Thursday, January 21, 2016

برای درج در تاریخ(2): گزارش داستانی رضا ملک از وضعیت زندانها


گزارش رضا ملک(از بردادران اولیه و مسؤولین سپاه)، از وضعیت زندان و شکنجه های اعمال شده در آخرین بازداشتش:
روزِ سه شنبه سوم، یا چهارشنبه چهارم آذر برایِ سومین بار بردنم باز جویی .
 

از همون اول شروع کردند به اهانت! گفتم آقاتونِ .
شروع کردم به شمارشِ فحش هاشون . گفتند این رو هم اضافه کن !!!
باز مرتب گفتم : اینها از کنه اسلامِ نابِ محمدی و برآمده از اصلِ ولایتِ مطلقه ی فقیهِ.
یکی شون شد پلیس خوبه !!!
رفت تو جلد من و اومد بیخِ گوشم که فرقِ اینجا با اونجا که قبلا بودی در چیست ؟ منظورش ۲۰۹ بود
گفتم : حالا زوده ، بزار مدتی بگذره .
دیدم اصرار می کنه ! فهمیدم باز جویی ام بی نتیجه تمام شده و احتمالا قراره انتقال بشم .
گفتم : کمیته ی اسمایل تیغ زن رو می خواهی با وزارت قیاس کنی ؟
گفتم : اینجا رو چاله میدون دیدم .
باز ادامه داد گفت : اهانت ها رو ول کن . بقیه چیزها ، چی ؟
گفتم : شکنجه با سلول هایِ زم حریر رو میگی ؟ !
گفت : نه ، چیز هایِ دیگه ؟
گفتم : شکنجه با سلول های کثیف و با جانور هایِ شپش و ساس رو میگی ؟!
از کدومش بگم ؟
که ارام گرفت و بازجویی تمام شد .
دادسرایِ ملعون مقدس
پنج شنبه که شد با خود گفتم امروز تعیین کننده است . اینها منتظرند ببینند بخشِ سومِ ویدیویِ ۱۶ قسمتی پخش میشه یا نه !
اگر ببینند پخش شد ، یعنی که من رو آزاد می کنند .
چون مطمئن میشوند من راست گفتم که انتشارش رو در اختیارِ دیگران گذاشتم .
همون هم شد !
شنبه بردنم دادسرا ، شعبه ی دو ، نزدِ همون آخوندک .
اینبار تنها بود . نه بازجو اومده بود ونه منشیِ دادسرا .
دفعه ی قبل که اون دوتا بودند . گفتم :
در صورتِ حضورِ وکیل حرف می زنم .
البته آخر هاش چند جمله ادله ی عدم حضورم در تحصن رو آوردم که آخوندک با کنایه به بازجویِ اطلاعات گفت پس شما از این کارها هم می کنید ؟
ادله ام هم این بود که همه ی دستگیر شدگان شاهدند و دوربین های مقابلِ اوین هم ضبط کرده اند .
وانگهی آقایِ جلیلی کارمندِ آن بیدادگاهی که قرار داشتم هم حّی و حاضر است .
اون دو نفر که حسابی بور و کنف شده بودند ، برای اینکه کم نیارند ، رفتن بدنبالِ نیرنگ .
" پدرت بسوزه خامنه ای که عمله هایت هم مثلِ خودت حیله گر و مکارند " .
اون ها مبایلشون رو که عکسِ من در کنارِ دیگران در تحصن هفته هایِ قبل در اختیار داشتند به آخوندک نشون دادند !
آخوندک رو به من گفت : اینها ، عکس هایت اینجاست .
گفتم : من ممکن است پنجاه تا پرونده ی بزه داشته باشم ، چه ربطی داره به روزِ شنبه ۳۰ آبان ماه ؟!
بعد رو کرد به بازجو و گفت :یا عکس و فیلم می آرید یا من گفته هایِ ایشون رو قبول می کنم .
و اما ....
و اما ....
امروز شنبه ۷ آذر ماه ---- نهمین روز دو الف
او " آخوندک " تنها بود .
گفت : آخرین دفاع
گفتم : با حضورِ وکیل
گفتم : من دوست دارم زندان بمانم .
اتفاقا بخاطرِ دروغ های اطلاعاتی ها در پرونده ام ، انگیزه ام برای دشمنی و مبارزه با دیکتاتور و ظلم هاش ، صد برابر شده .
