Wednesday, November 18, 2015

خاطره ای خطیر و خطرناک از مهندس مهدی بازرگان

پنج ماه قبل ازحمله صدام

پنج ماه قبل ازحمله صدام به ایران(30 فروردین 1359 دراوج بحران گروگانگیری کارمندان سفارت آمریکا )
تیتربزرگ عنوان اصلی روزنامه کیهان: امام ارتش عراق رابه قیام دعوت کرد.

در یکی از سفرهایم به ایران حدود سال 1371 /1992، روزی در حضور مرحوم مهندس بازرگان ‏صحبت به جنگ ایران و عراق کشید واینکه آیا ممکن بود در آن شرایط از این جنگ پیش گیری کرد؟
ایشان ‏خاطره زیر را در این زمینه نقل کردند:
روزی در سال 1359 از شورای انقلاب از من خواستند برای مشورت در مسئله مهمی در جلسه شورا شرکت ‏کنم .
وقتی به جلسه رفتم دیدم آقای دعائی سفیر ایران در عراق نیز در جلسه حضور دارد. گفتند آقای دعایی ‏گزارشی دارند.
آقای دعایی بیان کرد که در ماههای اخیر هر چند وقت یکبار و گاهی گاهی هرهفته مرا به ‏وزارت امور خارجه احضار و با ارائه مدارکی به دخالتها و کوشش ایران برای اخلال و آشفتگی در عراق ‏اعتراض مینمایند و من توضیح میدهم که این ها کار دولت ایران نیست و گروههای خود سرند که دنبال قدرت ‏نمایی هستند و نظایر این نوع استدلالها برای رفع اعتراض.
اما هفته گذشته صدام حسین مرا احضار کرد و پس از ‏بیان اعتراض شدید به دخالتها و اخلالها گفت این وضع برای من قابل تحمل نیست.
شما بروید تهران و به آقای ‏خمینی بگویید من اولین دولتی بودم که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناختم و اگر اجازه بدهند من (صدام) ‏خودم شخصا به ایران می آیم تا با مذاکره اختلافاتمان را حل کنیم اگر مایل نیستند با من مذاکره کنند من یک هیئت ‏عالیرتبه به ایران میفرستم و یا دو لت ایران یک هیئت عالی برای مذاکره به عراق بفرستدتا اختلافات فیما بین حل ‏شود زیرا ادامه این وضع برای من قابل تحمل نیست و من برای خاتمه دادن به این وضع به ایران حمله نظامی ‏خواهم کرد. سپس آقای دعائی تاکید کرد که این آدمی است که حمله خواهد کرد.
شورای انقلاب تصمیم میگیرد که آقای دعایی به اتفاق اقای مهندس بازرگان و آقای دکتر بهشتی برای بیان ماجرا ‏و تعیین تکلیف به دیدار رهبر انقلاب بروند.
در این دیدار ابتدا آقای دعایی شرح کامل ماجرا ونهایتا تهدید صدام را ‏بیان میکند رهبر انقلاب در پاسخ به او میگویند محلش نگذارید.
سپس آقای مهندس بازرگان به استدلال میپردازد ‏که باید توجه کرد که امروزه موقعیت ما به علت اعمال تندی که انجام شده (حمله به سفارت آمریکا) ومواضع تندی که اتخاذ گردیده است در ‏بین ملل جهان چندان مطلوب نیستیم و اگر گرفتار جنگ شویم کسی از ما حمایت نخواهد کرد بلکه از طرف مقابل ‏ما حمایت خواهند کرد.
ازاین گذشته وضعیت ارتش به علت اعدام بسیاری از فرماندهان عالی و درجات پائین تر و ‏اهانت های بسیاری که به ارتش و ارتشیان از افراد وگروههای مختلف شده ومیشود وضع بسیار نامناسبی دارد ‏وبکلی فاقد روحیه لازم است.
از این گذشته تسلیحات نظامی ما عمدتا آمریکایی است و با مشکلات میان دو کشور ‏دیگر دسترسی به لوازم یدکی مشکل و شاید غیر ممکن باشد.
براینها باید اضافه کرد که جهان غرب و حتی کشور ‏های عربی محال است بگذارند ما پیروز شویم. بنابراین باید از وقوع جنگ جلو گیری کنیم. رهبر انقلاب در ‏پاسخ میگویند گفتم محلش نگذارید. مجددا آقای دکتر بهشتی شروع به استدلال میکند اما آیت الله خمینی تا سخن او ‏پایان گیرد تحمل نمیکنند واز جایشان برمیخیزند و برای بار سوم تکرار میکنند که گفتم محلش نگذارید و بطرف ‏در اندرونی حرکت میکنند . آقای دعایی که بسیار ناراحت شده بود میگوید آقا من به بغداد نخواهم رفت....
آقای ‏خمینی که نزدیک در اندرونی رسیده بودند پس از تامل کوتاهی رویشان را را بطرف دعایی برگردانده ومیگویند ‏وظیفه شرعی ات می باشد که بروی وبدون اینکه منتظر پاسخ شوند به قسمت اندرونی وارد میشوند.
به شورای ‏انقلاب برمیگردند و آقای دعایی بسیار ناراحت بوده در حالیکه گریه میکرده است میگوید به خدا قسم او (صدام) ‏حمله خواهد کرد. هیچ کس کاری نمیتواند بکند و مدتی بعد عراق به ایران غافلگیرانه حمله میکند.‏

" خاطرات دکتر ابراهیم یزدی ج 3 "

No comments:

Post a Comment