Wednesday, June 18, 2014

یهود,یهودیت و صهیونیسم


صهیونیسم به‌عنوان یک مکتب، ایدئولوژی، دین یا هر اسم و ایسم دیگری که باشد، بدون تردید یکی از جنجال‌برانگیز‌ترین اموری است که تاریخ بشر به خود دیده است. هم دوستان، هواداران و پیروانش را به خود مشغول کرده، هم دامنگیر افراد و جماعت‌های دیگر شده‌است. عده‌ای ریشه‌های آن را در تاریخ‌های دور و دراز می‌جویند و پاره‌ای آن را امری مستحدث و نو‌پیدا برمی‌شمارند. برخی آن را ضرورتی تاریخی قلمداد می‌کنند و بعضی آن را جعل ناموزون و غدة سرطانی به‌شمار می‌آورند. خود آن نیز از یک‌سو چنگال تعلق به خاک، زمین و جغرافیا دوخته‌است و ازسویی ادعا می‌کند که به‌سوی هفت آسمان بال گشوده و امت برگزیدة خداوند و دربردارندة روح ممتاز اوست. از یک‌سو برای عده‌ای از سرگردان‌های تاریخ و جماعت‌های پراکنده، منادی صلح، صفا و بازگشت به روزهای خوش گذشته است و ازسوی‌دیگر برای دستة دیگری از انسان‌ها، حامل پیام مرگ، نابودی، آوارگی، سرگردانی، خانه‌ به‌دوشی و ویلانی است.
از جانبی ادعای ذلت، زبونی، انزوای همیشگی و زندگی مجبورانه در بیشتر برهه‌های تاریخ می‌کند و از جانبی دیگر مدعی قدرت فراتر از حد بشر و داشتن دست‌های پنهانی است که حوادث و امور جاری را در بستری غیر از حوزة معمول و متعارف سوق می‌دهد.
با آن‌که در حقیقت «این‌چنین شیری، خدا هم نافرید»، اکنون تعجب در این است که چگونه چنین موجودی که هیچ یک از اعضا و جوارح آن با یکدیگر همخوانی ندارد، نه‌تنها توانسته است زنده بماند، بلکه زندگانی دیگران را نیز به خطر اندازد.
از این‌رو است که بررسی دقیق جوانب و جلوه‌های گوناگون و متضاد این پدیدة منحصربه‎فرد، حتی به‌عنوان یک موضوع علمی، کاری بس دشوار و شاید غیرممکن جلوه کند. قضیه هنگامی حساسیتی ویژه می‌یابد که پژوهشگر و اندیشمندی که قصد بررسی و تحقیق دربارة آن را دارد، یکی از طعمه‌ها یا قربانیان آن باشد؛ زیرا از یک‌سو متهم است که در بررسی و تحقیق خود، به شکل آگاهانه و عمدی، از یکی از طرفین موضوع ــ که خودش یکی از آن‌ها است ـــ طرفداری کرده وتا حد سوء‌نیت نیز پیش‌رفته است و ممکن است بسیاری از اموری را که دربارة موضوع مورد تحقیق خود بیان کرده است، از اساس وجود خارجی نداشته، بلکه تراوش‌های درونی محقق باشد و…
ازسوی‌دیگر قربانیان و طعمه‌های مذبوح و دردکشیدة این مار هزارسر، بر این باورند که اگر کسی بتواند این غدة نحس و بدخیم را بشناسد و از طبیعت و درون آن به شکل عینی خبر دهد، فقط آن‌ها هستند و دیگرانی که از بیرون به بررسی آن می‌پردازند، فقط کالبد و ظاهر آن را می‌بینند که ممکن است برای سرپوش‌گذاشتن بر نهانی‌های سمی و کشندة خود، آن را خوش‌خط و خال جلوه دهند. حقیقت این است که تاکنون نیز چنین کرده‌اند.
از آن‌چه گذشت معلوم می‌شود که آن‌چه امروزه بشریت و به‌شکل ویژه، مسلمانان از دست این ظلم واقع شده و جنایت مسری می‌کشند، امری است که وجدان طبیعی و دست نخوردة هر انسانی را به درد می‌آورد و دست‌کم در درون او، موج خروشان نفرت و بیزاری از آن را به جنبش درمی‌آورد. بااین‌حال، کاملاً آشکار است که برای مهار این سیل بنیان کن و توفنده، تنها نفرت و انزجار کافی نیست و باید فریاد حق‌طلبانة قربانیان این هیولای خون‌آشام را به‌صورت مشتی آهنین و سلاحی آماده سرداد تا بدین‌ترتیب گوشه‌‌ای از این ظلم واقع شده را از میان برد و از استمرار آن جلوگیری کرد.
در این راستا مسلمانان در صف مقدم قرار دارند و ناگزیرند رسالت رهایی‌بخش خود را مانند گذشته انجام دهند. بدیهی است که در این راه دشواری‌ها و ناگواری‌های فراوانی وجود دارد؛ ازاین‌رو راهکارها و رهیافت‌های گوناگونی مورد نیاز است که در هر زمان و مکانی، نوع خاصی از آن‌ها را باید به‌کار بست.
شناخت این موجود، به‌شکلی دقیق و عالمانه، نخستین گام و بلکه مهم‌ترین اقدام لازم دراین‌باره‌ است؛ به‌گونه‌ای که این علم بتواند از یک‌سو نیات، خصایل، امکان‌ها، توانمندی‌ها و درمجموع ذات و ماهیت این موجود را شناسایی‌ کند و ازسوی‌دیگر بتواند آمال، مقاصد و خواسته‌های ما را از سطح آه و آرزو به سطحی عملی و کارساز بکشاند. در این ‌صورت امید می‌رود با این اقدام آگاهانه، راهی به‌سوی روشنایی باز شود وامکان برداشتن گام‌های استوار و مؤثر فراهم آید.
کتابی که قصد بررسی اجمالی آن را داریم، یکی از مهم‌ترین و اساسی‌ترین اقدام‌های عالمانه‌ای است که در این راستا صورت گرفته است و به یقین می‌توان گفت تنها کتاب جامع، مفید و عالمانه‌ای است که به دور از هرگونه قضاوت ابتدایی و پیش از محاکمه، همة جوانب و جلوه‌های پیدا و پنهان این شیر بی‌یال و دُم را به‌صورت مسلط و قاطع تجزیه و تحلیل نموده و ویژگی‌ها و مراتب ذاتی و وجودی آن را با دقتی خاص نمایان ساخته است و بدیهی است که موضوعی با این همه ابهام و ایهام، نیازمند چنین کاری آگاهانه و مهم است؛ به‌ویژه آن‌که خود ایشان و سایر مسلمانان هم عقیده‌اش، هدف اصلی تیرهای مسموم این دیو ناپیدا و موجود هستند.
«دکتر عبدالوهاب المسیری»، نویسنده‌ای عرب است که به تمدن مدرن غربی و اعضای جماعت‌های یهودی در جهان توجه ویژه‌ای دارد. وی در سال 1938م. در دمنهور (البحیرة) متولد شده و هم‌اکنون در دانشگاه عین‌شمس (دانشکدة دختران) مشغول تدریس ادبیات انگلیسی و تطبیقی است. به دریافت چندین جایزة مهم، ازجمله جایزة «العویس» به‌سبب پژوهش‌های انسانی و رو به آینده در سال 2002 م. نایل آمد. ایشان چندین پژوهش مهم درزمینة صهیونیسم، تاریخ تمدن و نقد ادبی انجام داده‌است که به چند مورد از آن‌ها اشاره می‌شود:
•دایرة المعارف مفاهیم و اصطلاحات صهیونیستی؛ با نگاهی انتقادی
(قاهره 1975م.)
•ایدئولوژی صهیونیسم: بررسی یک حالت در جامعه‌شناسی معرفت
(کویت 1988 م.)
• انتفاضة فلسطین و بحران صهیونیسم: پژوهشی در ادراک و کرامت
(واشنگتن 1988م.)
• کاذیب صهیونیستی از آغاز اسکان تا انتفاضة مسجدالأقصا (قاهره 2001 م.)
• فلسطین بوده و خواهد بود: موضوعات اساسی شعر مقاومت فلسطینی
1960 ـــ 1982 (قاهره 2001 م.)
• جماعت‌های مزدور یهودی: الگوی تفسیری جدید (قاهره 2002 م.)
• فروپاشی اسرائیل از درون (قاهره 2002 م.)
• از انتفاضه تا جنگ آزادیبخش فلسطینی: اثر انتفاضه بر کیان صهیونیسم
(قاهره 003 2 م.)
• پروتوکول‌ها، یهودیت و صهیونیسم (قاهره 2003 م.)
• دایرة‌المعارف مختصر دو جلدی‌ای که در این نوشتار به توضیح آن می‌پردازیم.
افزون بر موارد یادشده ایشان دارای ده‌ها مقاله درزمینة شعر انگلیسی و امریکایی، تمدن مدرن غربی و جنگ عرب و اسرائیل، همچنین دایرة‌المعارف بزرگ هشت جلدی یهود، یهودیت و صهیونیسم است که در سال 1999 م. در قاهره چاپ و منتشر شده است و دایرة‌المعارف مختصر، خلاصة کامل آن است که ازسوی خود ایشان صورت گرفته است.

دایرة‌‌‌المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم
این دایرة‌‌المعارف در دو جلد و هرکدام از آن‌ها به سه بخش تقسیم شده‌است که به‌صورت ذیل بیان می‌شود:
جلد یکم:
• بخش یکم: نگاه به جماعت‌های یهودی و مسائل مربوط به آن.
•‌ بخش دوم: فرهنگ جماعت‌های یهودی.
•‌ بخش سوم: تاریخ جماعت‌های یهودی.
جلد دوم:
• بخش یکم: یهودیت، مفاهیم و فرق آن.
• بخش دوم: صهیونیسم.
• بخش سوم: اسرائیل؛ سرزمین دلخواه صهیونیسم.
در آغاز هر جلد، یک فهرست موضوعی شامل اجزا، موضوعات و مدخل‌ها آمده و چنان به‌شکل منطقی مرتب شده‌است که می‌توان کل دایرة‌المعارف را به‌عنوان یک کتاب، مورد مطالعه قرار داد.
هر بخش در بردارندة چند موضوع و هر موضوع در بردارندة چند مدخل است که هریک به مطلب معینی اختصاص دارد و به‌این‌صورت بیان می‌شود:
جلد ‌یکم:
•‌‌‌ بخش یکم: 21 موضوع، 170 مدخل.
•‌ خش دوم: 15 موضوع، 99 مدخل.
•‌ بخش سوم: 18 موضوع، 192 مدخل.
جلد دوم:
•‌ بخش یکم: 22 موضوع، 215 مدخل.
•‌ بخش دوم: 22 موضوع، 151 مدخل.
•‌ بخش سوم: 15 موضوع، 159 مدخل.
بدین ترتیب، کتاب حاضر دارای یکصد و چهارده موضوع و حدود یک‌هزار مدخل است. از این‌رو در این‌جا برای اختصار، صرفاً موضوعات هر جلد به ترتیب ذکر می‌شود و از بیان مدخل‌ها یا تفصیل‌ مطالب پرهیز می‌شود:
جلد یکم
•‌ بخش‌یکم: مسألة جوهر یهودی، وحدت یهودی و نفوذ یهودی؛ مسألة نبوغ و بزه یهودی، انزوا و خصوصی بودن یهودی، تبعیدگاه و بازگشت یا مهاجرت‌ها و پراکندگی؟ مهاجرت‌ها و پراکندگی اعضای جماعت‌های یهودی، جماعت‌های اساسی یهودی، جماعت‌های منقرض شده و حاشیه‌ای یهودی، مسألة هویت یهودی، یهود و جماعت‌های یهودی، مسألة تعریف، تعداد، جماعت‌های مزدور (کارگزار) یهودی، جماعت‌های مزدور مسلح، سکناگزین و مالی یهودی، اقنان و یهودی‌های کاخ؛ مسألة مرزی و حاشیه‌ای بودن؛ مسألة یهودستیزی، پاره‌ای تجلیات تعین یافته از یهودستیزی، یهودستیزی و طرفداری از آن‌ها، نابودسازی نازیسم و تمدن مدرن غربی، پاره‌ای مسائل مربوط به نابودسازی یهودیان اروپا ازسوی نازیسم، مسألة تعاون میان پاره‌ای از اعضای جماعت‌های یهود و نازی‌‌ها.
•‌ بخش دوم: از نوسازی به پست مدرنیسم، سکولاریسم و امپریالیسم و اعضای جماعت‌‌های یهودی، نوسازی و اعضای جماعت‌های یهودی، آزادسازی و روشنگری، سرمایه‌داری و جماعت‌های یهودی، سوسیالیسم و جماعت‌های یهودی، فرهنگ‌های جماعت‌های یهودی، فولکور (غذاها و لباس‌ها)ی جماعت‌های یهودی، هنرهای جماعت‌های یهودی، ادبیات یهودی و صهیونیستی، ادبیات مکتوب به زبان عبری، لهجه‌‌های اعضای جماعت‌های یهودی و زبان آن‌ها؛ متفکران و فیلسوفان اعضای جماعت‌های یهودی، جامعه‌شناسی، روانشناسی و جماعت‌های یهودی، تربیت و تعلیم نزد جماعت‌‌های یهودی.
• بخش‌ سوم: مسألة تاریخ یهودی، خودمختاری، خاور نزدیک قدیم، عبرانی‌‌ها، عصر آبا و قاضیان، پرستش یسرائیل و هیکل، تواریخ ممالیک عبرانی، خاور نزدیک قدیم قبل از گسترش اسلام و پس از آن، فئودالیسم غربی و ریشه‌های مسألة یهود، فرانسه و امپراتوری مسیحی بیزانس، انگلستان، آلمان، اتریش،‌هلند و ایتالیا، یهودیان یدیش: لهستان، اوکراین، رومانی و مجارستان، روسیة تزاری، اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحدة امریکا.