ولی شما از تمامِ آن ۱۷ نفر سوال کنید که آیا من آنروز مقابلِ اوین بوده ام یا نه ؟
ادله ی دیگر هم همینطور ......
در ادامه گفتم : به وکیلم اطلاع ندادند !
گفت : خب می فرستمت یکجا که خودت به وکیلت زنگ بزنی .
روی پرونده تعدادی عکسِ قدی و بزرگ از تجمعات قبلی رو دیدم .
" بیجه های خامنه ای عکس های من در تجمعاتِ قبلی را بعنوانِ مدرکِ حضورِ من در روزِ ۳۰ آبان رویِ پرونده گذاشته بودند !!!!!!
بلافاصله آخوندک گفت : همین الان زنگ بزن یه ضامن بزار آزاد شو .
گفتم : من کلی روز شماری کردم که رژیم حماقت کنه ، من رو برگردونه زندان ، چرا ضامن بزارم.
پیشتر نیز او همین جمله رو به برادرم گفته بود و پاسخ شنیده بود باید خودش اجازه بده .
نکته ! نکته ! نکته !
به دوستانم توصیه می کنم از هر حرکت ؛
اوت زدن ها ، ناجوانمرد یها و دروغگویی های عواملِ دستگاهِ فاسدِ قضا و اطلاعات ، برای بالا بردنِ انگیزه ی مبارزه و تحکیمِ مواضع حق طلبانه ی خود بهره ببرند .
باور بفرمایید : حقیر در طولِ ۱۳ سال حبسم ، کرور کرور از همین ناجوانمردی ها و دروغ های روشن دیدم که البته برایِ کسب و بالا بردنِ انگیزه ام بهره ی وافر بردم .
به بیانی دیگر اگر نبود دروغ ها و اتهاماتِ دروغ و ناجوانمردانه این دستگاه و البته ظلم هایشان ، من حتی یک اپسیرون انگیزه ی مبارزه و ماندن بر این راه را پیدا نمی کردم .
همین دروغی که اطلاعاتی ها با گذاردنِ عکس هایِ هفته هایِ قبل ، رویِ پرونده ام بعنوانِ اثباتِ حضورم در روزِ دستگیری ! شاید باور نکنید ؛
مثل یک کپسولِ اتمی مرا در اهدافم ثابت قدم تر خواهد کرد .
زیرا تاییدی است بر خباثتِ دستگاه فاسدِ خامنه ای .
البته این اختصاص به من ندارد . تمامیِ مردمی که از حکومت و اژدهایِ هفت سر زخم خورده اند ، بوسیله ی همین عناصر ،انگیزش پیدا کرده اند .
دروغ --- نیرنگ --- فریب --- تدلیس --- ظلم -- دزدی و ......
استقلالِ قوه ی قضایِ فاسد !!!!!
دادسرای اوین در بست حلقه بگوشِ " اطلاعات " با جیره ی روزانه !!!
هر روز ظهر مامورِ آبدارخانه ی دادسرایِ ملعونِ " مقدس " که بدستِ روان شاد " مجیدِ کاووسی " به درک واصل شد . با یک ظرف ، پشتِ دَرِ ۲۰۹ به گدایی می نشیند و به تعدادِ ۲۰ نفر غذایِ باقی مانده ی " پس مانده " زندانیانِ ۲۰۹ را بعنوانِ جیره روزانه ، برای نهارِ بازپرسان و معاونِ دادستانِ تهران می برد !!
غذایی که مستقیما روزی دو بار از آشپزخانه ی وزارت به ۲۰۹ برده می شود .
ناگفته نماند دو سه نفری که رعایتِ بعُد امنیتی غذای ۲۰۹ را می کنند و به اطلاعات مظنونند ، همه روزه از طریقِ پیک و یک غذاخوری در سعادت آباد ، نهار تهیه می نمایند .
----- صحنه ای از استقلالِ دستگاهِ قضا !!!!!
"دادسراهاو بیدادگاه ها ، عمله ی چشم وگوش بسته ی اطلاعات! "
سومین بار که مرا در روزِ شنبه ۷ آذر به دادسرای ملعون نا مقدس بردند . در یک ساعتی که در اتاقِ بازپرس نشسته بودم مشاهداتی داشتم ؛
دونفر بطور جداگانه از باز جویانِ وزارتِ اطلاعات و دو الف نزدِ باز پرسِ شعبه دو آمدند ودر ظاهر تقاضایِ تعیینِ تکلیف برای دو پرونده داشتند !
