندي بعد، تنفر قلبي كار خودش را كرد و رشاد را در مسجدش در توسان اريزونا – قبل از نماز صبح – با ضربات كارد، از پاي درآوردند و معلوم هم نشد كه چه كسي يا كساني بودند.
در ايران خودمان هم آقاي مصباح يزدي مدير مدرسة حقاني قم كه طرفدارانش او را فيلسوف فرزانه و فقيه فرهيختة حوزة علميه ميشناسند در پيش خطبة نماز جمعه 12/6/1378، تهران ميگويد:
” اسلام به هر مسلماني حق داده است كه وقتي ديد شخصي به مقدسات اسلام توهين مي كند، خونش را بريزد. اين حُكم اسلام است، دادگاه هم نميخواهد. تمام علماي اسلام گفته اند. “[1]
حال ملاحظه كنيد نتيجة قهريِ قبول اصالت احاديث و فتاويِ مبتني بر آنها و نتيجتاً احساس تكليفمسلمانان متعصب نسبت به انجام آنها چه مصائبي مي تواند در جامعه به وجود آورد. در آمريكا مي شود قتل رشاد خليفه، در جمهوري اسلامي ايران ميشود جريان كارمندان وزارت اطلاعات و قتلهاي زنجيره اي و كُشتن آن پنج نفر و در انگلستان ميشود: حُكم قتل سلمان رشدي و در هلند جرياني را كه گاهنامه نوشته و پيامدهاي آن. پس از اين ببينيم در دیگر نقاط دنيا چه خواهد شد.
حال اجازه دهيد چنين حديثهاي آزادي كُش و ثمرات تلخش را مقايسه كنيم با آيات عديدة الهي در مورد آزادي اعتقادات و آزادي بيان آنها و كرامتي كه خداوند براي انسان قائل شده است. در قرآن ميخوانيم:

« در دين هيچ اكراهي نيست. به يقين هدايت از گمراهي مشخص شده است . . . . .» بقره (2): 256
« ابراهيم(در كمال آزادي به خدا) گفت: اي صاحب من به من بنماي كه مردگان را چگونه زنده مي سازي. . . . » بقره :260
«(خداوند به پيامبر فرمود:) ما تو را نگهبانشان نساخته ايم و تو وكيلشان نيستي. . .» انعام (6): 107
« ما اين كتاب را به حق براي هدايت مردم بر تو نازل كرديم. پس .هركس هدايت يافت به سود خودش و هركه گمراه شد به زيان خود به گمراهي افتاده و تو وكيل آنها نيستي» زمر(39): 41
« ما فرزندان آدم را كرامت بخشيديم . . . . . و بر بسياري از مخلوقات خويش برتريشان داديم » اسراء (17): 70
و در مورد كساني كه آزادي و آزاديخواهان را مي كشند، ميفرمايد:
« كساني . . . . .كه پيامبران را به ناحق ميكشند و مردمي را كه از روي عدل فرمان ميدهند ميكشند به عذابي دردآور بشارت ده » آل عمران(3) :21  

با ملاحظة چنين آيات روشني در مورد احترامي كه خداوند براي انسان قائل شده وآزاديهائي كه به او مرحمت نموده، به راحتي ميتوان قبول كرد كه آن قبيل احاديث نميتواند اصالت داشته باشد و نميتواند شرح واقعي گفتار و كردار پيام آور صاحب آن آيات را ارائه دهد
سؤال بزرگي كه در اينجا مطرح ميشود اين است كه با اين ترتيب تكليف هر مسلماني كه مايل است مخلصانه تسليم اوامر الهي باشد، چيست؟ چطور اين پارادوكس را حل كند و كُدام يك را قبول و اجرا نمايد: دستورات مستقيم و روشن الهي مندرج در قرآن، يا مغاير با آنها را كه به نام حديث و سنت،  به عنوان رفتار و گفتار و كردار پيامبر مكتوب كرده اند؟ آيا واقعاً پيروي دستورات مسطور در قرآنِ تنها، براي يك مسلمان خوب بودن و مورد رضايت خدا قرارگرفتن، كامل و كافي نيست؟

