Friday, April 6, 2012

ثاني‌اثنين كيست؟

ثاني‌اثنين كيست؟

الّا تنصروه فقد نصره‌الله اذ اخرجه الذين كفروا ثاني‌اثنين اذ هما في‌ الغار اذ يقول لصاحبه لاتحزن ان‌الله معنا فانزل الله سكينته عليه و ايده بجنود لم تروها(توبه:40)

موضوع مهاجرت رسول گرامي اسلام(ص) از مكه به مدينه است. ثاني‌اثنين يعني دومين از دو(نفر) يا نفر دوم. بدين ترتيب خداوند مي‌خواهد بگويد يكي اصلي بوده و كس ديگري نيز ملازم و همراه او بوده‌است. از آنجا كه تفسيرهار به راحتي از كنار اين موضوع گذشته‌اند و نسبت به شناخت دقيق آن بي‌توجهي كرده‌اند، به اين موضوع مي‌پردازيم؛ و مي‌خواهيم بدانيم او كيست؟ تا از سويي به منظور قرآن پي برده‌باشيم كه هرچه قرآن كريم گفته و هر چه را كه دقيق به‌كاربرده، حق است و براي ماست؛ و از سويي ديگر به درس‌هايي كه قرآن با همين يك واژة‌ مركب به ما مي‌آموزد پي‌ببريم.

براي اينكه بدانيم او كيست، در آغاز بايد بدانيم كه نفر اول كيست تا نفر دوم معلوم شود:
  1. در اين سفر رسول اكرم ابوبكر را ياري نكرده بلكه ابوبكر پيامبر را ياري رسانده؛ پس نفر دوم، ابوبكر است.
  2. از نظر مقام، زمان حركت، واجب و مستحب، و اصل و فرع، همه دلالت بر آن دارد كه رسول اكرم داراي مقام اول بوده، زودتراز ابوبكر حركت‌كرده، حكم الهي را انجام‌داده و ابوبكر عملي مستحبي را، و اصل هجرت برعهدة رسول اكرم بوده و ابوبكر فرع هجرت‌است.
  3. همان‌گونه كه در تمام سفارت‌خانه‌هاي جهان به سفير نمي‌گويند نفر اول ولي به معاون او مي‌گويند نفر دوم؛ در اينجا نيز وقتي سفير خداوند عزم مدينه ‌را كرده، پس به خودي خود نفر اول است و نفر دوم ابوبكر است.

اين واژه را بسياري از مترجمين و مفسرين، يكي از آن دو تن ترجمه‌كرده‌اند، تا بتواند پس ‌از آن، كلام خود را بر كرسي بنشانند و بگويند آن كسي كه دلداري‌داده، رسول اكرم بوده‌است؛ و با چنين برداشتي پاي آيه را از جاي ديگري لنگ مي‌گذارند. زيرا در اين صورت، پيامبر دلداري‌دهنده‌است و خداوند سكينه(آرامش) را بر دل دلداري‌شونده(ابوبكر) نازل‌مي‌فرمايد و با سپاهياني كه ديده نمي‌شوند، او را ياري مي‌رساند. ولي معمولاً مي‌نويسند دلداري‌دهنده خود مورد لطف‌الهي قرارمي‌گيرد و آرامش بر دل او!! نازل‌مي‌شود. عجب!

خداوند كريم با اين آيه مي‌خواهد به ما بياموزد كه:
  • حتي اگر رهبر عطيم‌الشأني چون پيامبر اسلام باشي كه هيچ‌كس به پایه او نرسيده و نمي‌رسد، چون انسان هستي، ويژگي‌هاي انساني از جمله اندوه، ممكن است بر تو غلبه‌ كند. پس با توكل بر خدا آرامش ‌بگير و به رحمت ايزدي اميدوارباش.
  • دوم مي‌خواهد بگويد تجربه و چشيدن سردوگرم روزگار بر آرامش دل تأثيرگذار است.
ابوبكر چون بسيار مسن‌تر از پيامبر اكرم بود، اينچنين بود. و بدين ترتيب مي‌خواهد بگويد ايمان بيشتر، اطمينان قلبي بيشتر نمي‌آورد؛ ولي تجربة بيشتر قوت قلب مي‌آورد. كودكي كه تجربه‌ ندارد از بسياري چيزها كه بايد بترسد، نمي‌ترسد و برعكس از چيزهايي كه ‌ترسي‌ندارد مي‌ترسد؛ چون اين ويژگي‌ها ذاتي و رواني است و به فطرت و روان انسان برمي‌گردد.

