خداوند به پویندگان راهش که چیزی جز راه مردم و خدمت برای مردم نیست توفیق روز افزون عنایت فرماید.
به خود ببالید که آنان شما را در قفس کردند؛
آخر، آنان از شیران میترسند!
چاره ای ندارند که به عوامل خود بگویند آن شیر را در قفس جا به جا کنید!!
برگی از صفحه فیسبوک:
Hila Sedighi هیلا صدیقی
لطفن حوصله کنید و تا آخر بخوانید
خدا را شکر
خدا را شکر که اول خدا را دارم و بعد نعمت ها و رحمت های بی کرانش مثل خانواده ای دوست داشتنی و همیشه پشتیبان ، دوستانی بهتر از برگ درخت و هموطنان و همنوعانی مهربان و همدل
ممنونم از همه هنرمندان و شاعران عزیزی که با نوشته هایشان حمایت و پشتیانیشان را اعلام کردند . ممنونم از همه سایت های خبری ، هموطنان عزیزم ، مردم خوب افغانستان و همه دوستان خوب خبرنگار و فعالان اجتماعی و مدنی که پشتیبانی و همراهیشان را مثل همیشه نشان دادند ... آنها که عکسی گذاشتند ، آنها که دعایی خواندند ، انهایی که مطلبی نوشتند ، کارتونی کشیدند ، پستی به اشتراک گذاشتند و همه و همه و همه ...
این چند خط را لازم میدانم برای توضیح و شفاف سازی بیشتر درباره بسیاری از ابهامات و اشتباهات و شایعات بنویسم .
از 18 آذر 89 که با حکم قضایی به منزل پدری ام آمدند و با ضبط وسایل شخصی ام دوماه بازجویی هر روز هشت ، نه ساعته من آغاز شد و همان روزها موازی با اطلاعات ،احضاریه ای هم از ارگان دیگر آمد ، تا اردیبهشت 90 که در دادسرای اوین بازداشت و با قید سند آزاد شدم و باز خرداد همان سال به اوین احضار و نهایتن در مرداد 90 در شعبه 26 دادگاه انقلاب محاکمه و به 4 ماه حبس تعزیری به تعلیق محکوم شدم ، هرگز و هرگز درباره اتفاقات قضایی و امنیتی که برایم پیش آمد نه مصاحبه ای کردم و نه شفاف و کامل نوشتم . گاهی کوتاه و خلاصه رفع ابهام کردم و گاهی خود نیز اخبار مربوط به خویش را در سایت های دیگر که قصد حمایت و پشتیبانی داشتند خواندم .
تا مهر 90 ممنوع الخروج بودم و از خرداد 88 تا مرداد 89 در همان روزهای بگیر و ببند فعالان انتخاباتی سال 88 در مکان نامعلوم و بی آدرس در داخل کشور به زندگی ادامه دادم و در کنار مردم و گاهی پشت تریبون در حال شعرخوانی حاضر شدم .
همزمان با برگزاری نمایشگاه نقاشی در بهمن 90 به مدت حدود ده روز در پلیس امنیت تهران بازجویی شدم و حتی صبح ها قبل از شروع ساعت نمایشگاه تا ظهر در پلیس امنیت به سر بردم . در تیرماه 91 همزمان با ازدواج با همسرم که در شهر دبی مشغول به کار بود ، حیات دوزیست خود بین تهران و دبی را آغاز کردم و به فعالیت های هنری ، اجتماعی و خیریه خود در شهر تهران ادامه دادم .
تمام عمرِ فعالیت انتخاباتی و سیاسی من بین سال های 84 تا 88 بوده که هرچقدر هم در سطح بالا اما همان 4 سال از عمر سی ساله من بوده است .
اینکه از سرگذشت قضایی و امنیتی خود نگفتم و ننوشتم فقط به این خاطر بود که هرگز نخواستم مردم نام مرا به اسم یک قربانی یا محکوم سیاسی بشناسند . هرگز نخواستم از آنچه در پرونده محکومیت هایم اتفاق می افتد امتیاز بگیرم و به قول معروف روی این موج سوار شوم و از این راه اعتبار بگیرم . برای آنکه خواستم هنرمند باشم و فعال مدنی . خواستم مردم مرا نه از سر ترحم که برای آثارم بشناسند . خواستم این خط کشی ها را کمرنگ کنیم که همه هنرمندان و اقشار مختلف جامعه را با افکار سیاسی و عقیدتی شان قضاوت نکنیم .
