آن موقعها، کوچکتر
که بودم، در منطقه نادعلی ولایت هلمند نوروز بیزرقوبرق بود، اما شادابی
میآورد. چاهانجیر، شهر ما، جای پرتی بود، اما باز شوروحال نوروز به ما
میرسید. یادم است با بچههای دیگر این طرف و آن طرف میدویدیم. ساقههای
جوان و سبز گندم را میکندیم، سربهته به در خانهمان میآویختیم که سال نو
پربرکت باشد.
اهالی لشکرگاه، "هفتمیوه" داشتند، و دیدوبازدید
خانوادگی. اما برای حالوهوای واقعی نوروز باید میرفتی گرشک. البته آنجا
هم بیشتر مراسم زنانه بود. گرشک فضا و فرهنگ خاصی داشت. هم شیعه داشت هم
قبیلههای مختلف پشتون. روز عید خانمها راه میافتادند از این مقبره به آن
مقبره، شیعه و سنی. بعضی از مقبرهها حیاطی هم داشت که از بزرگها بود. در
سید تاجدار آقا نماز و دعا میخواندند. بعد خانمها میرفتند باغی که آن
پایین بود و قطرهای میشدند در دریایی از جشنوسرور و خوشوبش زنانه.
اگر
کمی عقبتر برویم، نوروز را همه جای مملکت جشن میگرفتند. در دشت بکوا در
ولایت فراه، زنهای سیصدوشصت روستا جمع میشدند. کمی آنسوتر، مردم حلقه
میزدند و کشتیگیرها را تماشا میکردند. در زرمت در ولایت پکتیا، گروهی از
طلبهها موسیقی اجرا میکردند. سردستهشان ملا باز محمد بود. میشود گفت
دوران همسازی دین و فرهنگ بود.
به سمت غزنی که میرفتید، نوروز
حسوحال اساطیری داشت. دهقانها با گاوآهن زمین همگانی را قلبه میکردند
(خیش میزدند). هدف این بود که دامها از فضای تنگ و سرد و ماتمگرفته
زمستانیشان بیرون بیایند و برای زمستان بعد آماده شوند. البته مراسم جنبه
نمادین هم داشت – انگار اشارتی بود به انقلاب کشاورزی در دوران پادشاهی
یاما و آن فرضیه باستانی که جهان بر شاخ یک گاو تکیه زده است. بعد از قلبه
کردن زمین، مردان جوان مسابقه پرش میدادند.
اما این روزها این آیین
کهن بهاری به خواب زمستانی رفته، زیر سایهای از ترس و شک که میخواهد از
بیخ ریشهکناش کند. در فراه، جایی که جشنها برگزار میشود، اخیرا سه جوان
که به گردش رفته بودند کشته شدند – ظاهرا به دست طالبان. در نتیجه محلیها
امسال میترسند مراسم را برپا کنند. حس ناامنی در مناطق و ولایتهای دیگر
افغانستان هم هست، بهویژه مناطق پشتوننشین که نوروز کمکم رنگ میبازد.
اما
خشونت تنها دشمن نوروز نیست. عقاید مذهبی هم این رسم دیرین را به خطر
انداختهاند. در مسجدها و محلهها، امامجمعهها از اسلامی میگویند که
آمدنش باید هرآنچه پیش از آن بوده را باطل کند. میگویند مسلمان دو "عید"
بیشتر ندارد. مخاطب این مبلغان عمدتا روستانشینهای درسنخواندهاند، اما
سراغ جوانهای درسخوانده شهری هم میروند. این پدیدهای است تازه که
بسیاری جوانهای افغان را سردرگم کرده، نمیدانند باید این آیین کهن
پدرانشان را پاس بدارند یا نه.
تصمیم گرفتم در این باره تحقیق کنم.
از خانه خودم شروع کردم. میخواستم ببینم جشن گرفتن نوروز را گناه میدانند
یا نه. پسر شانزدهسالهام گفت: "اگر ملا امام میگوید ممنوع است، خب
نباید جشن بگیریم."
