Friday, February 5, 2016

دکترین 'غرب منهای آمریکا'

آیا دکترین 'غرب منهای آمریکا' موفق خواهد شد؟


چند ماه پس از آنکه دانشجویان پیرو خط امام سفارت آمریکا را در تهران تصرف کردند، عراق به ایران حمله کرد. آمریکا به حمایت صدام حسین آمد تا حدی که برخی گزارش ها حاکی است که در جریان حملات شیمیایی عراق نیز، آمریکا با تصاویر ماهواره‌ای به این کشور کمک می­‌کرده است.
در هر حال رابطه ایران و آمریکا به حدی خصمانه شد که در سال‌های آخر جنگ، آمریکا تقریبا با ایران وارد جنگ شد و برخورد­های نظامی متعددی در دریا بین دو طرف صورت گرفت.
در چنان فضایی که آیت‌الله خمینی آمریکا را شیطان بزرگ خوانده بود، کسی جرات طرح مذاکره با آمریکا و بهبود روابط با آن کشور را نداشت. با این حال، علی اکبر هاشمی رفسنجانی این جرات را به خود داد که در آن فضای سنگین موضوع را با آیت‌الله خمینی مطرح کند. او در مصاحبه‌ای که دو سال پیش انجام داد گفت:
"من در سال‌های آخر حیات امام نامه‌ای خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم. نوشتم بالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. آمریکا قدرت برتر دنیا است. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟ معنای مذاکره هم این نیست که تسلیم آنها شویم."
با درگذشت آیت‌الله خمینی، مجلس خبرگان آیت‌الله علی خامنه‌ای را به جانشنی وی برگزید و اندکی بعد هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد و هشت سال سکان دولت ایران را به دست گرفت.
موضوع رابطه با آمریکا از همان ابتدا محل اختلاف دو طرف بود. این مسئله نهایتا منجر به قطب­‌بندی سیاسی در کشور شد و هنوز هم قضیه رابطه با آمریکا محور اختلاف دو قطب مذکور است.
آقای خامنه‌ای که خود را وارث جهان‌­بینی آیت‌الله خمینی می­‌دانست، چه به انگیزه اجتناب از انحراف از نظریات آقای خمینی و ادامه روند انقلاب به روال سابق چه به دلیل اعتقاد راسخ به اینکه آمریکا نهایتا در صدد واژگون کردن نظام جمهوری اسلامی است، تز "رابطه با غرب منهای آمریکا" را به عنوان اصل بنیادی سیاست خارجی ایران مطرح کرد. نظریه‌ای که آقای رفسنجانی ناگزیر بود از آن تبعیت کند.
آقای رفسنجانی تلاش بسیاری برای بهبود روابط ایران با اروپا کرد که در دوران جنگ با عراق به سردی گرائیده بود. وی حتی در چند مورد بطور غیر مستقیم سعی کرد باب آشتی را با آمریکا باز کند. اما در هر حال، یک واقعیت را نمی‌­شد از نظر دور داشت و آن اینکه رابطه دوستانه با غرب به عنوان یک بلوک سیاسی، با خصومت و درگیری دائم با رهبر آن بلوک، یعنی آمریکا در تناقض است.
به همین دلیل، هر چند روابط ایران با اروپا بهبود نسبی یافت اما از ثبات برخوردار نبود و در مقاطعی لرزان به نظر می‌­رسید. یکی از دلایل عمده این بود که اروپا دائم زیر فشار آمریکا بود که رابطه خود را با ایران گسترش ندهد.
نهایتا، با صدور حکم دادگاه میکونوس در سال ١٩٩٧ (نام رستوران یونانی در برلین که در سال ١٩٩٢ سه تن از رهبران کرد مخالف حکومت در حمله افراد مسلح به آن محل کشته شدند) حکومت ایران متهم به دست داشتن در عملیات مذکور شد و متعاقبا روابط ایران با آلمان و بلافاصله با کل اروپا به وخامت گرائید. در یک اقدام هماهنگ، همه کشور های اروپایی سفرای خود را از ایران فرا خواندند و ایران نیز مقابله به مثل کرد.
