Monday, November 9, 2015

خرد گرایی در جایگاه شرک ورزی



خرد گرایی در جایگاه شرک ورزی

احمد شماع زاده
 
ومن اظلم ممن ذكّر بايات ربه فاعرض عنها و نسي ماقدّمت يداه انّا جعلنا علي قلوبهم اكنّه انيفقهوه و في آذانهم وقراً و ان تدعهم اليالهدي فلن يهتدوا اذاً ابداً(كهف: 57)
ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن(قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه.

بازاندیشی برخی تفکرات شیعی با طرح چند پرسش و پاسخ:
پرسش: چرا حاجت خواستن از امامان و امامزادگان شرک تلقی میشود درصورتی که ما شاهد آنیم که آنان به واقع شفا میدهند و حاجات مردم را براورده میسازند؟

پاسخ: آیا شما تصور میکنید آنانکه بت میپرستیدند دیوانه یا دستکم سفیه و ابله بوده اند و بدون دریافت نتیجه به بت خود عشق و علاقه نشان میداده اند؟ آنان نیز مانند شما از اعتقاد خود نتیجه میگیرفته اند. تصور ابله بودن آنان نشان از آن دارد که خدا- قرآن و جهان را نشناخته ایم. پس برای شناخت مختصر به چند نکته توجه کنید:  
          خداوند برای کیهان و دیگر آفریدگانش قانونهایی دارد که سنن الهی نامیده میشوند.
          یکی از سنن الهی آن است که هرکس به هر چیز اعتقاد راسخ داشته باشد برای دنیای او کارساز میشود.
          این کارسازی ریشه در جهان دور و بر ما دارد. فضای کیهان و فضای دوروبر ما پر از انرژی است.
          یکی دیگر از سنن الهی آن است که زندگی ما را انرژیها هدایت کنند. ولی مایه کار برای به حرکت درامدن انرژیها اعتقاد و تلقین است.

اعتقاد(باور) و تلقین(به خود باوراندن) دو روی یک سکه اند. بنابراین هرگاه کسی با جان و دل و از روی اعتقاد راسخ، از بت، از درخت، از آسمان، از ماه، از خورشید، از امام یا امامزادگان، یا هر چیز دیگری درخواست کند با توجه به سنن الهی و با توجه به قانون تاثیرهای انرژیها و با توجه به باوری که دارد، و تلقینی که صورت میگیرد، در بیشتر مواقع پاسخ مثبت میگیرد. آن هنگام هم که پاسخ نمیگیرد حکمتی در کار است که خداوند دخالت کرده(یفعل ما یرید) و از براورده شدن آن خواسته جلوگیرشده است. همه این سخنان به طور خلاصه در این آیه نهفته است:

ان یمسسک الله بضر فلا کاشف له الا هو و ان یمسسک بخیر فهو علی کل شی قدیر(انعام: 17)

خداوند کرامتها را(که همه کرامتها نتیجه به کارگیری و به جریان درامدن و کنش واکنش انرژیهاست) با منظورهای متفاوت به کسان مختلف داده است:
به پیامبران مانند حضرات موسی و عیسی علیهما سلام به عنوان اعجاز.
به ائمه اطهار مانند امام علی بن ابیطالب(ع) با دادن علم امامت.
به برخی برگزیدگان مانند حضرات خضر پیامبر(سوره کهف) و حضرت یعقوب(یوسف: 68) با دادن علم لدنی.
به انسانهای والا برای نشان دادن اوج برخی ویژگیها و خویهای والای انسانی همچون حضرت عباس(ع) از امامزادگان.  
به برخی اشخاص عادی همچون سامری قوم موسی برای امتحان(بلاء) او و قوم بنی اسرائیل از طریق بصیرت یافتن به برخی رمزورازهای طبیعت.
به آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان برای نشان دادن اوج تواناییهای انسان با دادن علم کتاب(دانش رمزورازهای طبیعت). 
ولی ما به جای اینکه منشا و مصدر(فاکتور) همه این کرامتها و علمها و آفریننده این باکرامتان یعنی الله را بدین وسایل بهتر بشناسیم و به او بیشتر دل ببندیم و او را در همه لحظه های زندگیمان موثر بدانیم، شیفته آن آفریدگان(وسایل) شده و با موثر دانستن آنان در زندگیمان به خداوند شرک میورزیم. آنان هم وسیله آزمایش و هم نردبان ترقی اند. اگر به وسیله و نردبان مشغول شوی نه تنها از ترقی و رسیدن به هدف(عبودیت الله) بازمیمانی که سقوط میکنی!! 