من هرگز نخواستم یک فعال سیاسی باشم هرچند که دایره سیاست آنقدر وسیع شده که تمام فعالان اجتماعی و حتی هنرمندان را نیز در خود جا می دهد . هرگز عضو هیچ حزب یا جریان سیاسی نبوده ام هرچند که در سالهای فعالیت انتخاباتی خود و در بسیاری از انتخابات های سیاسی گرایشم را نسبت به یک جریان که آنرا به راه خود نزدیک تر دیده ام نشان داده ام ما هرگز به هیچ چهره سیاسی و هیچ گروه و جریان سیاسی تعهد یا وفاداری برای همیشه ندارم . تعهد و وفاداری من تنها به آبادی و آزادی سرزمینم و حقوق انسانی تمام مردم دنیاست که اگر قرار باشد زیر پرچم یک گروه و جریان خاص پا بگیرم، حتمن روزی منافع گروهی و حزبی مرا از منافع سرزمینی و مردمی دور خواهد کرد . اگر با شاعر اصلاح طلب خواندن من ، مفهوم واژه یعنی اصلاح طلبی و اصلاح جویی مدنظرتان است ممنونم اما اگر این یک برچسب سیاسی برای حزبی کردن یا وابسته کردن یک هنرمند به یک جریان خاص سیاسی ست به آن اعتراض دارم . چرا که علی رقم همراهی های مقطعی و فصلی به آن جریان نیز نقدهای بسیار و بسیار دارم .(البته از فعالیت های انتخاباتی خود از انتخاب های خود و از همراهی با جریان اصلاحات پشیمان نیستم فقط اعلام کردم متعهد و عضو و وابسته به یک جریان خاص نیستم و نقد هم دارم اما شاید در آینده هم باز همراهی با این جریان را تجربه کنم)
ماجرای بازداشت اخیرم مربوط به پرونده جدیدی ست که نمیدانم چرا در غیاب من برای آن حکم صادر شده و به اجرای احکام ارجاع شده بود . فعلن با قرار وثیقه بیرون آمدم و واخواهی کردم تا فرصت دفاع از خود را داشته باشم و برخلاف پرونده قبل که هیچ اعتراضی به حکم خود نداشتم ، اینبار خود را شامل اتهامات این پرونده نمیدانم و تا مشخص شدن حکم نهایی از اطلاع رسانی از میزان محکومیت و جزئیات آن خودداری میکنم . اما آنچه که مرا بر آن داشت تا توضیحات کوچکی در خصوص این دو سه روز برایتان بنویسم یک دغدغه عمومی و انسانی ست . من از همه هنرمندان و هم صنفانم دعوت میکنم تا برای حمایت و پشتیبانی از حقوق خودمان اقداماتی قانونی و متحد را آغاز کنیم . اینکه جای شاعر زندان نیست جمله زیباییست اما عملیاتی تر آن است که حقوق اولیه و انسانی هنرمندان و فرهنگیان و به زعم من متهمان بی گناه را در هنگام بازداشت یا بازرسی قضایی ، مناسب با شان و منزلت آنها از دستگاههای قضایی خواستار شویم . حکم دستگیری من از سمت دادسرای فرهنگ و رسانه بود و اگرچه ارگان های بازداشت کننده از اتهام و محکومیت من بی خبر بودند اما فکر میکنم باید دستورالعملی وجود داشته باشد که متهمین پرونده های فرهنگی باید در سطح دیگری تعریف شوند . من شب اول را در انفرادی بازداتشگاه فرودگاه بودم و شب دوم را در بازداشتگاه شاپور ، معروف به سیاه ترین محبوس زندانیان خطرناک در یک بند 4 متری در کنار 8 زندانی خطرناک ( البته این اصطلاح مرسوم است و برای من همان افراد انسانهایی هستند با حقوق و ارزش خودشان که هنوز هم نگران سرنوشتشان هستم ) با بدترین و شنیع ترین رفتار انسانی ، در حالی که ابتدا خود آگاهی شاپور نیز از پذیرش من در آنجا امتناع می کرد . جابجایی من در شهر با قفس صورت میگرفت و نظارت ها در حد نظارت بر یک جانی .
بسیار خوانده ایم در خبرها که هنرمندی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است ... نمیدانم چقدر جویا شده ایم که این مکان های نامعلوم کجاست ؟
اما از همه مسولین ، دادسرای فرهنگ و رسانه ، وزارتخانه ها و سایر ارگان های فرهنگی ، همه هنرمندان و فعالان اجتماعی و مدنی هم صنفی های خود دعوت میکنم که از خویش برون آییم و کاری بکنیم .