جلد دوم
•‌ بخش‌یکم: مسألة عقیدة یهودی، مفاهیم، عقاید و کتاب‌‌های دینی یهودی، یهودیت خاخامی (تلمودی)، کابالا، شعایر، بیگانگان و طهارت، معبد یهودی، خاخام، نمازها و ادعیه، خانواده، تقویم و اعیاد، اندیشة اخروی، ماشیح و مشیحانیسم، فرقه‌های یهودی (تا قرن یکم میلادی)، یهودیت و اسلام، یهودیت و مسیحیت، حسیدیه، یهودیت اصلاحگرا، یهودیت ارتودکس، یهودیت محافظه‌کار، تجدید یهودیت و سکولاریزاسیون آن، یهودیت و اعضای جماعت‌های یهودی و پست مدرنیسم؛ عبادت‌های جدید.
•‌ بخش دوم: تعریف صهیونیسم، جریان‌های صهیونیستی، پیمان بی‌صدا میان تمدن غربی و حرکت صهیونیسم، گفتمان زیرکانة صهیونیستی، تاریخ صهیونیسم، صهیونیسم غیر از یهودیت مسیحی، صهیونیسم غیر از یهودیت سکولار، صهیونیسم سکنا دهنده، صهیونیسم سکنا‌گزین (به‌شکل عملی)، تئودور هرتزل، صهیونیسم سیاسی، صهیونیسم عام (یا صهیونیسم عمومی)، صهیونیسم کارگری، صهیونیسم قومی دینی، صهیونیسم قومی سکولاریستی، تلاش‌هایی برای تنگ کردن دایرة صهیونیسم، سازمان جهانی صهیونیسم، لوبی یهودی و صهیونیستی، حرکت صهیونیستی در ایالات متحدة امریکا، مالیات صهیونیستی، صهیونیسم، اسرائیل و جماعت‌های یهودی جهان، موضع یهودیت در برابر صهیونیسم؛
•‌ بخش سوم: مسألة هموارسازی، دولت کارگزار صهیونیستی، استعمار سکناگزین صهیونیستی، جایگزین شدن استعمار سکناگزین صهیونیستی، کوچاندن و مهاجرت سکناگزین، نژادپرستی صهیونیسم، ترورسیم صهیونیسم تا سال ‌(1948 م.) تروریسم اسرائیلی از سال (1948 م.) سکناگزیدن و اقتصاد، توسعة جغرافیایی یا سیطرة اقتصادی؟، نظام سیاسی اسرائیل، نظریة امنیت، بحران صهیونیسم، مسألة اسرائیل و فلسطین.
در آغاز جلد یکم، مفاهیم و مصطلحات اساسی، به‌صورت موضوعی و برحسب تسلسل منطقی آن‌ها ثبت و توضیح داده شده‌است. اهمیت این مسأله به حدی است که مؤلف از خواننده می‌خواهد قبل از مطالعة دایرة المعارف یا بهره‌برداری از آن، این بخش را با دقت و توجه کامل مطالعه کند؛ زیرا به گفتة خود ایشان، این قسمت، حوزة نظریِ همة مدخل‌های دایرة المعارف را تشکیل می‌دهد. در این بخش برای استفادة آسان، نخست همة مفاهیم و مصطلحات به‌صورت الفبایی فهرست شده‌اند و در کنار هریک از آن‌ها، شماره‌ای گذاشته شده‌است تا خواننده با کمک آن بتواند در بخش ثبت موضوعی، اصطلاح یا مفهوم موردنظر را به سادگی بیابد؛ برای نمونه اصطلاحِ «طبیعت / ماده» در بخش ثبت الفبایی در ذیل حرف «ط» آمده و در کنار آن، شمارة 13 گذاشته شده‌است؛ ازاین‌رو خواننده برای آگاهی از اطلاعات موجود دربارة این اصطلاح یا مفهوم، به شمارة 13 موجود در بخش ثبت موضوعی مراجعه می‌کند. در پایان جلد دوم نیز فهرست الفبایی همة مدخل‌های دایرة المعارف بیان شده است.

روش و رویکرد دایرة‌المعارف
با نگاهی گذرا و اجمالی به فهرست مطالب و مندرجات این دایرة‌المعارف چنین برمی‌آید که مؤلف قصد تاریخ‌نگاری یهودیت و صهیونیسم را نداشته و نخواسته است با در کنار هم قراردادن مطالب و موضوعات اخباری یا حتی ارائة آمار و ارقام گوناگون، کتابی گزارش‌گونه و سطحی پدید آورد؛ بلکه کوشیده است تا با بررسی عمیق و تفضیلی موضوعات و مفاهیمی که در ذات وحاق یهودیت و صهیونیسم وجود دارد یا در زمرة لوازم و لواحق گریزناپذیر آن‌دو می‌‌گنجد، به‌ نوعی راه شناخت علمی و کند‌وکاو در لایه‌های گوناگون موضوع مورد بحث را هموار کند، زیرا همان‌گونه که گفته شد، قصد ارائه گزارش توصیفی ندارد و اگر هم در پاره‌ای موارد به مسائل تاریخی، آمار، شخصیت‌های مورد اعتقاد یهودیت و صهیونیسم و … از این قبیل می‌پردازد، به قطع قصد دارد تئوری موردنظر خود را ـــ آن‌چنان که ذاتی یهودیت و صهیونیسم می‌‌داند ـــ در عالم واقع نیز تحقق یافته و به‌صورت عینی به خواننده نشان دهد.
از این‌رو این دایرة‌المعارف، کاری معرفت شناسانه است و آن‌چه دربارة یهود، یهودیت و صهیونیسم می‌آید، به‌طور دقیق به معنای تحقق‌دادن و اجرای عملی الگوها و روش‌هایی است که در این دایرة‌المعارف به‌کار گرفته شده است.

الگوهای تفسیری اساسی
این دایرة‌المعارف براساس سه الگوی اصلی تفسیری بنا شده است؛ زیرا به‌صورت عملی بر یک حالت مشخص، یعنی جماعت‌های یهودی از زمان ظهور خود تاکنون آزمایش شده است؛ الگوهای مذکور عبارتند از: سکولاریسم امپریالیستی فراگیر (شامل)، حلول‌گرایی کمونی وحدت انگار، جماعت‌های مزدور (کارگزار).
ارتباط این الگوها با یکدیگر در سطحی معقول است و می‌کوشد یهود، یهودیت و صهیونیسم را به‌عنوان یک حالت معین و خاص در سیاق انسانی جهانی قرار دهد؛ به‌عبارت دیگر می‌کوشد یهود، یهودیت و صهیونیسم را یک حالت معین و مشخص قلمداد کند، نه یک امر مطلق. بااین‌حال الگوی تحلیلی می‌کوشد چشم‌اندازهای منحصر به فرد و خاص پدیده‌های یهودیت و صهیونیسم را از قلم نیندازد. اینک خلاصه‌وار این سه الگوی تفسیری بیان می‌شود:

الف. رویکرد سکولاریستی امپریالیستی فراگیر (شامل)
این رویکرد، تاریخ جدید غربی را از زمان رنسانس منعکس می‌کند؛ یعنی تاریخ نوسازی، غربی‌سازی و سکولاریزاسیون جزئی و شامل، مشکلات مرتبط با دولت سکولاریستی قومی، امپریالیسم فراگیر و …
این الگو از الگوی «جماعت‌های کارگزار»‌، دارای وسعت و عمومیت بیشتری است؛ زیرا یهودیان را صرفاً در سیاق اقلیت‌ها قرار نمی‌دهد؛ بلکه آن‌ها را در سیاق و ساختار تمدن امپریالیستی غربی ـــ که بر سراسر جهان سیطره یافت ـــ می‌گنجاند که اعضای جماعت‌های یهودی نیز در بطن آن قرار داشت.
نویسنده دراین‌باره بر مرجعیت فلسفة غربی که اشکال تک ساحتی مادی، به‌ویژه گرایش‌های فکری روشنگری نظیر: داروینیسم، فرویدیسم، مارکسیسم، نیچه‌گرایی، اگزیستانسیالیسم، پوزیتیویسم و … تکیه می‌‌کند که سیطرة سکولاریسم امپریالیستی فراگیر را علم کرده است و آن را جهت می‌دهد و رفته‌رفته انسان را دربرابر منطق عدد، مقدار و منفعت رام می‌‌کند و مؤلف این الگو را دربارة یهود به‌صورت عملی تطبیق داده‌است؛ به این اعتبار که آنان، حالت مشخصی را تشکیل می‌دهند: یک اقلیت قومی دینی که در عصر سکولاریسم فراگیر زندگی می‌کنند.
ازاین‌رو یهودی به‌عنوان یک انسان غربی مدرن سر برمی‌آورد و اتفاق‌‌هایی که برای او پدید می‌آید، (اختلاط، سکولاریزه شدن، از بین رفتن و …) همان چیزی است که در عصر جدید برای میلیون‌ها نفر اتفاق می‌افتد؛ ازاین‌رو نویسنده، نسل‌کشی یهودیان اروپا ازسوی نازی‌ها را در سیاق عام تمدن غربی قرار می‌دهد؛ به این اعتبار که این تمدن سکولار، قدرت را می‌ستاید و مصلحت خود را معیار واحد و تنها معیار موجود برای حکم دربارة پدیده‌ها قرارمی‌دهد. به این عنوان که این تمدن، امپریالیستی نژادگرا و خود محور است (و به دیگر (جز من) صرفاً به‌عنون یک مادة مورد استعمال نگاه می‌کند؛ ازاین‌رو چنان‌که هیتلر دربارة اروپای شرقی با عباراتی نظیر: «سرزمین بکر» یا «صحرای مهجور» سخن می‌گوید، صهیونیست‌ها نیز از «ملت بی‌سرزمین» و «سرزمین‌بی‌ملت» سخن می‌‌گویند. آدم‌سوزی و نسل‌کشی نازی‌ها، از کارافتاده‌ها، کودکان، معلولان، کمونیست‌ها، اسرای جنگی، و گاه زخمی‌ها و مجروحان آلمانی و نیز یهودیان را دربرگرفت؛ به‌عبارت‌دیگر یهودیان جزئی از موضع عام نازی‌ها در مورد همه کسانی بودند که ضدنازی‌ها به‌شمار می‌آمدند و این همان منطقی است که اروپای استعماری را به حرکت درآورد تا میلیون‌ها انسان افریقایی سرخپوست را به بردگی کشاند و آن‌ها را از بین ببرد؛ حتی آن را نیز توجیه کرد؛ ازاین‌رو این حرف درست است که می‌گویند: اگر هرتزل، مارکس صهیونیست‌ها است (نظریه‌پرداز)؛ هیتلر، لنین آن‌ها است؛ (یعنی کسی که آن را به یک واقعیت سیاسی تبدیل کرد).

ب. حلول‌گرایی کمونی وحدت‌انگار
این رویکرد اعتقاد دارد که خداوند در جهان حلول کرده و با آن یکی شده است؛ به‌شکلی که دیگر نمی‌تواند از آن گذار کند؛ ازاین‌رو خدا، انسان و طبیعت به‌صورت یک شیء واحد درآمده‌اند و همة امور دوگانه و مزدوج نظیر: خالق و مخلوق، انسان و طبیعت، کل و جزء، عام وخاص از بین رفته است تا به این‌صورت، یک‌جانبگی کونی‌ مادی به مرحلة ظهور رسد. یک جانبگی‌ای که تنها به خودش، یعنی به آن‌چه در او حلول کرده است، ایمان دارد؛ نه به چیزی خارج از خود.
در این دایرة‌‌المعارف، این الگو در برابر الگوی «توحید و گذار» قرار می‌گیرد و عقاید مشرکانه چنین توصیف می‌شود: عقایدی هستند که می‌کوشند خدایان را از آسمان‌ به‌ زمین آورند و آن‌ها را در سیاق مرجعیت مادی وارد کنند؛ به‌گونه‌ای که در برابر قوانین طبیعی مادی زمین سر فرود آورند. ازسوی‌دیگر، انسان نیز باید در برابر این قوانین، سر تسلیم فرود آورد؛ زیرا هنگامی‌که خدایان چنین کاری می‌‌کنند، او چگونه می‌تواند از این امر سرباز زند، البته باید گفت که گرایش مشرکانه، با رویکرد سکولاریستی مادی طبیعی‌ای که همه چیز را به طبیعت (ماده) باز می‌گرداند و هرگونه امکان گذار انسانی را انکار می‌کند تفاوتی ندارد. بااین‌حال، ادیان توحیدی تلاشی هستند برای صعود دادن انسان به‌سوی خداوندی که در آسمان است؛ (یعنی تلاش برای واردکردن انسان به حوزة مرجعیت گذار.)
از رهگذر این الگو، در این کتاب، عقیدة یهودیت و میزان حلول‌گرایی کمونی‌ای که تا زمان سیطرة کابالا (گرایش صوفیانة یهودی) به آن راه یافته، تاریخ‌نگاری شده است. بدین‌ترتیب می‌توان گفت که این الگو، مکمل الگوی قبلی و حتی با آن آمیخته است؛ به‌گونه‌ای که می‌توان گفت: سکولاریسم شامل، وحدت وجود مادی است که با وحدت وجود روحی فقط در اسم مبدأ واحد نهفته تفاوت دارد. آن‌چه در وحدت وجود روحی، خدا نامیده می‌شود، در وحدت وجود مادی، طبیعت (ماده) نام دارد.

