مرگ حسن ابطحی در تبعید؛ پایان مردی که میگفت امام زمان را دیده است
- 19 مارس 2016 - 29 اسفند 1394
حسن ابطحی، چهره ای
نام آور و در عین حال مناقشه برانگیز میان روحانیون و اهل عرفان، به ویژه
علاقمندان به عنصر مهدویت در مذهب شیعه، سحرگاه دیروز پس از آنکه ده روز را
در پی سکته قلبی در بیمارستانی در شهر چالوس در شمال ایران به حال اغما
گذراند، درگذشت.
او پدر محمد علی ابطحی، یکی از معاونان و نزدیکان محمد خاتمی رئیس جمهور پیشین ایران بود.
آقای
ابطحی از نمایندگان نحله و مسلکی در عرفان شیعی بود که بر محور تلاش برای
ارتباط با امام مهدی، آخرین پیشوای شیعیان بنا شده که به باور پیروان مذهب
شیعه، بیش از هزار و دویست سال است از نظرها غایب است اما سرانجام روزی
برای نجات جهانی که کفر و بیداد آن را گرفته است، قیام خواهد کرد و چهره
خود را آشکار خواهد ساخت.
در تاریخ شیعه دو نحله و اندیشه عرفانی در
برابر یکدیگر قد علم کرده و شیوه های جداگانه ای در سلوک و طی طریقت عرفانی
پیشه کرده اند: یکی صوفیان و درویشان بوده اند که بر سنت پیر و مریدی رفته
و همچون همگنان خود در اهل سنت، سلسله های طریقت برپا کرده، صاحب خانقاه و
تکیه و مراتب و درجات و سازمان و تشکیلات شده اند. اینان راه وصول به کمال
و حقیقت را در اطاعت بی چون و چرای مرید از مراد می دانند و پیران
طریقتشان، زنجیروار خود را متصل به علی، امام نخست شیعیان می دانند.
عنصر
مهدویت نزد صوفیان و دراویش شیعه کمرنگ تر از دیگر شیعیان حس می شود،
اهمیت اصلی از آنِ پیر زنده و حاضر است، برخی قطب سلسله را جانشین امام
زمان می دانند و برخی حتی به باورهای دگراندیشانه ای در خصوص امام زمان
رسیده اند. مرید باید بکوشد ارتباط خود را با پیر قوی کند و اگر ارتباطی با
امام زمان در کار باشد، متعلق به مراد است. پیران سلاسل صوفیه و دراویش
شیعه هم کمتر دم از ارتباط با امام زمان زده اند.
گروه دیگر، تصوف و
درویشی و مرید و مرادی را نفی کرده، سلوک و طی طریق در وادی عرفان را در
زهد و عبادت و بویژه توسل به "معصومان (پیامبر و دخترش فاطمه و دوازده
امام)" دیده اند که باید با راهنمایی "استاد" باشد و نه پیر و مرشد. این
نحله عمدتا از دوره صفوی به بعد میان روحانیان شیعه، بویژه آنانی رواج
داشته که به فلسفه و حکمت اشتغال داشته اند. طیفی از حکمای عارف مسلک شیعه
از ملاصدرا گرفته تا علامه طباطبائی در این زمره جای می گیرند.
این
دسته از عارف مسلکان شیعه در علاقه و ارادت به "چهارده معصوم" و قائل بودن
به جایگاه و مرتبه ای برای آنان که می تواند فرابشری به نظر برسد، با
صوفیان و دراویش وجه اشتراک دارند. آداب طی طریق آنان نیز یکسان است: گوشه
گیری و ریاضت نفس و پرداختن به ذکر و دعا و نیایش و توسل تحت نظارت تعلیم
کسی که صوفیان پیرش می نامند و اینان، استاد.
خارج از این تقسیم بندی
می توان دسته ای دیگر از شیعیان علاقمند به معنویات را نیز جای داد که با
اینکه هم تصوف و درویشی را نفی می کنند و هم اشتراکات بیشتری در تفکر و
مسلک با حکمای اهل عرفان دارند اما گویی توسل به معصومان برای آنان به جای
اینکه شیوه و وسیله باشد به آرمان و هدف تبدیل شده و کمال روحانی را در عشق
و علاقه مفرط به چهارده معصوم و زاری و ندبه در فراغ تنها "معصوم زنده" و
تلاش برای وصال او می بینند. بزرگان این جرگه، عمدتا از رده های پایین تر
روحانیت شیعه یا حتی افرادی غیر معمم اند و هر اندازه که دسته دومی که ذکر
آن در بالا رفت، خواص پسندتر بوده و خود را به دور از عامه مردم نگاه
داشته، این گروه عامه گراترند.
