Thursday, March 17, 2016

بیا که میرود این شهر ایرانی، به ویرانی

 
طلوع می کند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم می پرد نشانه چیست؟
شنیده ام که می آید کسی به مهمانی
کسی که سبز تر است از هزار بار بهار
کسی شگفت کسی آنچنان که میدانی

کسی که نقطه آغاز هر چه پرواز است
تویی که در سفر عشق خط پایانی

تویی بهانه آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی

تو از حوالی اقلیم هر کجا آباد
بیا که میرود این شهر رو به ویرانی

کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که نام تو آرامشی است طوفانی
.
قیصر امین پور

No comments:

Post a Comment