Monday, January 27, 2014

حکایت وزیر و مداحان

حکایت وزیر و مداحان
رحمانی فضلی وزیر کشور:
-         به ...  به ... مداحان عزیز! خوشامدید. بفرمایید... بفرمایید... و آنها را به نشستن دور میز بزرگ ملاقات دعوت کرد.
آقای وزیر در نظر داشت تا با لیلی به لالای مداحان گذاردن و تحویل گرفتنشان بلکه بتواند کاری بردوششان بگذارد و به جامعه خدمتی کنند. در نتیجه پس از چیدن مقدمات گفت:
-         چون شما خوب با جامعه ارتباط برقرارمیکنید و ... و... بیایید کاری هم برای خدا انجام دهید.
-         سخنگوی مداحان گفت: یعنی تا حالا برای خدا نبوده؟
-         نه... منظورم...!! بگذریم.
-         خوب بفرمایید چه کاری؟
-         از آنجا که همکاران شما بسیارند وهر روزه بیشتر نیز میشوند و همه جا هم حضور دارید در هر شهر و دیار و محلی که هستید یک جایی برای حمایت از معتادان و خانواده های اونها درست کنید... هنوز حرف وزیر تمام نشده بود که اخمای مداحان رفت تو هم و نماینده گفت:
-         بنده خدا ما اومدیم از شما کمک بگیریم شما میخای مارو سر کار بذاری؟
-         خواهش میکنم. بفرمایید چه کاری از من برمیاید براتون انجام بدم؟
-         هیچی. تنها توی هر شهری هر جایی که ما نماینده داریم برای هماهنگی همکارای ما یک دفتر درست کنید. چیزی هم خرجش نمیشه فقط هر استان صد میلیون تومن. سرانگشتی حساب کنیم سالی دومیلیادوچهارصد میلیون تومن!! ناقابل. بعد دور و بر خودشو نگاه کرد و پرسید: درست گفتم؟ بیست و چهار استان داریم دیگه...
-         الحمدلله شماها که خیلی پولدار هستید... از هر جلسه مداحی میلیونی پول درمیارید و تو خیلی کارای اقتصادی هم شراکت دارید... همه جا هم دست دارید چرا خودتون چنین کاری رو برای خودتون انجام نمیدید؟ ما هم به استاندارامون میگیم با شما همکاری کنند.
-         یعنی شما نمیخوای سرکار بمونی؟
-         متوجه نشدم این حرف چه ربطی به موضوع داره؟
-         قدیما میگفتن به گربه هه گفتن با آخوند جماعت در نیفت و گرنه فردا صبح گوشتت رو حلال میکنن و خود دانی. البته این مثال رو خود آقایون آخوندا دراورده بودند تا مردم از اونا حساب ببرن... این روزا که خا... همه رو کشیدن و دیگه کسی جرأت نمیکنه با آخوند در بیفته که عواقبش او...ه خیلی زیاده... شاید کیسه شون به تن شما یا یکی از بستگان شما هم خورده باشه... حالا ما جای اونا رو گرفتیم. الان ما توی جلسه هامون همه کار میکنیم. رتق و فتق خیلی از کارا به دست ماست. کاندیدای رئیس جمهوری و مجلس و... معرفی میکنیم. خیلی چیزا دست مارو میبوسه. مثلا ممکنه ما وزیر هم عوض کنیم!!... خواهش میکنیم با ما در نیفت وگرنه قضیه قضیه همون گربه هس... آ... آ... قضیه هفت تیرکشمون هم که تازه س و یادتون نرفته... خنده حضار...
-         عجب کشور گل و بلبلی داریم. ما هم شدیم وزیر؟!! خوش به حال اونایی که تو دولت میرحسین موسوی وزیر بودند. اگر تهدید میشدن دستکم یک ربطی به کارشون داشت...
-         چه فرمودید...؟
-         داشتم میگفتم اون موقع هم یک بازاری سرشناس وزیر بازرگانی رو تهدید کرده بود که اگر فلان کار رو برای ما نکنی عوضت میکنیم. خوب یک ربطی به هم داشت. ولی شما که ...
-         ای ول. گلی به گوشه جمالتون. شما که تجربه اون زمانا رو هم داری این زمون که هر چه باشه دیگه حساب کتاب دارتر از اون موقع نیست که!! هست؟
-         نه اصلا نیست. پس یا علی مدد!! قبول کن... بزن قدش... ما هم زحمت کم کنیم دیگه... دو میلیارد و... چیزی نیست... پول تنها دو تا پورشه میشه...
-         شماها ممکنه پورشه سوار بشین ولی ما وزیرا اگر هم بتونیم رعایت شؤونات رو باید بکنیم. اما چرا نمیگید پول هزار تا دبستان مثل شین آباد میشه ... بله ...؟
            
مایه و پایه این نوشته خبری از بی بی سی فارسی(پنجم بهمن 92) است.

No comments:

Post a Comment