Wednesday, January 13, 2016

تاریخ تکرار میشود: شرح روزگار ما در دو قرن سکوت!

تاریخ تکرار میشود:
شرح روزگار ما و سالهای آینده در کتاب دو قرن سکوت عبدالحسین زرین کوب - ص: 28
 
پايان سلطنت نوشروان، ايران وضعي سخت متزلزل داشت. سپاه ياغي بود و روحانيت روي در فساد داشت. فسادي كه در وضع روحاني بود، از قدرت و نفوذ موبدان بر ميخاست. تشتت و اختلاف در عقايد و آراء پديد آمده بود. و موبدان در ريا و تعصب و دروغ و رشوه غرق بودند. مزدك و پيش از او ماني براي آنكه تحولي در اوضاع روحاني و ديني پديد آورند خود كوششي كردند اما نتيجه اي نگرفتند.
 
كار مزدك با مقاومت روحانيان و مخالفت سپاهيان مواجه شد و موجب فتنه و تباهي گشت. راي و تدبير نوشروان كه با خشونتي بي اندازه توأم بود اين فتنه را به ظاهر فرونشاند اما عدالتي كه در افسانه ها به او نسبت داده اند نتوانست ريشة ظلم و فساد را يكسر از بن برآورد. از اين رو با مرگ او باز روحانيان و سپاهيان سر به فتنه انگيزي برآوردند. سلطنت كوتاه هرمز با مخالفت روحانيان و سپاهيان به سرآمد و پرويز نيز با آنكه در جنگها كاميابيهايي داشت از اشتغال به عشرت و هوس فرصت آن را نيافت كه نظمي و نسقي به كارهاي پريشان بدهد. جنگهاي بيهودة او نيز با آن همه تجملي كه جمع آورده بود، جز آنكه خزانة مملكت را تهي كند نتيجه اي نداد. فتنه اي كه دست شيرويه را به خون پدر آلوده ساخت از نيرنگ سپاهيان و روحانيان بود. و از آن پس، اين دو طبقه چنان سلطنت را بازيچة خويش كردند كه ديگر از آن جز نامي نمانده بود. 
سرداران سپاه مانند شهربراز و پيروز و فرخ هرمزد همان راهي را كه پيش از آنها بهرام چوبين رفته بود پيش گرفتند و هر يك روزي چند تخت و تاج را غصب كردند.اردشير خردسال پسر شيرويه، و پوراندخت و آزرميدخت، نيز قدرت آن را نداشتند كه با نفوذ و مطامع سرداران برآيند. چند تن ديگر نيز كه بر اين تخت لرزان بي ثبات برآمدند يا كشته شدند و يا از سلطنت خلع شدند. يزدگرد آخرين بازماندة تاجداري بود كه از تخمة ساسانيان مانده بود. اما او نيز كاري از پيش نبرد و گرفتار سرنوشت شوم بدفرجامي شد كه دولت و ملك ساسانيان را يكسره از ميان برد. بدين گونه سپاهيان ياغي و روحانيان فاسد را پرواي مملكت داري نبود و جز سودجويي و كامراني خويش انديشه اي ديگر نداشتند. پيشه وران و كشاورزان نيز، كه بار سنگين مخارج آنان را بر دوش داشتند در حفظ اين اوضاع سودي گمان نميبردند. بنابراين مملكت بر لب بحر فنا رسيده بود و يك ضربت كافي بود كه آن را به كام طوفان حوادث بيفكند. اين ضربتي بود، كه عرب وارد آورد و مدت دو قرن دراز كشوري آباد و آراسته را عرضة دردناكترين طوفان حوادث كرد.

No comments:

Post a Comment