Thursday, November 13, 2014

لاله زار آن زمان!

محمود زنگنه همدانی ثانی گوید:

تو جوامع عقب مونده اگه انسانها فرصتی هم پیدا کنن باهاش خلاء های خودشون رو پر می کنن. مثلاً پیرمردها تازه دنبال دختربازی میرن یا افراد متمول بدنبال ماشین سواری یا موبایل بازی و چشم و همچشمی و .... خلاصه جایی برای تفکر ناب نمیمونه به اینکه ما چی هستیم؟ از کجا اومدیم؟ و به کجا میریم؟
یه تیکه شعر از دکتر باستانی فقید تقدیم میشه. البته مال آن زمانهاست که لاله زار جای چشم چرانی بود نه لوازم الکتریکی:
دوش سوی لاله زارم برد عزم سیر و گشت     خسته از بیکاری و پیشانی از غم چین زده
دیدم آنجا داستانی از عبور مرد و زن        مرد و زن نه بل بت فرخاری آذین زده
ماهرویان دیده ها بر روی ویترین دوخته   وزصفا رخ طعنه بر آئینه ویترین زده
نوجوانان پایکوب و شادکام و نغمه خوان  گه ببالا رفته و گه سر سوی پائین زده
شیوه جنتلمنی اندر ادب آموخته         زینتی از پاپیون خوش ظاهر و سنگین زده
با تفنگ خالی افتاده پی آهووشان         وآن غزالان تند همچون قمری شاهین زده
ژیگولو با سادگی حیران شده در چارراه   ژیگولت بر کوره ره از کوچه برلین زده
پیرزالان با توالت روی خود را داده آب       غرقه گرداب غم چون رزمناو مین زده
ساده دل بسیار بینی محو این و آن شده    ساده رو بسیار یابی تن به این و آن زده
عابدی اینسو ولی نقد عبادت باخته           زاهدی آنسو ولیکن راه زهد و دین زده
واعظ مسجد که یاسین خواندی اندر گوش خلق پای خوبان دیده پشت پای بر یاسین زده
......
لاله زارنو مگو کاینجا بهشت دیگر است  واندرآن خوبان ارمن نقش حورالعین زده
گلرخان ارمنی شیرین لبان شیرگیر             هر یکی راه هزاران خسرو شیرین زده
سینه داده از لطافت چین به ساتین پیرهن موج از چین رفته و سر جانب ماچین زده
.....
گر نبودی لاله زار آری سراسر پایتخت    همچو دوزخ بود بر این مردم نفرین زده
اینهمه گفتم ولی بینم که هم بایست گفت  این سخن کآتش بوجدان من مسکین زده
ملت ما را تجمل نیست الا زهرناب          ما گروهی تشنه لب بر جام زهرآگین زده
پا زتهران نه برون و شعله های فقر بین   بر تکاب و دشتی و بر زابل و نائین زده
کشوری در آتش فقر و فلاکت سوخته     گر تو بینی فرقه ای را تکیه بر بالین زده

No comments:

Post a Comment