روزنامة الامين چاپ ونكوور در شمارة 25 فورية 2005 در مقاله اي كه از روزنامة كريستين ساينس مانيتور نقل كرده، مينويسد: «وقتي كه قاضي حَمود اَل هَيتَر اعلام كرد كه  به اتفاق چهار نفر ديگر از افاضل مسلمان با استفاده از احكام اسلامي  به مبارزة زندانيان گروه القاعدة يمني خواهد رفت،‌ متخصصين ضدّ ترور غربي اعلام كردند كه اين قمار جسورانه به مصيبتي منتهي خواهدشد.  
در حالي كه رنگش پريده بود با 5 نفراز اعضاء القاعده در زندان صنعا روبرو شد. چوبِ قانون را زمين گذاشته بود،  به اميد اين كه بتواند صلح را به يمن – وطن به درد سر افتاده اش -  برگرداند. 
هَيتَر به جنگجويان زندانيش گفت: «اگر شما بتوانيد ما را قانع كنيد كه باورهايتان با قرآن توجيه پذير است، ما هم در تلاشهايتان به شما ملحق خواهيم شد. و امّا چنانچه ما توانستيم شما را متقاعد كنيم كه باورهاي ما درست است، شما بايد موافقت كنيد كه دست از نا آرامي هايتان برداريد» زندانيان مشتاقانه موافقت كردند.
هم اكنون بعد از دوسال نه تنها زندانيان آزاد شدند، بلكه يمن بطور نسبي آرام شده است .
متخصصين غربي كه در مؤثر واقع شدنِ اين آزمايش ترديد داشتند، مشتاق بودند كه بشنوند چگونه هَيتَر توانسته است با كمك« گفتگويِ ديني» جنگجويان اسير شده اش را قانع كند كه دست از فعاليت هاي سرسختانه شان بردارند و كشور كوهستاني يمن را به صلح برگردانند.
هَيتَر گفت: از دسامبر 2002 كه اولين دور گفتگوهايمان تمام شد، در اينجا هيچگونه حملات تروريستي نبوده، با اينكه بسياري فكر ميكردند كه يمن پايتخت تروريستها شده است. 364 جوان زنداني بعد از گفتگو آزاد شده اند و هيچیك يمن را ترك نكرده اند كه فعاليتهاي جنگي خود را در جاي ديگری از سرگيرند.
هَيتَر در حالي كه در ميان انبوهي از قرآن و كتابهاي ديني نشسته بود، گفت: او جنگجويان را دعوت كرده است كه توجيهات قرآني خودشان را در مورد اينكه ميتوان غير نظاميانِ  بيگناه را مورد حمله قرار داد، بياورند. وقتي كه آنها نميتوانستند چنين كنند، من به آنها آيات متعدد قرآن را نشان ميدادم كه حملة مسلمانان به غيرنظاميان را تقبيح ميكند و احترام به دینهای دیگر را دستور ميدهد.  براي مثال شرحي از قرآن را بدين مضمون ارائه داد:

« . . هر كس ديگري را نه به قصاص قتل كسي يا ارتكاب فسادي بر روي زمين بكشد، چنان است كه همة مردم را كشته باشد. و هركس كه به او حيات بخشد، مانند كسي است كه همة مردم را حيات بخشيده باشد. . .»