ج. جماعت‌های مزدور (کارگزار)
این الگو به منظور بررسی جماعت‌های یهودی در دنیای غرب و وضعیت اقلیت‌های دیگر در سایر تمدن‌ها است؛ به‌عبارت‌دیگر بررسی این جماعت‌ها، به‌شکل بررسی اعضای جماعت‌های یهودی، در حوزة جامعه‌شناسی اقلیت‌ها و جماعت‌های تاریخی حاشیه‌ای و جماعت‌های قومی می‌گنجد؛ ازاین‌رو آن‌‌چه در این بررسی برای یهودی اتفاق می‌افتد، برای همة اعضای اقلیت‌ها (و جماعت‌های مزدور / کارگزار) دیگر نیز اتفاق می‌افتد؛ به‌عبارت‌دیگر یهودی در این‌‌جا به‌عنوان انسانی که عضو اقلیتی دینی، قومی یا کارگزار است، مورد بحث قرارمی‌گیرد.
از این گذشته، جماعت مزدور (کارگزار) صرفاً از لحاظ انسانیت، تکامل یابندة خود، مشخص نمی‌شود، بلکه از حیث وظیفه‌ای که انجام می‌د‌هد، معین می‌شود. یهودیان نیز به‌عنوان جماعت‌های مزدور در غرب، به حکم وظیفة خود، یک رابطة درهم تنیدة نفع‌‌گرایانه با تمدن غرب برقرار کرده‌‌‌اند.
ازاین‌‌رو جماعت مزدور (کارگزار)، جماعتی است که جامعه آن‌‌ها را یا از خارج جذب می‌‌کند یا از داخل، یعنی از میان اقلیت‌های قومی، دینی یا حتی بعضی روستاها و خانواده‌‌ها به‌کار می‌گیرد و وظایف گوناگونی به آن‌ها واگذار می‌‌کند که بیشتر اعضای جامعه، نمی‌توانند چنین کارهایی انجام دهند؛ زیرا این وظایف یا بسیار پست و زننده است (فاحشه‌گری، ربا، رقص و احیاناً بازیگری) یا نیازمند جرأت خاصی است (پزشکی، ترجمه، ایجاد امنیت، جنگ و …) و …
نشانة بارز رابطة جماعت‌های مزدور (کارگزار) با جامعه نفع‌‌گرایانه است؛ زیرا جامعه به آن‌ها به‌عنوان وسیله می‌نگرد، نه هدف. ازاین‌رو آن‌ها در سایة وظیفه‌ای که انجام می‌‌دهند، شناخته می‌شوند، نه انسانیتی که از آن بهره‌مندند. اعضای این‌گونه جماعت‌ها، معولاً عناصر موجود در حرکت‌ها و … هستند؛ ازاین‌رو هیچ‌گونه ارتباط و انتسابی ندارند و در حاشیة جامعه زندگی می‌‌کنند و در عین‌حال، جامعه برای حفظ استحکام پیوندهای اجتماعی خود، آن را از خود دور نگه می‌دارد. در نتیجه آن‌ها در «گتو» به‌سر می‌برند.
به‌نظر می‌آید، شناخت این الگوها، امکان درک ساختار کتاب و مباحث و مندرجات آن، به‌ویژه اصطلاحات و مفاهیم به‌‌کار رفته در آن را فراهم کند؛ در نتیجه در ادامة بحث، به پاره‌ای مطالب و محتویات کتاب پرداخته می‌شود تا وضوح این الگوها و میزان صدق و حقانیت آن‌ها بیشتر پدیدار شود.

گذاری بر مطالب و محتوای کتاب
چنان‌که گفته شد، مؤلف این دایرةالمعارف، از خواننده می‌خواهد تا پیش از مطالعة کتاب، مفاهیم و مصطلحاتی را که در آغاز جلد یکم آورده است بخواند؛ زیرا به نظر ایشان، این مفاهیم و مصطلحات، کلید نظام و برنامه‌ای است که دایرة‎المعارف براساس آن تنظیم شده‎است.
ازاین‌رو پیش از پرداختن به موضوعات و مدخل‌ها، فهرست‌وار به مفاهیم و مصطلحاتی که پایه و اساس فهم جنبة نظری و عینی مسائل مربوط به صهیونیسم بویژه آن‌چنان که در این کتاب آمده است ــ را تشکیل می‌دهد، می‌پردازیم و از میان 57 اصطلاح و مفهوم ذکر شده، به شرح مختصر چند مطلب بسنده می‌کنیم.
اصطلاحات و مفاهیم ذکرشده عبارتند از: اسرائیل / یسرائیل، تفسیری‌تر و غیرتفسیری‌تر، گذار از سکولاریسم جزئی به سکولاریسم فراگیر، انسان اقتصادی و انسان جسمی، امپریالیسم (دیدگاه معرفتی سکولاریستی امپریالیستی)، ساختار، ساختارِ سکناگزین اشغالگر، تاریخ‌ یهودی و جماعت‌های آن، گذار و تعالی در مقابل حلول و کمون، نوسازی و مدرنیسم و پست‎مدرنیسم، ترکیب زمین‌شناسی تراکمی، ترانسفر (Transfer)، هدایت مادی، تفکیک و ترکیب، توحید، جریان‌های صهیونیستی، جماعت قومی، جماعت‌های مزدور (کارگزار)، جماعت‌های یهودی، حلولیت‌کمونیِ وحدت‌انگار، حوسلـة (تبدیلِ … به وسیله)، دولت کاربردی، دولت صهیونیستی کاربردی، دیباچه‌‌های مختلف صهیونیستی، سرمایه‌داری یهودی و طبقة کارگر یهود، شخصیت توراتی، شخصیت (و هویت) یهودی، ملت ارگانیک (فولک)، ملت ارگانیک دورانداخته شده، صهیونیسم و امپریالیسم و سکولاریسم فراگیر، ساختار اساسی صهیونیسم فراگیر، ساختار اساسی صهیونیسم فراگیرِ یهودی شده، صهیونیسم قوی سکولاریسم و دینی، صهیونیسم سکناگزین و صهیونیسم سکنادهنده، صورت مجازی (آلی و ارگانیک)، طبیعت/ ماده، سکولاریسم فراگیر، جهانی‌شدن، هنر و فلسفة یهودی، قداست، ماشیح و مشیحانیسم، اصل واحد، مرجعیت‌گذارکننده و مرجعیت پنهان، مطلق و نسبی، الگوی ادراکی و تفسیری، الگوی تقلیل‌دهنده، الگوی مرکب، الگوی معرفتی، پایان تاریخ، وحدت انگاری کو‌نی، وحدت انگاری مادی، وحدت وجود روحی و مادی، یهودی / صهیونی، یهودی ملحد و یهودی قوم‌گرا، یهود یدیشی.
اکنون به شرح مختصر چند اصطلاح و مفهوم از میان آن‌چه بیان شد، می‌پردازیم:

•‌ ماشیح و مشیحانیسم:
ماشیح همان مسیحِ نجات‌دهندة یهودی است؛ به‌همین‌سبب اصطلاح عبری آن را ترجیح دادیم تا عقیدة یهودی و مسیحی را از هم جدا کنیم؛ زیرا دیدگاه یهودیت دربارة مسیح، به‌طورکامل با دیدگاه مسیحیت دراین‌باره تفاوت دارد. مشیحانیسم ایمان به آمدن ماشیح در آخر‌زمان و تاریخ برای سرشارکردن دنیا از عدل و داد و تأسیس حکومت هزار ساله‌اش است. این عقیده در یهودیت دارای رنگ و بوی حلولی کمونی قومی است؛ به‌گونه‌ای که ماشیح، پادشاهی از نسل داود است و پادشاهان این خاندان بر مملکت قدیم عبرانی حکومت می‌کنند؛ براساس این اعتقاد، ماشیح مملکت صهیون را در فلسطین تأسیس می‌کند، دشمنان یهود را تحت آزار و شکنجه قرار می‌دهد، یهودیان را یاری می‌نماید و آنان را حاکمان جهان قرار‌می‌دهد.
این عقیده، رهایی را در گرو انتساب به بنی‌اسرائیل قرار می‌دهد، نه انجام کارهای خوب؛ ازاین‌رو براساس پندار آنان، هرکس که از نسل بنی‌اسرائیل است، سهمی از رهایی خواهدداشت؛ البته این امر با مفهوم خلاص و نجات در مسیحیت، اختلاف بنیادی دارد. زیرا مسیحیان، رهایی را برای هرکسی که به مسیح ایمان بیاورد، صرف‌نظر از نژاد و خون، سزاوار می‌دانند. اعتقاد به انحصاری بودن رهایی برای یهودیان به این معنا است که فقط آنان مقدسند و خداوند در آن‌ها حلول کرده‌است. چنان‌که می‌نماید صهیونیسم هم‌سبک سکولاریستی مشیحانیسم است؛ زیرا حرکت صهیونیستی را از راه تأسیس دولت صهیونیستی به‌جای ما‌شیح و مملکت او قرار می‌دهد.

•‌ تاریخ یهودی و جماعت‌های آن:
«تاریخ یهودی» اصطلاحی است که چنین فرض می‌کند که تاریخ یهودی مستقلی وجود دارد که جماعت‌های یهودی را در حوزة خود به حرکت درمی‌آورد؛ به گونه‌ای که جز با فهم ابزارها و حرکت‌های مستقل این تاریخ از تاریخ سایر ملل دیگر، رفتار و سلوک یهودیان فهمیده نمی‌شود.
برحسب این تصور، تحول اعضای جماعت‌های یهودی، محکوم به مراحل این تاریخ است؛ البته مفهوم تاریخ یهودی (عام و جهانی) ارزش تفسیری چندانی ندارد؛ زیرا حوادث اساسی تاریخ یهودیان انگلستان، انقلاب صنعتی، توسعه‌طلبی امپریالیستی انگلستان و جنگ‌های جهانی اول و دوم است و … واضح است که نمی‌توان این حوادث را جزئی از آن‌چه «تاریخ‎یهودی» نامیده می‌شود دانست؛ بلکه جزئی از تاریخ جوامعی است که اعضای جماعت‌های یهودی در متن آن‌ها زندگی می‌کنند و نمی‌توان بدون فهم تاریخ این جوامع، این‌گونه پدیده‌های تاریخی را فهمید؛ ازاین‌رو ما اصطلاح «تاریخ جماعت‌های یهودی» را بر «تاریخ یهودی» ترجیح می‌دهیم؛ زیرا به‌نظر می‌آید هریک از جماعت‌های یهودی، تاریخ نسبتاً مستقلی از تاریخ جامعه‌ای داشته باشند که در آن زندگی می‌کنند؛ و این امر هیچ ربطی به تاریخ یهودیِ جهانیِ عام ندارد.

•‌‌ صهیونیسم سکنا‌گزین و صهیونیسم سکنا دهنده:
صهیونیسم سکنا‌گزین، صهیونیسم یهودی‌ای است که ترکیب اساسی صهیونیسم را پذیرفته و در فلسطین سکنا می‌گزیند (جای ساکن اصلی آن را اشغال می‌کند). این صهیونیسم حقیقی است؛ اما پس از آن‌که ترکیب یهود، تصمیم یهودیان غرب را برای ماندن در کشورهای خود (موجود در غرب) پذیرفت، دایرة مفهوم صهیونیست (صهیونی) گسترش یافت؛ به‌گونه‌‌ای که هم یهودیان سکناگزیده در فلسطین را دربرمی‌گرفت، هم یهودیانی که در کشورهای خود مانده بودند. به‌این‌صورت در فعالیت صهیونیستی، تقسیم صورت گرفت؛ تا جایی‌که دولت صهیونیستی ساکن‌شده به‌منزلة مرکز دینی و فرهنگی یهودیان جهان درآمد که آنان را در مسائل هویت، احساس انتساب به یهود و احترام به خود کمک می‌کرد و آن‌ها نیز دولت صهیونیستی را با حمایت مالی، سیاسی و معنوی یاری می‌دادند؛ درضمن پذیرفتند که دولت صهیونیستی آن‌ها را در جهت منافع خود و منافع امپریالیست‌ها به‌کار گیرد؛ ازاین‌رو آن‌ها ممکن است در فلسطین «سکنا نگزینند»؛ ولی به «سکنا دادن» دیگران یاری می‌رسانند؛ درنتیجه صهیونیسم آن‌ها، «صهیونیسم سکنادهنده» است.
به نظر می‌رسد آشنایی با این چند اصطلاح، برای درک معنای حقیقی یا مطلوب مفاهیم و مصطلحات موردنظر صهیونیست‌ها ـــ که قبلا فهرست‌وار بیان شد ـــ کافی باشد؛ زیرا در حقیقت سایر اصطلاحات نیز در همین مدار می‌چرخند و روح و جانمایة همة آن‌ها یکی است؛ ازاین‌رو به بحث‌وبررسی موضوعات و مداخله‌‌های مختلفی می‌پردازیم که در ذیل بخش‌ها آمده است. بدیهی است که به‌سبب وفور این‌گونه مطالب، امکان بحث، هرچند اجمالی، دربارة همة آن‌ها وجود ندارد؛ بدین سبب سیر گذرا و نگاهی اجمالی مدنظر قرار می‌گیرد.