دو ماه پس از این ماجرا، محمد خاتمی رییس جمهور اصلاح طلب ایران با اکثریت چشمگیری در انتخابات ریاست جمهوری به پیروزی رسید. بر اثر برنامه اصلاح طلبانه‌­ای که خاتمی ارائه کرد بحث در مورد بازگشت اروپاییان به ایران در پایتخت­های اروپایی آغاز شد. پس از شش ماه مذاکرات فشرده بین وزارت امور خارجه ایران و اتحادیه اروپا سفارت­خانه­‌ کشور­های مزبور در ایران دوباره فعال شد.
در حالیکه سیاست "غرب منهای آمریکا" هم چنان به قوت خود باقی بود، ایران، بخصوص پس از وقایع ١١ سپتامبر، در مورد وضعیت افغانستان و ساقط کردن حکومت طالبان با آمریکا وارد بحث و گفتگو شد. ایران که طالبان را دشمن خود می­‌دید از فرصت به دست آمده استفاده کرده و از طریق نیروی نیابتی خود یعنی اتحاد شمال، در عملیات جنگی برای سرنگونی طالبان و بعدا در کنفرانس بُن برای روی کار آوردن حکومت حامد کرزای با آمریکا از نزدیک همکاری کرد. ولی عمر این همکاری کوتاه بود و تنها چند هفته بعد پرزیدنت جورج بوش ایران را در زمره کشورهای "محور شرارت" قرار داد. مدتی بعد مذاکرات قطع شد و اوج­‌گیری تضاد بین ایران و آمریکا آغاز گردید.
با فاش شدن برنامه هسته‌­ای ایران در سال ٢٠٠٢ درگیری ایران با غرب وارد مرحله جدیدی شد. سه کشور اروپایی، بریتانیا، فرانسه و آلمان برای حل بحران، با ایران وارد مذاکره شدند. اما فشار واشنگتن و اصرار بر سیاست "غنی سازی صفر در داخل ایران"، مذاکرات را پیچیده کرد.
جک استراو، وزیر امور خارجه وقت انگلستان که ریاست هیئت مذاکره کننده این کشور را بر عهده داشت در سال ٢٠١٣ گفت: "ما داشتیم با رعایت احترام به جائی می رسیدیم ... (اما) آمریکایی‌ها فرش را از زیر پای خاتمی کشیدند."
حسین موسویان در کتاب "ایران و آمریکا" می‌نویسد جان ساورز، یکی از مذاکره­‌کنندگان انگلیسی که امروز ریاست سازمان اطلاعاتی MI6 انگلستان را بر عهده دارد در سال ٢٠٠۵ در لندن به او گفته که واشنگتن تحمل چرخیدن حتی یک سانتریفوژ را در ایران ندارد. با فشار آمریکا مذاکرات از هم پاشید و سال‌های پر تنش بین ایران و غرب و اعمال تحریم­‌ها آغاز شد.
هر چند که آمریکا نهایتا با دست کشیدن از تئوری "غنی سازی صفر در ایران" گام مهمی برداشت اما بحران هسته‌ای ایران زمانی قابل حل شد که ایران حاضر به مذاکره مستقیم با آمریکا شد. بدون مذاکرات مستقیم و فشرده بین جان کری و جواد ظریف حل این اختلاف با تکیه بر سیاست "غرب منهای آمریکا" نامحتمل بود.
امروز هم علیرغم حل مسئله هسته‌ای، روابط ایران و آمریکا ناپایدار و لرزان است. آمریکا موضوعاتی از قبیل حمایت ایران از حزب‌الله، نقض حقوق بشر و توسعه برنامه موشکی ایران را غیر قابل قبول می‌داند در حالی که ایران نگرش کاملا متفاوتی به این مسائل دارد و آنها را بهانه‌ آمریکا برای "تغییر رژیم" دانسته و از این رو مذاکره را بی­‌فایده می‌داند.
این استدلال ایران با مشکل روبروست. چرا که حداقل در مورد دولت اوباما می‌­توان گفت که اگر این دولت قصد سرنگونی حکومت ایران را داشت به چه دلیل حاضر شد توافق هسته‌ای را با ایران امضاء کند و تحریم­‌ها را بردارد در حالیکه اسرائیل و حامیان پرنفوذ آن در آمریکا و نیز اکثریت کنگره برای جلوگیری از این توافق تلاش گسترده‌ای کردند که حتی نهایتا منجر به یک جدال بی­‌سابقه سیاسی در آمریکا شد.
در شرایطی که هنوز موارد بسیار حساسی محل اختلاف ایران و آمریکاست، در غیاب تماس مستقیم، هر یک از مسائل مزبور می‌­تواند جرقه دور تازه رویارویی بین دو کشور را بزند. با تشدید برخوردها، هم چنانکه قبلا هم تجربه شده، اروپا بین ایران و آمریکا، بطور طبیعی جانب آمریکا را خواهد گرفت و احتمالا بار دیگر شکست سیاست "غرب منهای آمریکا" رقم خواهد خورد.

No comments:

Post a Comment