آخوندک به آنها گفت : هر چه شما بخواهید !
من چه کنم ؟!
آنها گفتند : ما آنچه را که باید انجام شود نوشته ایم !
شما فقط امضا کنید !
آخوندکِ مزدور " آن هم فقط با یک جیره ی نهار " بدونِ مطالعه ، پس از امضا ، خطاب به مسئولِ دفترش ، در اتاقِ مجاور گفت :
پایِ همه ی صفحات را مهر بزن !!!
تمامی این عملیات ظرفِ چند دقیقه انجام پذیرفت ، بی آن که پرونده و در خواست و برنامه ی آنان را مطالعه کند !!!!
این یعنی قضایی اسلامی !!!
این یعنی قضا ، مزدورِ ضابط ، آن هم چهار تا جوانِ فوقِ احمق !
این یعنی ؛ عِرق و ناموس و جان و مالِ ملتی در دست جُهال و نابخردانِ حاکمیت !!!
------ قرنطینه
محلی است باشش ، هفت اتاقِ بزرگِ تخت دار .
هر زندانی در بدو ورود و پس از انگشت نگاری و کارت و عکس به آن وارد می شود و معمولا یک شب در آن است و سپس تقسیم می شود بینِ بندهایِ زندان .
روزِ نهمِ دستگیری " ۷ آذر ماه " و پس از باز گشتِ از دادسرا ، من و آقای زینعلی را تحویلِ قرنطینه دادند
در بدو ورود رئیسِ بندِ قرنطینه به من گفت :
باید مو هایت را بتراشی ! گفتم : نمی تراشم .
پس از یک شب فردی بنامِ تقوی آمد و همه را بینِ بند ها تقسیم کرد .
او معاون محسنی بود . محسنی معاونتِ داخلیِ زندان شده , در گذشته او رئیسِ یکی از اندرزگاه ها " بند ها " بود .
سال ها معاونتِ داخلی زندان جوادِ مومنی بود . که حالا جایش را به محسنی داده و خود معاون اموری دیگر شده .
مومنی روباهی مکّار و جنایتکاری بی مثال است . لنگه اش خودِ او است .
ظلم هایِ بسیاری به من نموده از سلول های متعدد انفرادی گرفته تا ضرب و شتم در اتاقش .
البته بقولِ قدیمی ها ، خدا ، جای حق نشسته .
پسرش که مسئول فروشگاه در یکی از بند ها بود . همیشه بخاطرِ زیر ابرو بر داشتن و اصلاحِ دخترانه اش موردِ طعنِ زندانیان بود .
می گفتند : این فرزندِ دخترنما نتیجه ی ظلم هایِ اوست .
آخرِ سرهم گندِ زیادی به بار آورد و اخراج شد !!
----- بندِ هشتِ اوین
با چهار سالن " ۷ -- ۸ -- ۹ -- ۱۰
وای خدایِ من !
بایستی واردِ بندی می شدم که حدودِ چهل شیرِ بیشه در آن به اسارت گرفته شده اند .
چه می گویم ....
که در واقع شغالان در اسارتِ این شیرانند . چهل غیور مردِ سیاسی.
در بدو ورود محسنی معاونِ داخلیِ زندان جلویِ در بند ایستاده بود . مرا با تعجب نگاه کرد .
سلام کردم . پاسخ داد
آخر با او من هیچگونه استکاکی نداشتم .
گفت : دوباره ...
گفتم : اشتباه گرفتند .
افسر نگهبان و چند مامورش با من چاق سلامتی کردند .گفتند اینبار برای چه ؟
گفتم : اشتباهی گرفتند .
گفتند : اون سیزده سال هم اشتباه شده بود ؟
گفتم : خیر ، دفعه ی قبل درست بود .
البته بگذریم که همه ی اینها در گذشته بسیار بر من ظلم کرده بودند .
------ سالن هشت
من و آقای زینعلی را دادند سالن هشت ، اتاقِ سه .
مسئولِ اتاق همشهریِ رئیس بند بود . سفارشاتِ لازم هم برای سختگیری به او کرده بودند !
زندان با دادنِ باج به مسئول اتاق ها و وکیل بند ها که منتخبِ خودش هست برای کنترلِ زندانیان ، ظلمِ مضاعفی به زندانیان می کند .
آنها هر طور که بخواهند به زندانیان اجحاف می کنند .