جماعت‌های یهودی و مسائل مربوط به آن
این مطلب که عنوان اصلیِ بخش یکمِ جلدیکم دایرة‌المعارف را به خود اختصاص داده‌است، به مسألة هویت و شخصیت یهودی و زیرشاخه‌های آن می‌پردازد و همان‌گونه که قبلاً نیز گفته شد، دارای 21 موضوع و 170 مدخل است.
«مسألة جوهر یهودی» که عنوان موضوع یکم را تشکیل می‌دهد، مدخل‌ها و زیرشاخه‌هایی نظیر: جوهر یهودی، طبیعت یهود، اخلاقیات یهودی، ماده‌پرستی یهود، خون یهودی، نژاد یهودی و سلالة یهودی را در خود جا داده که هدف آن، در کل، بیان این موضوع است که یهودیان دارای جوهر (مجموعه خصایص ثابت در یک پدیده یا خصایلی که با تغییر زمان و مکان تغییر نمی‌یابد) ثابت و ماندگاری هستند. اندیشة جوهر ثابت (خالص) در بطن و ضمن مفاهیم، اصطلاحات و الگوهای تفسیری‌ای که برای بررسی جماعت‌های یهودی و عقاید آن‌ها به کار می‌رود، وجود دارد؛ نظیر: تاریخ یهودی، شخصیت یهودی، نبوغ یهودی، بزه‎یهودی، ملت یهودی، خون یهودی و قومیت یهودی که در همة این اصطلاحات، وجود این جوهر خالصِ ثابت یهودی فرض گرفته می‌شود و به‌این‌ترتیب یهودیت یهود، نقطة مرجعیِ اساسی برای تفسیر سلوک و رفتار آن‌ها قرار می‌گیرد؛ اما سایر عناصر غیریهودی، مانند وجود جماعت‌های یهودی در نظام‌های تمدنی انسانی، حرکت جوامعی که یهودیان به آن‌ها منسوبند، تعامل آن‌ها با اکثریت جامعه و حتی عناصر انسانی مشترک با سایر انسان‌ها، عناصر عرضی مربوط به سطح فرض می‌شوند که در تفسیر پدیده‌های یهودی فایدة چندانی ندارد.
طبیعت یهود، عبارتی است که به‌طور متواتر در پژوهش‌هایی که دربارة جماعت‌های یهودی و عقاید آن‌ها نوشته می‌شود، به چشم می‌خورد. در این‌جا نیز فرض براین است که یک جوهر یهودی از راه «طبیعت یهودی» در هر فرد یهودی وجود دارد و این امر از رهگذر عقاید یهودی متجلی می‌شود. در حقیقت طبیعت یهودی، دیدگاه یهودی دربارة واقعیت عینی و رفتار یهودیان را محدود می‌کند. سایر مدخل‌های این موضوع نیز بسته به دایرة اصطلاحی و مفهومی خود، با فرض گرفتن یک جوهر یا بنیاد خاص یهودی به بحث دربارة مسألة خود اقدام می‌کنند.
مسألة وحدت یهودی و نفوذ یهودی، عنوان موضوع دوم است که در آن به مدخل‌هایی مانند وحدت یهودی، استقلال یهودی، آگاهی یهودی، عدم انتساب یهودی، ولای (سرسپردگی) دوگانة یهودی، مصالح یهودی، مال یهودی نظر می‌شود.
«وحدت یهودی» عبارتی است که فرض را بر آن می‌گذارد که وحدت خاصی همة اعضای جماعت‌های یهودی را در هر مکان و زمانی به هم پیوند می‌دهد. این وحدت در وحدت هویت، شخصیت، سلوک، … و در نهایت در قومیت یهودی و ملت یهودیِ دارای هویت واحد مستمر آن‌ها و نیز در تاریخ واحد نمودار می‌شود. حتی عده‌ای براین باورند که خون واحد یهودی وجود دارد. پایان این فرض و گمان این است که یهودیان از زمان خروج از مصر فرعونی تا امروز، این وحدت را حفظ کرده‌اند.
صهیونیست‌های دینی، مصدر این وحدت را حلول روح خداوندی و جاگرفتن آن در ملت یهودی می‌دانند؛ درحالی‌‌که صهیونیست‌های بی‌دین، آن را در جوهر یهودیِ نهفته در وجود هر فرد یهودی و مسائلی از این قبیل می‌دانند.
اعتقاد به شخصیت و تاریخ مستقل یهودی، آگاهیِ مشخص و مستقل یهودی، عدم انتساب یهودیان به سایر ملل و اوطان، ولای دوگانة یهودی نیز از جمله‌ مدخل‌های این موضوع است که درمجموع بیانگر ویژگی مستقل و متمایز یهودیان از سایر اقوام و ادیان است و این امر آن‌ها را در کل تاریخ به هم مربوط می‌سازد؛ به‌گونه‌ای که عده‌‌ای براین باورند که عبارت «مصالح یهودی» که یکی از مدخل‌های این موضوع است، بیانگر وجود مصالح مشخص یهودی است که مورد اتفاق همة اعضای جماعت‌های یهودی است و آن‌ها در راه مصالح یهودی تلاش می‌کنند.
مسألة نبوغ یهودی، موضوع چهارم این بخش است و منظور از آن، بیان ویژگی خاص قوم یهود و تمایز آن‌ها از سایر ملل و اقوام است و هدف آن، اثبات این امر است که نوابغ یهودی به‌طورکامل از پیرامون خود استقلال دارند و وجود آن‌ها بیانگر جدایی قوم یهود به‌عنوان یک کل است؛ ازاین‌رو دیده‌می‌شود که فراوان دربارة فضل نوابغ یهودی بر تمدن انسانی و نیز تعداد زیاد آنان در مقایسه با نوابغ سایر اقوام و ملل سخن گفته می‌شود.
بااین‌حال اگر به نوابغ یهودی نظری افکنده شود، بی‌درنگ مشخص می‌شود که مقولة «نبوغ یهودی» قدرت تفسیری چندانی ندارد و این عدم توان، زمانی پدیدار می‌گردد که از ویژگی‌های مشترک میان نوابغی چون «فیلون» که در عصر هلنستیک زندگی می‌کرد، شعرای یهودی عرب که در عصر جاهلیت به سر می‌بردند، «موسی‌بن‌میمون» که در جهان اسلام زندگی می‌کرد و فروید که در اواخر قرن نوزدهم در اتریش به سر می‌برد، سؤال شود. دیده‎می‌شود که تنها جواب ممکن، عدم وجود چنین ویژگی‌هایی است؛ زیرا یهودی‌بودن‌ آن‌ها برای فهم میزان و چگونگی مشارکت آن‌ها در میراث انسانی، کمک چندانی نمی‌کند. ازاین‌رو باید به آداب تمدنی و شرایط تاریخی‌‌ای بازگردیم که فکر و درون هریک از آن‌ها را شکل داده است تا بدین‌ترتیب امکان احاطه بر آن‌ها فراهم شود.
باید دانست که تعداد فراوان دانشجویان و فارغ التحصیلان یهودی، با درنظر گرفتن آن‌ها به‌عنوان اقلیت و نیز با توجه به پیشرفته بودن کشوری که در آن به سر می‌برند، طبیعی است؛ تا جایی‌که که اگر در عصر انحطاط مسلمانان، در میان عرب‌ها نوابغ یهودی یافت‌ نمی‌شوند، در هنگام شکوفایی تمدن اسلامی در اندلس، اندیشة یهودی عربی پا می‌گیرد و شکوفا می‌شود. از این گذشته، تنها با ظهور سرمایه‌داری و سکولاریسم، دربارة نوابغ یهودی مطالبی را می‌شنویم.
البته منکر اثر بعد و جنبة یهودی در تکوین نبوغ یهودی نیستیم. زیرا اثر «قبالای‌لوریانی» بر اندیشة اسپینوزا، فروید و ژاک دریدا، فیلسوف تفکیک‌گرا کاملاً آشکار است. بااین‌حال باید دانست که همین بعد یا جنبة یهودی، نتیجة رویارویی و تعامل یهودیان با تمدن‌های دور و بر خودشان است؛ به‌گونه‌ای که مثلاً فروید، هر اندازه نیز به میراث کابالا(قبالا) علم داشته‌ باشد، نمی‌توان تصور کرد که او اگر حتی در یمن هم بود، می‌توانست به همین نظریات دست یابد؛ (یعنی جایی‌که خاخام‌های آن بسی بیش از فروید و خاخام‌های اروپایی دربارة کابالای لوریانی علم داشتند). ازاین‌رو باید اذعان کرد که فروید نتیجه و دستاورد جامعة وین در اواخر قرن نوزدهم است.
مسألة انزوای یهودی و ویژگی‌های خاص آن از جمله موضوعات مهم دیگری است که در آن به این فرضیه می‌پردازد که یهودیان، همواره نسبت به ملت‌هایی که میان آن‌ها زندگی می‌کنند، در حالت عزلت و انزوا به سر می‌برند و این امر در ادبیات صهیونیستی به‌این‌صورت تفسیر می‌شود که بر آن‌ها تحمیل شده‌است و آن‌ها دربرابر این عزلت هیچ‌گونه مسوولیتی ندارند.
زاویة دیگری که این مسأله از طریق آن تفسیر می‌شود، این است که امکان آمیزش یهودیان در جوامع بیگانه به‌سبب وجود هویت، شخصیت، طبیعت، تاریخ و یا جوهر یهودی آنان وجود ندارد. شکی نیست که نمی‌توان اهمیت پاره‌ای از جوانب نظام دینی یهودی نظیر عقیدة «امت‌برگزیده» و شعار‌های فراوان دیگری را که درزمینة تشجیع یهودیان به انزوا وجوددارد، انکار کرد؛ امری‌ که در کابالای لوریانی به اوج خود می‌رسد. به‌گونه‌ای که بیان می‌‌کند که یهودیان از گلی غیر از گل دیگران آفریده شده‌اند. بااین‌حال باید دانست که رابطة افکار دینی و هر نوع فکر دیگری با رفتار انسان، یک رابطة سببی ساده‌ نیست؛ زیرا افکار برای همیشه سلوک و رفتار انسان را معین نمی‌کند، بلکه استعداد نهفته یا قابلیتی را در او به ‌وجود می‌آورد که از رهگذر آن، رفتار معینی را انجام می‌دهد یا از سلوک خاصی دوری گزیند. افزون بر این، تعیین دقیق این نکته که اندیشة «امت برگزیده» سبب انزوای یهود شد یا نه، بسی دشوار است.
شیوة تفسیر این مسأله هرچه باشد، واقعیت این است که اگر در حوزة جوامع یهودی سیر کنیم، می‌توان به نوعی تنوع دست یافت و این‌که اعضای جماعت‌های یهودی در پاره‌ای جوامع عزلت پیشه کردند و در پاره‌ای دیگر درآمیختند؛ همچنین در پاره‌ای جوامع پذیرفته شده و در برخی دیگر رانده شدند و این امر را می‌توان از راه ترکیبی از علل تمدنی و اقتصادی خارجی مربوط به اکثریت جامعه و نیز علل داخلی مربوط به اعضای جماعت یهودی تفسیر کرد.
به نظر می‌آید ازجمله مهم‌ترین این علل، پذیرفتن نقش مزدوری دلالی یهودیان در بسیاری از جوامعی بود که در آن‌ها به سر می‌بردند (به‌ویژه جامعة اروپایی از اوایل قرون وسطا) و کاملاً مشخص است که جماعت مزدور دلال تنها در حالت انزوا می‌تواند کار خود را انجام دهد؛ زیرا کارهای بسیار زشت یا وظایفی را بر عهده می‌گیرد که کاملاً به بی‌خیالی و بی‌طرفی نیاز دارد.
از جمله مشهورترین حالت‌های انزوای یهود، وجود آن‌ها در درون «گیتو»‌های اجباری بود؛ یعنی محله‌هایی که آنان به تنهایی و دور از جامعه در آن‌ها زندگی می‌کردند. بااین‌حال عزلت در اوکراین به اوج خو رسید؛ یعنی جایی‌که یهودیان، جماعت واسطه و دلالی را تشکیل می‌دادند. عزلت یهودیان را به چهار شکل می‌توان نشان داد:
1. طبقاتی : جماعتی تجاری ـــ مالی که در میان تودة کشاورز، نمایندة نخبگان حاکم بودند و نیروی نظامی لهستان نیز از آن‌ها حمایت می‌کرد.
2. زبانی : جماعتی که در میان توده‌ای که با زبان اوکراینی سخن می‌گفتند، با زبان «یدیشی» حرف می‌زدند.
3. فرهنگی : جماعتی که لباس‌‌ها و غذا‌هایشان با لباس و غذای کشاورزان متفاوت بود.
4. دینی : جماعتی یهودی که در میان قشر ارتودوکس، به شکل نجیب‌زادگان کاتولیک ظاهر شدند.
بااین‌حال باید گفت که همة گروه‌های یهودی از محیط اطراف خود متأثر شده‌اند و هرگز نمی‌توان یک نوع عزلت مطلق و کامل را جز در نوشته‌های صهیونیست‌ها یافت؛ همچنین مسألة «یهودی خالص» نیز نفی می‌شود؛ زیرا این عبارت، فرض را بر آن می‌گیرد که یک هویت یهودی خالصی وجود دارد که هیچ عامل تمدنی، صفا و خلوص آن را مکدر نمی‌سازد و این امر از صفای خونی و تمدنی قومی خاصی بهره می‌گیرد و با توجه به آن‌چه در زمینة تعامل جماعت‌های یهودی با محیط اطراف خود گفته شد، می‌توان گفت که فرضیة یهودی خالص، یهودی آرمانی‌ای است که صهیونیسم می‌خواهد آن را عملی کند؛ ازاین‌رو آن‌ها می‌کوشند با نفی ویژگی‌های مربوط به یهودیانی که در تبعید (دور از فلسطین) بوده‌اند، زمینه را برای تحقق دادن به این جوهر ناب یهودی فراهم و درپی آن، دولت یهودی خالص را تأسیس کنند و به این ترتیب به سخن «بن‌گوریون» که گفته بود: «… یهودی‌ای که صددرصد یهودی است…» جامة عملی بپوشانند.
بااین‌حال دربارة یهودیان با مسأله‌ای به‌نام اختلاط روبه‌رو هستیم که منظور از آن، به‌‌کاربستن آداب، رسوم، میراث تمدنی از جمله لباس: غذا، روش تفکر و زبان ملت‌هایی است که یهودیان در میان آن‌ها زندگی می‌کنند؛ به‌گونه‌ای که در بسیاری از جوانب، با سایر اعضای جامعه تفاوتی ندارند؛ البته باید درنظر داشت که اعضای جماعت‌های یهودی، چه در حالت انزوا، چه در حالت اختلاط و حتی در حالت ذوب و جذب کامل در میان سایر افراد و جماعت‌ها، با سایر اقلیت‌ها و جماعت‌های قومی دیگر هیچ فرقی ندارند. قانون واحدی نیز وجود ندارد که بر پدیدة اختلاط اعضای جماعت‌های یهودی و ذوب آن‌ها یا عزلت و انزوایشان حکم کند. به تبع این، نمی‌توان گفت که یهودیان طبیعتاً به انزوا از پیرامون خود میل دارند یا به اختلاط با پیرامون خود و …
ازاین‌‌رو در غیاب حرکت‌های تاریخی ـــ اجتماعی مستقل یهودی، ضرورتاً باید به حوزه‌های مرجعی مختلفی رجوع کرد و به بررسی جداگانه همة حالت‌‌ها، با اشاره به مرجعیت تاریخی و فرهنگی غیر یهودی محیط بر جماعت یهودی پرداخت؛ در نتیجه باید به بررسی سیر تاریخی این امر دست زد.
صرف‌نظر از بررسی سیر اختلاط و جذب یهودیان در طول تاریخ، ذکر این نکته جالب است که مخلوط‌کردن یهودیان و ذوب آن‌ها در تمدن‌های دیگر، پروژة مدرن‌کردن اعضای جماعت‌های یهودی و تبدیل آن‌ها از یک جماعت مزدور (کارگزار) متوسط به یکی از اجزای جدایی‌ناپذیر طبقات جامعة مدرن است که پس از انقلاب صنعتی سرمایه‌داری در غرب اتفاق افتاد. با این‌که این پروژه، تحول اجتماعی شگرفی بود، نباید پنداشت که مسوولیت آن برعهدة اعضای جماعت‌های یهودی است؛ همچنین نباید چنین تصور کرد که فقط آنان به این‌ معرکه کشانده شدند. هرچه هست، از این تحول با عبارتی مانند «پروژة تبدیل‌کردن یهودیان به یک گروه تولیدکننده» نام می‌برند.