مگر ابراهيم خليل(ع) با آن‌همه مقام‌ومرتبه كه افتخار حمل پرچم توحيد را نيز دارد، همو به خداوند نگفت: كيف تحيي‌الموتي؟ و مگر خداوند از او نپرسيد: اولم تؤمن؟ و او گفت: ليطمئن قلبي! و هنگامي كه خداوند با تجربه‌اي عملي و آزمايشي عيني به او آموخت كه چگونه مردگان را زنده‌مي‌كند، دل ابراهيم(ع) نيز آرام‌شد. پس ايمان بيشتر، اطمينان قلب‌(آرامش دل) نمي‌آورد بلكه اين تجربه است كه آرامش مي‌آورد!

در مورد ابوبكر و تجربة كارساز او و در نتيجه دلداري‌دادن او به پيامبر اكرم نيز مي‌توان گفت: از مراقبت‌ها و مواظبت‌هاي بسيارزياد ابوبكر در راه رسيدن به غار براي ايمن‌بودن از دشمنان و نيز هنگامي كه به غار رسيدند، به جست‌وجو پرداخت تا از حشرات و حيوانات، ايمن باشند، برمي‌آيد كه ابوبكر از تجربه‌هاي خويش در اين همراهي بسيار بهره‌گرفته‌است.

اينكه در روايات آمده كه ‹سراقه› در راه به آنها رسيد و در آنجا رسول اكرم به ابوبكر گفت ‹لاتحزن ان‌الله معنا› ربطي به موضوع ندارد زيرا لاتحزن قرآن در ‹غار› است؛ نه در ‹راه› و آيه به اين امر صراحت دارد.
در اينجا نيز خداوند با همين يك واژ‌ة ‹ثاني‌اثنين› موضوع حضرت ابراهيم را در مورد پيامبر بازگفته‌است؛ ولي ما با پيشداوري‌هاي‌مان كه مگر مي‌شود خداوند با زبان ابوبكر بر دل پيامبر آرامش ارزاني دارد، همه مفاهيم پشت آيه را از بين مي‌بريم و به خيال خود فكرمي‌كنيم كه به خدا و پيامبر خدا خدمت كرده‌ايم.(به قول قرآن: یحسبون انهم یحسنون صنعا)

در اصل به‌جاي تدبر قرآن كه خداوند بر آن تأكيد دارد، ساده‌ترين و بي‌محتواترين راهها را مي‌رويم؛ و به نحوي به خداوند در به‌كارگيري واژه‌ها اهانت مي‌كنيم، زيرا از خود نمي‌پرسيم چرا خداوند اين واژه را به‌كاربرده و شك نمي‌كنيم كه شايد منظوري در پس اين واژه نهفته باشد.
هنگامي‌كه مفسر یا مترجمی واژه‌اي از قرآن را از قلم مي‌اندازد و يا آن را چيز ديگري معني‌مي‌كند، اين معنا را مي‌رساند كه خداوند اين واژه را بيجا به‌كاربرده و لزومي نداشته كه آن را به كارگيرد. خداوند بسيارساده مي‌توانست بگويد: ‹يقول لصاحبه اذ هما في‌الغار لاتحزن ان‌الله معنا› اين جمله همان است كه مترجمين به‌جاي بخشي از آيه، آن را به فارسي ترجمه‌مي‌كنند؛ و مفسرين توضيح‌مي‌دهند و نيازي به ثاني‌اثنين ندارد.

چنانكه در پی خواهيم ديد، بسياري از مفسرين ثاني‌اثنين را چيز ديگري ترجمه و تفسیر ‌‌كرده و برخي آن را ناديده‌گرفته و از آن گذركرده‌اند:

كشف‌الاسرار ميبدي: ج 4 صص 137- 136 به كوشش مرحوم علي‌اصغر حكمت چاپ دانشگاه تهران.
اين تفسير ثاني‌اثنين را نه‌تنها ترجمه نكرده، حتي به آن اشاره‌اي نكرده‌ و از كنار آن گذشته‌است.

مجمع‌البيان طبرسي: ج 6-5 ص 39 چاپ بيروت:
ثاني‌اثنين يعني انه كان هو و ابوبكر. ليس معهما ثالث اي و هو احد اثنين … اذ يقول الرسول لابي‌بكر(لاتحزن) اي لاتخف …
ترجمه‌: ثاني‌اثنين يعني اينكه او(پيامبر اكرم) و ابوبكر بودند و شخص سومي با آنها نبود؛ يا اينكه و او يكي از دو نفر بود ... هنگامي كه رسول به ابوبكر مي‌گويد اندوهگين مباش يا نترس ...