خواهرزاده هجدهسالهام کمی بازتر بود: "اگر مبنا آیات و احادیث باشد، اسلامی نیست. ولی هرکس خودش باید تصمیم بگیرد."
خیلیها
معتقدند این طرز فکر محصول اندیشهای افراطی است که با کمک شماری از
واعظان و این روزها رسانههای اجتماعی، در دنیای غرب هم به سرعت گسترده
میشود. دیگر فرقی ندارد که فرد جوان در هرات زندگی کند یا لندن یا هلمند.
یک جستوجوی ساده با گوگل، به همان پاسخ میرساندش.
از این پس نبرد
آیین ریشهدار نوروز و اندیشه جهانی و خستگیناپذیر افراطگرایی دیدنی
خواهد بود. با این حال، اگر از من بپرسید، با توجه به نمونه قبلی که در
تاریخمان از پیوند فرهنگ افغان و دین اسلام داریم، میگویم نوروز از این
مانع هم میگذرد.
امیدم به دیدن امثال احمد است؛ پسرک سیزده سالهای که
میگوید: "وقتی ملا امام علیه نوروز حرف میزند، همه سر تکان میدهند، ولی
همین که نوروز میرسد، خیابانها خالی میشود و کوههای پشت خانهمان پر از
مردمی که به گشتوگذار آمدهاند."
بنابراین فکر میکنم حوض سید تاجر
آقا در گرشک دوباره پر میشود، زوجهای جوان برای هم پیشکشی میفرستند و
دوستان دختری که قرار است عروس شود، یک روز صبح زود، در حمام زنانه سراغش
میروند و برایش صبحانه میبرند.
آیین نوروز در جاهایی که بررسی کردم:
فراه
اینجا
نوروز را در پاغ پول و کافرقلعه بیرون شهر جشن میگرفتند، اما ناامنی و
تهدید طالبان کار مردم را سخت کرده. کشتار در کافرقلعه و مقبره سلطان
میرآقا هم ترس را بیشتر کرده. احتمالا مردم نوروز غمگینی خواهند داشت.
لشکرگاه
اینجا
نوروز یعنی یک روز تعطیل. مردم در دشت و کنار رود هلمند اتراق میکنند.
زنان برای مراسم جشن به پارکهای زنانه میروند، اما تقریبا هر بار
برنامهشان با شایعه زنان بمبگذار انتحاری خراب میشود.
گرشک
اینجا
پیشتر زنان حدود یک ماه در مقبره سید تاجدار برنامه داشتند. به باغ بزرگ
که پا میگذاشتند، حجاب از سر برمیداشتند و قطرهای میشدند در دریای
جشنوسرور زنانه. اما اینجا هم به نظر میرسد ناامنی و راکتها و تبلیغات
طالبان تأثیر کرده. مردم سر دوراهیاند که جشن بگیرند یا نه. با این همه،
نوروز هنوز کامل از بین نرفته.
قندهار
از شهرهایی است که شعله
را زنده نگه داشته، مثل مزارشریف. اینجا ده روز در مقبره شاه مقصود برنامه
دارند که بخش اصلیاش آوازخوانی است. در قندهار بازار محصولات کشاورزی
محلی هم برگزار میکنند. جز اینها "میله چراغان" هم دارند که گفته میشود
اول بار بارکزاییها در دوران احمد شاه ابدالی راه انداختهاند. اولین
چهارشنبه سال مخصوص زنان است. به نظر میرسد سمنک و هفتمیوه خاص جمعیت
شیعه شهر است. بهرغم اینکه روحانیها نوروز را گناه میخوانند و محلیها
هم تا حدی موافقند، اما جشن برگزار میشود. گویی شوروحال و عادت هزاران
ساله و هوایی که ناگاه بهاری میشود، قندهاریها را از خود بیخود میکند.
کنر
میشود گفت اینجا آخر خط است. آنطور که آقای کریاب (خبرنگار بیبیسی در کنر) میگویند، اساسا محلیها با آیین نوروز آشنا نیستند.
ننگرهار
به نظر میرسد شهرنشینهای ولایت، نوروز را جشن میگیرند، اما روستانشینها نه.
No comments:
Post a Comment