با چشم‌پوشی از چند و چون این موضوع، باید گفت که صهیونیست‌ها با تمام وجود، چه در سطح نظری،‌ چه در سطح عملی با این امر مخالفند و آن را به شدت انکار می‌‌کنند؛ زیرا معتقدند که آمیزش یهودیان با دیگران، امری محال و ناشدنی است و امکان ندارد که هویت ارکانیگ یهودی، در جایی غیر از سرزمین یهودی و وطن قومی یهودی خود را محقق سازد.
ازاین‌رو آنان یهودیانی را که ادعا می‌کنند با دیگران اختلاط کرده‌اند، شخصیتی کاذب و یک مریض روانی می‌دانند که از ولاء (سرسپردگی) دوگانه رنج می‌برد و … به‌همین سبب در ادبیات صهیونیستی آن‌ها را به‌عنوان پرستندگان بعل (نام یکی از الهه‌ها/ الهة بیگانگان) یا دوستداران بابل (تبعیدگاه) می‌شناسند.
مسألة هجرت، بازگشت، انتشار، ملت ارگانیک و … از دیگر مسائل بسیار مهم و کلیدی‌ای است که به دقت و توجه ویژه‌ای نیاز دارد؛ زیرا احساس همیشگی یهودیان به تبعید ازلی و تمایل ثابت آن‌ها به بازگشت، حقیقتی است که دست‌کم این امر را گوشزد می‌کند که حرکت یهودیان اعم از خالص (به زعم خودشان) مختلط، هنوز به کمال نهایی خود نرسیده و در حال اکمال و اتمام است؛ ازاین‌رو بسیاری از نهانی‌های درون یهودیان، به‌عنوان فرد و جماعت، هنوز به عرصة ظهور نرسیده است.
در میان مهم‌ترین و اصلی‌ترین جماعت‌های یهودی نیز می‌توان به یهودیان سفارد، اشکناز، مستعربه وصابرا اشاره کرد که البته این گروه‌ها غیر از گروه‌های منقرض‌شده و حاشیه‌ای دیگری نظیر: یهودیان تقیه کار، یهودیان هند، یهودیان قفقاز، یهودیان خزر، یهودیان چین و یهودیان سیاه‌پوست است؛ بنابراین به‌نظر می‌آید که با توجه به مسألة خلوص و آمیزش و نیز تنوع و تعدد فرقه‌ای، تعیین مسأله‌ای به‌ نام «هویت یهودی» امری مشکل باشد؛ زیرا در موضوع نهم این بخش به‌شکل مبسوط به این امر پرداخته‌شده است؛ با توجه به دیدگاه صهیونیست‌ها که می‌پندارند یهودیان ملت واحدی هستند و اسرائیل وطن قومی یهودیان است و هر فرد یهودی به محض رسیدن به این سرزمین، تابعیت (شهروندی) آن را دریافت خواهدکرد، مسأله قدری دشوار می‌شود؛ در نتیجه هنوز هم این پرسش قدیمی مطرح است که چه کسی یهودی است؟ به‌گونه‌ای که همین پرسش، فراوان در نوشته‌های یهودی و اسرائیلی مطرح می‌شود و از آن به‌عنوان بحران «هویت یهودی» یا «شخصیت یهودی» نام می‌برند.
ازاین‌رو نمی‌توان دربارة هویت یهودی یا شخصیت یهودی، به‌صورت عام سخن گفت و اصلاً امکان چنین چیزی وجود ندارد؛ زیرا نه تنها بحث از ویژگی‌های مشترک یهودیان (اعم از منفی یا مثبت) دراین‌باره کارساز نیست، بلکه دیدگاه خود صهیونیست‌ها دربارة این‌‌که چه‌کسی یهودی است، وحدت رویة خاصی را نشان نمی‌دهد؛ چرا که از نظر صهیونیست‌های نخستین، یهودی یا شخصیت یهودی، به‌صورت عام و فراگیر تنها یهودیان شرق اروپا را دربرمی‌گرفت، نه یهودیان مشرق زمین را. ازاین‌رو برای آنان «مسألة یهود» به‌معنای عدم اختلاط یهودیان شرق اروپا در پروژة مدرن‌کردن و نوسازی‌ای بود که این منطقه در میانة قرن نوزدهم، شاهد آن بود. بعدها که صهیونیسم گسترش یافت، این عبارت (یهودی) به‌عنوان یک حربة تبلیغاتی در دست صهیونیست‌ها افتاد و برای حمایت از طرح صهیونیست خود، آن را از حالت شرق اروپا خارج کردند و به جاهای دیگر تعمیم دادند تا چنین وانمود کنند که مسألة یهود، مسأله‌ای جهانی است و یهودیان جهان را در هر جایی که باشند، دربر می‌گیرد؛ البته برخلاف زعم صهیونیست‌ها، جهانی جلوه‌دادن مسألة یهود، هرگز به ایجاد هویت واحد یهودیان نینجامید و به اعتراف خود علمای جامعه‌شناس اسرائیلی، انقسامات موجود میان جماعت‌های یهودی، حتی در داخل اسرائیل، امری عینی است و نمی‌‌توان آن را نادیده گرفت و از آن گذر کرد.
از این به بعد، مؤلف محترم به پاره‌ای مسائل و تقسیم‌بندی‌ها می‌پردازد که همة آن‌‌ها به‌گونه‌ای به هویت، تاریخ، جماعت‌های اساسی یهودی و … اختصاص دارد و به‌شکلی در مطالب گذشته خلاصه‌وار بیان شد.
در ذیل موضوع دهم بخش یکم به توضیح پاره‌ای عبارات و کلمات معروف و آشنا نظیر: یهود، یهودی، اسرائیل، صهیونیسم، و … می‌پردازد که به نظر می‌آید توجه به آن‌ها ـــ هر چند خلاصه‌وار ـــ خالی از بهره نباشد.
یهود : کلمة یهود به‌صورت مطلق، اشکالات گوناگونی را برمی‌انگیزد؛ زیرا جماعت‌های بشری فوق‌العاده متباین از لحاظ اصل، میراث تمدنی و مذاهب دینی را بایکدیگر درمی‌آمیزد. سرچشمة این آمیختگی و اشتباه به میراث انجیلی بازمی‌گردد که از یهود، به‌عنوان یک کل منسجم یا یک ملت سخن می‌گوید.
فرض اساسی در کاربرد این کلمه به‌صورت مطلق این است که رابطه‌ای ارگانیک میان یهودیان جهان وجود دارد. صهیونیست‌ها نیز از کاربرد این کلمه بسیار خوشحال می‌شوند؛ زیرا چنین اصطلاحاتی، یهود را به‌عنوان یک ملت واحد یا یک کل منسجم می‌نمایاند و بدین‌ترتیب همان الگوی تفسیری آن‌ها را تأیید می‌کند و در خدمت اهداف آنان درمی‌آید.
یهودی : این کلمه از دو بخش تشکیل می‌شود: «یهوه» به‌معنای پروردگار و «ودی» که در اصل سامی خود به‌معنای اعتراف، اقرار و جزا است. کلمة «دیه» در زبان عربی نیز از این کلمه گرفته شده است؛ همچنین به‌معنای شکر خدا یا اعتراف به نعمت‌های او است. «لیئه» همسر حضرت یعقوب (ع) از این اسم برای پسر چهارم استفاده کرد و بنا به گزارش سفر تکوین، او را «ایهودا» نامید. یهودیان به اعتبار این‌که یکی از دوازة قبیلة عبرانی هستند، به او انتساب دارند.
این کلمه بر مملکت یهودا (مملکت جنوبی) نیز اطلاق شد. بعدها معنای آن گسترش یافت و به هرکس که به دیانت یهودی ایمان آورد، صرف نظر از ریشة نژادی یا جغرافیایی خود، اطلاق شد. در تمدن یونانی و رومی، بر اعضای قوم یهود اطلاق می‌شد؛ یعنی عقیده در مرحلة دوم قرار داشت. بعداً کلمة یهودی برای دلالت بر نقش و وظیفه‌ای که اعضای جماعت‌های یهودی در میانة قرون وسطا، به‌عنوان یک جماعت مزدور (کارگزار) انجام می‌دادند، اطلاق شد؛ به‌گونه‌ای که در قرن یازدهم میلادی، کلمة یهود به معنای «تاجر» به کار برده می‌شد.
ازاین‌رو کلمة یهودی در تمدن غربی، دارندة مضامین غیرمثبتی نظیر: بخیل، نانجیب، مال‌پرست به‌کار برده می‌شد. به‌همین‌سبب مارکسیسم سرمایه‌داری را «یهودی‌سازی‌جامعه» محسوب می‌کرد.
در قرن نوزدهم دربارة این اصطلاح، دو گرایش متناقض دیده شد: از یک‌سو بعضی از یهودیان کلمة «یهودی» را از بین بردند و برای رهایی از مضامین منفی این کلمه به جای آن کلمات «عبرانی»، «اسرائیلی» و «موسوی» ] مانند مسیحی[ را به‌کار بردند. ازسوی‌دیگر اسطورة یهودیِ سرگردان و پوشاندن لباس‌ قداست بر تن آن رواج یافت و حالتی پدید آمد که کلمة یهودی، اصطلاحات عبرانی و موسوی را نیز دربر می‌گرفت تا این‌که پس از جنگ جهانی دوم، مضامین منفی کلمة یهودی، متوقف شد.
عبری : قدیمی‌ترین اسمی است که بر اعضای جماعت‌های یهودی اطلاق می‌شود. منابع موجود در این زمینه، دربارة تعیین دقیق ریشة آن اختلاف نظر دارند، چنان‌که عده‌ای ریشة آن را در منابع باستانی مصر، «عبیرو» و در منابع آکدی «خبیرو» دانسته‌اند و عده‌ای دیگر ریشة آن را «عبور» می‌دانند و می‌خواهند به این وسیله به عبور حضرت یعقوب از رود فرات اشاره کنند. برخی دیگر آن را به «عابر» نوادة سام منتسب می‌کنند و نخستین شخصی که عبری خوانده شد، حضرت ابراهیم (ع) است.
این کلمه در اصل به‌معنای غریبی است که هیچ حقوقی ندارد. عده‌ای که بر این معنا اصرار دارند، به این مطلب چشم دوخته‌اند که عبرانی‌ها در مصر برای مدت مدیدی غریب و بی‌حق و حقوق بودند. ازاین‌رو این کلمه به آن‌ها اختصاص یافت و بعد‌ها به‌صورت اصطلاحی قومی و اجتماعی درآمد. این کلمه در سفر خروج و تکوین به مثابة معادلی برای واژة «یهودی» و «یسرائیلی» به‌کار برده شده است. عده‌ای از صهیونیست‌های سکولار، استعمال کلمة «عبری» و «عبرانی» را بر «یهودی» یا «یسرائیلی» ترجیح می‌دهند. به این اعتبار که این کلمه به عبرانی‌ها قبل از پذیرش آیین یهودی ازسوی آنان اشاره دارد. بدین‌سبب آنان بر جنبة خونی و نژادی این کلمات تأکید دارند، نه جنبة دینی.
یسرائیل : یک کلمة عبری قدیمی است که معنای چندان روشنی ندارد. این کلمه از دو بخش تشکیل شده است: «یسرا» که به‌معنای کسی است که می‌جنگد و «ایلی» که به‌معنای خداوند است. این کلمه به‌صورت تحت‌اللفظی به‌معنای کسی است که با خدا می‌جنگد یا کسی که سرباز خداوند است. به‌هرحال، در تمام تفسیرها این کلمه در معنای مشخص وجود دارد: یکی جدال و کشمکش‌ و دیگری قداست.
بنابر گزارش اسطوره‌های آکدی، این کلمه به‌صورت اسم خاص حضرت یعقوب‌(ع) درآمد. یعنی پس از آن‌که آن حضرت با خدا جنگید و او را مجبور کرد که وی را مبارک گرداند. این اسطوره شبیه اسطوره‌های یونانی باستان است که در آن‌ها قهرمان با الهه (رب‌النوع) می‌جنگد و پس از آن، ویژگی‌های مقدسی را کسب که او را به فوق بشر تبدیل می‌کند و … این کلمه‌ها بر نسل یعقوب نیز اطلاق شد تا این‌که بعدها واژة یهودی جای آن را گرفت؛ البته به‌معنای مملکت شمالی و مملکت جنوبی (یا مملکت یهودا) نیز به‌کار برده شده است.
ازاین‌رو این کلمه در معنای اصطلاحی خود، دارای دو معنای اساسی است: یهود به این اعتبار که یک ملت مقدس هستند و فلسطین به این اعتبار که یک سرزمین مقدس است. به این کلمه واژگان دیگری نیز اضافه می‌شود که هم‌اکنون نیز رایج است؛ مانند: عام یسرائیل (ملت‎اسرائیل)، بیت‌یسرائیل (خانة اسرائیل)، کنیست یسرائیل (انجمن اسرائیل)، مدینه یسرائیل (دولت اسرائیل).
صهیونی : کسی که به ایدئولوژی صهیونیسم ــــ چه از راه سکونت در فلسطین یا حمایت از سکونت در آن ـــ ایمان داشته باشد. تمایز این کلمه با یهودی این است که صهیونیست ضرورتاً یهودی نیست؛ زیرا صهیونیسم مسیحی، صهیونیسم بی‌دین و … نیز وجود دارد؛ چنان که ضرورتاً هر یهودی، صهیونیست نیست.
اسرائیلی : تعبیری حقوقی برای اشاره به شهروندان دولت اسرائیل است. این کلمه با واژة یسرائیلی قدیم ـــ که به عبرانی‌ها به مثابة یک جماعت دینی اشاره داشت ـــ تفاوت دارد. چنان‌که اسرائیلی با صهیونیست نیز متفاوت است. به گونه‌ای که هر اسرائیلی، صهیونیست نیست و همة صهیونیست‌ها نیز اسرائیلی نیستند. هم‌چنین اسرائیلی با یهودی نیز اختلاف دارد؛ به گونه‌ای که همه اسرائیلی‌ها یهودی نیستند و همة یهودی‌ها، اسرائیلی نیستند.
تعداد نفرات و جمعیت اعضای جماعت‌های یهودی و پراکندگی آن‌ها در جهان، از‌جمله موضوعات مهم دیگری است که مؤلف در موضوع یازدهم بخش یکم به آن می‌پردازد که به نوبة خود از اهمیت فراوانی برخوردار است؛ از این‌رو با صرف‌نظر از بسیاری آمارها، اعداد و ارقام فراوانی که برای اثبات سخنان خود آورده است، به پاره‌ای مطالب مهم و آمارهای ضروری اشاره‌‌وار نگاهی می‌افکنیم.
عبرانی‌ها در سال 1000 (ق .م.) برحسب پاره‌ای محاسبات تخمینی، حدود 000/800 نفر برآورد می‌شوند. این عدد در پایان قرن اول م. به حدود 000/8000 نفر رسید. افزایش تعداد یهودیان در این دوره به عوامل گوناگونی برمی‌گردد که از مهم‌ترین آن می‌توان به یهودی‌سازی‌ای اشاره کرد که دولت «حشمونیه» دربارة بسیاری از شهروندان «ایطوری» و «ادومینی» خود انجام داد؛ همچنین بسیاری از رومی‌ها کمی قبل از سقوط امپراتوری خود، طبق قانون یهودی شدند؛ افزون بر این، یهودیان در سایة صلح حاکم بر دوران رومیان، دور از جنگ بودند؛ ازاین‌رو تعداد مرگ‌ومیر آن‌ها کاهش یافت.
در قرون وسطا در غرب و دورة اسلامی در شرق، تعداد فراوانی از یهودیان به‌سبب پذیرفتن دین مسیحیت و اسلام پنهان شدند. آمارهای موجود دربارة تعداد یهودیان در این دوره به شدت باهم ناهمخوان است؛ تا جایی‌که پاره‌ای از منابع معتقدند که تعداد یهودیان در این دوره حدود یک میلیون نفر بوده است که حدود هشتادوپنج تا نود درصد آن‌ها در جهان اسلام تا پایان قرن دوازدهم متمرکز شده بودند و در میان قرن پانزدهم، تعداد آن‌ها به یک میلیون‌ونیم رسید.