نکته مهم: یکی از دلایل گمراه شدن برخی شیعیان آن است که ائمه اطهار را متصف به داشتن علم غیب میکنند. همان گونه که در بالا آمد علمها مختلفند و درجه های متفاوتی دارند و ائمه اطهار با علم امامت کرامتهایی داشته اند که خارج از توان ما بوده در نتیجه ما تصور میکنیم که آنان علم غیب داشته اند. درصورتی که داننده غیب تنها خداوند است و این علم را به کسی نداده و نخواهد داد. آیات قرآنی زیادی دراین زمینه هست. در یکی از این آیه ها پیامبر اکرم به مشرکین میگوید اگر علم غیب داشتم همه خوبیها را برای خود میخواستم.

خداوند در سوره حج آیه 73 در این زمینه مثال بسیار جالب و زیبنده ای زده است، که اگر کسی پس از دانستن آن، باز هم بر بافته های فکر ناقص خود پافشاری کند، یقینا جزء کسانی است که: ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم غشاوه. مخاطب آیه هم ناس است؛ یعنی همه(مسلمانان، مشرکین و پیروان دیگر ادیان):

ای مردم مثلی برای شما زده شده پس به آن گوش فرادهید: آنانی که فرا میخوانیدشان از غیرخدا هرگز نمیآفرینند مگسی را، هرچند همه آنان بر آن همت گمارند. و اگر آن مگس چیزی از آنان برباید نمیتوانند از او بازستانند. خواهان و خوانده هر دو ضعیف اند(74). قدر و شایستگی خداوند را به درستی ندانستند. همانا که خداوند بسیار قوی و بسیار با عزت است.

آری علی آن مرد حق!، آیا توانایی آن را داشت تا همان مگس مثالی خداوند را بیافریند؟ به قول قرآن هرگز!! ولی به قول این مشرک آری: "ای علی اگر خدا نیستی کمتر از خدا نیستی" که اگر علی میدانست پس از او شیعه نادانی یافت میشود که چنین بگوید یقینا از پیش تکفیرش میکرد. این گونه شرکهاست که بسیار خطرناک است!!

پس بر هر مسلمان لازم است تا در آغاز هر روز از خداوند چنین بخواهد و بر این دعا مراقبت و مواظبت کند تا بلکه خداوند او را تا آخر روز از شرکها و گناهان  کوچک و بزرگ نگاهدارد:

اللهم انی اعوذ بک من ان اشرک بک شیئا و انا اعلم به و استغفرک لما لا اعلم به تبت عنه و تبرات من الکفر و الشرک والکذب و الغیبة و البدعة والنمیمة والفواحش و البهتان والمعاصی کلها واسلمت و اقول لا اله الا الله محمد رسول الله.  
و نیز این دعا را:
حسبی(بس است مرا) الرب من المربوبین. حسبی الخالق من المخلوقین. حسبی الرازق من المرزوقین. حسبی الله رب العلمین. حسبی من هو حسبی. حسبی من لم یزل حسبی. حسبی من کان مذکنت لم یزل حسبی. حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم.(از تعقیبهای نماز صبح)

پرسش: پس تفاوت میان براورده شدن خواسته ها و نیازمندیها با درخواست مستقیم از خداوند و این گونه براورده شدنها در چیست؟

پاسخ قرآن: ءارباب متقرقون خیر ام الله الواحد القهار؟ (آیا پروردگاران متفرق و مختلف بهترند یا خداوند یگانه قهار؟ - یوسف:39)

گویی خداوند میدانسته که برخی انسانها از جمله مسلمانان سر از چه شرکهایی در میآورند که اینگونه آیات را نازل کرده است. دقت کنید و ببینید که آیه چقدر دقیق است و به پرسش بالا پاسخ قاطعی میدهد:
          وجود دیگر پروردگاران(رب النوعها و به قول برخی پژوهشگران خدایان) را تایید کرده و به گونه ای گفته که خود میداند موجب خیر برای کسانی شده اند تا کسی نتواند دلیلی بیاورد که آنها برای ما موجب خیر شده اند. بلکه دلیل دیگری آورده:
          آیا آنها بهترند یا خداوند یگانه قهار؟ قهار یعنی کسی که میتواند همه آن اربابان را از بیخ و بن برکند. در همین یک واژه نکات بسیاری نهفته است:
          یعنی اگر من بخواهم میتوانم همه آنان را نابود کنم ولی سنت من بر آن قرارگرفته که آنها باشند تا مایه آزمایش انسانها بشوند(لنبولنکم ایکم احسن عملا؟).
          داوری را نیز بر عهده عقل و دل انسانهای مشرک و بویژه مسلمانان مشرک که قرآن میخوانند(اگر بخوانند) واگذارده تا خود راه درست را با این هشدار قرآنی بازیابند.
          اگر میگویییم مسلمانان مشرک تعجب نکنید. زیرا طبق روایتی که گویا از رسول اکرم(ص) نقل شده تشخیص شرک از راه رفتن مورچه بر سنگ سیاهی در دل شب تیره مشکل تر است. یعنی آنچنان گرفتار آن میشوی که خودت هم بیخبری و نمیتوانی باور کنی که گرفتار شده ای.