در دوران معاصر دو گروه از این
"مهدویت گرایان" شیعه خبرساز و جنجال آفرین شدند، یکی حسن ابطحی و یارانش، و
دیگری، حلقه منسوب به محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور پیشین ایران. هر دو
گروه نیز رو در روی یکدیگر ایستادند و گروه دوم با تکیه بر قدرت سیاسی،
تلاش بر حذف گروه دیگر کرد.
ملا آقا جان
وی در آغاز کتاب ملاقات با امام زمان در پاسخ به منتقدانش نوشته است: "من نمی دانم آنهایی که می گویند در زمان غیبت نمی توان خدمت امام زمان (علیه السلام) رسید یا او را دید چه دلیلی دارند. چرا باید کسی که در دنیا زنده است و در بدن مادی است و دارای گوشت و پوست و استخوان است و در میان مردم زندگی می کند دیده نشود؟ آیا این همه از شیعیان و علمای بزرگ و اولیای خدا که آن حضرت را دیده اند، همه دروغ گفته اند و همه را باید تکذیب کرد؟ آیا آنهایی که می گویند آن حضرت دیده نمی شود می دانند که وقتی این ادعای بدون دلیل را شایع کردند چه خدمتی به دشمنان آن حضرت نموده اند؟ آیا آنها می دانند که اگر مردم مسلمان در دیدن آن حضرت به تردید افتادند، یکی از دلائل بسیار محکم و قاطع در اثبات وجود مقدس آن حضرت را از دست داده اند؟"
او سپس در این کتاب ۷۹ مورد ملاقات افراد با امام زمان را گزارش کرده است که نه مورد از آنها به خودش مربوط می شود.
حسن ابطحی اهل مشهد و از خانواده ای روحانی بود، در مشهد و قم و نجف تحصیل کرد و بیشتر عمرش را در زادگاهش ساکن بود. به نوشته خودش در شانزده سالگی امام رضا در خواب پیرمردی را به او نشان می دهد و به او توصیه می کند که با این پیرمرد رفیق باشد. چند روز بعد در عالم بیداری همان پیرمرد را می بیند و با او آشنا می شود و او را به عنوان استاد خود بر می گزیند و چهار سال تحت تعلیمات روحانی او قرار می گیرد.
این پیرمرد ملا آقا جان نام داشته و حسن ابطحی تمام کتاب "پرواز روح" را به شرح حال او و ذکر حالات عرفانی اش و خاطراتی از دوران همراهی اش با وی اختصاص داده است. نام اصلی ملا آقا جان، شیخ محمود عتیق، حرفه اش روضه خوانی و اهل زنجان بوده و در همان جا هم در گذشته و مدفون است. به نوشته حسن ابطحی، ملا آقا جان از فقه و اصول و فلسفه و عرفان و علوم غریبه اطّلاع کافی داشته اما شهرت چندانی نداشته است، هرچند جمعی از علما و شخصیت ها با او تماس داشته و تجلیلش می کرده اند، از جمله علامه طباطبائی که "برای دیگران از برخورد خود با آن مرحوم در تهران سخن می گفت و از اخلاص و عرفان و صفا و معرفت و محبت او به اهل بیت عـصمت و طهارت (علیهم السلام) حرف می زد" (پرواز روح، صفحه دوازده.)
حسن ابطحی نوشته که مدت کوتاهی پس از آشنایی با ملا آقا جان، سیدی با عمامه سبز در کوچه ای تاریک از کنارش می گذرد و به او سلام می کند. همان شب ملا آقا جان به او می گوید که آن سید، امام زمان بوده است. این نخستین "دیدار" حسن ابطحی با امام زمان می شود. آقای ابطحی می نویسد هنگامی که ملا آقا جان در ایوان طلای حرم صحن نو می نشسته، پی در پی پیش می آمده که بوی عطری با نسیمی لطیف حرکت می کرده و ملا آقا جان می گفته این بو از ارواح و ملائکه ای است که به طرف حرم می روند.
ملا آقا جان به حسن ابطحی توصیه می کرده که از آموختن و مطالعه فلسفه قدیم، یعنی کتبی که تحت عنوان فلسفه و حکمت اسلامی در حوزه ها تدریس می شده پرهیز کند، فلسفه قدیم را آفت دین و دنیا می دانسته و می گفته اگر خواستی اطلاعاتی از فلسفه داشته باشی، بیشتر از فلسفه جدید استفاده کن.