پس از کنگرة وین در سال (1815 م.) انفجار جمعیتی یهودیان اتفاق افتاد؛ به‌گونه‌ای که تعداد آن‌ها چند برابر شد و از دو میلیون‌وپانصد هزار نفر در سال (1800 م.) به سه‌میلیون‌ودویست و هشتادهزار نفر در سال* (1820 م.) و به ده میلیون و ششصد و دو هزار پانصد نفر در سال (1900 م.) رسید تا این‌که تعداد یهودیان در آغاز جنگ جهانی دوم به شانزده میلیون و هفتصد و بیست و چهار هزار نفر رسید.
بااین‌‌حال نباید تصور کرد که این افزایش جمعیت فقط دربارة یهودیان صدق می‌کند؛ بلکه این امر ویژگی بارز جمعیتی غرب به‌شکل عام در آن سال‌‌ها بوده است؛ به‌گونه‌ای که ساکنان اروپا در فاصلة سال‌های (1815 تا 1914 م.) چند برابر شد. ساکنان ایالت متحده نیز از هفت میلیون‌ودویست و چهل هزار نفر در سال 1810 به نه‌میلیون و نهصدوهفتاد و دوهزار نفر در سال (1910 م.) رسید و اگر بپذیریم که علت افزایش جمعیت ایالات متحده امریکا مهاجرت بوده است، افزایش جمعیت اروپا روند طبیعی داشته است.
البته افزایش جمعیتی یهود از میانگین عمومی اروپا بیشتر بوده است و این امر به‌ویژه در شرق اروپا افزایش یافت که به بهبود سطح بهداشت، التزام یهودیان به آداب و شرایع یهودی در زمینه غذای شرعی، ازدواج زود هنگام، حفظ نظم و … برمی‌گردد؛ همچنین ذکر می‌شود که بسیاری از دولت‌های اروپایی، یهودیان را در لشکر و سپاه خود به خدمت نمی‌گرفتند؛ به‌همین‌سبب کمتر در معرض کشت‌وکشتار واقع می‌شدند.
در دوران جنگ جهانی دوم و در سال (1939 م.) تعداد یهودیان به شانزده میلیون و هفتصد و بیست و چهارهزار نفر رسید که نه میلیون و چهارصدوهشتادهزار نفر آن‌ها در اروپا و چهارمیلیون و نهصدوهفتادوپنج‌هزار نفر در امریکا به سر می‌بردند؛ ازاین‌رو ایالات متحده امریکا مرکز بزرگ‌ترین تجمع یهودی در جهان شد؛ زیرا یهودیان اروپا در دولت‌های گوناگونی پخش شده بودند که مهم‌ترین آن‌ها، روسیه، لهستان و رومانی بود و بقیه در کشورهای عقب‌مانده پراکنده بودند.
ملاحظه می‌شود که پنج میلیون و پانصدوسی‌وهفت‌هزار نفر یهودی، یعنی یک‌سوم یهودیان آن زمان در کشورهای استعماری اشغالگر، یعنی ایالات متحده، کانادا، جنوب افریقا، یهودی‌نشین‌های فلسطین، استرالیا، نیوزلند و امریکای لاتین پخش شده بودند و بدین‌ترتیب جماعت‌‌های یهودی به‌شکل جزئی از تجربة اشغالگری غربی و به‌طور مشخص انگلوساکسونی درآمدند.
در این مرحله، عواملی که به ازدیاد یهودیان در مرحلة قبل منجر شده بود. فروکش کرد و بدین وسیله تعداد آن‌ها به‌شکل چشمگیری کاهش یافت و این امر به‌سبب افزایش میانگین سکولاریزاسیون بود. در آغاز قرن نوزدهم، تأثیرپذیری جماعت‌های یهودی از سکولاریزاسیون بسیار اندک بود؛ ولی این میانگین در نتیجة «اصلاحاتی» که دولت‌‌های غربی به‌سبب آمیزش یهودیان با دیگران انجام دادند، بالا رفت.
می‌‌توان علت کاهش تعداد یهودیان در این دوره را با چند عامل تفسیر کرد: مهاجرت بزرگ یهودیان که شامل پنجاه درصد از یهودیان اروپای شرقی می‌شد و معروف است که معمولاً مهاجران به‌دلیل عدم استقرار خویش، از زاد و ولد جلوگیری می‌‌کنند؛ به‌گونه‌ای که گفته می‌شود مهاجرت یهودیان تقریباً گروه سنی بیست تا چهل‌سالگی، یعنی سن باروری را از بین برد. از دیگر عوامل این امر، تمرکز یهودیان در شهرها و بهبود سطح معیشتی و اختلاط آنان با دیگران است؛ همچنین می‌توان یکی دیگر از علل کاهش جمعیت یهودیان را گیرودارهای جنگ جهانی اول و دورة مابین دو جنگ جهانی، به‌ویژه در سرزمین‌های اروپای شرقی و به خدمت گرفتن یهودیان در ارتش‌های جدید دانست.
عوامل دیگری را نیز می‌توان برای این مسأله برشمرد. فقط ذکر این نکته لازم است که تعداد یهودیان پس از این‌گونه جنگ‌ها و به‌ویژه با استقرار آن‌ها در امریکا رو به افزایش نهاد و این روند هنوز هم ادامه دارد.
«مرگ ملت یهودی» عبارتی است که جامعه‌شناس فرانسوی یهودی «جرج فریدمن» وضع کرده است و با آن، پدیدة کاهش تعداد جماعت‌های یهودی در جهان را تا سطح پنهان شدن دسته‌ای از آن‌ها و تبدیل بقیه به جماعت‌های حاشیه‌ای تبیین کرده است. می‌توان علت این پدیده را به‌صورت زیر بیان کرد:
1. ازدیاد میانگین آمیزش و اختلاط: هم‌چنان‌که در اتحاد جماهیر شوروی سابق و امریکای لاتین اتفاق افتاد.
2. مسیحی‌شدن و غرق شدن در عبادت‌های جدید.
3. ازدواج مختلط: به‌گونه‌ای که این امر در امریکا به پنجاه درصد و در روسیه و اکراین به هشتاد درصد رسیده است.
4. کاهش میزان موالید: اگرچه این امر به‌طور عمومی در جوامع غربی پدیدار است و علل و عوامل خاصی دارد ( گسترش ارزش‌های منفعت‌طلبانه، لذت‌جویی، فردگرایی، خودپرستی، ازدواج دیر هنگام، خودداری بیشتر زنان از بارداری و …)
دربارة یهودیان می‌توان دست‌کم به دو عامل اساسی اشاره کرد:
1. فروپاشی خانواده‌‌های یهودی و افزایش میانگین طلاق.
2. تمرکز یهودیان در شهرها و از این رهگذر اختلاط آن‌ها با میانگین بالا در سکولاریزاسیون و فردگرایی.
پیشتر دربارة جماعت‌های مزدور (کارگزار) به اختصار مطالبی گفته شد. در ادامه باید گفت که با بررسی تاریخ جماعت‌های یهودی در تمدن غربی از میان روش‌های زشت و ناپسند به روش جماعت مزدور (کارگزار) اقتصادی و پیشه‌وری برمی‌خوریم. جماعت مزدور‌ (کارگزار) با ساختار طبقاتی و اجتماعی جامعه، پیوندی مستقیم ندارد؛ زیرا در حاشیه آن قرار می‌گیرد و پیوند آن با جامعه، بسته به نقشی که بازی می‌‌کند و وظیفه‌ای که انجام می‌دهد، مشخص می‌شود. ممکن است این‌گونه جماعت‌های یهودی، ابزار تولید در دست حاکم باشند بدین‌ترتیب آن‌ها در روابط تولید وارد نمی‌شوند؛ بلکه ابزارهایی هستند که از راه آن‌ها روابط تولید مشخص می‌شود؛ نظیر ابزاری برای جمع‌‌آوری مالیات و افزایش سود ربوی.
وجود اعضای این‌گونه جماعت‌ها در داخل گتو و به دور از سایر افراد جامعه، بیانگر وضعیتی است که خارج از نردبان طبقاتی، از رهگذر وظیفه و کارکرد مشخص می‌شود. جامعه نیز به‌عنوان یک کل به اعضای جماعت یهودی نه به‌عنوان ثروتمند یا فقیر و نه به‌عنوان کشاورز یا نجیب‌زاده، بلکه به‌عنوان مادة انسانی‌ای که کار تجارت یا ربا و سایر کارهای زشت یا انگشت‌نما را برعهده می‌‌گیرد، می‌نگرد.
این وضعیت در دولت مدرن تغییر یافت و همة افراد در درون ساختار طبقاتی و اجتماعی جوامع غربی قرار گرفتند و جز حال‌وهوای بسیار نادر و فروکشیده، چیزی از نشانه‌های جماعت‌های مزدور (کارگزار) یهودی در غرب باقی نماند (نظیر تمرکز آن‌ها در مناطق و حوزه‌‌های حاشیه‌ای مانند: رسانه‌ها، تبلیغات و سیما) و عدم حضور آن‌ها در حوزه‌های مهم (مانند: کشاورزی و صنعت)
می‌توان گفت عدم انتصاب اعضای جماعت‌های یهودی به یک طبقة مشخص و تبدیل شدن آن‌ها به جماعت‌های مزدور (کارگزار) عاملی است که عدم مشارکت آن‌ها در سرمایه‌داری پیشرفته و عدم ظهور آن‌‌ها به مثابة یک حرکت استعماری مستقل را تفسیر می‌‌کند؛ همچنین تبیین می‌‌کند که چرا استعمار صهیونیستی در فلسطین باید یک استعمار مزدور و اجیر باشد.
می‌توان پدیدة تبدیل‌شدن بسیاری از جماعت‌های یهودی به جماعت‌های مزدور (کارگزار) را با سلسله عوامل متعددی مانند: تاریخی، اجتماعی و دینی تفسیر کرد؛ به‌گونه‌ای که از جنبة دینی، مهر و محبت به صهیون و اندیشة وطن اصلی از جمله عوامل جداشدن و تمایز اعضای جماعت‌های یهودی از دیگران و انسجام و پیوستگی آن‌ها با خودشان است. در همان حال اندیشة وطن اصلی جای خود وطن اصلی را گرفت و جماعت‌های یهودی را به مقدار قابل توجهی از محیط اجتماعی متمایز کرد و به همان اندازه آن‌ها را از درون منسجم ساخت و این امر به‌طور کامل با تبدیل‌شدن آن‌ها به یک جماعت مزدور (کارگزار) و این‌که در جامعه باشند، ولی جزء آن قرار نگیرند، مناسبت و سازگاری تمام داشت.
تلمود نیز این دوگانگی را با ارائة شعارهای یهودی، بیان حوادثی که پس از بازگشت ماشیح به صهیون اتفاق می‌افتد و زندگی یهودیان در بیرون از جامعة بیگانگان، مورد حمایت قرار داد. انزوای یهودی را تعمیق بخشید و نظریة هویت یهودی را با چارچوب روشنی مجهز ساخت.
از لحاظ اجتماعی نیز می‌توان گفت که خصلت جوامع فئودالی اروپایی و تقسیم جامعه به نجیب‌زادگان و جنگ‌طلبان از یک‌سو و کشاورزان ازسوی‌دیگر و بسته‌شدن این دو راه به‌روی یهودیان، آن‌ها را به فعالیت‌های حاشیه‌ای که نیازمند یک عنصر بیگانه‌ بود، (نظیر: کارهای تجاری، مالی و بعضی از حرفه‌ها) واداشت.
با تحول سرمایه‌داری غربی و انفجاری که در تعداد جماعت‌های یهودی در غرب پدید آمد، یهودیان در معرض عوامل رانده‌شدن مستمر قرار گرفتند که در معاهدة بالفور به اوج خود رسید و در نتیجة آن، بسیاری از یهودیان از شرق اروپا به فلسطین، ایالات‌متحده و … مهاجرت کردند و غالباً جماعت‌های مهاجر به گروه‌های مزدور (کارگزار) تبدیل می‌شوند؛ به‌گونه‌ای که پس از مهاجرت اعضای جماعت‌‌های یهودی به ایالات‌متحده، حدود شصت درصد آن‌ها به‌صورت کارگر، به‌ویژه در صنعت بافندگی مشغول کار شدند. وضعیت مزدور (کارگزاری) به این صورت پدید می‌آید که فرد مهاجر به دنیای جدید گام می‌نهد و به‌صورت کارگر یا خرده سرمایه‌دار درمی‌آید، سپس کارگر تا سطح حرفه‌ای بالا می‌رود و خرده سرمایه‌دار به سرمایه‌دار بزرگ تبدیل می‌شود.
در اروپا نیز یهودیان در کارهای مرتبط با ربا و رهن (به‌ویژه امور بافندگی) تمرکز داشتند؛ زیرا بیشترین اشیایی که به رهن گذاشته می‌شد، لباس‌های قدیمی بود.
از اصلی‌ترین نشانه‌های جماعت‌های یهودی به‌عنوان گروه‌های کارگزار عبارت است از: نفع‌طلبی، بی‌طرفی، انزوا، غربت، جداشدن از زمان و مکان و احساس هویت وهمی، دوگانه‎بودن معیارها، خود محوری و …
یکی از بارزترین موضوعات اصلی این بخش، مسألة یهودستیزی است. سامی‌ستیزی ترجمة رایج اصطلاحِ انگلیسی آنتی‌سیتیزم (یهودی ستیزی) است. معنای تحت اللفظی این اصطلاح، سامی‌ستیزی است که گاه به لاسامی‌گری ترجمه می‌شود. نخستین کسی که این اصطلاح را به کار برد، روزنامه نگار یهودی الاصل آلمانی، «ویلهلم مار» (1818 ـ 1904) بود که آن را در کتاب «پیروزی یهود بر آلمان از نظرگاه غیردینی» استفاده کرد. اگر این عبارت به همان معنای لفظی خود به‌کار گرفته شود، به‌معنای دشمنی با سامی‌ها یا اعضای نژاد سامی است که بیشترین قسمت آن را عرب‌ها تشکیل می‌دهند؛ درحالی‌که محققان در انتساب یهود به این نژاد تردید روا می‌دارند. با‌این‌همه، این اصطلاح در زبان‌های اروپایی، سامیان و یهود را به یکدیگر نزدیک و حتی یکی می‌سازد و این امر به جهل و عدم‌آگاهی محققان اروپایی قرن نوزدهم، نسبت به تمدن‌های شرقی، و عدم تکامل شناخت آنان نسبت به ساختار تمدنی سامی و تنوع انتسابات خونی، قومی و زبانی اعضای جماعت‌های یهودی بازمی‌گردد.
عده‌ای از نویسندگان غربی تمایل دارند میان «یهودستیزی» و «سامی‌ستیزی» تمایز قایل شوند؛ بدین شکل که بنا به تصور آنان، یهودستیزی صرفاً دشمنیِ دینی با عقیدة یهودیت است و بس. به تبع این امر، یک یهودی می‌تواند با پذیرفتن دین مسیحیت، از دشمنی جامعه با خود رهایی یابد؛ اما سامی‌ستیزی، دشمنی با یهود به‌عنوان یک نژاد است. بدین‌ترتیب این نوع دشمنی، یک دشمنیِ سکولاریستی لادینی است که پس از آزادی یهودیان و افزایش میزان آمیزش و اختلاط آنان پدیدار شده‌است.
صهیونیستها پدیدة یهودستیزی را به صورت، کراهیت دیگران از یهود در طول قرن‌های پی‌درپی تفسیر می‌کنند؛ درحالی‌که این امر از شدت تعمیم، بدون شک هیچ قدرت تفسیری‌ای ندارد. می‌توان گفت اگر کراهیت دیگران از یهود، یک پدیدة متافیزیکی ریشه‌دار است، منطقی‌تر آن است که این کراهیت به صورت مطلق، خودش را نمایان کند؛ با همان روش خود و بدون درنظر گرفتن زمان و مکان بااین‌حال تاریخ دشمنی یهود، تاریخ طولانی و متنوعی است که نیازمند استمرار تاریخی است و افزون بر این، انگیزه‌ها و علل آن نیز مختلف و متفاوت است.
معروف است که جماعت‌های یهودی در درون تشکیلات تمدنیِ مختلفی پیدا می‌شوند و میان آن‌ها و اعضای اکثریت آن تشکیلات، کشمکش‌های مختلفی پدید می‌آید که همة آن‌ها را به‌صورت عام، با عنوان «یهودستیزی» نام می‌برند؛ درحالی‌که واقعیت این است که اگر تفسیر صهیونیستی این مسأله را بپذیریم و همة حوادث گوناگونی را که بیانگر یهودستیزی است، پدیدة واحد بینگاریم، عنصر ثابت همة این حوادث یهود خواهد بود و در این صورت، یهودیان مسوول کراهیت و بیزاری‌هایی خواهند بود که به آن‌ها روا داشته می‌شود؛ درحالی‌که این تحلیل، یک تحلیل نژادپرستانه و در نتیجه مردود است.