یعنی حبس تو حبس !
همان روزهای اول موهایِ یکی از دوستان را قیچی کردند !
در دفترِ افسر نگهبان ، روسا با حضورِ دو نفر از اعضای اتاق ما جلسه گذاردند که موهایِ فلانی را باید در سلول بتراشیم !
آن دو نفر گفته بودند یک روز فرصت دهید تا ما او را راضی کنیم !
گفته بودند : سه روز فرصت می دهیم .
به ان دو نفر گفتم : خامنه ای هم جرئت این حماقت را ندارد ، چه رسد به مزدورانش .
رفتند و امدند و من هم توسط دوستان در فضایِ مجازی اطلاع رسانی کردم و به مسئولینِ زندان پیغام دادم :
اگر تهدیدتان را ادامه دهید من هم شعار هایِ مرگ بر خامنه ای را آغاز خواهم کرد .
پس مراقب باشید ، اگر شروع کنم تمام شدنی نیست !
اینگونه شد تا اینکه تهدید ها پس از ده روز متوقف گردید .
آقایِ زینعلی گفت : ما دو نفر با هم آزاد می شویم .
سریعا به بیرونی ها زنگ زدم بفکر بقیه باشید . من بنا ندارم فعلا آزاد شوم .
مرتبا خبر می رسید ، شیرِ زنان و دلیر مردان جلویِ اوین و میدانِ
ارک ، صف کشیده اند . با وثیقه ها و فیش هایِ حقوق .
بعد از دو سه روز آقای زینعلی آزاد شد .
کارِ هر روزه ی من هم شده بود تماس با آنان که مبادا برای من اقدام کنند .
می گفتم : فقط به فکرِ بچه ها باشید .
که الحق هم بودند .
بقیه یِ بچه ها هم که به دوالف نرفته بودند و مستقیم همان روزِ دومِ بازداشت از قرنطینه به بند آمده بودند، درسالن هایِ دیگر جای گرفته بودند .
اینگونه بود که یکی یکی همه ی بچه ها با فیشِ حقوق آزاد شدند .
و اما اصل مطلب ؛
خود را یکباره در گلستانی از گل بوته های سیاسی دیدم .
آنچنان به وجد آمدم که سر از پا نمی شناختم . هر روز در جلسات و نشست هایشان شرکت می کردم .
بیرونی ها مرتبا سوال می کردند که چرا بیرون نمی آیی ؟!
دکتر ملکی با عصبانیت پشتِ تلفن می گفت : مگر تحسن کردی ؟
دکتر نوری زاد درحضورِ بازدید کنندگانِ از نمایشگاهش می گفت : زلفانش با زندان گره خورده .
خانواده ی شهدا می گفتند : نگرانِ مریضی شما هستیم .
ولی من چگونه باید از این گلستان جدا می شدم ؟!
دکتر رفیعی ها ، عزیزی ها ، بداغی ها ، میر دامادی ها ، روئین ها ،
علی شریعتی ها ، نورانی نژاد ها و.......
تازه آن ها را پیدا کرده بودم . پای درسشان تلمز می کردم .
همه و همه ، نه برای منافع مادی و کلاه برداری و میلیاردر شدن و نه بزه ای مرتکب شده اند تا استحقاق هم اتاق شدن با بزهکاران را داشته باشند !!
که برای آزادی میهن از چنگالِ بد سرشت ترین خون آشام تاریخشان ، قبولِ حبس و فراق خانواده کرده اند .
درودشان باد .
اجازه می خواهم ، حال که شما را به اعماقِ زندان برده ام ، به زوایایی دیگرش هم سرکی بکشیم .
------ زندانِ غیرِ انتفایی
هر که پولدار تر در زندان رفاهش بیشتر !!!
زندانیانی عادی با فلاکت زندگی می کنند !!!
----- مخارج عمده ی زندان
از دیر باز زندان مخارجِ عمده ای برای نگهداری تاسیسات و حتی افزایش آن و هزینه هایی جاری داشته .
مسئولینِ زندان برای این کار " هم از توبره می خورند ، هم از آغل "
زندانیانی مالی درشت و نسبتا درشت ،که می خواهند در زندان راحت تر از دیگران زندگی کنند ، بخشی از پول هایِ دزدیده شده از مردم را به زندان و مسئولینِ زندان اختصاص می دهند !!!!