الميزان علامه طباطبائي متن عربي: ثاني‌اثنين اي احدهما. ترجمه: يا يكي از آن دو.

تاج‌التراجم محمد اسفرايني ـ شركت انتشارات علمي، فرهنگي ج 2 ص 864 :
و اندران حال كه دوم دو بود يعني يكي آن دو بود(همان است كه در الميزان آمده).

روض‌الجنان يا تفسير شيخ ابوالفتوح رازي، بنياد پژوهشهاي اسلامي ج 9 ص 251 :
دوم دو، و نصب او بر حال است. اين هردوگونه گويند: اول بر تقدير آنكه: او دوم است صاحبش را چون به يك جاي باشند، وجه دوم آنكه: او دوم يكي باشد و اين خود حقيقت است.

تفسيري كهن به پارسي از مؤلفي ناشناخته، تصحيح دكتر آيت‌الله زاده شيرازي نشر قبله ص 61:
دوم دو تن آنكه كه هر دو در غار بودند...

تفسير كابلي مولانا محمود حسن ديوبندي، نشر احسان ج 2 ص 523:
درحالي‌كه دوم تن از دو بود ...

تفسير نمونه، تنظيم احمدعلي بابايي دارالكتب‌الاسلاميه ج 2 ص 206:
اين درحالي بود كه او دومين نفر بود.

تفسير ادبي و عرفاني خواجه عبد‌الله انصاري، حبيب‌الله آموزگار نشر اقبال ص398:
در ترجمه: «درحالي‌كه دومي دو تن بود». در تفسير: اشاره‌اي ندارد.

در سه تفسير آخر، مفسرين با افزودن عبارت ‹ درحالي‌كه› پيش از ‹ثاني‌اثنين› و ‹بود› پس از آن، كلام خدا را به‌ رأي خود تفسيركرده‌اند؛ زيرا خداوند پيش از آوردن ثاني‌اثنين در بارة اخراج رسول اكرم از مدينه سخن مي‌گويد و بدين‌گونه ثاني‌اثنين را به رسول گرامي برمي‌گردانند.
در هيچ‌يك از اين همه تفسيرها هيچ اشاره‌اي به اينكه مبناي برداشت مفسر از اينكه ‹ثاني‌اثنين› رسول اكرم است، نشده و هيچ روايتي نيز براي اثبات آن آورده‌نشده، و معلوم نيست چرا مفسرين به اين موضوع كم‌بها داده‌، از كنار آن گذشته و به گناه تحريف كلام خدا فكرنكرده‌اند.

برخي تفسيرها همچون كشف‌الاسرار ميبدي در انزال سكينه اختلاف‌كرده‌ و گفته‌اند چون ابوبكر اندوهگين بوده، پس سكينه بر دل او نازل شده؛ و در اين زمينه بحث‌ كرده‌اند. اين تشكيك خود دليلي است بر اينكه ثاني‌اثنين ابوبكر است؛ زيرا اگر ‹سكينه› بر دل ابوبكر نازل‌شده‌باشد، پس ‹جنود لم تروها› نيز براي او بايد باشد كه چنين نيست.

از سوي ديگر با اينكه در چندين آيه خداوند گفته‌است: ‹اي رسول ما اندوهگين مباش› يا ‹اندوهگين نكند ترا ...›، معلوم نيست چرا در اين آيه همه مي‌نويسند پيامبر به ابوبكر گفت اندوهگين مباش. آيا اگر ابوبكر به پيامبر بگويد اندوهگين مباش، كفر است؟ يا نشانة برتري او نزد خداونداست؟ هيچ‌يك. تنها نشانة تجربة بيشترداشتن در زندگي‌است؛ كه چنين نيز بود.

از سوي ديگر قرآن كريم مي‌فرمايد: ‹الابذكرالله تطمئن‌القلوب› و ‹و ذكّر ان‌الذّكري تنفع‌ المؤمنين› از اين آيات نيز برمي‌آيد كه ذكر ‹آرامبخش› و ‹سودبخش› است. و مگر جملة ‹خدا با ماست› جز ذكر و ياداوري چيز ديگري‌ هم هست؟ و مگر نشنيده‌ايم كه بزرگان دين ما، با هدف شنيدن ذكري و گرفتن بهره‌اي، پاي سخن كمتر از خود از نظر سواد و مقام نشسته‌اند؟ اينها را كه بر سر هر منبري مي‌گويند. پس چرا به ابوبكر كه مي‌رسد موضوع برعكس ‌مي‌شود و او نمي‌تواند در مقام مذكّر قرارگيرد!!؟