می‌توان گفت که یهودستیزی، یکی از اشکال اقلیت‌ستیزی، غریب‌ستیزی و بیگانه‌ستیزی و در مجموع «جزمن» ستیزی است؛ به‌عبارت‌دیگر یک امکان نهفته در نفس بشر که از هرگونه امر نامألوف، بیزاری می‌جوید و به تبع این، یک امکان نهفته در تمام جوامع بشری است.
شاید یکی از مهم‌ترین عللی که به ظهور یهودستیزی و انتقال آن از حالت نهفته به سطح یک پدیدة اجتماعی انجامید، این باشد که بیشتر جماعت‌های یهودی، جماعت‌های مزدور آدمکش و تجاری را در جوامع قدیم و نیز در جامعة غربی قرون وسطا تا قرن نوزدهم تشکیل می‌دادند و جماعت‌های مزدور همواره از عناصر بشری غریب (از جامعه) تشکیل می‌شود تا بتواند کارهای زشت، مشکوک یا غیرمادی را برعهده گیرد که نیازمند بی‌خیالی و غیروابستگی است؛ مانند: تجارت، ربا، قتل و ناموس فروشی ازاین‌رو دیده می‌شود که موضوع جماعت‌های مزدور دربارة جامعه، دارای ویژگی‌های بی‌طرفی و نفع‌طلبی است. بیشتر آن‌ها به جامعه به‌عنوان یک بازار و منبع سود می‌نگرند، چنان‌که اعضای اکثریت نیز به آن‌ها به عنوان ابزاری برای فعال‌کردن تجارت و جنگ نگاه می‌کنند. در جوامع سنتی به آن‌ها به‌عنوان وسیله نگاه می‌شد، نه هدف؛ همچنین به عنوان یکی از ابزارهای تولید، نه بیشتر. ازاین‌رو اعضای جماعت‌های مزدور در بیشتر موارد هیچ احترامی ندارند؛ زیرا آنان «غریب» هستند و غریب در بیشتر مواقع مباح است و هیچ‌گونه قداستی ندارد.
معمولاً چنین بوده است که اعضای جماعت‌های مزدور واسطه (دلال) در حوزه‌های اقتصادی متمرکز شود که به‌صورت کاملاً عینی در این‌گونه مراکز پیشرفت می‌کنند و همین امر آن‌ها را هدف تیر تنفر و حسد بیشتر اعضای جامعه قرار می‌دهد. از این‌گذشته، اعضای جماعت‌های مزدور، از این جایگاه اقتصادی خود با تندی و خشونت غیرعادی دفاع می‌کنند؛ زیرا هیچ‌گونه جایگزین مجاز دیگری درمقابل آن‌ها وجود ندارد. آن‌ها معمولاً نیازمند خبرگی لازم برای کشاورزی و صنعت هستند و به دلیل نقل و انتقال‌ها و غربتی که دارند، بسیاری از حرفه‌ها را نمی‌شناسند.
یکی از راه‌های دیگری که آن‌ها بدین وسیله از مواضع و جایگاه‌های اقتصادی خود دفاع می‌کنند، شبکة خویشاوندان و خانواده‌ها است و این امر شایعات فراوانی را دربارة عمق خشم آن‌ها دربرابر بیشتر اعضای جامعه (و به اصطلاح یهودیان «بیگانگان»)، برانگیخته است.
عقل انسانی اگر برای هر واقعه‌ای الگوی تفسیری سازگاری را نیابد، تمایل دارد که آن را به دست یا دست‌های پنهانی نسبت دهد که همة حوادث و تغییرات به آن‌ها منسوب می‌شوند؛ ازاین‌رو حوادث بر مبنای این دیدگاه، در نتیجة فعل‌وانفعال میان مجموعه‌ای از شرایط، مصالح، خواسته‌ها، عناصر معلوم و مجهول از یک‌سو و ارادة انسانی ازسوی‌دیگر نیست؛ بلکه نتیجة عقل واحد است که نقشة جبارانه‌ای را طرح کرده و واقعیت را مطابق میل خود سروسامان داده و بدین معنا است که سایر افراد بشر، صرفاً ابزارهایی بیش نیستند، از جمله مهم‌ترین تجلیات این الگویِ تفسیری مسأله‌ای است که «توطئه بزرگ» یا «توطئه جهانی یهود» نامیده می‌شود و فرض بر این است که اعضای جماعت‌های یهودی، کلِ واحد متکاملِ متجانس را تشکیل می‌دهند و دارای طبیعت واحدی هستند.
نشانة برجستة یهود (برحسب الگوی توطئه بزرگ)، شر، حیله و تمایل به تخریب است؛ زیرا موارد یاد شده اموری است که به‌طور فطری در عقول آن‌ها وجود دارد و یکی از ابعاد اصلی و ثابت طبیعت آنان است. رفتار آن‌ها نیز بیانگر نقشة جبارانه‌ای است که عقل یهودی‌ای آن را کشیده است؛ به‌گونه‌ای که از سرآغاز تاریخ نقشه می‌کشد و فکر می‌کند.
سراسر تاریخ یهود نیز چیزی جز تبیین و بیان این الگو و این توطئة ازلی مستمر نیست و از این طریق، یهود مسوول همه شرارت‌ها و زشتی‌ها در همة مکان‌ها و زمان‌ها است؛ برای نمونه آنان (برطبق روایت مسیحیت) کسانی هستند که خون مسیح را ریختند، پیامبر اسلام‎(ص) را مسموم، اسرائیلیات را به دین حنیف اسلام تزریق کردند، حتی اطفال را ذبح و از خون آنان در فراهم کردن نان فطیری ــــ که در عید «فصح» آن را می‌خورند ـــ استفاده می‌کنند.
در عصر جدید نیز یهودیان در پشت همة انواع فروپاشی اخلاقی آشکار (و پنهان) در جهان غرب و عرب و بلکه در سراسر جهان قرار دارند؛ برای نمونه آنان در ورای محافل ماسونیت قرار دارند و آن را به‌عنوان ابزاری برای تحقق توطئه خود بنیان نهادند، در ورای بابیت قرار دادند که قصد به فساد کشاندن اسلام و همة عقاید را دارد. آن‌ها باعث ظهور سرمایه‌داری با همة پلیدی‌هایش، بلشویسم با همة وحشتش، لاابالیگری با همه ویرانگری‌اش شدند. آنان بر سرمایة جهانی و حرکت کمونیسم سیطره دارند و بر روزنامه‌ها و وسایل ارتباط جمعی جهان حکم می‌رانند. آنان امپراتوری انگلیسی زیر فشار قرار دادند و کاری کردند که اعلامیة بالفور را صادر کند. آنان امپراتوری عثمانی را از میان بردند. خود آنان همین الآن، لوبی صهیونیستی را در ایالات متحده امریکا به حرکت درمی‌آورند، به مطبوعات امریکا جهت می‌دهند، آرای یهودیان را جمع و بسیج می‌کنند تا از این راه امریکا را از رهگذر نفوذ، سلطه و سیطره‌ای که دارند، در راه تحقق دادن به اهداف و اجرای مصالح خود در اختیار بگیرند و پوزة آن را به خاک بمالند. آنان همواره برای کمک به فاسد کردن جهان، با عالم جرم و جنایت در ارتباطند.
آن‌چه تاکنون گفته شد، به ‌تنهایی قادر است هرچند به‌صورت مختصر ـــ شخصیت یهودی و هر‌ آن‌چه برای او، به‌نام او، ازسوی او و … صورت گرفته است، تفسیر کند؛ اگرچه بیشتر مسائل گفته شده نگاهی رو به گذشته داشت از آن‌جا که به بحث دربارة ذات، هویت و به‌طورکلی آن‌چه درونمایه‌های وجودی یهودیت و گروه‌های یهودی مختلف را تشکیل می‌دهد می‌پردازد؛ کافی است تا نشان دهد که این همه مسائل و موضوعات درصورت در اختیارگرفتن ابزارهای قدرت یا به خدمت این‌گونه ابزارها درآمدن، به چه شکلی تحقق خواهد یافت و در جست‌وجوی چه اهداف و تمایلاتی برمی‌آید.
ازاین‌رو بحث دربارة یهودیان و اهداف و مقاصد آن‌ها، چه به‌عنوان اقلیت‌های طفیلی در غرب و شرق عالم و چه به‌عنوان استعمارگر و دولت حاکم بر یک سرزمین، به‌سوی هدف واحدی گام برمی‌دارد؛ زیرا در هر دو حالت در جست‌وجوی سرمشق و هدف گمشدة خویش است و با توجه به سیروسلوک تاریخی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتی دینی خود، حاوی شخصیت و هویت ویژه‌ای شده است و هرچند این امر غیر از ادعاهای آنان دربارة استقلال و تمایز ذاتی شخصیت و جوهر خود (تاحد ژنتیک) است، در حقیقت به‌صورت مشخص، وظیفه‌ای را بر دوش آنان نهاده است که پیش از این در بخش‌های خاصی نظیر اقتصاد و … به‌صورت جزئی‌تر انجام می‌‌دادند.
بخش دوم این جلد از کتاب به بررسی فرهنگ‌های گروه‌های یهودی می‌پردازد و می‌‌خواهد نشان دهد که روشنگری،‌ مدرنیسم، پست مدرنیسم، پرستانتیسم و اصلاحات دینی در اروپا، رشد سرمایه‌داری، شکوفایی و توسعه سکولاریسم و … چه تأثیرات عمیقی بر گروه‌های متعدد یهودی، حتی از لحاظ دینی و اعتقادی نهاده است؛ ازاین‌رو بحث دربارة فرهنگ، هنر و ادبیات یهودی تنها و تنها در این ساحت قابل بحث و بررسی است؛ چراکه به وضوح از سازگاری جماعت‌های یهودی با افکار و عقاید مختلف و حتی متضاد (نظیر سرمایه‌داری، سوسیالیسم و …) خبر می‌دهد و بااین‌‌حال همة آن‌ها، خود را یهودی و معتقد به میراث و سنت خود می‌دانند.
جانمایة بحث دربارة فرهنگ‌های جماعت‌های یهودی این است که گروه‌های یهودی، دارای تمدن یهودی مستقل، فرهنگ یهودی مستقل و سنت و میراث مستقل از تمدن، فرهنگ و میراث جوامعی هستند که در بین آن‌ها زندگی می‌‌کند و مشارکت‌های مختلف تمدنی یهود در بابل قدیم یا فلسطین، قرون غرب، لهستان، هند، چین، آلمان، ایالات متحده امریکا و … به‌رغم گوناگونی و تنوع طبیعی‌ای که دارد، بیانگر روش و شیوة واحد (و چه‌بسا جوهر واحد) است. حقیقت این است که وجود فرقه‌های محافظه‌کار سنت‌گرایی که به تاریخ و میراث یهودی به‌عنوان امری مقدس می‌نگرد و نیز گروه‌های مدرنیستی که کاملاً رو به دوران جدید دارد؛ و همچنین استعماری بودن اسرائیل (نماد جنبة مدرن) و سرسپردگی تام و تمام آن به امریکا، امکان بحث دربارة هویت پیوسته و منسجم و حتی بحث از هویت خالص یهودی را با پرسش روبه‌رو می‌کند؛ چراکه هریک از جماعت‌ها و گروه‌های مختلف یهودی، بسته به محیطی که در آن زندگی کرده‌اند، با حال‌وهوای فرهنگی خاصی مأنوس شده‌اند که در بیشتر موارد با سایر گروه‌ها متفاوت است.
دربارة یهودیت به‌عنوان یک عقیده و دین نیز می‌توان حرف و حدیث‌های فراوانی را مطرح کرد که در این‌جا به اختصار مطالبی بیان می‌شود.
یهودیان با کلمة «تورات» به عقیده و باور خود اشاره می‌کنند. بااین‌حال اصطلاح «یهودیت» چنان‌که نمایان است، در عصر هلنستیکی برای اشاره به فعالیت‌های دینی یهود به‌کار می‌رفته است تا آن‌ها را از عبادات همسایگانشان جدا کند.
«یوسفوس فلافیوس» این اصطلاح را برای اشاره به عقیدة ساکنان بخش «یهودا» به‌کاربرد. چنان که پیدا است، این اصطلاح در آغاز برای اشاره به ساکنان مکان معینی به‌کار می‌رفته، سپس دربارة عقیدة آن‌ها مورد استفاده قرار گرفته است. بعدها کلمة «یهودیت» و «تورات» مترادف هم قرار گرفتند؛ بااین‌حال میان آنان تفاوتی وجود دارد و آن این‌که یهودیت به جانب بشری اشاره دارد و تورات به جانب الاهی.
به اعتقاد پژوهشگران دین یهود، اطلاق اصطلاح «یهودیت» بر آن مرحلة بسیار اولیه از تاریخ یهودیت ـــ که بر تدوین عهد قدیم سبقت دارد ـــ متضمن تناقض است؛ زیرا عبرانی‌ها در آن دوره هنوز یهودی نشده بودند.
نظام دینی یهودی، ویژگی‌های جوهری خاصی دارد که آن را از سایر عقاید توحیدی دیگر جدا می‌کند و اشکالات عمیقی را برمی‌انگیزد. در ذیل به پاره‌ای از این امور اشاره می‌شود:
1. یهودیت به‌مثابة یک نظام دینی، به‌سبب عدم وجود تجانس و نیز تکثر فراوانی که تا حد تناقض پیش می‌رود، از سایر عقاید متمایز است. این هم به‌خاطر ظهور آن در مرحلة نسبتاً متقدم در تاریخ و دربرداشتن بسیاری از عناصر دینی و تمدنی، تمدن‌هایی است که این عقیده در بستر آن‌ها پدید آمده است؛ به‌گونه‌ای که این عقیده بسیاری از عناصر تمدن‌های مصری و آشوری را شامل می‌شود و به شکل بسیار عمیقی از اسلام و مسیحیت نیز متأثر شده‌است. در کنار این‌ها، عناصر ملی (مردمی) و خرافی بسیاری را نیز در خود جای داده است و این امر یهودیت را به ترکیب زمین‌شناسی‌ای شبیه کرده که طبقات و لایه‌های آن بر روی یکدیگر انباشته شده است. به‌سبب همین عدم وجود تجانس، تعریف هویت یهودی دشوار خواهد بود.
2. هر چند در بیشتر عقاید و ادیان، آداب و شعایر شفوی بسیاری وجود دارد؛ اما در یهودیت این‌گونه آداب به حدی فراوان است که «شریعت شفوی» معادل «شریعت‌مکتوب» و بلکه بیشتر از آن است.
3. به‌رغم وجود گرایش قوی توحیدی در یهودیت، میزان حلولیت
(اعتقاد به حلول) در آن رو به افزایش است؛ تا جایی‌که لایه یا طبقة حلولیت در میان طبقات متراکم یهودیت (همان مثال زمین‌شناسی) به‌طور مطلق مهم‌ترین طبقات است؛ ازاین‌روعقیدة یهودیت، اسماً توحیدی و عملاً حلولی است و گرایش غنوصی قدرتمندی بر آن سیطره دارد.
4. صهیونیسم به‌طورکامل بر عقیدة یهودیت استیلا یافته است؛ به‌گونه‌ای که در ذهن بسیاری از مردم، ترادف شبه تامی میان صهیونیسم و یهودیت پدید آمده‌است و صهیونیسم در متحول ساختن گفتمان حلولی ـــ که راه بسیج یهودیان ارتودکس را فراهم کرده ـــ موفق بوده است.
نکته بسیار جالب توجه درزمینة وجود تجانس و تکثر افراطی موجود در یهودیت این است که در یهودیت برخلاف اسلام و مسیحیت، تنوعی که صورت گرفته است، بایکدیگر چندان در ارتباط نیستند و بنا به تشبیه زمین‌شناسانه‌ای که انجام دادیم، می‌توان گفت که هریک از فرقه‌های آن طبقه یا لایه، مشکلی را تشکیل می‌دهد؛ البته این تشبیه چندان هم بی‌ربط نیست؛ بلکه متضمن معنایی است که «نقد عهد قدیم» نامیده می‌شود؛ به‌گونه‌ای که پژوهشگران عهد قدیم، فرضیه‌ای را ارائه داده‌اند که این کتاب از منابع مختلفی تشکیل شده که همة آن‌ها به تنهایی دارای زبان و روش زبانی و دارای اعتقاد خاصی است. این مسأله دربارة تلمود نیز صادق است.