و در ازایِ ان بیدادگاه ها نیز به توصیه ی زندان ، حق و نا حق کرده و سعی می کنند در محاکم جانبِ آنان را بگیرند تا مرمِ مال باخته !!
شگردِ کاری روسایِ زندان
هزیه هایی مثلِ گاز " پر کردن مخاذِنِ گاز " تعمیرات ؛ مثل تعمیراتِ میلیاردیِ بند چهار " بعد از انتقانِ زنان به کهریزک " دوربین گذاری ،
ایجادِ استخرِ سرپوشیده و سونایِ آنچنانی برای مسئولینِ زندان ، بر پا کردنِ سوله هایِ متعدد ، تعمیرات و تعقیراتِ روز مره در جای جایِ زندان ، ساختِ ساختمان های کوچک و بزرگ و البته ساپرت های مالیِ درشت و بسیار درشتِ رئیس ، روسا !!!!
و اما شگرد ها ؛
آنها با اخذِ پول هایِ درشت از متهمین ، اقدام به خرج می کنند و بعد فاکتور ها را برای حسابرسی و حساب سازی به سیستمِ بروکراسی تحویل می دهند .
یعنی علاوه بر دولا پهنا حساب کردنِ هر خرید و هر هزینه ای ، نیز از دو جا وجهِ آن را دریافت می کنند !!!
من این موضوع را در سنواتِ گذشته ، بار ها از زندان طیِ بیانیه هایی منتشر کردم .
------ تغذیه
از گذشته ها غذا و مایحتاجِ زندانیان ، عنوانِ جیره داشت .
هر روز که می گذرد این جیره کوچک تر و بی ارزش تر می شود .
در مَثَل است که رضا شاه در پاسخ به اعتراضِ سربازان ؛
پادگان را به صف می کند و می گوید گلوله ای از برف درست کنند . سپس دستور می دهد ؛ گلوله را از بالا ترین مقام به پایین ترین نفر ، دست بدست کنند .
در انتظار می نشیند . وقتی ان گلوله ی بزرگِ برف به نفر آخر که سربازی دون پایه بوده اند ، می رسد ، دیگر چیزی از آن باقی نماند .
نوبت به نطقِ رضا شاه می رسید .
در سخنانش به سربازان می گوید : من جیره ی شما را تمام و کمال می دهم .
همچون این گلوله ی بزرگِ برف . ولی این بالا دستی ها هستند که آن را می بلعند و به شما نمی رسد !!
حال حکایتِ زندان ، در حکومتِ آخوند هاست !!
مایحتاج از نوعِ درجه سه و چهار که به حیوانات هم نمی دهند !
از زمانی که در گذشته و از زندان من نوع حیوانی سویا را به بیرون منتشر کردم . زندان شگردی دیگر بکار برد و آن آسیب کردنِ آن سویا های بسیار درشت بود که بیش از گذشته و همه روزه بخوردِ زندانیان می دهد .
کارگذاران از همه چیز و در همه حال می دزدند ؛
موقع خرید !! از انبار !! از خامش !! و از پخته اش !!
کیفیتِ مواد ؛ بسیار نازل . مثلا سویای حیوانی ، موادِ دیر پز و تاریخ گذشته ، بار ها بازرس ، موادِ سرد خانه را دور ریز اعلان کرده ولی آن را به خوردِ زندانی داده اند .
آنچه برای زندانی باقی می ماند . به لعنتِ خدا نمی ارزد .
گفته می شود روزانه ۶۵ هزارتومان خرجِ هر زندانی است !!!
آخر معلوم نیست این بودجه به حلقومِ چه کسانی می رود ؟!
به حلقومِ کدامین اسلامی ها و حاجی ها و یقه آخوندی ها و ریشو ها و کدامین رهروانِ ولایتِ مطلقه ای ها !!!!!!
مثلا برای یک اتاقِ ۳۰ نفره شام می دهند ....
---- یک قابلمه آبِ لوبیا ، ته ظرف مقدارِ کمی لوبیاست و یا پوستِ لوبیا که حتی ۵ نفر را هم سیر نمی کند .
از کف روی آب معلوم است که موقع تقسیم ودر آشپزخانه ی مرکزی ، با شیلنگِ آبِ ولرم ، بر حجم آن افزوده اند .
--- شبِ دیگر عدسی است . عدسیِ نپخته و دیر پز ، بسیار بد تر از لوبیایِ شبِ قبل !!