حسن ابطحی دو پیش بینی به ملا آقا جان نسبت داده، یکی اینکه به گفته او همان گونه که غیبت امام زمان به دو بخش صغری و کبری تقسیم شده، ظهور او هم دو بخش صغری و کبری دارد که ظهور صغری از سال ۱۳۴۰ هجری قمری (۱۳۰۰ خورشیدی) آغاز شده است. پیش بینی دیگرش جلوه کردن وهابیت به اسم تشیع بوده که به گفته حسن ابطحی در آن زمان هیچ زمینه ای برای آن وجود نداشته و پس از انقلاب بوده که وهابیت به اسم تشیع جلوه می کند.
مخالف شاه و منتقد جمهوری اسلامی
هنگام مرگ ملا آقا جان در اسفند ۱۳۳۵ حسن ابطحی در حال تحصیل در نجف بود. او پس از چند سال تحصیل در نجف به مشهد بازگشت و چند سال بعد کانونی به نام بحث و انتقاد دینی پایه گذاشت و بتدریج علاقمندان به عرفان و ارتباط با امام زمان پیرامونش گردآمدند. در همان سالها در همین شهر انجمنی به نام حجتیه نیز پایه گذاشته شده و فعال بود که هدفش را مبارزه با بهائیت و فراهم آوردن ظهور امام زمان اعلام کرده بود اما خط مشی و فعالیتهای این انجمن هیچ ارتباطی با شیوه و مسلک حسن ابطحی نداشت و بلکه این انجمن و آقای ابطحی علیه یکدیگر موضع نیز داشتند.حسن ابطحی با انتشار دهها جلد کتاب به نشر افکار و مسلک خود پرداخت. این کتابها بسیار پرفروش و برخی هایشان دهها بار تجدید چاپ و حتی به زبانهای خارجی نیز ترجمه شدند و شهرت او را از مرزهای ایران فراتر بردند.
آقای ابطحی پیش از انقلاب از منتقدان نظام حاکم بود و در کانونی که پایه گذاشته بود همراه با برادر همسرش عبدالکریم هاشمی نژاد (که پس از انقلاب به دست مجاهدین خلق ترور شد)، سخنرانیهایی در مخالفت با سیاست های دولت شاهنشاهی ایراد می کرد که بارها به احضار هردوی آنها به ساواک انجامید. شماری از روحانیون برجسته مخالف نظام نیز به این کانون رفت و آمد داشتند و در آن سخنرانی می کردند.
اما پس از انقلاب، حسن ابطحی چندان سر همکاری و همراهی با نظام جمهوری اسلامی هم نداشت. روحانیونی که از دیرباز مخالف او و اندیشه هایش بودند نیز قدرت گرفته بودند و فشار بر او همچون پیش از انقلاب، تداوم یافت.
یکی از دلائل مرزبندی او با جمهوری اسلامی، نزدیکی اش به آیت الله شریعتمداری، از مراجع بزرگ شیعه پیش از انقلاب بود که پس از انقلاب محاکمه و از مرجعیت خلق شد و در حصر درگذشت.
پس از انقلاب شمار علاقمندان حسن ابطحی افزایش یافت و تشکیلات او گسترش یافت تا اینکه حتی در قم هم که مرکز مخالفانش بود دفتری تاسیس کرد، کتابهایی تازه از او به بازار آمد که پشت سر هم تجدید چاپ می شدند به حدی که دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم اعلامیه ای منتشر و نسبت به انتشار "بی رویه" این کتابها ابراز نگرانی کرد.
با این حال، حکومت در عین فشارهای گهگاه، با حسن ابطحی مماشات می کرد تا اینکه با ظهور محمود احمدی نژاد و رواج گفتمان مهدویت در عرصه سیاسی کشور، حسن ابطحی به صورت جدی تحت تعقیب و فشار قرار گرفت. گویی مدعیان تازه ای برای امام زمان پیدا شدند که دیگر مدعیان را برنمی تابیدند.
حسن ابطحی همراه با پسرش بازداشت و محاکمه شد و پس از رهایی از زندان او را مجبور به اقامت در قم کردند. در پی حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ که محمد علی ابطحی نیز بازداشت و مجبور به اعترافات تلویزیونی شد، پدرش حسن ابطحی را نیز بار دیگر بازداشت و او را هم مجبور به اعترافات تلویزیونی کردند. در این اعترافات که در بیست و سوم مهر ۱۳۸۹ از شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی پخش شد، آقای ابطحی در این اعترافات از گذشته اش ابراز ندامت کرد و گفت که دچار جاه طلبی و نفس اماره بوده است.
پس از آن وی را به استان مازندران تبعید کردند و در همین استان هم چشم از جهان فرو بست.
No comments:
Post a Comment