Tuesday, January 28, 2014

اگر من خدا بودم

این نوشته رو نمیشه تأیید کرد نقدش هم خیلی ساده س ولی برای تفریح خیلی جالبه و لبخندی بر لبها مینشونه. تنها اینو بگم که اگر همه آنچه که نویسنده گفته عملی میشد باز هم آش همان بود و کاسه همان. نمونه اش هم خانواده است: بچه توی خانواده تا سن هفت سالگی همون جوریه که نویسنده آرزو کرده ولی میبینیم که آخرش چی میشه!! 
این رو هم بدونیم خدا خودخواه ترین وجوده. ما رو نیافریده که کیف کنیم. ما رو آفریده که خودش کیف کنه. و کیفش را هم میکنه. اولا ما رو آفرید تا از تنهایی دربیاد چون از تنهایی خیلی بدش میومد. نگفتم نیاز داشت. حواستون رو جمع کنین. تنها دوست داشت... چیزای دیگه هم پیامدهای آفرینشش بود. مثلا اگر میخواست اتوماتیک ستایش بشه که فرشته ها رو پیش از ما آفریده بود ولی میخواست کسی رو بیافرینه که بتونه سرپیچی کنه و نکنه!! تا ستایشش ارزش داشته باشه. برای همین میگم که خدا خیلی خودخواهه!! خودخواهی ما آدما هم به این دلیله که از روح خودش به ما هم بخشی رو داده. اگر ما خودخواه نبودیم که دنبال هیچ کاری نمیرفتیم و دپرس میشدیم!؟؟


اگه من خدا بودم
اگه من خدا بودم وقتی شیطان در برابر انسان سجده نکرد خشتکش رو در میاوردم و از بارگاه بیرونش میکردم !(که همین کار را هم کرد.)
چه معنی داره شیطان به حرف خدا گوش نکنه !
وقتی میخواستم پیغمبر خلق کنم از ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر ۶۲۰۰۰ نفرش رو از زنان منصوب میکردم تا عدالت رعایت بشه !
کمی سلیقه به خرج میدادم و بجای اینکه خونه خودم رو در صحرای خشک و بی آب و علف عربستان بنا کنم در سواحل جزایر هاوایی یه خونه ی شیک و مدرن بنا میکردم با سوییت های مجهز و مجانی برای زواری که برای زیارت میومدن !
هیچوقت خونه ی خودم رو در انحصار مسلمون ها قرار نمی دادم و همه حق داشتن بیان خونه م …
حتی بی خدا ها ! قدمشون سر چشم ! زوار بجای اینکه تو صحرای عرفه بدو بدو کنن کنار ساحل بدو بدو کنن حالشو ببرن!
یه مشت از این حوری ها و قلمان رو هم مامور میکردم به حجاج سرویس بدن و پذیرایی کنن تا زیارت بهشون بهتر بچسبه !
اصلا نمیذاشتم آدما صبح و ظهر و شب هی نماز بخونن و سجده کنن و حرفای تکراری بزنن! کمبود که ندارم هی بخوام طفلکی ها رو اذیت کنم که !
همه مسجد ها رو هم جمع میکردم به جاش کافی شاپ و کتابخونه و سینما درست میکردم !
یه چند تاش رو هم قهوه خونه سنتی درست میکردم که توش سه تار بزنن و بخونن !
هر کسی هم که من رو صدا میزد و میگفت اِی خدا زود بهش میگفتم جونم …عزیز دلم …نه اینکه محل سگ هم نذارم! بنده آفریدم باید سرویس بدم دیگه … گوسفند که نیستن ول کنم تو بیابون !
قشری به نام روحانیت رو اصلا خلق نمیکردم! به بنده هام همه یه جو عقل میدادم تا بتونن بد رو از خوب تشخیص بدن و نیازی به فتوا و این مزخرفات نباشه !
عزراییل رو هم میفرستادم اونجا که عرب نی انداخت بره غاز بچرونه ! به جای عزراییل یه حوری خوش هیکل سفید و بلوری میفرستادم تا جون مرد ها رو بگیره و یک جوان رعنای خوش هیکل رو هم میفرستادم تا جون خانمها رو بگیره ! (اینجوری دیگه نه تنها کسی از مرگ نمیترسید بلکه این پیرزن پیرمردها هی از خدا مرگ میخواستن نصفه شبی) !
جون بچه ها رو هم اصلا نمیگرفتم ! اصلا اجازه نمیدادم انسان ناقص و معلول به دنیا بیاد … ریشه ی جنگ رو هم خشک میکردم بجاش عشق و عطوفت و مهربونی میکاشتم !
سعی میکردم حضورم اونقدر در زندگی مردم ملموس باشه که دیگه هیچ کس نگه خدای چی! کشک چی! ….. خدا کیلو چند؟ ….. کدوم خدا؟
آخ که اگه خدا بودم یه بهشت توی یکی از سیاره ها خلق میکردم آخرین مدل! نه اینجوری که توی جوب هاش (جوی هاش) شیر و عسل بیاد!! اونایی که بنده صالح بودن میفرستادم توی این بهشت و اونایی هم که خطا کار بودن و بنده های درست درمونی نبودن بجای جهنم میفرستادم توی ایران زندگی کنن قدر عافیت رو بدونن !

No comments:

Post a Comment