دليلي كه مي‌توان براي اين كار مفسرين ذكر كرد آن است كه بگوييم آنان ‹لاتحزن› را با ‹لا‌تخف› در يك رديف و هم‌ارز تلقي‌مي‌كنند؛ چنانكه تفسير مجمع‌البيان به‌روشني آن را ياداور شده‌بود.
ترس نشانة كم‌ايماني است ولي اندوه نشانة عمل به ايمان‌است؛ و برابر دانستن آنها مصداق يحرفون الكلم عن مواضعه(نساء:46و مائده:13) و تغيير كلام خداونداست. همان‌گونه كه در بالا آمد، خداوند در چندین آيه به پيامبر اكرم مي‌فرمايد‹اندوهگين مباش› و ‹اندوهگين نكند ترا› ولي در تمام قرآن آيه‌اي را نمي‌يابيد كه به ايشان بگويد نترس.
خداوند كريم در نه آيه به پيامبران مختلف(حضرات ابراهيم دوبار، موسي پنج‌بار، لوط و داوود هريك يك‌بار) گفته‌است لاتخف(نترس)؛ ولي يك مورد هم به پيامبر اكرم نگفته است. چرا؟ چون پيامبر اکرم از نظر ايمان كمبود ندارد. نترس است. شجاع است. ولي انسان است و هر انسان شريفي از سويي به‌دليل حماقت بندگان خدا و از ديگرسو براي نجات آنان، اندوهگين مي‌شود؛ و اين اندوه نه تنها نشانة ترس نيست كه نشانة انسان‌دوستي، خداجويي، غيرت، حميت، و دغد‎غة مردم را داشتن است.

پس مترجمين و مفسرين با اين برداشت بي‌دقت و غيرواقعي از آية دقيق قرآن، كه ثاني‌اثنين رسول اكرم است، تمام اين صفات نيكو را به ابوبكر نسبت مي‌دهند و چيزي براي رسول اكرم باقي نمي‌گذارند و برعكس به خيال خود خواسته‌اند به پيامبر اكرم ارج نهند.

از مقايسه و مقارنة اين تفسيرها و نيز ديگر تفسيرها، نه‌تنها در زمينة مورد بحث بلكه در تمام زمينه‌ها به اين نتيجه مي‌رسيم كه بسياري از ترجمه‌ها و تفسيرها از روي هم نگاشته‌شده‌اند و تنها در برخي موارد كه مفسر با مطلب تازه‌اي روبه‌رو شده، در تفسير خود تغييراتي داده‌است؛ و كمتر شك و شبهه به تفسيرهاي پيشين موجب تازگي و بديع‌شدن ترجمه يا تفسير شده، بلكه اشتباه‌ها، كاستي‌ها و نادرستي‌هاي كليدي در همة تفسيرها تكرار‌شده‌است. خلاصه آنكه بيشتر تفسيرها که به ترجمه ها نیز تسری پیداکرده اند نتيجة تدبر قرآن نيستند؛ و اين آفت فهم قرآن است.

تنها ترجمه‌اي از قرآن(تا آنجاكه نگارنده دسترسي‌داشته) كه در ترجمه ثاني‌اثنين به بيراهه نرفته و به كلام حق پيرايه نبسته،‌ ترجمه‌اي از آقاي محمود صلواتي است كه چنين است: ‹آن‌گاه كه دومين آن دو نفر، هنگامي كه در غار بودند،‌ به رفيقش مي‌گفت: اندوهگين مباش كه خدا با ماست›. (انتشارات ذكر)

هرچند در اين ترجمه نيز ‹آن‌گاه كه› اضافي است، ولي چون مصداق را تعيين نكرده‌، مفهوم قرآن نيز تغييري نكرده‌است. توقع هم آن است كه مترجمين، كلام خدا را آن‌گونه كه هست ترجمه كنند؛ زيرا كلام خداوند پيرايه ندارد،‌ بلكه اين ترجمه‌ها هستند كه با پيرايه‌هايي كه بر كلام خداوند مي‌بندند، موجب انحراف خوانندگان قرآن مي‌شوند.
ايشان در مؤخره‌اي كه بر ترجمة خود نگاشته، آورده‌است: بر مترجم است كه با آوردن كلمات اضافي، يا تعيين مصداق، گسترة مفهوم را محدود نكند؛‌ و با شكستن نظم كلام و آوردن فواصل و قافيه‌هاي ناهماهنگ،‌ زنجيرة سخن را ازهم‌نگسلاند›.
شعبان و رمضان 1425 ـ احمد شمّاع‌زاده

No comments:

Post a Comment