Friday, December 18, 2015

آخوند بی کله و محمد نوری زاد

پنجشنبه، شروع نمایشگاه تابلوهای نوری زاد
یک: این که حضرت آیت الله شیخ صادق لاریجانی – رییس دستگاه قضا – سه روز پیش فرموده اند: در قانون اساسی، چیزی به اسم نظارت بر رهبری نداریم، نشان از این دارد که مقام آیت اللهیِ یک فرد، و غلظتِ درس های حوزوی ای که خوانده و همانها را درس داده، و بحث های پیچ در پیچ فقهی اش نمی توانند رهایی بخشِ وی از خصلتِ نوکرمآبی و چاکر مسلکی اش باشند. و شاید مهم تر از همه این باشد که: همه ی هیاهوهای آیت اللهیِ یک فرد نیز نمی توانند او را از قهقرای جهالت بدر بیاورند. وقتی شما در مقامِ همیشگیِ رهبر، یک آیت الله بی تپش و بی تجربه و مطیع را از اعماق بی کفایتی بر می کشی و بر مسند قاضی القضاتیِ یک کشور سرگشته می گماری، حتماً همو در بزنگاه های شکنندگیِ رهبر، آداب چاکری بجای می آورد و بر کل هیکل قانون شکوفه می بارد. من دو سال پیش در باره ی آخوندی به اسم " آیت الله سید باقر خرازی" که هر سخنش به واویلا و محشر طعنه می زند، نوشته بودم: مارادونا را ول کنید و این آخوند بی کله را دریابید! (http://www.nurizad.info/blog/21586) .
یکی از ادعاهای این آخوند بی کله این بود که: می خواهم باشگاه منچستر یونایتد را بخرم و اسمش را به "خیبر" تغییر بدهم. یا گفته بود: اگر رییس جمهور شوم، تمام سرزمین‌های جداشده از ایران را ( در زمان قاجار و آمده در عهد نامه ی ترکمانچای) بدون یک قطره خون‌ریزی به کشور برمی‌گردانم و دلار را در عرض یک سال به هزار تومان خواهم رساند و در چندماه اول ریاست جمهوری ام تحریم‌ها را لغو می کنم. و گفته بود: پروفسور هاشمی، کسی که نفر پنجم ریاضی جهان است، آمد پیش من. وقتی برایش فرمول‌های ریاضی را از طریق بسم‌ الله الرحمن الرحیم ثابت کردم گریه کرد. خلاصه از اینجور خزعبلات. خواهر گرامی این آخوند بی کله، همسر یکی از پسران رهبر است.
و اکنون در باره ی شیخِ شوخِ لاریجانی می گویم: ارشمیدس را ول کنید و بطلمیوس را دریابید. و این که: اخوی، چاکر مسلکی آدابی دارد که نخستین بندِ مرامنامه اش تهی بودن کله از هر چیزی به اسم عقل است! و شما البته به شایستگی این بند نخست را به تمامی بلد شده اید. در قانون اساسی نظارت بر رهبر نداریم؟ یعنی باور کنیم شما معطل یک بند از قانون اساسی هستید تا به اعتبار آن، بر بی کفایتی های رهبر نظارت کنید؟ و یعنی اگر این یک بند بچشم مبارکتان می نشست، به کارهای رهبر نظارت می کردید؟ یا نه مثل جناب مهدویِ کنی می فرمودید: وظیفه ی مجلس خبرگان نظارت بر رهبری نیست بل حفاظت از رهبری است!
دو: قیمت جهانیِ نفت، روز به روز کاهش می یابد و می رود که با بشکه ای بیست دلار دست دهد. وابستگیِ همه جانبه ی کشور به فروش نفت، حتماً ما را در آینده ای نزدیک به سمت تنگناهای مقطعی و منطقه ای و قومی سوق می دهد. که این خود مکافاتی از جنس عقب نشینی ها و ریزش های سنگر به سنگر در پی خواهد داشت. می گویم: اگر جناب رهبر، به فرماندهیِ کل قوای خود ایمان دارد و گمانش بر این است که هر دستوری بدهد حتماً همه ی نظامیان و بویژه سرداران سپاه اطاعتش می کنند، دو تا کار بکند از جنس کارستان. یکی این که دستور بدهد به سرداران سپاه که همه ی زندانیان سیاسی و عقیدتی و قومی را آزاد کنند و تکلیف سعید زینالی را نیز روشن بکنند. چرا که بلاتکلیفیِ این جوان دانشجوی برده شده یِ گم و گور کرده شده، خیلی سترگ تر و کاری تر از تحریم های هسته ای بر گلوی نظام و آمران و فرمانبرانش چنگ خواهد زد.
این از یک. دو چی؟ دو این که اگر جناب رهبر گمانش بر این است که در سرداران سپاه نفوذ دارد، دستور بدهد به همانها تا در این بحران نفتی و ملی و حیثیتی، ثروت افسانه ای سپاه را به خزانه ی عمومی واریز کنند. پرسش این که: این ثروت افسانه ای چرا باید در حساب شخصیِ سپاه گِرد آید؟ سپاه با این ثروت مگر چه می خواهد بکند؟ سپاهیان، پول خرید اسلحه ها و اس 300 های کذایی و هزینه ی ساختِ موشک های شهاب و پرداخت دستمزدها و اضافه کاری ها را که از کیسه ی دولت و مردم بر می دارند که. این ثروت افسانه ای سپاه، قرار است در کجا و کی هزینه شود؟ این، همان نکته ای است که رهبر یا از آن خبر ندارد یا اگر خبر دارد بنا ندارد از سپاه مطالبه ی پاسخ کند. چرا؟ چون سرداران سپاه، اطاعتش نمی کنند.
