Monday, February 22, 2016

تاریخ تکرار میشود:

تاریخ تکرار میشود:
 
«به هر حال بهتر است رأی بدهیم! خوب قبول دارم که فضای سیاسی کشور مخصوصاً پس از... از قبل هم بسته‌تر شده است، دیگر با... وضع حق انتخابی باقی نمانده است، ولی باز نباید با صندوق رأی قهر کنیم. راه دیگری نیست. جنبش... که شکست خورد، همه فعالان... و... در زندانند. حتی چهره معتدلی مثل... هم اجازه فعالیت ندارد و زندانی شده‌ است. جوانان دانشگاهی‌مان همه به نام... در خیابان‌ها و زندان‌ها کشته می‌شوند. ولی به هر حال باید رأی بدهیم. همین حزب...، کی فکرش را می‌کرد که هفت میلیون عضو بگیرد؟ خیلی ناامید کننده است! ولی باز بهتر است که رأی بدهیم. مگر نمی‌بینی کل جهان و منطقه ناآرام است. قدرتی چون... ده سال است در... گیر کرده، در... هم علیه... کودتا می‌شود هم علیه... هم... را اعدام می‌کنند هم... را ترور. کل... و... و... با... درگیرند، کردهای تحت رهبری... با بغداد درگیرند، ... و... میلیون‌ها کشته دادند. ببین در... چه خبر است! خوب است ما حداقل امنیت داریم. درست است که آزادی نداریم ولی قدرت اصلی منطقه هستیم. ببین،... ما را... خلیج فارس می‌داند. ابرقدرتی مثل... ناچار شد که منافع ما را در منطقه بپذیرد. با همین انتخاب‌های محدود، با همه ضعف‌ها، باز این انتخابات برای ما در منطقه عزت و افتخار می‌آفریند».
این مونولوگ فرضی، مربوط به اصلاح‌طلب‌ها و فضای سیاسی روزهای اخیر نیست.
با خواندن متن کامل در زیر، متوجه می‌شویم این حرف‌ها مربوط به پنجاه سال پیش است، دهه چهل شمسی انتخابات مجلس شورای ملی در دوران سلطنت محمدرضا شاه پهلوی. این استدلال کسانی بود که هم به خود ظلم کردند هم به حکومت. نه به خود اجازه فکر کردن به گزینه جدی‌تری دادند، نه برای حاکمیت پیامی جدی فرستادند.
شاه کاملاً پذیرفته بود که کشور آرام است و می‌تواند هر کاری بکند. یک دهه بعد که آرامش ظاهری به انقلاب ختم شد، هم شاه و هم مخالفان دست پاچه شدند. نه مخالفان می‌دانستند چه می‌خواهند، نه شاه می‌دانست چه باید بکند. هم شاه فرصت اصلاحات احتمالی را از دست داد، هم انقلابیون فرصت انقلابی دمکراتیک را.

 
متن کامل:
به هر حال بهتر است رأی بدهیم! خوب قبول دارم که فضای سیاسی کشور مخصوصاً پس از تأسیس حزب رستاخیر از قبل هم بسته‌تر شده است، دیگر با سیستم تک حزبی، حق انتخابی باقی نمانده است، ولی باز نباید با صندوق رأی قهر کنیم. راه دیگری نیست. جنبش ملی که شکست خورد، همه فعالان جبهه ملی و نهضت آزادی در زندانند. حتی چهره معتدلی مثل بازرگان هم اجازه فعالیت ندارد و زندانی شده است. جوانان دانشگاهی‌مان همه به نام مجاهدین و چریک‌های فدایی در خیابان‌ها و زندان‌ها کشته می‌شوند. ولی به هر حال باید رأی بدهیم. همین حزب رستاخیر، کی فکرش را می‌کرد که هفت میلیون عضو بگیرد؟ خیلی ناامید کننده است! ولی باز بهتر است که رأی بدهیم. مگر نمی‌بینی کل جهان و منطقه ناآرام است. قدرتی چون آمریکا ده سال است در ویتنام گیر کرده، در عراق، هم علیه شاه کودتا می‌شود هم علیه رئیس جمهور، هم ملک فیصل را اعدام می‌کنند هم عبدالکریم قاسم را ترور. کل سوریه و مصر و اردن و عراق با اسرائیل درگیرند. کردهای تحت رهبری ملا مصطفی با بغداد درگیرند. پاکستان و بنگلادش میلیون‌ها کشته دادند. ببین در کامبوج چه خبر است. خوب است ما حداقل امنیت داریم. درست است که آزادی نداریم ولی قدرت اصلی منطقه هستیم. آمریکا ما را ژاندارم خلیج فارس می‌داند. ابرقدرتی مثل شوروی ناچار شد که منافع ما را در منطقه بپذیرد. با همین انتخاب‌های محدود، با همه ضعف‌ها، باز این ‫#‏انتخابات‬ برای ما در منطقه عزت و افتخار می‌آفریند".

No comments:

Post a Comment