با احترام بسیار
هیلا صدیقی
عکس نوشت : این کارتون اثر هنرمند عزیز آقای شاهرخ حیدری ست که توسط یکی از دوستانم برایم ارسال شد . سپاسگزارم
خدا را شکر
خدا را شکر که اول خدا را دارم و بعد نعمت ها و رحمت های بی کرانش مثل خانواده ای دوست داشتنی و همیشه پشتیبان ، دوستانی بهتر از برگ درخت و هموطنان و همنوعانی مهربان و همدل
ممنونم از همه هنرمندان و شاعران عزیزی که با نوشته هایشان حمایت و پشتیانیشان را اعلام کردند . ممنونم از همه سایت های خبری ، هموطنان عزیزم ، مردم خوب افغانستان و همه دوستان خوب خبرنگار و فعالان اجتماعی و مدنی که پشتیبانی و همراهیشان را مثل همیشه نشان دادند ... آنها که عکسی گذاشتند ، آنها که دعایی خواندند ، انهایی که مطلبی نوشتند ، کارتونی کشیدند ، پستی به اشتراک گذاشتند و همه و همه و همه ...
این چند خط را لازم میدانم برای توضیح و شفاف سازی بیشتر درباره بسیاری از ابهامات و اشتباهات و شایعات بنویسم .
از 18 آذر 89 که با حکم قضایی به منزل پدری ام آمدند و با ضبط وسایل شخصی ام دوماه بازجویی هر روز هشت ، نه ساعته من آغاز شد و همان روزها موازی با اطلاعات ،احضاریه ای هم از ارگان دیگر آمد ، تا اردیبهشت 90 که در دادسرای اوین بازداشت و با قید سند آزاد شدم و باز خرداد همان سال به اوین احضار و نهایتن در مرداد 90 در شعبه 26 دادگاه انقلاب محاکمه و به 4 ماه حبس تعزیری به تعلیق محکوم شدم ، هرگز و هرگز درباره اتفاقات قضایی و امنیتی که برایم پیش آمد نه مصاحبه ای کردم و نه شفاف و کامل نوشتم . گاهی کوتاه و خلاصه رفع ابهام کردم و گاهی خود نیز اخبار مربوط به خویش را در سایت های دیگر که قصد حمایت و پشتیبانی داشتند خواندم .
تا مهر 90 ممنوع الخروج بودم و از خرداد 88 تا مرداد 89 در همان روزهای بگیر و ببند فعالان انتخاباتی سال 88 در مکان نامعلوم و بی آدرس در داخل کشور به زندگی ادامه دادم و در کنار مردم و گاهی پشت تریبون در حال شعرخوانی حاضر شدم .
همزمان با برگزاری نمایشگاه نقاشی در بهمن 90 به مدت حدود ده روز در پلیس امنیت تهران بازجویی شدم و حتی صبح ها قبل از شروع ساعت نمایشگاه تا ظهر در پلیس امنیت به سر بردم . در تیرماه 91 همزمان با ازدواج با همسرم که در شهر دبی مشغول به کار بود ، حیات دوزیست خود بین تهران و دبی را آغاز کردم و به فعالیت های هنری ، اجتماعی و خیریه خود در شهر تهران ادامه دادم .
تمام عمرِ فعالیت انتخاباتی و سیاسی من بین سال های 84 تا 88 بوده که هرچقدر هم در سطح بالا اما همان 4 سال از عمر سی ساله من بوده است .
اینکه از سرگذشت قضایی و امنیتی خود نگفتم و ننوشتم فقط به این خاطر بود که هرگز نخواستم مردم نام مرا به اسم یک قربانی یا محکوم سیاسی بشناسند . هرگز نخواستم از آنچه در پرونده محکومیت هایم اتفاق می افتد امتیاز بگیرم و به قول معروف روی این موج سوار شوم و از این راه اعتبار بگیرم . برای آنکه خواستم هنرمند باشم و فعال مدنی . خواستم مردم مرا نه از سر ترحم که برای آثارم بشناسند . خواستم این خط کشی ها را کمرنگ کنیم که همه هنرمندان و اقشار مختلف جامعه را با افکار سیاسی و عقیدتی شان قضاوت نکنیم .
