Friday, June 13, 2014

مرگ مهدوی کنی از نگاه و با قلم مهدی خزعلی

محمدرضا مهدوی کنی چشم از دنیایی که همه چیزش بود فروبست! 

مهدی خزعلی

 شنبه  7ژوئن 2014

Mahdi-Khazali-saham-news

خبر کوتاه بود، امّا حکایت ۸۳ سال عمر بی حاصل، ۸۳ سال دلبستگی به مال و منال و جاه و جلال، او برای حفظ دنیایش تن به هر کاری داد، او خفت و خواری را به جان خرید، او به دست بوسی حاکمان عادت داشت، او حلال خدا را حرام و حرامش را حلال کرد تا بر ریاست خویش باقی بماند، او خود را خوار و ذلیل ساواک کرد تا آزاد شود، و پس از آزادی دم فروبست و دیگر سخنی – که شاه را خوش نیاید – بر زبان نراند و به زعم خود زندگی کرد و شاهد شهادت و رشادت مردان خدا بود، دوستانش شهید و زندانی و تبعیدی شدند و او در کنار والده سعید آقا خوب زندگی کرد!
انقلاب شد، در کمیته ها خشونت را به حد اعلا رساند تا جایی که گاهی فرزندان دوستانش را به کام مرگ فرستاد! و باز خوب خورد و خوب زندگی کرد!
دانشگاه امام صادق (ع) – که واقف وصیّت کرده بود آیت الله منتظری متولی وقف باشد و پس از او هر که را آیت الله منتظری تعیین فرمود متولی باشد – را به  ناحق ملک طلق خویش کرد و همه فرزندان و همسرانشان را در آنجا پست و مقام و رسیاست بخشید و همسرش را نیز ریاستی خاص داد! در آن دانشگاه از بیت المال خانه ای ۵۰۰۰ متری با خدم و حشم و باغبان فراهم آورد!
و امروز محمد رضا مهدوی کنی همه را گذاشت و رفت، همسر و فرزند و داماد و عروس از این همه ثروت بهره می برند و امروز روز حساب اوست، پرده ها فروافتاده، دستش از دنیا کوتاه، دستگاه قضایی نمی تواند که به دادش رسد، شهردار تهران هم نیست که سودهای چند هزار میلیاردی در جیبش کند!
آقا محمد رضا؛ آن وکیلی که ریشش را دردست گرفتی و محکم دهانش را بستی تا زبانش بریده شد، امروز در برابر تو در محکمه الهی است، دیگر نمی توانی دهانش بدوزی و با دهان پرخون و پای شکسته در میدان بهارستان رهایش کنی!
امروز آیت الله العظمی منتظری را هم خواهی دید، از تو می پرسد:” زمان شاه کم آوردی و تسلیم شدی و مرا در سیاهچال ساواک تنها گذاشتی، بعد از انقلاب محمدم در برابرنفاق به شهادت رسید و تو مرا یاری نکردی، فرزند دیگرم در برابر صدام جانباز شد و تو در جنگ هم کم گذاشتی، محصور شدم و باز هم مرا نه تنها واگذاشتی که دانشگاه موقوفه ام را به ناحق متصرف شدی! حال تو اینجا و من اینجا، دنیا را هر دو وانهادیم، تو چه آوردی و من چه؟ تو چه فرونهادی و من چه؟ من محبوب دلهای مردم دردمند و تو محبوب شکمبارگان! در پی من دعای مظلوم و در پی تو ثنای ظالم، من برای فرزندانم عزت و آبرو گذاشتم و تو مال و منالی بی برکت که وزر و وبال است! ”
محمد رضا خان؛ تو در شرایط دشوار بعد از انتخابات ۸۸، حتی حاضر شدی جای ولی نعمت خود را بگیری و بدون رقیب بر صندلی ریاست مجلس خبرگان تکیه زنی، در حالیکه بر روی پای خود نمی توانستی بایستی و یک پایت آن سوی گور بود! باز هم برای خرسندی جناح حاکم و خوش خدمتی، پا پیش نهادی و صد البته رقیب در شان خود نمی دید که با پیری عصا به دست و لب گور کشتی بگیرد! و تو در یک انتخابات یک نفره خودت بر خودت پیروز شدی و ریاست خبرگان را به ناحق از آن خود کردی!
بگذریم، دستت از دنیا کوتاه شد، منتظر باش، به دادخواهی خود و فرزندان این مرز و بوم خواهم آمد و آنجا در محکمه عدل الهی، داد خود خواهم ستاند و دیگر سلطانی نیست تو را یاری کند.
منتظرم باش
۱۶/۳/۱۳۹۳
منبع: سایت شخصی نگارنده

No comments:

Post a Comment