زحمت کشِ اتاق ها صف می کشند تا ان را یا در فاضل آب و یا در سطلِ زباله بریزند !!
---- شبِ دیگر یک سیب زمینی نسبتا متوسط و یک تخمِ مرغ .
و بااینکه بعضی از سیب زمینی هایش خراب است ولی این شام کمی قابلِ قبول تر است.
---- یک شب هم مثلا راگو !!! آبی که تعدادی هویجِ خورد شده رویش شناور است و تعدادی هم لوبیا در ته قابلمه . شانس داشته باشی چند تکه سیب زمینی .
مسئولُِ اتاقِ ما می گفت : بچه ها من موقع تقسیمِ غذا شرمنده ی شما می شم . هر شب بطورِ جدی این رو تکرار می کرد . چون خودشان شخصی خور بودند .
------ نهار زندان
---- یک روز ماکارونی " البته بعضی اوقات شامِ شب است " لابلاش سویا، معمولا اکثرش دور ریخته می شود !
---- دو روز عدس پلو با سویا واقعا به لعنت خدا نمی ارزد .
---- یک روز برنجِ سفیدی که تعدادی سیب زمینی خورد شده لابلاش ریختند و باید خیلی بگردی تا پیدا ش کنی با سویا .
---- یک روز خورشتِ سبزی ، باید بینی ات رو بگیری و بخوریش . بهتر بگم بوی چمن میده ! با سویا .
---- یک روز خورشتِ قیمه اکثرا با سویا ، بااینکه هیچ وقت لپه هاش نپخته ، ولی از بقیه قابلِ تحمل تر است .
البته براتون بگم : من همه ی اینها رو می خوردم ، به همین دلیل هم خونریزی معده ام شدیدتر شد .
تقریبا سه چهارمِ این غذا ها دور ریخته میشه و فقط بد بخت بیچاره هایی مثلِ من ، مصرف می کنند .
مادر امیدِ علی شناس بعد از چند روز حبس به امید گفته بود : چرا از وضعِ غذای زندان به ما چیزی نگفته بودی ؟!
از غذا که بگذریم ، شما توجه کن به حیا و به نجابتِ زندانی سیاسی .
حتی از افتضاه غذایِ زندان چیزی به خانواده اش نگفته بود !
یعنی ملاحظه ی خانواده را نموده است .
زندانی سیاسی برای خودش حبس نمی کشد که ؛
روح و جان در گروی مردم دارند .
معما ، معما ، معمایِ بنیادِ ......
------ بنیادِ تعاون
تشکیلاتی است متعلق به پرسنلِ سازمانِ زندان ها
دزدان با این ترفند توانسته اند ، هر چه می خواهند بر سر زندانیان بیاورند !!
گفته می شود یکی از هم پالگی های بنیادِ تعاون ، بنام محسنی فروشگاه ها و غذاخوری های زندان را از این بنیاد اجاره کرده و هر چه می تواند به زندانی اجحاف می کند .
اولا چند نفر در میدانِ محسنیِ میر داماد ، نشسته اند و همان اول کار در خرید ها بیست در صد به جیب می زنند !!
بنیادِ تعاون سرجمع ۲۵ در صد از محسنی سود می گیرد .
---- فروشگاه ها
بعد هم اجناس را در فروشگاه ها با قیمت های دولا پهنا به زندانیان قالب می کنند .
یعنی چهار ، پنج قلم کالا که خرید می کنی ، فروشنده می گوید ،سقفِ خریدت پر شد !!!
سقفِ خریدِ هر کارتِ پاسارگاد در روز هشتاد هزار تومان است .
تازه یک مرحله ی دیگر هم دارد !!!!
و آن فروشگاه داران هستند!! که تقریبا از همه می دزدند .
انها آنقدر دزدی و اجحاف کردنده اند و آنقدر شاکی داشته اند که ملزم به دادنِ فاکتور شده اند ولی به هر پنجاه نفر یک نفر هم بخاطرِ ازدحام و تکبر و ... فروشنده ، زندانی به خود اجازه نمی دهد که تقاضایِ فاکتور کند .
تازه با فاکتور هم تقلب می کنند . اگر بروی می گوید اشتباه شده !!
---- رستورانِ زندان
ابتدا فلسفه ی رستوران !!
جنایت کاران آنقدر در دزدی هایشان افراط کرده اند و آنقدر کیفیتِ جیره ی غذایی را نازل کرده اند ، تا رستوران رونق گرفته !!!