من هرگز نخواستم یک فعال سیاسی باشم هرچند که دایره سیاست آنقدر وسیع شده که تمام فعالان اجتماعی و حتی هنرمندان را نیز در خود جا می دهد . هرگز عضو هیچ حزب یا جریان سیاسی نبوده ام هرچند که در سالهای فعالیت انتخاباتی خود و در بسیاری از انتخابات های سیاسی گرایشم را نسبت به یک جریان که آنرا به راه خود نزدیک تر دیده ام نشان داده ام ما هرگز به هیچ چهره سیاسی و هیچ گروه و جریان سیاسی تعهد یا وفاداری برای همیشه ندارم . تعهد و وفاداری من تنها به آبادی و آزادی سرزمینم و حقوق انسانی تمام مردم دنیاست که اگر قرار باشد زیر پرچم یک گروه و جریان خاص پا بگیرم، حتمن روزی منافع گروهی و حزبی مرا از منافع سرزمینی و مردمی دور خواهد کرد . اگر با شاعر اصلاح طلب خواندن من ، مفهوم واژه یعنی اصلاح طلبی و اصلاح جویی مدنظرتان است ممنونم اما اگر این یک برچسب سیاسی برای حزبی کردن یا وابسته کردن یک هنرمند به یک جریان خاص سیاسی ست به آن اعتراض دارم . چرا که علی رقم همراهی های مقطعی و فصلی به آن جریان نیز نقدهای بسیار و بسیار دارم .(البته از فعالیت های انتخاباتی خود از انتخاب های خود و از همراهی با جریان اصلاحات پشیمان نیستم فقط اعلام کردم متعهد و عضو و وابسته به یک جریان خاص نیستم و نقد هم دارم اما شاید در آینده هم باز همراهی با این جریان را تجربه کنم)
ماجرای بازداشت اخیرم مربوط به پرونده جدیدی ست که نمیدانم چرا در غیاب من برای آن حکم صادر شده و به اجرای احکام ارجاع شده بود . فعلن با قرار وثیقه بیرون آمدم و واخواهی کردم تا فرصت دفاع از خود را داشته باشم و برخلاف پرونده قبل که هیچ اعتراضی به حکم خود نداشتم ، اینبار خود را شامل اتهامات این پرونده نمیدانم و تا مشخص شدن حکم نهایی از اطلاع رسانی از میزان محکومیت و جزئیات آن خودداری میکنم . اما آنچه که مرا بر آن داشت تا توضیحات کوچکی در خصوص این دو سه روز برایتان بنویسم یک دغدغه عمومی و انسانی ست . من از همه هنرمندان و هم صنفانم دعوت میکنم تا برای حمایت و پشتیبانی از حقوق خودمان اقداماتی قانونی و متحد را آغاز کنیم . اینکه جای شاعر زندان نیست جمله زیباییست اما عملیاتی تر آن است که حقوق اولیه و انسانی هنرمندان و فرهنگیان و به زعم من متهمان بی گناه را در هنگام بازداشت یا بازرسی قضایی ، مناسب با شان و منزلت آنها از دستگاههای قضایی خواستار شویم . حکم دستگیری من از سمت دادسرای فرهنگ و رسانه بود و اگرچه ارگان های بازداشت کننده از اتهام و محکومیت من بی خبر بودند اما فکر میکنم باید دستورالعملی وجود داشته باشد که متهمین پرونده های فرهنگی باید در سطح دیگری تعریف شوند . من شب اول را در انفرادی بازداتشگاه فرودگاه بودم و شب دوم را در بازداشتگاه شاپور ، معروف به سیاه ترین محبوس زندانیان خطرناک در یک بند 4 متری در کنار 8 زندانی خطرناک ( البته این اصطلاح مرسوم است و برای من همان افراد انسانهایی هستند با حقوق و ارزش خودشان که هنوز هم نگران سرنوشتشان هستم ) با بدترین و شنیع ترین رفتار انسانی ، در حالی که ابتدا خود آگاهی شاپور نیز از پذیرش من در آنجا امتناع می کرد . جابجایی من در شهر با قفس صورت میگرفت و نظارت ها در حد نظارت بر یک جانی .
بسیار خوانده ایم در خبرها که هنرمندی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است ... نمیدانم چقدر جویا شده ایم که این مکان های نامعلوم کجاست ؟
اما از همه مسولین ، دادسرای فرهنگ و رسانه ، وزارتخانه ها و سایر ارگان های فرهنگی ، همه هنرمندان و فعالان اجتماعی و مدنی هم صنفی های خود دعوت میکنم که از خویش برون آییم و کاری بکنیم .
با احترام بسیار
هیلا صدیقی
عکس نوشت : این کارتون اثر هنرمند عزیز آقای شاهرخ حیدری ست که توسط یکی از دوستانم برایم ارسال شد . سپاسگزارم
No comments:
Post a Comment