این حدیث برای ما مسلمانان بیان شده، نه برای مشرکینی که شرکشان عیان و آشکار است تا به ما مسلمانان و بویژه شیعیان بگوید خود را از شرک مبرا ندانید؛ بلکه هر روز و هر آن، مراقب و مواظب رفتار و کردار خود باشید!

آیه ای که نقل شد خداوند از زبان یوسف نبی آورده ولی نکات دیگری که مرتبط با همین موضوعند در آیات پیش وپس این آیه نیز قابل توجهند:

واتبعت مله آبائی ابراهیم و اسحق ویعقوب ما کان لنا ان نشرک بالله من شیء ذلک من فضل الله علینا و علی الناس و لکن الناس لایشکرون(38) یا صاحبی السجن ءارباب مبفرقون خیر ام الله الواحد القهار(39) ماتعبدون من دونه الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله به من سلطان ان الحکم الا لله امر الا تعبدوا الا ایاه ذلک الدین القیم ولکن اکثرالناس لایعلمون(40)
و پیروی کردم دین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب را. دلیلی وجود نداشت که شرک ورزیم به خداوند چیزی را.(این چیزی را مربوط به همین بحث است) این از فضل خداوند بر ما و بر مردم است(ما میفهمیم و شکرگزاریم) ولی بیشتر مردم شکرگزار نیستند(بلکه شرک گزارند). ای یاران زندانی من آیا پروردگاران پراکنده بهترند یا خداوند یگانه قهار؟ نمیپرستید جز او را مگر اینکه آنچه را که میپرستید تنها سمبلهایی هستند که آنها را نامگداری کرده اید شما و پدرانتان. در این زمینه خداوند دلیل و دستاویزی برای شما فرونفرستاده است(که به آن متوسل شوید) همانا که حکم تنها از آن خداوند است. دستور داده که پرستش نکنید مگر او را. آن است دین و روش زندگی پایدار ولی بیشتر مردم نمیدانند.

نکته ها:
          خداوند شرک را مطلق نگفته بلکه "چیزی را" را آورده تا شامل روش به ظاهر موحدینی که آن گونه اعتقادات را شرک نمیدانند نیز بشود.
          یوسف: فضل خداوند آن است که به همه مردم گوشزد کرده که شرک نورزند. ما شرک نمیورزیم اما بیشتر مردم مشرکند(که شامل موحدین ظاهری نیز میشود).
          این چیزها یا کسانی را که با موثر دانستنشان به خداوند شرک میورزید خودشان قبول ندارند که در دستگاه خداوند کاره ای هستند بلکه تنها سمبلهایی هستند که شما در تصور و ذهن خود ساخته اید.
          شما نه از روی تعقل بلکه در بیشتر موارد از روی عادتهای بزرگتران و درگذشتگانتان چنین اعتقاداتی یافته اید و اگر بیندیشید به اشتباه خود پی خواهید برد.
          هیچ دلیلی عقلانی و قرآنی هم برای این کارهای خود ندارید. خداوند هم که به شما چنین دستوراتی نداده و همواره شما را از شرک ورزی بازداشته. پس چگونه کارهای خود را توجیه میکنید؟
  