اگر آن زندانيان تا چند هفته بعد از گفتگويمان، اعلام ميكردند كه افكار جابرانه شان را كنار گذاشته اند، آزاد ميشدند و پيشنهاد شركت در كلاسهاي حرفه اي به آنها ارائه و براي پيداكردن شغل به آنها كمك ميشد.
هَيتَر گفت بخش بسيار مهم گفتگو رعايت احترام متقابل است. توأم با اطمينان دادن آزاديِ بيان، آ‍زاديِ انديشه و عقيده.  ‌شما بايد به حرفهاي طرف گوش كنيد و علاقة‌ خود را نشان دهيد كه آن طرف چه ميگويد.»
تنها بعد از اينكه هَيتَر توفيق پيداكرد كه اعتماد آنها را جلب كند، توانست باورهاي آنها را اصلاح نمايد. 
هَيتَر ميگويد:«اگر تروريسم را در دنيا مطالعه كنيد، تئوريِ خِردمندانه اي پشتوانة‌ آن است و هر نوع عقيدة خردمندانه را  تنها با خِرد ميتوان شكست داد.»
فريس سَنَباني مشاور سابق پرزيدنت عبدالله صالح و سردبير « يمن اُبزرور» هفته نامة انگليسي زبان، ميگفت:
«‌ تنها راه منطقي براي مقابله با اين افراد از راه مغز و دلشان است. اگر اين افراد را بشكنيد، خِنگ تر ميشوند. اگر آنها را بزنيد، از دردش لذت ميبرند و در آن براي خودشان چيز خوبي پيدا ميكنند. در عوض آنچه ما بايد انجام دهيم اين است كه آموخته هاي غلطشان را پاك كنيم و برايشان روشن کنيم كه تنها نتيجه اي كه تروريسم در يمن به جاي ميگذارد اين است كه به كسب و كار و اميدها لطمه ميزند. وقتي اين موضوع را فهميدند، جنگجوياني ميشوند براي اسلام حقيقي.»
نتيجه اي كه از ارائة‌ موضوع يمن مي خواستم بگيرم اين است كه اگر دستگاه قضائي هَيتَر نسبت  به جنگجويان القاعده كه زنداني اش بودند، عاقلانه و در واقع خداپسندانه رفتار نميکرد و به جاي اينكه گفته است: توجيهات «قرآني» خودشان را در مورد اينكه ميتوان غيرنظاميانِ بيگناه را مورد حمله قرار داد، بياورند، مثلاً ميگفت: توجيهات « شرعي» خودشان را در آن مورد بياورند، يقيناً حديث فوق الذكر و يا حديثهاي مشابه ديگري را از پيامبر ميآوردند و كارش موفقيت آميز نميشد. اي كاش چنين موقعيتي در كنفرانس بين مذاهب به وجود آمده بود ولي آنان متأسفانه راه قاضي يمن را نرفتند.
همانطور كه ميدانيد در كنفرانس تقريب بين مذاهب كه با ابتكار دانشكدة علوم شرعي دانشگاه قطر با همكاري دانشگاه الازهر قاهره و مجمع جهاني تقريب بين مذاهب اسلامي تهران، به احتمال زيادي با نيّت خير در دوحه پايتخت قطر در روزهاي شنبه تا دوشنبه (20 تا 22 ژانويه 2007 ) برگزار شد؛ با كمال تأسف مطالبي از طرف سخنرانان عنوان شد كه بيشتر براي محكوم كردن اقدامات پيروان مذاهب و در واقع عيبجوئي يكديگر مناسب بود تا براي تقريب مذاهب. در حالي كه مي توانست با توجه و ارائة دستورات الهي، كلية‌ صحبتها صرفا ًبه منظور جلوگيري از شقاق و نفاق بيشتر و جهت التيام بين مسلمانان باشد. 
يقيناً موارد اشتراك كلية مذاهب اسلامي بسيار بيش از موارد اختلاف آنهاست. به نظر مي رسد بجاي اينكه مرتباً يكديگر را تحقير كنند و از يكديگر عيبجوئي نمايند كه غيرالهي و قهراً مخرّب است؛ بهتر اين مي بود كه در بارة موضوعات مورد توافقشان يعني آيات قرآن بحث مي نمودند و راه حلّ مشكلاتشان را در آنها جستجو مي كردند.
