از حمام خسرو آغا تا آرامگاه ریچارد فرای
امیر هاشمی مقدم
23 فروردین سال 1374 بود که شهرداری اصفهان برای احداث خیابان حکیم، حمام سیصدساله «خسرو آغا» در نزدیکی میدان نقش جهان را تخریب کرد. چند روز پیش از آن که زمزمههایش آغاز شده بود، دوستداران میراث اصفهان مخالفت کردند. درهای گفتوگو بسته شد و عدهای به راه انداخته شدند برای شعارنویسی بر دیوارهای این حمام که اینجا محل معتادان و اراذل و اوباش است و باید تخریب شود. چند شب بعد، یعنی در ساعت 2 بامداد 23 فروردین برق منطقه به یک باره قطع شد و دو دستگاه لودر شهرداری اصفهان به جان این بنا افتادند و بهطور کامل تخریبش کردند. فردا حتی به میراث فرهنگی اجازه داده نشد که قطعات کاشی و باقیماندههای آنرا برای انتقال به موزه، از آنجا ببرد. هیچکسی هم نتوانست آقای شهردار و مسئولان این کار را تنبیه کند. اما اکنون که دقیقاً 19 سال از آن تاریخ میگذرد، همگان میدانند که آن کار، اشتباهی بزرگ بود که اکنون تنها میتوان افسوس خورد. حکایت جنایتهای برخی شهرداران اصفهانی در قبال میراث فرهنگی این «پایتخت فرهنگی جهان اسلام» قصه درازی دارد (که نمونهاش در دوره شهردار کنونی، پروژه برج جهاننما که منظره میدان نقش جهان را خراب کرد و نیز متروی اصفهان که تَرَکهایی بر سیوسهپل نشاند). اما سخن از کارهایی است که بر اثر هیجان و بدون آگاهی به دست عدهای انگشتشمار انجام میشود و دودش به چشم همگان میرود. سه روز پیش، آرامگاه آرتور پوپ ایرانشناس در کنار پل خواجو همان شعارهایی را بر بدنه خود دید که 19 سال پیش حمام خسرو آغا درست چند روز پیش از ویران شدنش بر خود دیده بود. آیا جای نگرانی نیست که نقشه شوم دیگری برای تخریب این بنا در سر عدهای که اهل گفتوگو نیستند، پرورانده شده باشد؟ بهانه چنین کاری، وصیت یک ایرانشناس آمریکایی دیگر، یعنی ریچارد فرای برای دفن شدن در اصفهان بود. به راستی چند نفر از آناني که مخالف به خاک سپردهشدن ریچارد فرای (که کتابهایش زینتبخش کتابخانههای مورخان و ایرانشناسان ایرانی است) در اصفهان هستند، یک سطر از نوشتههای او را خواندهاند؟ اصلاً چند نفرشان نام کامل او را میدانند؟ صرفاً همینکه عدهای بدون هیچ استناد و صرفاً بر پایه آمریکایی بودن او و رفت و آمدهایش انگ جاسوسی به او زدهاند، کافی است؟ بر اساس کدام قانون و شریعت؟ آیا اگر موافقان دفن وی نیز بخواهند در اصفهان تجمع کنند، تضمینی وجود دارد برای تأمین امنیتشان؛ آنگونه که دو روز پیش مخالفان انگشتشمار جمع شدند؟ بیش از 20 روز از مرگ این ایرانشناس سرشناس میگذرد و همسر ایرانیاش همچنان منتظر دریافت پاسخ مثبت از مقامات ایرانی برای جامه عمل پوشاندن به وصیتنامه وی و اجازه دفناش در ایران است. این در حالی است که در این مدت تاجیکستان بهطور شبانهروزی تلاش کرده همسر وی را برای دفن فرای در شهر دوشنبه متقاعد کند. برخلاف برخی دیگر، من زیاد نگران دفن او در تاجیکستان نیستم. اتفاقاً این کشور در سایه بیتوجهی ایران به میراث فرهنگیاش، دارد بهتر از ما از میراثمان نگهداری میکند. آثارخانه (موزه)های این کشور پر است از تصاویر و بدلهای الواح و پیکرههای هخامنشی. در حالیکه آنان نیز مسلمان هستند، اما نشان و تصاویر متعددی از آیین زردشتی در آثارخانههایشان دیده میشود؛ شهر «استروشن» در شمال این کشور را خودشان «کورشکده» مینامند و در سال 2003 به مناسبت آنچه دوهزار و پانصدمین سال بنیانگذاری این شهر به دست کورش بزرگ میخواندند، جشنهای 2500 ساله برگزار کردند. دور از انتظار نیست اگر فردا روز مدعی شوند که حکومت هخامنشی نیز باید به نام تاجیکستان ثبت شود (شاید تا آن روز، دوره هخامنشی بهطور کامل از کتابهای درسی ما حذف شده باشد!). در آن روز من نخستین مدافع این ایدهشان خواهم بود. چه اینکه میدانم شایستگی بیشتری نسبت به ما در پاسداشت میراث فرهنگیمان دارند. روزنامه قانون 25-1-93
No comments:
Post a Comment