آیا ما مطمئن هستیم که جزء آن "بیشتر مردم" که در این آیات دوبار قرآن یاداورمان شده نیستیم؟
آیه های 28 و 29 سوره یونس گویی دنباله همین موضوعند:
و روزی که همه آنها را گردهم میآوریم. سپس میگوییم به آنان که شرک ورزیدند در جایگاه خود باشید شما و شریکانتان(آنهایی را که مورد شرک به من قرار میدادید). پس مانعها را از میانشان برمیداریم و رو در رو قرارشان میدهیم و نماینده شریکان میگوید ما را ستایش نمیکردید. پس بسنده است که خداوند گواه و شاهدی باشد میان ما و شما که هیچگونه آگاهی از ستایشتان نداشتیم. 
نکته ها:
          خداوند آنهایی را که مردم مورد شرک به خداوند قرارمیداده اند با عنوان شریکان شما یاد میکند. یعنی خداوند سمبلهای شرک را بازشناسی و روشنگری میکند که آنان به واقع شریک من نبوده اند بلکه وسیله ای برای آزمودن شما و ساخته و پرداخته و شریک ذهن شما بوده اند. در اینجا(آیات شرک در آخرت) برعکس آیات شرک در دنیاست که خداوند از زبان یوسف گفت پروردگاران پراکنده.
          در آخرت که کار از کار گذشته و استدلال کارایی ندارد و خداوند حاکم مطلق است میفرماید: آن اربابان و شریکان تنها ناشی از ذهن شما بوده و هیچ کاری برای شما نکرده اند بلکه هرچه از خیر به شما رسیده از سوی من بوده است که شما ناسپاسی کرده و به حساب شریکانتان گذاشته اید.  
          آنهایی که مورد شرک قرار میگرفته اند(مانند حضرات مسیح و علی علیهما سلام) هرگونه ارتباطی را نفی میکنند و اقرارمیکنند که ما به هیچ روی از ستایش شما آگاهی نداشتیم و به آن راضی نبوده ایم و این را خود خدا میداند که به دلهای ما و شما آگاهتر از خودمان است.
و نیز در آیه 66 همین سوره(یونس) میفرماید:

آگاه باشید که هرکه در آسمانها و هرکه در زمین است و آنچه را که (آنانکه غیرخدا را میخوانند) پیروی میکنند و شریک خداوند قرارمیدهند همه و همه از آن خداوند است. (عابد و معبود و روشها و وسایل عبادت همه از آن خداوند است.) آنان پیروی نمیکنند مگر گمان را.

نکته ها
          به مسیحیان میگوید اگر مسیح در آسمانهاست او مال خدا و در اختیار اوست. نمیتواند کاری برای کسی انجام دهد جز با اجازه او.
          به شیعیان میگوید اگر روح ائمه اطهار در آسمانهاست از آن خدا و در اختیار اوست و نمیتوانند کاری برای کسی انجام دهند.
          اگر امام زمان و گورهای ائمه اطهار در زمین است باز هم همه از آن خدا و در اختیار خداوند است. خداوند نمیخواهد در زمین کاری کند که شما نتوانید شرک بورزید او در حال آزمودن شماست.
          هیچکس عبادت نمیشود. تنها گمان میکنید که آنان را میستایید و تعریف و تمجید میکنید و با آنان سخن میگویید و نیازهای خود را به درگاه آنان میبرید و...

پرسش: اگر چنین است پس چرا پدرانمان بر همین روش بوده اند و تاکنون عالمی پیدا نشده که ایمان شیعیان را این گونه بازاندیشی کند؟

پاسخ:
          شیعیان از آغاز چنین نبوده اند. پس از چند نسل که از عصر امام علی(ع) گذشت یعنی در زمان امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهما سلام(قرن دوم) کم کم گروهی افراطی پیدا شدند که بسیاری چیزها را در فرهنگ شیعه تغییر دادند و از همه مهمتر آنکه در دعاها و زیارتنامه هایی که مردم عادی با آنها سروکار داشتند دستکاری کردند و برای ما به ارث گذاشتند. در فرهنگ شیعه به این گروه افراطی لقب "غالیان" با غلات یعنی غلوکنندگان در امور شیعه داده اند. آن دو امام بویژه امام جعفر صادق آنها و تفکر و روشهای آنان را طرد و نفی میکردند ولی آنان راه و روش خود را ادامه میدادند.
یعنی میتوان گفت آنان شیعه واقعی نبودند که از امام زمان خود پیروی نمیکرده و راه افراط را ادامه میدادند. همان کاری که اکنون نیز افراطیون انجام میدهند و همواره افراط بلای جان اسلام بوده و هست. با این وجود افکار و عقاید افراطی آنان چندان پویا نبود بلکه زمان به عمل درامدن این افکار و نظرهای افراطی دوره ای بود که صفویان به روی کار آمدند. در نتیجه آن تئوریهای ناکارامد با نیروی حکومتی همراه و کارامد شدند و نتیجه اش وجود طرز تفکر و عمل شیعیانی شد که از آن زمان تاکنون میبینیم.
در این زمینه کتابهایی وجود دارد و بحثهای زیادی صورت گرفته که هر کس بخواهد میتواند خود واقعیتها را دریابد.   