آنچه در زندگي يوميه مان ناظر بوده ايم، معمولاً شخصي كه به دنبال عيبجوئي از كسي يا چيزي باشد بطور طبيعي فقط معايب را مي بيند و تمام محاسن و چيزهاي خوب ، بي توجه از جلو چمشانش رد مي شوند. يعني كه اصلاً آنها را نمي بيند. براي مثال مقداري برنج يا عدس در يك سيني بريزيد به منظور اينكه آن را از دُجگال يا شن و تخم علف هرز پاك كنيد. خوب توجه كنيد چه عرض مي كنم. شما پيشاپيش به دنبال ديدن و جداكردن بدها هستيد و در نتيجه دانه هاي خوب و سالم برنج و عدس را با اينكه تعدادشان معمولاً خيلي زيادتر از بدهاست، نمي بينيد. فقط آنهائي را ميبينيد كه بدنبال ديدنشان هستيد. كساني كه عيبجو هستند فقط معايب را مي بينند. عيناً همان چيزهائي را مي بينند كه بدنبالشان هستند. يعني كلية محاسن از زير چشمانشان در مي رود و غير ارادي آنها را نمي بينند. اين قبيل افراد حتي به خودشان هم ناخواسته چنين رفتاري را مي نمايند. به خوبي هاي زندگي خودشان هم بي توجهند و هميشه به فكر چيزهائي هستند كه ندارند و بابت آن غصه مي خورند و ناراضي هستند. معايب تقديري زندگي خودشان بيشتر جلب توجهشان را مي نمايد تا محاسن و نعمتهاي ارزنده اي كه دارند. چنين افرادي هميشه ناراضي خواهند بود. چون بعد از رسيدن به آن چيزهائي كه سالها در طلبش تلاش مي كرده اند،‌ چيزهاي تازه اي كه ندارند جلب توجهشان را مي نمايد و بابت نداشتن آنها  آزرده خاطرمي شوند و نتيجتاً تا آخر عمر در ناراحتي بسرمي برند.
در اين مورد هم از قرآن مي توانيم درس بگيريم. آنجا كه مي فرمايد:
« واي بر هر عيبجوي طعنه زننده اي » الهمزه (104):1
اگر ما مسلمانان به فكر اصلاح خلقيّات خودمان از طريق تطبيق با دستورات قرآن هستيم؛ اگر فهميده و قبول كرده ايم كه نبايد عيبجوئي كنيم؛ يعني كه نبايد فقط بديها را ببينيم ؛ بايد ديدگاههايمان را عوض كنيم. بجاي كفران نعمت،  شاكر و نتيجتاً از آنچه داريم خوشحال باشيم و بجاي  عيبجوئي از ديگران، حُسنجوئي نمائيم. آن وقت خواهيم ديد كه چه نعمتهائي خودمان داريم و چه محاسني ديگران داشته اند كه قبل از آن مطلقاً متوجه نبوده و نمي دانستيم. يعني وقتي كه ديدگاهمان را عوض و بجاي عيبجوئي، حُسنجوئي نموديم، ملاحظه خواهيم كرد كه وجوه اشتراكمان با هركس كه مي گويد مسلمان[2] است بسيار زيادتر از موارد اختلافمان است. و اگر در برخوردهايمان با يكديگر، آنها را اظهار كنيم ، نتايج سازنده و درخشان آن را مشاهده خواهيم نمود.
عنايت به آن چه در دنياي امروز بر مسلمانان مخصوصاً در عراق مي گذرد كه دل هر مؤمني را واقعاً بسختي  مي فشارد،  بايد به اندازة‌ كافي برايمان هشدار دهنده باشد كه اختلافات مذهبي راكه محتملاً همه مبتني بر احاديث و شأن نزول آياتي از قرآن يعني حكايات تاريخي است،  تا آنجا كه مي توانيم كم رنگ نمائيم و اگر نمي توانيم آن را كُلاً كنار بگذاريم كه واقعاً هم نمي توانيم؛ لا اقل از اداي هر بياني يا انجام هر عملي كه باعث تشديد و احياء آن مي شود خود داري كنيم .
قبل از اينكه اوضاع بدتر شود، شايد راه كارساز اين باشد كه مسلمانان را تشويق نمائيم كه با حفظ كامل باورها و مناسك مربوط به مذاهب خودشان،  به قرآن كه مورد تأييد همه شان به عنوان ريشة‌ اصلي دين اسلام است مراجعه كنند. آن را از گوشة انزوا بيرون آورند. هر چه بيشتر كه برايشان ميسر است آن را بخوانند و دستورات الهي را به ياد خود آورند و در گفتار و نوشتار و كردارشان انتخاب و اجرا نمايند. تا شايد گرفتاريها و عسرتشان كم شود. چون خداوند در اين مورد  مي فرمايد:

” هركس كه از پيام من ( قرآن ) اعراض كند، زندگيش تنگ شود و در روز قيامت نابينا محشورش سازيم. گويد اي صاحب من، چرا مرا نابينا محشور كردي و حال آن كه من بينا بودم؟ گويد همچنان كه تو آيات ما را فراموش كردي، امروز خود فراموش گشته اي.“طه (20 ): 124 الي 126 همچنين خداوند مي فرمايد:

” آيا مؤمنان را وقت آن نرسيده است كه دلهايشان در برابر ياد خدا و آن سخن حق كه نازل شده است ، خاشع شود؟ همانند آن مردمي نباشند كه پيش از اين كتابشان داديم و چون مدتي برآمد دلهايشان سخت شد و بسياري نافرمان شدند.“ الحديد (57): 16
آن سخن حق خدا كه نازل شده است چيست ؟ آيا غير از قرآن است ؟ يقيناً نه.
به بينيم قرآن در مورد جلوگيري از پاره پاره كردن دين و فرقه فرقه شدن و همچنين در بارة حفظ وحدت بين پيروان فِرَق مختلف،  چه مي فرمايد؟

” به يكتا پرستي روي به دين آور. فطرتي است كه خدا همه را بدان فطرت بيافريده است و در آفرينش خدا تغييري نيست و دين پاك و پايدار اين است ولي بيشتر مردم نمي دانند . به او باز گرديد و از او بترسيد و نماز بگزاريد و از مشركان مباشيد. از آنان مباشيد كه دين خود را پاره پاره كردند و فرقه فرقه شدند و هرفرقه اي به هر چه داشت دلخوش بود“ الروم (30): 30 الي 32
” تو را با آنها كه دين خويش پاره پاره كردند و دسته دسته شدند كاري نيست. كار آنها با خداست. و خدا آنها را به كارهائي كه مي كردند آگاه مي سازد.“ الانعام (6):159
خداوند كه مي فرمايد : و اَعتَصِمُوا بِحَبلِ اللّهِ جَميعًا وَ لا تَفَرّقُوا. . . ( و همگان دست در ريسمان خدا بزنيد و پراكنده مشويد . . . ) آيا به عنوان ريسمان خدا، يعني وسيلة هميشه موجود بين ما و خدا كه فرد فرد ما را به او مرتبط نگه مي دارد، و استهلاكي هم ندارد ؛ جز قرآن چيز ديگري سراغ داريم ؟ يقيناً نه.
آيا صلاح و خيرتمام مسلمانان جهان جز اين است كه امروز به قرآن كه تنها منبع مورد احترام همه شان است، متوسل شوند و باورهاي غير از آن را كه محتملاً درآن اختلاف دارند، براي خودشان نگه دارند و آن را به رخ يكديگر با زبان، يا با قلم، يا با تيغ نكشند و نتيجتاً دشمنان مشتركشان را خوشحال نسازند؟
توجه كنيد كه خداوند چگونه موضوع را برايمان به روشني بيان نموده، مي فرمايد با وجود داشتن اختلاف در چيزهائي باز هم متفرق نشويد كه ضعيف و ناتوان گرديد. مي فرمايد:

« از خدا و پيامبر اطاعت كنيد و با يكديگر به نزاع بر مخيزيد كه ناتوان شويد و مهابت و قوت شما برود. صبر پيشه كنيد كه خدا با صابران است » الانفال (8): 46  مي فرمايد:

”بگو جز خدا صاحبي جويم؟ او صاحب هرچيزي است و هركس تنها كيفر كارخويش را مي بيند. و كسي بار گناه ديگري را بر دوش نمي كشد. سپس بازگشت همة شما به نزد صاحبتان است و او شما را به آن چيزهائي كه در آن اختلاف مي ورزيد آگاه مي كند.“ الانعام (6) :‌ 164

يعني كه مسلمانان مي توانند اختلافاتي داشته باشند و تا روز قيامت هم داشته باشند. ولي اين اختلافات نبايد باعث تفرقة آنها شود. بقول كانادائي ها « به اين توافق برسند كه در بعضي از موارد  با هم موافق نيستند.»
مسلمانان منظورشان از اتحاد اين نباشد كه با استفاده از هر راهي، تلاش داشته باشند كه پيروان ساير مذاهب را هم مذهب خود كنند، به خيال اينكه اختلافاتشان را همين جا حل نمايند. آيه صريح و روشن قرآن را باور كنند متحد باشند و منتظر بمانند كه خداوند در قيامت موارد اختلافشان را برايشان روشن خواهد كرد.
در حال حاضر –  با توجه به دستورات الهي –  تنها به اين فكر باشند كه از تفرق و تشتت جلوگيري نمايند. و در اين راه اولين گام آن است كه براي پيروان ساير مذاهب احترام قائل باشند. و آنها را از صميم قلب مسلمان بدانند و دوست داشته باشند و براي توفيق اين مهم از خداوند استعانت جويند.
                                                                                                    و من الله التوفيق




عبدالعلي بازرگان، بيست مقالة اعتقادي، اجتماعي و سياسي صفحه 121 [1]
[2] - لازم نيست در احوالاتش تجسس كنيم كه عملمان خلاف قرآن شود.(الحجرات :12) لازم نيست درجه ايمانش را با زير ذرّه بين گذاشتن باورهايش اندازه گيري نمائيم تا گفته اش را قبول كنيم. صرفاً گفتة خودش كافي است كه مسلمانش بشناسيم (النساء :94)


No comments:

Post a Comment