سه: حال که جناب رهبر بنا بر این ندارد که پول های بالا کشیده شده را از حساب شخصیِ سپاه پس بگیرد و به حساب مردم بریزد، من خود دست بکار می شوم و به برادران و سرداران سپاه می گویم: اخوی ها، ای من بفدای آن اسلام ناب تان، اطمینان دارم که می دانید: رازِ شرم دختران و بانوانی که از شدت فقر و نداری، و از سر ناچاری به تن فروشی روی می برند، و راز سرخوردگیِ پسرانی که بخاطر تهی دستی و تحقیر شدن های روز به روز، به هر کار ناجوری فرو می شوند، فقط و فقط در این است که شماها به هر شیوه و شکل ممکن، از حساب مردم پول برداشته اید و بر می دارید تا حساب شخصیِ سپاه را فربه و فربه تر سازید. تلنبار این ثروت افسانه ای در حساب سپاه، و دست اندازیِ سپاه به هر کجای مملکت، همه ی مناسبت های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشور را مچاله ی تمامت خواهیِ خود کرده است.
ما می دانیم که شما این پولها را برای فردایی که آقای خامنه ای از دنیا رفته انبار می کنید. که شما هم دلار انبار کرده اید هم طلا هم پول رایج مملکت تا در بزنگاه ضرورت های آنچنانی تان، با خرج همین پولهای بالا کشیده شده، مقاصد آنچنانیِ خود را عملی کنید. اگر می گویید نه اینگونه نیست، پس همین فردا همه ی دارایی های خود را بر طَبَق بگذارید و به یاری هموطنانِ در تنگنای خود بشتابید. شما مثلاً اهل البیتی هستید برادران. نمی خواهید به تأسی از امامان خود لخت شوید از مال دنیا؟ شما که ردیف بودجه های چند بچند در نظام پولی کشور دارید، برای چه این همه ثروت انبار کرده اید؟ مشکوک می زنید برادرا. گفته باشم.
چهار: دیروز شنیدم جناب لاریجانیِ مجلس فرموده اند: این برچیده شدن تحریم ها، یک پیروزی بزرگ است برای نظام و یک پیروزی بزرگ است برای نظام دیپلماسیِ کشور. با شنیدنِ این "پیروزیِ" مورد اشاره ی جناب رییس، به یاد آن قمار باز حریصی افتادم که هم پر رو بازی در می آورد و هم در قمار هسته ای، ذره ذره همه ی نقدینگی اش را می باخت. طرفش که ورجه وورجه های این بابا را می دید، چند باری به او گفت: بذار بازی تموم شه، من یک چک جانانه زیر گوشت می خوابونم. بازی که تمام می شود، و نقدینگی که برده می شود و می رود، طرفِ برنده دلش به رحم می آید و به بازنده می گوید: آن چک جانانه را بخشودم. مال باخته ی بهت زده که چشم براه آن چک جانانه بوده، ناگهان جستی می زند و ابراز شادمانی و پیروزی می کند و از پله های بام خانه اش بالا می دود و دست هایش را دور دهان شیپور می کند و فریاد دشمن شکنِ الله اکبر سر می دهد.
پنج: محمد حسین نعیمی پور، این جوان آرام و صبور و فهیم و نازنین، بعد از تحمل سالها زندان به خانه بازگشت. من این جوان را نیک و از نزدیک می شناسم. شاید نمونه ی درستی و نیک اندیشی و خردمندی اش در کل بساط رهبری یکی دو تا بیش نباشد. (https://www.facebook.com/jalaeipour/videos/10101376894509529/ )زندانی کردن چنین خوبانی، اره بر بیخ دارایی های خود نهادن است. برای یکی مثل اطرافیان رهبر، دارایی های انسانی آن زمانی دیده می شوند که در خدمت و چاکری باشند. وگرنه هزار هزار جوان کارآزموده و متخصص، رفتند که رفتند. مگر تنی از خروج این همه ثروت می لرزد؟ برای بختک ها و حاکمان اسلامی آنچه که مهم است اسلام است آنهم اسلامی که در خودشان چفت بسته شده. هم آزادی محمد حسین نعیمی پور را و هم به مرخصی آمدن محمود بهشتی لنگرودی(سخنگوی کانون صنفی معلمان) را - پس از سه هفته اعتصاب غذا - به همگان تبریک می گویم. به امید آزادی همه ی خوبانِ در بندمان.
شش: چهارشنبه، تابلوها را بردیم و یک به یک بر دیوارهای "سرای قلم" نشاندیم. از دوست گرامی ام جناب دکتر خزعلی سپاس می گویم که برای چهارمین بار این مکان را به مدت یک هفته در اختیار من قرار داده است. امروز پنجشنبه از ساعت پنج تا هشت عصر نخستین روزِ نمایشگاه را تجربه می کنیم. چشم به راه شمایم. همه ی شما. البته هر کس که برایش مقدور است. تابلوها بهانه اند، به همدیگر اجازه بدهیم تا با تماشای چهره های خواستنی، خستگی ها از تن بروبیم. ما به این دیدارها سخت محتاجیم. نقش تابلوها در این است که ریسمانی باشند برای بند زدنِ زلفِ دل های ما به هم. همین!
telegram.me/MohammadNoorizad
https://www.facebook.com/m.nourizad
www.nurizad.info
نشانی: خیابان کارگر شمالی - بالاتر از خیابان نصرت - کوچه عبدی نژاد - پلاک 18 -سرای قلم.
زمان: پنجشنبه ساعت 5 تا 8 عصر(نمایشگاه تا یک هفته ادامه دارد)
محمد نوری زاد
بیست و ششم آذر نود و چهار – تهران

No comments:

Post a Comment