مهم‌ترین طبقات چنان‌که گفته شد، طبقة حلولی است که معتقد است خدا در هستی (انسان و طبیعت) حلول کرده و در آن‌ها نهان است.
علت تقسیم یهودیت به این‌گونه طبقات مستقل را می‌توان به‌صورت ذیل بیان کرد:
1. عهد قدیم با اجزای خود، پس از نزول خود یا پس از برهه‌ای به اندازة چند صد سال تدوین شد و این تدوین اخیر بر منابع و مآخذ گوناگونی تکیه داشت.
2. عبرانی‌های قدیم به‌مثابة بیابانگردان کوچ‌نشین از جایی به جای دیگر و از تمدنی به تمدن دیگر می‌رفتند؛ ازاین‌رو عناصری از این تمدن‌ها وارد یهودیت شدند.
3. عقیدة یهودیت از سلطة اجرایی مرکزی‌ای که از آن حمایت کند و آن را به‌عنوان عقیده و پایة قانونگذاری قرار دهد، برخوردار نشد؛ در نتیجه قدرتی که جوهر دین را حفظ کند، پدید نیامد.
با سرآغازهای عصر جدید، تعداد یهودیان ارتودکس در جهان از چهاردرصد تجاوز نمی‌گردد و این درحالی بود که میلیون‌ها یهود ملحد وجود داشت که برخلاف الحادشان، خود را «یهودی» می‌دانستند.
4. با سقوط مملکت جنوبی و کوچاندن بابلی‌ها، عبادت قربانی مرکزی ـــ که حول هیکل تمرکز داشت ـــ پایان پذیرفت و با وجود پایان پذیرفتن آن، طبقاتی را در قالب تعداد سرسام‌آوری از عبادات شرایع، در یهودیت تلمودی بر جای‌ گذاشت.
5. مفهوم شریعت شفوی، عنصراساسیِ ظهور ویژگی تراکم طبقاتی (لایه‌ای) بود؛ زیرا این مفهوم، بر فتواهای فقهای یهودی و تفسیرهای آن‌ها نوعی جلوة قداست افکند،حتی آن‌ها را در جایگاهی والاتر از کتاب مقدس قرار داد.
6. تا زمان ظهور یهودیت خاخامی، یهودیت درگذر تاریخ خود، هویت خود را از این روزنه کسب می‌کرد که یک دین با گرایش توحیدی، در محیطی مشرک است؛ ولی هنگامی‌که خود را در بستر توحیدی، اعم از اسلامی یا مسیحی یافت، کوشید تا هویت جدیدی را پدید آورد که او را از واقعیت اطراف متمایز کند. ازاین‌رو اندیشة حلولی، نخست در تلمود پدید آمد؛ سپس در کابالا تحول یافت. بااین‌همه، این اندیشه (حلولی) تلاش کرد با اندیشة توحیدی همزیستی کند.
7. یهودیت در برهة طولانی‌ای از تاریخ خود به شکل فعالیت‌های عبادی درآمد که یا سلطة مرکزی یا فتواهای خاخام‌ها بر آن حکم می‌راند؛ بی‌آن‌که عقاید اساسی آن معین شود. با آن‌که «موسی بن میمون» کوشید تا اصول دین یهودی را معین کند؛ ولی تلاش او صرفاً به‌صورت یکی از لایه‌های طبقات تراکمی در آیین یهود درآمد.
مشخصة یهودیت به مثابة یک تراکم طبقاتی یا لایه‌ای این است که دربردارندة تناقضات حاد و موارد مبهم در زمینة پاره‌ای مفاهیم؛ برای نمونه در زمینة مفهوم «اله» یا خداوند که یک مفهوم محوری است، دیده می‌شود که عهد قدیم دراین‌باره از آلهه (خدایان)، خدایان دیگر و تنها سخن می‌گوید. همین امر دربارة مسائلی نظیر: رستاخیز، ثواب و عقاب، قتل بیگانگان، و… نیز صادق است. این مسألة سبب شده‌است که ارتودکس‌‌ها، محافظه‌کاران و اصلاح طلبان، همه و همه بتوانند سندهایی را برای تأیید انکار خود در این آیین بیابند؛ با آن‌که ذاتاً همة آن‌ها با هم متناقضند. زمانی هم که صهیونیسم ظهور کرد، اندیشمندان آن در جست‌وجو سندهای قانونی برای تأیید آرای خود برآمدند و آن را یافتند.
در همین راستا ایدئولوژی‌های سکولاریستی گوناگونی در زمینة نفوذ در یهودیت و استیلا بر آن از درون، موفق شدند؛ به‌گونه‌ای‌که یهودیت تجدیدی، ترکیبی از چند مفهوم سکولاریستی است که لباس یهودیت بر تن کرده‌است. بااین‌حال، مهم‌ترین ایدئولوژی‌های سکولاریستی، صهیونیسم است که توانست به‌طورکامل بر یهودیت استیلا یابد و به سکولاریزاسیون آن از داخل پرداخت؛ تا جایی‌که حرکات دینیِ ارتودکسی که اساساً برای مقابله با صهیونیسم برخاستند، سرانجام خودشان صهیونیسم را در مسیر خویش به‌کار بستند.
بدین ترتیب بحث دربارة مفاهیم و فرقه‌های دینی، سرانجام به سرنوشت مختوم و محتومی به‌نام صهیونیسم می‌انجامد که بررسی آن به تنهایی بخش دوم جلد دوم این کتاب را به خود اختصاص داده است و با زیر شاخه‌ها و مدخل متعددی که مؤلف دراین‌باره ذکر کرده است، نشان می‌دهد که مسألة صهیونیسم، اگرچه به‌صورت ساده و ابتدایی خود به‌معنای یک سنبل دینی است، در حقیقت به یهودیان اروپا مربوط می‌شد و مفاهیم اولیة آن در میان رمانتیک‌ها ظهور و رشد کرد تا این‌که با فراز و فرودهای متعددی که پشت سر نهاد، به ایجاد و احداث دولت اسرائیل انجامید که بحث از آن، مجال فراخ‌تری می‌طلبد؛ زیرا ثمره و حاصل همة مقدمات و مقولاتی است که تاکنون به‌صورت گذرا به آن‌ها اشاره شده است. فقط در پایان می‌توان اشاره کرد که اسرائیل نه تنها از لحاظ درونی و مقولات مورد اعتقاد خود، بلکه از لحاظ قوانین و مقررات بین‌المللی و انسانی نیز دچار بحران است و موجودیت فعلی آن قطعی و ابدی نیست و دیر یا زود، ناگزیر خواهد شد آن‌چه را که باد به دست او داده است، به دست باد دهد تا نسیم جان فزای الاهی بار دیگر بوزد و حق را به حق‌دار رساند؛ چراکه حق، مقدس است و نمی‌‌توان از آن دست برداشت یا آن را با هیچ چیز دیگری معاوضه کرد و بازگشت فلسطینی‌ها به سرزمین خود، چنین حقی است که نه تنها برای خودشان بلکه برای همة انسان دوستان نیز مورد احترام است.
برگرفته از سایت آقای مجتبی نورانی

No comments:

Post a Comment