----- غذایِ رستوران
هر روز برای روزِ بعد سفارشِ غذا می گیرند .تقریبا از ده هزار تومان تا پانزده هزار تومان .
زندان بیش از ۲۰ تا ۳۰ سالن دارد . حال شما ملاحظه بفرمایید چه هزینه ی نجومی بر زندانیان تحمیل می گردد .
البته برخی زندانیان خود ، غذا درست میکنند .و برخی نیز برای چند نفر .
---- نانِ زندان
بدور از برکتِ خدا ، نان های زندان به لعنتِ خدا نمی ارزد .
همه ی بدبخت ، بیچاره ها مثل من که مجبورند از این نان مصرف کنند بیمار شده اند .
روزی یک لواشِ نپخته و خمیرِ ماشینی با یک بربری ماشینی که در زندان کلاغ ها هم میلی به آن ندارند !
روزانه به مقدارِ بسیار ، در سطلِ زباله ریخته می شود !!
----- نانِ بیرونی
یک روز در میان در دونوبت از بیرونِ زندان ، طبقِ قرار دادی که کلی برایشان منفعت دارد ، نانِ سنگک و بربری باقیمتِ هزار تومان برای زندانیان آورده می شود .
باید بگویم من نانِ دولتی " دولی" خوردم و شخصی خوری هم نکردم .
----- پزشک و دارو
بشدت زندانیان در مضیقه اند و انتقال بیمار به بیرون بسیار کم صورت می گیرد .
بسیاری از بیمارانی که حتی بایستی با دستورِ پزشکی قانونی ترخیص شوند ، متاسفانه بخاطرِ جانب داری قضات " احتمالا بخاطرِ اخذِ رشوه از شاکیان " به اجرا گذارده نمی شود !!
تازه اینجا اوین است . پایتخت ! زندانیان می گفتند مدتی قبل از آمدن شما ، بیمارانِ بسیاری به زندانِ جدیدِ " تهرانِ بزرگ " انتقال شدند که امیدی به زنده ماندنشان نیست !!!
در فروشگاه ها قفسه ای به دارو اختصاص پیدا کرده .
مثلِ سرماخوردگی ، مسکن ، قرص آهن ، انواع ویتامین ها و .... !!
مرتبا زندانیان عطسه می کنند . مرتبا سرفه می کنند .
بویژه که در این سرما ، هواخوری اجباری می زنند . دوساعت در هواخوری باید بلرزی .
معمولا علتش آن است که در حسینیه ی مرکزی فیلم پخش می کند و چون زندانیان باید در سالنِ سردِ حسینیه بلرزند،رغبت نشان نمی دهند
و کسی دل و دماغِ رفتن ندارد ، هواخوریِ اجباری می زنند !! تا بعضی به حسینیه بروند و بخشِ فرهنگی بیلانش بالا برود !
----- شلوغی و ازدهام و سرما
ده روز اول شوفاژ حسینیه خراب بود . حسینیه اتاقِ بزرگی بود که کیپِ هم می خوابیدند . سرما زم حریر بود . تازه بعد از اینکه درستش کردند رادیاتوره هفت پره ای گرما نداشت ، با وجودِ سه پنجره ی بزرگ !
من در طولی حدودِ دو ماه زندانم ، حسینیه خواب بودم . سر ریزش چند نفری در کریدر می خوابیدند . آن ها که پیش از ما آمده بودند ؛ کف خوابِ اتاق ها بودند . مدت هایِ طولانی باید کف خواب باشی ، تا کسی آزاد شود و نوبتِ تخت به تو برسد !!
می گفتند : مدتی پیش از آمدن شما ازدهام بقدری زیاد بوده که جلویِ توالت ها هم جا برایِ خواب پیدا نمی شده !!!
----- دادستان دروغ می گوید
دادستانِ تهران ، برای زیر مجموعه اش سخنرانده بود که زندان جا ندارد .
لذا تقاضا هایِ آزادی مشروط و مرخصی ها را زود تر رسیدگی کنید .
ولی در اتاقِ خودش صد ها پرونده منتظرِ امضا خاک می خورد !!
خانواده ها این جمله را در مراجعه به دادیار ها می شنیدند .
وانگهی در دفترِ دادستان بی قانونی بیداد می کند !!
----- توجه --- توجه
مثلا بر اساسِ قوانینی خودشان ، وقتی از عدم اجرایِ یک قانون ده ، دوازده سال بگذرد ، می گویند شاملِ مرورِ زمان شده و دیگر قابلِ اجرا نیست .