          پیامبر اکرم(ص) و بیشتر پیامبران برای خداپرستی مبعوث نشدند بلکه برای یکتاپرستی برانگیخته شدند. کفار و حتا مشرکین کسانی نبودند که بگویند خدایی نیست تا پیامبران بیایند و بگویند که خدایی هست. بلکه هرکس به روشی و با وسیله ای(به قول قرآن ارباب متفرقون) به خداوند آفریننده کیهان ایمان داشت. پس علت برانگیختن پیامبران یکتاپرستی بود و نه خداپرستی. همان گونه که  شعار اولیه اسلام(قولوا لا اله الا الله تفلحوا) بود. یعنی بگویید هیچ الهی جز الله وجود ندارد تا رستگار شوید. نام پدر رسول اکرم(ص) عبدالله بود و مردم قریش مراسم حج را با تفاوتهایی به جا میآوردند که سنتی برجامانده از روزگار ابراهیم سلام الله علیه بود! یعنی جامعه خدا را قبول داشت ولی الله را کم داشت که مهم هم همین بوده و هست. بنابراین باید بدانیم هرگاه نقش الله در زندگیمان کمرنگ شود و رنگهایی دیگر افزوده شود از اسلام دورشده ایم.
          شیعه هیچگاه نباید مانند مشرکین بگوید: اگر در برخی دعاها و زیارتها شرکی وجودداشت بزرگانمان(کبرائنا) و پدرانمان(آبائنا) آنها را نقد میکردند و یا دستکم خود نمیخواندند و اگر آنان ایرادی نگرفته اند دلیلی ندارد که ما نقد کنیم. اگر ایرادی داشتند آنان بهتر از من و شما میفهمیدند و به ما گوشزد میکردند!
یعنی همان استدلالی که مشرکین میکردند.
قرآن کریم به هنگام نقل سرگذشت پیامبران میفرماید هر یک از آنان را که مبعوث کردیم مشرکین گفتند ما بر دین پدرانمان هستیم چرا میخواهی ما را از دینمان بازداری که تاکنون زیانی هم به ما نرسانده؟ ولی پیامبران همگی گفته اند ما میخواهیم شما را به یکتاپرستی و مؤثر بودن آفریننده ای یکتا در زندگانی تان دعوت کنیم که همه خوبیها و نعمتها از اوست و او آفریینده کیهان است و بر هر کاری تواناست و اگر بخواهد همه شما را نابود میکند. ولی آن مشرکین گوش فرانمیدادند در نتیجه هر قوم به گونه ای نابود شد.(خداوند هرازچندگاهی زمین را از شرک پاک کرده است ولی باز هم این اندازه مشرک وجود دارد!! اگر زمین از وجود مشرکان پیشین پاک نشده بود اکنون چه وضعی داشت!!؟) 

و همه این آیه ها و روشنگریهای قرآنی برای ما مسلمانان است و نه مشرکین قریش و عصر پیامبر اکرم(ص) تا زحمتهای آن حضرت و یاران با وفای او بی اثر نشود و ما موحد واقعی(و نه اسمی) باقی بمانیم. بنی اسرائیل با آنهمه زحمتهایی که حضرت موسی برایشان کشید و آنان را از دست فرعون نجات داد و سپس با چه مشکلاتی آنان را سامان بخشید چیزی نگذشت که گوساله پرست شدند. آنان بیجهت گوساله نپرستیدند. آن گوساله هم گوساله ای عادی نبود. گوساله موضوع آزمون آنها بود. موضوع آزمون ما شیعیان هم معصومین اند که چون کراماتی از آنها میبینیم شیفته آنان میشویم و با این شیفتگی و با واسطه قراردادن و کمک خواستن و موثردانستن آنان در زندگی مان خداوند را... رحمتهای او را... ربوبیت او را... سرپرستی(ولایت) او را... عطایای او را... بخششهای بیدریغ او و... و... و ... را فراموش میکنیم و به آن تعالی شانه شرک میورزیم و از آزمایش الهی سرافکنده بیرون میآییم.

آنان وسیله آزمایش و نردبان ترقی اند. اگر به وسیله و نردبان مشغول شوی نه تنها از رسیدن به هدف(عبودیت الله) بازمیمانی که سقوط میکنی!!

مواظب باشیم تا کردارهایمان نتیجه زین لهم الشیطان اعمالهم نباشد.

ربنا ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین
رب اغفر و ارحم و انت خیرالراحمین
واعف عنا واغفرلنا وارحمنا
رب اغفر و ارحم
رب اغفرلی
یا رب
شب آغاز سال 2013

No comments:

Post a Comment