ولی از میانِ دستگیری هایِ ۸۰ نفره یِ اعضاء ملی مذهبی در سال ۷۹ِ که به دستورِ خامنه ای صورت گرفت و هیچ چیزی هم از بازجویی آنان بدست نیامد و احکامشان شاملی مرورِ زمان شد .
مدتی پیش بارِ دگر دادستانِ تهران به توصیه ی خامنه ای دو نفر از آن ۸۰ نفر را " از جمله دکتر رفیعی را " باز داشت کرده و احکامِ دواز ده ، سیزده سالِ پیش را به اجرا گذارده .
آن هم با شماره کلاسه محکومیتِ جدید !!!!
لازم به ذکر است ؛ در سالِ ۷۷ که خامنه ای " همچون محمود شاه افشار " دچارِ توهّم شده بود! تصمیم می گیرد همچون قتل هایِ زنجیره ای ، اعضایِ فرهیخته ی ملی مذهبی ها را قلع و قمع نماید .
لذا به وزارت دستورِ دستگیری می دهد . وزیرِ اطلاعات در جلسه ای استدلال می کند : ما دلیل و مدرکی دالِ بر تفکرِ براندازی در بینِ این گروه نداریم .
خامنه ای ناراحت شده ! سپاه را مامورِ دستگیری ۸۰ تن از نفراتِ اصلی ملی مذهبی ها می کند .
سپاه آنان را دستگیر و در زندانِ قدیمیِ " موسوم به ۵۹ " در شرایطِ سختِ پادگانِ ولیعصر محبوس می کند .
آنها در سالِ ۸۲ دادگاهی شده و علی رغمِ بی محتوا بودنِ پرونده ها ، به زندان بسیار محکوم می گردند !!
ولی به سبب همین بی محتوایی اتهامات،رژیم از اجرای احکام ِظالمانه و ضدِ انسانی آنان ، دست می کشد .
شاید هم از بی آبرویی خودش وحشت می کنند .
تا اینک چند ماه پیش ، با اشاره ی خامنه ای از عدمِ اجرایِ آن احکام پشیمان شده ! قانون خود را زیرِ پا می گذارند و دو نفر از آن ۸۰ نفر را مجددا دستگیر می نمایند !
احتمالا " آقا "اون شب با خانمش دعواش شده بوده که عقده شو روی دو ملی مذهبی خالی کرده است !
آخوند هایِ عقب افتاده هر چه کنند نمی توانند به زبانِ روزِ دنیا ؛
حرف بزنند ، بنویسند و یا قانون وضع کنند .به همین دلیل ؛ خود
قوانینشان را به ریشخند می گیرند و لگد مال می کنند .
بگذاریم و بگذریم
----- کثیفی زندان
شپش و ساس
در حسینیه بدنم را ساس خورده بود . یعنی همه را . چند تا هم گرفتند و به وکیل بند نشان دادند .
در اتاق ها هم همینطور بود .
امیدِ علی شناس و هم اتاقی هایش را هم بشدت خورده بود .
زندان وظیفه دارد ماهی یکبار سم پاشی کند ولی دزدی ها اجازه نمی دهد .
سالن ده ، زندانی ها ۲۰۰ هزار تومان پول جمع کرده بودند و از طریقِ حفاظت سم آوردند وسم پاشی کردند.ان هم ۴۰ روز طول کشیده بود .
در پایان با آرزوی سعادتِ مردممان ، برای آزادیِ زندانیانِ مظلوم
ودر بندمان مبارزه می کنیم و دعا .
برایِ تلطیف روحِ و رفعِ خستگی مخاطبینِ عزیزم ، چند جمله ای از زبانِ حالِ هزار زندانیِ در بند، تقدیمتان می کنم ؛
سلامتیِ دولی خورها بی پاسارها .
سلامتیِ بی ملاقاتی ها بی کس و کارها .
سلامتیِ قرار باز ها بی وثیقه ها .
سلامتیِ متهما ، مظنون ها و محکوم ها .
الها معبودا
خانه ما بی ماست بی نامشان مکن .
ناموسِ ما تنهاست بد نامشان مکن .
الها معبودا
کنارشان نیستیم کنارشان باش .
برایشان نیستیم برایشان باش .
آمین یا رب العالمین
با تقدیم احترام

No comments:

Post a Comment